آموزههای دینی چنانکه هستند، چنانکه میفهمیم
آیا فهم و تفسیر متدینان از دین، مساوی با حقیقت دین است؟ بسیار دیده شده که آنچه به اسم دین از آن دفاع میشود، دفاع از دین نیست، بلکه یا دفاع از فهم برخی از متدینان از دین است یا حتی دفاع از خود متدینان است.
کسانی که دغدغه دفاع از دین و آموزههایش را دارند، نخست باید دریابند آنچه از آن دفاع میکنند دین است یا نه. نویسنده شاهد بوده که برخی از مؤمنان بر سر اینکه «آیا جغد پس از حادثه عاشورا و به خاطر حادثه عاشورا خرابهنشین و شببیدار شده است» نزاع و گفتگو میکنند. پرسش این است آیا این گزاره واقعاً یک گزاره دینی است؟
تردیدی نیست که در طی زمان آموزههای خارجی فراوانی وارد دین شدهاند و به خود رنگ و بوی دینی گرفتهاند و پس از آنکه در پوشش دینی جلوه کردهاند، تردید و پرسش از آنها سخت و صعب شده است. پس از آنکه مرحوم مطهری درباره تحریفات و آنچه از بیرون به تاریخ عاشورا اضافه شده، سخن گفت، مخالفان بسیاری به او حمله کردند و حتی در برخی محافل مداحی او را لعن کردند. یا پس از آنکه آیت الله مکارم شیرازی به برهنه شدن مردان در سینهزنی اعتراض کرد، مداح مشهوری به او توهین کرد و از ایشان خواست که «در دستگاه امام حسین دخالت نکند.» یا میتوان به داستان قمهزنی اشاره کرد.
پیش از آنکه به دفاع از این گزاره پرداخت، باید این پرسش پاسخ داده شود آیا این گزاره و امثال این گزاره، دینی است یا نه؟
سرَ آنکه بسیاری از متدینان، کمترین ستردن و اصلاح اعتقادات دینی را نمیپذیرند، شاید در این باشد که آنان نظام عقیدتی خود را نظامی دومینویی میدانند. در نظام دومینویی فروریختن هر یک از آموزهها و باورها به فروریختن و فروپاشی کل مجموعه میانجامد و ایستادن در برابر هر آموزه منتسب به دین را، ایستادن در برابر خدا و دین برمیشمرند.
باورهای دینی و هر ساختمان اندیشهای درجات مختلفی دارند و اهمیت آنان به یک اندازه نیست. خُردهباورهای بسیاری است که در مرزهای شبکه معرفت دینی است. نفی این خردهباورها به نفی هیچیک از باورهای دیگر نمیانجامد. مثلاً برای فردی ثابت شود که آنچه به عنوان سند و اعتبار مسجد جمکران و انتساب آن به حضرت ولی عصر بیان میشود، نادرست است و قابل اعتماد نیست. این فرد باور خود را به انتساب این مسجد به امام عصر از دست میدهد، اما با فروریختن این باور هیچ باور دیگری فرو نمیریزد. اما در فرض اینکه فردی ادلّه عصمت را نپذیرد و باور به خطاناپذیری ائمه اطهار را از دست بدهد، باورهای دیگری همراه این باور فرومیریزد یا دستکم متزلزل میشود.
در آموزشهای دینی، باید این نکته یادآوری شود که حد یک آموزه و رابطه آن با دیگر آموزهها چیست و اگر روزی دست از این آموزه کشیدیم، چه باورهای دیگری همراهش فرومیریزند. آنگاه نهی از برهنه شدن در سوگواریها، ایستادن در برابر دستگاه امام حسین تلقی نمیشود و یا آنچه در قم و شهرهای مذهبی علیه مرحوم علامه محمدحسین فضل الله و مرحوم علامه عسگری رفت، تکرار نخواهد شد و ایشان به سادگی به خروج از تشیع متهم نخواهند گشت.
از دیگر سو، با شناخت حد یک آموزه و اهمیت آن، نیاز به پرداختن و دفاع از آنها نفی میشود. زیرا باور یا عدم باور به آن آموزه خاص، به دیگر آموزهها متصل و پیوسته نیست. پذیرفتن یا نپذیرفتن سنت قمهزنی یا اعتقاد و عدم اعتقاد به خرابهنشینی جغدها پس از واقعه عاشورا و … در عناصر بنیادین و پایه مذهب تشیع دخلی ندارد. این سخن در دیگر مذاهب و آیینها نیز صدق میکند. باید تصور ساختار دومینویی از باورهای دینی نفی شود و حد و وابستگی یک آموزه به دیگر آموزهها شناخته شود. این شناخت باعث میشود نفی یک آموزه، باعث نفی حداقلی دیگر آموزهها شود.
سخن را به صدر برگردانیم. بسیاری از گزارههایی که به عنوان دین از آنها دفاع میشود، دینی نیستند یا اگر دینی باشد، در ساختار و منظومه معرفت دینی اهمیت چندانی ندارند. پیش از اینکه دفاع از آن گزاره، باید روشن شود که آیا منتسب به دین است یا نه. و نیز باید حد و مرز گزاره مشخص شود. در این نگاه لزومی برای دفاع از یک گزاره اشتباه یا یک رفتار اشتباه متدینان و حتی متولیان و مداحان دینی نیست؛ زیرا مرزهای اشتباه رفتاری آنان با گزارههای معرفتی بیگانه و نامتصل است.
آیا فهم و تفسیر متدینان از دین، مساوی با حقیقت دین است؟ بسیار دیده شده که آنچه به اسم دین از آن دفاع میشود، دفاع از دین نیست، بلکه یا دفاع از فهم برخی از متدینان از دین است یا حتی دفاع از خود متدینان است.
سیداکبر موسوی