دیالوگ فلسفه شرق و سنت اسلامی- ایرانی

نشست نهم وضعیت تفکر در ایران با عنوان «ما و فلسفه شرق» دیالوگ سنت ایرانی- اسلامی با مکتب کیوتو با سخنرانی دکتر محمد اصغری، دانشیار فلسفه دانشگاه تبریز و سردبیر ماهنامه پژوهش‌های فلسفی به همت گروه فلسفه خانه اندیشمندان علوم انسانی سه شنبه ۲۴ فروردین برگزار شد. در این نشست دکتر اصغری از بنیان و مفاهیم مکتب کیوتو و اشتراکات آن با فلسفه و سنت ایرانی- اسلامی سخن گفت.

رسالت علوم انسانی افزایش عقلانیت اجتماعی است

در آغاز نشست دکتر محمد اصغری سخنانش را با بیان اهمیت علوم انسانی آغاز کرد: “من ابتدا نکته‌ای درباره علوم انسانی عرض کنم و بعد وارد بحث اصلی بشوم، بزرگترین رسالت علوم انسانی افزایش عقلانیت اجتماعی است. اگر به کتابفروشی‌ها و انتشارات توجه کنیم می بینیم ۸۰ درصد کتابها مربوط به حوزه علوم انسانی است. محور علوم انسانی شناخت انسان از خود، پیرامون و انسان‌های دیگر است. یعنی با پیگیری سخنرانی‌ها و خواندن کتاب‌های این حوزه ذهن ما نسبت به خودمان مسائل جامعه‌مان باز می‌شود.

او سپس مباحث خود را در سه محور تقسیم‌بندی کرد و گفت:” اولین مبحث فلسفه شرق و فلسفه غرب است. سوال اینجاست که ما در کجای این تقسیم‌بندی قرار گرفتیم. در ظاهر به علت جغرافیایی ما در حوزه فلسفه شرق قرار میگیریم. اما اینگونه نیست. ما به لحاظ فکری در دسته فلسفه غرب قرار می‌گیریم. ریشه‌های فلسفه ما از یونان است. ابن سینا، فارابی، سهروردی و ملاصدرا همه وامدار تفکر افلاطونی- ارسطویی‌اند. اما محتوای فلسفه آنها به صورت غالب دینی است. بنابراین وقتی می‌گوییم ما و فلسفه شرق، بدین معنی نیست که این دو از یک جنس هستند. ما همسایه خودمان که شرق است را کمتر شناختیم ولی غرب که دورتر است را بهتر شناختیم. سوال اینجاست که چرا چنین است؟

بنیاد تفکر شرقی و تفکر غربی با هم متفاوت‌اند. یعنی تفکر غرب استدلالی عقلانی است. تفکر شرق شهودی عرفانی است. تفکر غربی اصالت را به خدا می‌دهد، تفکر شرقی اصالت را به خدا و بودا می‌دهد.

فیلسوف ژاپنی به نام نیشیدا کیتارو، بنیانگدار مکتب کیوتو می‌گوید: ما ژاپنی‌ها، سنت شرقی و بودیستی خودمان را داشتیم و بعد با غرب آشنا شنیدم. لذا این دو سنت در من نوعی جمع شده و من دچار تعارض شدم که کدام یک را دنبال کنم. این تعارض شکاف‌های نظری و شکاکانه در ذهن من ایجاد کرده‌است. این موهبت است. وقتی انسان با اندیشه‌ای روبرو می‌شود که در او شک ایجاد می‌کند، موهبت است. ما باید از این موهبت استفاده کنیم و فلسفه جدید تولید کنیم.

او می‌گوید ما ژاپنی‌ها فلسفه نداشتیم، ان را در زمین سنت خود نشا کردیم و محصول آن مکتب کیوتو است. همچین مسئله ای در کشور ما نیز رخ داده و سابقه فلسفه ما بسیار بیشتر از مکتب کیوتو است، زیرا فلسفه مکتب کیوتو از سال ۱۹۱۱ ظهور کرده است. به عبارتی نیشیدا افلاطون ژاپن است چون قبل از او فلسفه‌ای در ژاپن نبوده است. بنابراین ماهیت فلسفه غربی است و در شرق فلسفه وجود نداشته است. نکته دیگر این است که بنیاد تفکر شرقی و تفکر غربی با هم متفاوت‌اند. یعنی تفکر غرب استدلالی عقلانی است. تفکر شرق شهودی عرفانی است. تفکر غربی اصالت را به خدا می‌دهد، تفکر شرقی اصالت را به خدا و بودا می‌دهد. این تفاوت‌ها در فلسفه‌های شرقی نیز نمایان می‌شود.

ژاپنی‌ها در مواجهه با فلسفه غرب به ویژه با چند فیلسوف آشنا شدند. از مهم‌ترین آنها می‌توان هگل نیچه، کریکگور، هایدگر و هوسرل را نام برد. نیشیدا شاگردی داشته است که به او می‌گوید فیلسوفی در آلمان به نام هایدگر است، برو آنجا و یاد بگیر که او چه می‌گوید و بیا به ما هم بگو. هنگامی که شاگرد او پس از دو سال برمی‌گردد و افکار هایدگر را برای نیشیدا توضیح می‌دهد، نیشیدا می‌گوید چقدر عقاید من و هایدگر به یکدیگر نزدیک است.

نیستی؛ مفهوم بنیادین فلسفه مکتب کیوتو

استاد فلسفه دانشگاه تبریز در ادامه درباره ماهیت و بنیاد فلسفه کیوتو نکاتی را ارائه کرد:” مفهوم کلیدی فلسفه مکتب کیوتو نیستی است، چیزی که در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی مبحث اصلی نیست. نیشیدا می‌گوید بنیان فلسفه نیستی است، نه هستی. نیستی‌ای که او مطرح می‌کند مانند فلسفه غربی و اسلامی نیست که بگوییم در مقابل هستی قرار دارد. او با تضاد و دوگانگی مفاهیم مخالف است و می‌گوید تضادی که در فلسفه غرب مطرح می‌شود بنیانش کجاست؟

ژاپنی‌ها در مواجهه با فلسفه غرب به ویژه با چند فیلسوف آشنا شدند. از مهم‌ترین آنها می‌توان هگل نیچه، کریکگور، هایدگر و هوسرل را نام برد. نیشیدا شاگردی داشته است که به او می‌گوید فیلسوفی در آلمان به نام هایدگر است، برو آنجا و یاد بگیر که او چه می‌گوید و بیا به ما هم بگو. هنگامی که شاگرد او پس از دو سال برمی‌گردد و افکار هایدگر را برای نیشیدا توضیح می‌دهد، نیشیدا می‌گوید چقدر عقاید من و هایدگر به یکدیگر نزدیک است. فیلسوف دیگر مکتب کیوتو نیشیتانی کیجی بوده است که شاگرد نیشیدا و به نیچه‌شناس ژاپن معروف است. او علاقه خاصی به نیچه داشته و کتاب چنین گفت زرتشت را انجیل خود می‌دانسته است. چراکه نیچه مفهوم نهیلیسم و نیستی را مطرح می‌کند.”

 

نیشیتانی و نیشیدا هر دو معتقدند که با انسان محوری که مرکز اندیشه غربی است نه می‌توان جهان را بهتر شناخت و نه خود را و لذا می گویند که ما باید از طریق شهود و تجربه ذهنی و نه عقل به شناخت جهان و خدا دست پیدا کنیم. عقل نمی تواند به چنین شناختی برسد

نیشیدا و مولانا

اصغری با اشاره به اشتراکات فلسفه مکتب کیوتو و سنت اسلامی گفت: ” درباره خدا نیشیدا که نه درباره قرآن شنیده و خوانده است، نکاتی را مطرح می کند که در سنت مذهبی ما نیز هست. مثلا در کتابش میگوید خودشناسی از این طریق حاصل می‌شود که من به درون خودم رجوع کنم، تزکیه نفس کنم و به چیزی برسم که دارای هیچ صورتی نیست. نفس انسان بی صورت است یا به گفته نیشیدا صورتی است بی صورت. این صورت بی صورت همان نیستی مطلق است. همان بودا یا همان خدا است. ما در سنت عرفانی خودمان چنین مفهومی داریم. من عرف نفسه فقط عرف ربه.

نیشیتانی و نیشیدا هر دو معتقدند که با انسان محوری که مرکز اندیشه غربی است نه می‌توان جهان را بهتر شناخت و نه خود را و لذا می گویند که ما باید از طریق شهود و تجربه ذهنی و نه عقل به شناخت جهان و خدا دست پیدا کنیم. عقل نمی تواند به چنین شناختی برسد چرا که پایبند تمایزات و دوگانگی ها مانند سوژه و ابژه است. بنابراین برای فهم صورت بی صورت باید از این ساختار و فهم دوگانیزه فراتر برویم. چنین تفکری حرف مولانا را به یاد ما می‌آورد که پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود. این به معنی نکوهش عقل نیست. عقل خیلی به ما کمک می کند اما عملکرد آن تا سطح محدودی است.

بنابراین از نظر نیشیدا خدا و انسان دو روی سکه اند چون ذات هردو صورت بی صورت است. نکته دیگر این است که نیشیدا می گوید که خدا در این جهان تجلی می‌کند و تجلی او از طریق عشق است. این همان چیزی است که در مسیحیت نیز وجود دارد. او رابطه انسان و خدا را عاشقانه می داند و معتقد است چنین رابطه ای زمانی رخ می‌دهد که انسان خودش را از منیت و هرچه مربوط به نفس است مانند امیال و خواهش‌ها تهی کند. در چنین جایی است که انسان خدا را میشناسد چون از سنخ خدا شده است. به قول مولوی هرکسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش. نیشیتانی کتابی دارد به عنوان دین و نیستی در مقدمه کتاب او می گوید ما سه سوال باید پاسخ دهیم اول اینکه ما چگونه به وجود آمده‌ایم غایت هدف این زندگی چیست و مسیر و مقصد زندگی کجاست. این جملات به آسانی مولوی را به یاد ما می آورد، از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود، به کجا میروم آخر ننمایی وطنم.

از عقاید مکتب کیوتو ما لاجرم مولوی را به یاد می‌آوریم. نیشیدا حرفهایش را به زبان فلسفه و استدلالی می‌گوید، اما مولوی همان حرفها را به زبان استعاره و شعر می‌گوید.

در حکمت اسلامی این تفکر وجود دارد که اشیاء مانند امواج دریا از دریا جدا نیست. بنابراین خدا و انسان از یک جنس هستند و مولوی نیز مثنوی معنوی را به این بیت شروع می‌کند که بشنو از نی چون حکایت می‌کند وزجدایی‌ها شکایت می‌کند. نی همان نفس است، اما نفس تو خالی. پس نفس باید کاملا خود را خالی کند تا پذیرای صدای حق شود. نیشیدا هم می‌گوید خودت را تهی کند تا خدا مهمان دلت شود. این توخالی بودن به مفهوم شونیاتا یا تهیت در سنت بودایی برمی‌گردد که در مکتب کیوتو بسیار اهمیت دارد. مولانا نیز می‌گوید نیست شو تا هستی ات از پی رسد، پس هستی راستین ما در نیستی ماست. از وجود خود چو نی گشتم تهی، نیست از غیر خدایم آگهی.

از عقاید مکتب کیوتو ما لاجرم مولوی را به یاد می‌آوریم. نیشیدا حرفهایش را به زبان فلسفه و استدلالی می‌گوید، اما مولوی همان حرفها را به زبان استعاره و شعر می‌گوید. بنابراین درست است ما همزبان نیستیم ولی همدل هستیم.”

فلسفه شرق و عرفان اسلامی

در حکمت اسلامی متعلق شهود عرفانی خدا است. نیشیدا هم به چنین گزاره‌ای معتقد است و می‌گوید معرفت حقیقی ما در شهود نفس و نیستی ما است. لذا بین انسان و خدا تمایزی نیست. در عرفان اسلامی مرتبه ذات خداوند قبل از تجلی غیب‌الغیوب است و این چیزی است که نیشیدا نیستی مطلق می‌داند. عاری از هرنوع صورت و غیب الغیوب اما خدا بنیاد فعالیت نامتناهی و اساس این عالم است. خدا از سنخ آگاهی است و مدام در حرکت است. این پویایی و تکاپو امکان به وجود آمدن اشیاء را ایجاد کرده‌است. پس خدا جوهر و امر ثابت نیست. عرفان اسلامی و مکتب کیوتو خدا را در ذات جهان می‌دانند و گرایش وحدت وجودی دارند. هرجا حرکت و اندیشه وجود دارد از سنخ خدا و نیستی مطلق است. بنابراین می‌بینیم در همه بخش‌های مکتب کیوتو دین و خدا مطرح است.

راهی که ما بتوانیم بین فلسفه مکتب کیوتو و فلسفه خودمان دیالوگ برقرار کنیم این است که تعصب را کنار بگذاریم و ببینیم هرکدام چه گفته‌اند و به دنبال این نباشیم که کدام بهتر است. بلکه به دنبال این باشیم که حاصل این دو فلسفه چه دیدگاه جدیدی می‌توان مطرح کرد.

نکته دیگر این است که رابطه انسان و خدا چه شکل است؟ نیشیدا می‌گوید رابطه خدا و انسان شبیه رابطه اثر هنری و هنرمند نیست، چرا که هنرمند اثری را خلق می کند و پس از آن اثر خلق شده از هنرمند مستقل است. رابطه خدا و انسان یا خدا و جهان مانند تفکر کانت رابطه نومن و فنومن است. یعنی از هم جدانشدنی‌اند. بنابراین اگر جهان را مخلوق خدا بدانیم نگاه ما به خداوند مانند هنرمند و اثر هنری می‌شود. چنین تفکری در عرفان ما از جمله افکار ابن عربی وجود دارد. همچنین نیشیدا مانند سهروردی می‌گوید نور الهی همه جا ساری و جاری است و خدا را نورالانوار می‌داند.

بنابراین مکتب کیوتو با این اوصاف امکان بالایی برای برقراری دیالوگ با سنت ایرانی و اسلامی دارد و می‌توانیم با تأمل در این فلسفه ها خودمان فلسفه ای ایجاد کنیم که از هردو سنت تغذیه کند. راهی که ما بتوانیم بین فلسفه مکتب کیوتو و فلسفه خودمان دیالوگ برقرار کنیم این است که تعصب را کنار بگذاریم و ببینیم هرکدام چه گفته‌اند و به دنبال این نباشیم که کدام بهتر است. بلکه به دنبال این باشیم که حاصل این دو فلسفه چه دیدگاه جدیدی می‌توان مطرح کرد.”

تهیه و تنظیم: نفیسه نیکبخت

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.