نسبت نبوت و حکومت در قرآن*| مهدی مهریزی
نسبت نبوت و حکومت موضوع نهمین لایو رمضانی در صفحه ایسناگرام دینآنلاین بود که با حضور مهدی مهریزی برگزار گردید. این دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات و پژوهشگر علوم حدیث و قرآن این موضوع را پیشتر در بهار 1399 در مجله حیات معنوی منتشر کرده بود که اینک به درخواست برخی شرکتکنندگان در این لایو رمضانی بازنشر میشود.
یکم. طرح مسأله
یکی از دغدغههای فکری بشر و نیز چالشهای عملی در دوران معاصر، نسبت دین و سیاست میباشد. این مسئله از منظرهای بروندینی و دروندینی مورد مطالعه و تحلیل قرار گرفته است. منظرهای بروندینی آن عبارتند از تحلیل جامعهشناختی، روانشناختی و فلسفی. چنانکه منظرهای دروندینی آن عبارتند از تحلیلهای قرآنی، حدیثی و سیره.
خروجی این مباحث نیز آرای واحد نبوده است، با این همه بحث و کاوش، هنوز این موضوع از پژوهشهای نظری بینیاز نیست. ظهور و بروز حکومتهای مبتنی بر دین، جنبشهای اجتماعی دینی و نیز حرکتهای کورِ بنیادگرایانه این مسئله را همچنان داغ و تازه نگه داشته است.
در مطالعات دروندینی اسلامی، مهمترین منبع قرآن کریم است. این کتاب آسمانی گرچه به صورت واضح در باب بسیاری از مسائل اظهارنظر شفاف نکرده، اما ایدههایی بینهایت در آن موجود است که برای بسیاری از مسئلهها میتوان از آن بهره جست و رویکرد استخراج کرد.
به نظر میرسد مسئله دین و حکومت نیز از این قاعده مستثنی نیست. یکی از راههایی که میتواند در این عرصه به کمک گرفته شود، تحلیل و بررسی رابطه نبوت و حکومت در قرآن است. بررسی اینکه در این کتاب آسمانی رابطه نبوت و حکومت چگونه ترسیم شده است؟ حکومت در کجای وظایف انبیا قرار دارد؟ در رتبهبندی اهداف و وظایف انبیا، حکومت و سیاست چه موقعیتی دارد؟ میتواند در تحلیل مسئله فوق سودمند باشد.
این نوشته میکوشد با تحلیل پنج موضوع در قرآن دریافتهایی را برای پاسخ به این پرسشها بیابد:
- عطاها و دادههای خداوند به پیامبران
- اهداف نبوت در قرآن
- کارکردها و افعال پیامبران
- گفتهها و آموزههای پیامبران
- حکومتهای یاد شده در قرآن
در ادامه نوشتار پس از نگاه اجمالی به پیامبرانی که قرآن از آنها یاد کرده و مفاهیم طرح شده در این داستانها به پنج موضوع فوق پرداخته و آخرین بند نوشته نیز تحلیل و جمعبندی خواهد بود.
دوم. گزارش آیات
قرآن کریم از بیست و شش پیامبر نام برده است. داستان این پیامبران در سورههای مختلف و آیات فراوان بازگو شده است. در ضمن این آیات و داستانها، هدف بعثت، آنچه خداوند به پیامبران عطا کرده و نیز فعل و کار پیامبران و سایر فعالیتها و روابط گزارش شده است. طبق یک آمار کلی در 53 سوره از قرآن و حدود 524 آیه به داستان این پیامبران پرداخته است.
نام پیامبران به همراه سورهها و تعداد آیات و نیز مفاهیم کلی که در داستان هر پیامبر آمده، از این قرار است:[1]
- آدم (18 بار)
بقره/31، 33، 34، 35، 37؛ آلعمران/33، 59؛ مائده/27؛ اعراف/11، 19؛ اسراء/61، 70؛ کهف/50؛ طه/115، 116، 117، 120، 121
آفرینش، نفخ روح، سجده فرشتگان، دشمنی شیطان، هبوط، عصیان، فرزندان آدم، اصطفاء آدم
- ادریس (2 بار)
مریم/56؛ انبیاء/85
اوصاف ادریس: صابر و صدیق
- صالح (9 بار)
اعراف/73، 75 و 77؛ هود/61، 62، 66 و 89؛ شعراء/142؛ نمل/45
رسالت صالح، دعوت، مواجهه قوم صالح با او، نجات صالح و قوم او
- هود (7 بار)
اعراف/65؛ هود/50، 53، 58، 60 و 86؛ شعراء/124
دعوت، نجات هود و قوم او، قوم هود، مواجهه قوم هود با او
- ایوب (4 بار)
نساء/163؛ انعام/84؛ انبیاء/83؛ ص/41
وحی به ایوب، مناجات ایوب با خداوند
- ذوالکفل (2 بار)
انبیاء/85؛ ص/48
اوصاف ذوالکفل (صابر و خیّر)
- یسع (2 بار)
انعام/86؛ ص/48
توصف یسع به (خیّر)، برتری انبیا
- یحیی (5 بار)
آلعمران/29؛ انعام/85؛ مریم/7و12؛ انبیاء/90
اوصاف یحیی (سیّد، حصور، صالح)، بشارت به زکریا، اعطای حکم در کودکی، اخذ کتاب
- الیاس (2 بار)
انعام/85؛ صافات/123
توصیف الیاس به مرسل بودن
- زکریا (7 بار)
آلعمران/37، 38؛ انعام/85، مریم/2و7؛ انبیاء/89
کفالت مریم، مناجات زکریا با خداوند، توصف زکریا به (صالح)، بشارت به یحیی
- یونس (6 بار)
نساء/163؛ انعام/86؛ یونس/98؛ صافات/148و139؛ انبیاء/87؛ قلم/48
مرسل بودن، فضیلت بر عالمین، قوم یونس، وحی بر یونس، استغاثه یونس
- لوط (17 بار)
انعام/86؛ اعراف/80؛ هود/70، 74، 77، 81 و 89؛ حجر/59 و 61؛ انبیاء/71 و74؛ حج/73؛ نمل/54و56؛ شعراء/160، 161 و 167؛ عنکبوت/26، 28، 32 و 33؛ صافات/133؛ ص/13؛ ق/13؛ قمر/33 و 34؛ تحریم/10
قوم لوط، دعوت، زن لوط، ارسال عذاب، فرستادگان خدا به سوی قوم لوط، برتری لوط، مرسل بودن لوط، نجات لوط، گفتوگوی لوط با قومش
- شعیب (12 بار)
اعراف/85، 88، 90 و 92؛ هود/84، 87، 91 و 94؛ شعراء/177؛ عنکبوت/36
گفتههای قوم شعیب، دعوت، نجات شعیب، ارسال عذاب
- اسماعیل (12 بار)
بقره/125، 127، 133، 136 و 140؛ آلعمران/84؛ نساء/163؛ انعام/86؛ ابراهیم/39؛ مریم/54؛ انبیاء/85؛ ص/48
وحی بر اسماعیل، اوصاف اسماعیل (صادق الوعد، صابر، خیّر)، برتری اسماعیل، حمد ابراهیم به جهت تولد اسماعیل، ایمان به آنچه بر اسماعیل نازل شده، بنای کعبه همراه پدر، مأموریت ابراهیم و اسماعیل برای طهارت بیت الله، داستان ذبح اسماعیل
- اسحاق (17 بار)
بقره/133، 136 و 140؛ آلعمران/84؛ نساء/163؛ انعام/84؛ هود/71؛ یوسف/6 و 38؛ ابراهیم/39؛ مریم/49؛ انبیاء/72؛ عنکبوت/27؛ صافات/112 و 113؛ ص/45
وحی بر اسحاق، توصیف اسحاق به صالح، حمد ابراهیم به جهت تولد اسحاق، ایمان به آنچه بر اسحاق نازل شده
- یعقوب (16 بار)
بقره/132، 133، 136 و 140؛ آلعمران/84؛ نساء/163؛ انعام/84؛ هود/71؛ یوسف/6، 38 و 68؛ مریم/6 و 49؛ انبیاء/72؛ عنکبوت/27؛ ص/45
ایمان به آنچه بر یعقوب نازل شده، وحی بر یعقوب، بشارت یعقوب به ابراهیم، توصیف یعقوب به صالح بودن، بیتابیهای یعقوب در فراق یوسف، وصایای یعقوب، رابطه یعقوب با فرزندان
- یوسف (27 بار)
انعام/84؛ یوسف/4، 7، 8، 9، 10، 11، 17، 21، 29، 46، 51، 56، 58، 69، 76، 77، 80، 84، 85، 87، 89، 90، 94 و 99؛ غافر/34
نسل ابراهیم، داستان یوسف در کودکی، خانه عزیز مصر، زندان، ورود در حکومت، آمدن پدر و مادر و برادران به مصر، فرستادن یوسف با دلایل روشن، سجایای اخلاقی یوسف
- داوود (16 بار)
بقره/251؛ نساء/163؛ مائده/78؛ انعام/84؛ اسراء/55؛ انبیاء/78 و 79؛ نمل/15 و 16؛ سبأ/10 و 13؛ ص/17، 22،24، 26و30
مبارزه داوود با جالوت، تسخیر کوهها برای داوود، ایتای کتاب به داوود، ایتای علم و خلافت و فضل و زبور به داوود، توصیف داوود به اوّاب، امتحان داوود، داوود از نسل نوح، لعنت بنیاسرائیل توسط داوود، سلیمان وارث داوود، حکومت و قضاوت داوود
- سلیمان (17 بار)
بقره/؛02، نساء/163؛ انعام/84؛ انبیاء/78، 79 و 81؛ نمل/15، 16، 17، 18، 30، 36 و 44؛ سبأ/12؛ ص/30 و 34
سلیمان از نسل نوح، ایتای حکم و علم به سلیمان، ملک سلیمان، نیروی خارقالعاده سلیمان، سلیمان و ملکه سبأ، سلیمان و مورچهها، اوّاب بودن سلیمان، آزمایش و امتحان سلیمان
- هارون (20 بار)
بقره/248؛ نسا/163؛ انعام/84؛ اعراف/122 و 142؛ یونس/75؛ مریم/28 و 53؛ طه/30، 70، 90 و 92؛ انبیاء/48؛ مؤمنون/45؛ فرقان/35؛ شعراء/13 و 48؛ قصص/34؛ صافات/114 و 120
هارون از نسل نوح، جانشینی هارون برای موسی، وزیر بودن هارون، ایتای فرقان و ضیاء به هارون، مشاجره موسی با هارون، فصاحت هارون، منّت و درود خدا بر هارون
- عیسی و مسیح (31 مورد)
بقره/87، 136 و 253؛ آلعمران/45، 52، 55، 59 و 84؛ نساء/157، 163، 171 و 172؛ مائده/17، 46، 72، 75، 78، 110، 112، 114 و 116؛ انعام/85، توبه/30 و 31؛ مریم/34؛ احزاب/7؛ شوری/13؛ زخرف/63؛ حدید/27؛ صف/6 و 14
ایتای بینات و انجیل به عیسی، تأیید با روح القدس، وحی بر عیسی، عیسی و مسیح رسول الله، دعای عیسی، عیسی از صالحان، عیسی کلمه الله و قول الحق، آفرینش عیسی همانند آدم (بدون پدر)، عیسی نزد خداوند، درخواست انصار، تصدیق عیسی از انبیای پیشین، مسیح عبد خدا، کفر بودن سخن: خدا بودن عیسی، بشارت عیسی به پیامبر بعدی، مادر عیسی، معجزات عیسی، عیسی و حواریون، گفتوگوی خدا و عیسی در قیامت
- نوح (43 بار)
نساء/163؛ آلعمران/33؛ انعام/84؛ اعراف/59 و 69؛ توبه/70؛ یونس/71؛ هود/25، 32، 36، 42، 45، 46، 48 و 84؛ ابراهیم/9؛ اسراء/3 و 17؛ مریم/58؛ انبیاء/76؛ حج/42؛ مؤمنون/23؛ فرقان/37؛ شعراء/105، 106 و 116؛ عنکبوت/14؛ احزاب/7؛ صافات/75 و 79؛ ص/38؛ فاطر/40؛ غافر/31؛ شوری/13؛ ق/12؛ ذاریات/46؛ نجم/52؛ قمر/9؛ حدید/26؛ تحریم/10؛ نوح/1، 21 و 26
وحی بر نوح، اصطفاء نوح، هدایت نوح، جانشینان قوم نوح، دعوتهای نوح، نذیر بودن نوح، مرسل بودن نوح، همسر نوح، قوم نوح، نفرین نوح، مناجات نوح، سلام بر نوح، میثاق خداوند از نوح، نعمت خدا بر نوح، فرزند نوح، کشتی نوح، عمر نوح
- ابراهیم (69 بار)
بقره/124، 125، 126، 127، 130، 132، 133، 135، 136، 140، 258 و 260؛ آلعمران/33، 65، 67، 68، 84، 95 و 97؛ نساء/54، 125 و 163؛ انعام/74، 75، 83 و 161؛ توبه/70 و 114؛ هود/69، 74، 75 و 76؛ یوسف/6 و 38؛ ابراهیم/35؛ حجر/51؛ نحل/120 و 123؛ مریم/41، 46 و 58؛ انبیاء/51، 60، 62 و 69؛ حج/26، 43 و 78؛ شعراء/69؛ عنکبوت/16 و 31؛ احزاب/7؛ صافات/83، 104 و 109؛ یس/109؛ ص/45؛ شوری/13؛ زخرف/26؛ ذاریات/24؛ نجم/37؛ حدید/26؛ ممتحنه/4؛ اعلی/19
ابتلای ابراهیم، ساختن کعبه، وصیت ابراهیم به فرزندان، ملت ابراهیم، محاجه ابراهیم، اصطفای ابراهیم، دین حنیف، ایمان به آنچه بر ابراهیم نازل شده، خلیل بودن ابراهیم، ایتای کتاب و حکمت و ملک و حجت و رشد به آل ابراهیم، ابراهیم و آزر، وحی بر ابراهیم، اوصاف ابراهیم (اواه، حلیم، منیب، قانت، حنیف، صدیق، مصطفی، خیّر، مسلمان)، دعاهای ابراهیم، ضیف ابراهیم، بتشکنی ابراهیم، قوم ابراهیم، میثاق ابراهیم، دعوت ابراهیم، مرسل بودن ابراهیم، اسوه بودن ابراهیم، صحیفه ابراهیم، ابراهیم و ذبح اسماعیل، ابراهیم و آتش نمرودیان، ابراهیم و کشتن پرندگان، ابراهیم و تطهیر کعبه، ابراهیم و خورشید و ماه و ستارهپرستان
- پیامبر اسلام[2] (21 بار)
آلعمران/144؛ مائده/41 و 67؛ انفال/64، 65 و 70؛ توبه/73؛ احزاب/28، 40، 45، 50 و 59؛ محمد/2؛ فتح/29؛ ممتحنه/12؛ صف/6؛ طلاق/1؛ تحریم/1 و 9؛ مزمّل/1؛ مدثّر/1
بشارت به رسالت، رسول الله، دلداری پیامبر، ابلاغ ما انزل، ایمان به آنچه بر محمد نازل شده، دستورات جهاد، نهی از اطاعت کفار و منافقان، جهاد با کفار و منافقان، همسران، پوشش، بیعت با زنان مؤمن، طلاق، نهی از تحریم ما احل الله، نماز شب، قیام به انذار
- موسی (136 بار)
بقره/51، 53، 54، 55، 60، 61، 67، 87، 92، 108، 136، 246 و 248؛ آلعمران/84؛ نساء/153 و 164؛ مائده/20، 22 و 24؛ انعام/84، 91 و 154؛ اعراف/103، 104، 105، 117، 122، 127، 128، 131، 134، 138، 142، 143، 144، 148، 150، 155، 155 و 160؛ یونس/75، 77، 80، 81، 83، 84، 87 و 88؛ هود/17، 66 و 110؛ ابراهیم/5، 6 و 8؛ اسراء/2 و 101؛ کهف/60 و 66؛ مریم/51، طه/9، 11، 17، 19، 36، 40، 49، 57، 61، 65، 67، 70، 77، 83، 86، 88 و 81؛ انبیاء/48؛ حج/44؛ مؤمنون/45 و 49؛ فرقان/35؛ شعراء/10، 43، 45 48، 52، 61، 63 و 65؛ نمل/7، 9 و 10؛ قصص/15، 18، 19، 20، 29، 30، 31، 36، 37، 38، 43، 44، 48 و 76؛ عنکبوت/39؛ سجده/23؛ احزاب/7 و 69؛ صافات/114 و 120؛ شوری/13؛ زخرف/46؛ احقاف/12 و 30؛ ذاریات/38؛ نجم/36؛ صف/5؛ نازعات/15؛ اعلی/19
مواعده موسی، ایتای کتاب و فرقان و ضیاء و ذکر و هدی، دعوت موسی، قوم بنیاسرائیل، ایمان به آوردههای موسی، سخن گفتن خدا با موسی، موسی از ذریه نوح، موسی و ساحران، اوصاف موسی (مخلص، وجیه)، موسی و فرعون، موسی و خضر، موسی و هارون، میثاق از موسی، ارسال موسی با آیات بینات و سلطان مبین، صحف موسی
- عزیر (1 بار)
توبه/30
سخن یهود درباره عزیر
سوم. عطاهای خداوند به پیامبران
در این قسمت و سه قسمت بعدی در پی این هستیم که نشان دهیم خداوند به پیامبران چه داده و از آنان چه خواسته است. چه داده موضوعی است که با عنوان عطاها از آن یاد کرده ایم و چه خواسته را در سه عنوان بعدی پی میگیریم.
مراد از این عطاها، اولاً بخششهای غیرتکوینی و ثانیاً بخششهای در دوران پیامبری است نه همه دورانهای زندگی. این بخششها با تعبیر «آتینا»، «وهبنا»، «اعطینا»، «تشدید»، «جعلنا» و … در قرآن ذکر شده است.[3] موارد مورد نظر عبارتند از:
{وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ}[4]
{وَلُوطًا آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْقَرْیَهِ الَّتِی کَانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِینَ}[5]
{فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ وَکُلًّا آتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا فَاعِلِینَ}[6]
{فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُرْسَلینَ}[7]
{وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ}[8]
{أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَآتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظِیمًا}[9]
{وَشَدَدْنَا مُلْکَهُ وَآتَیْنَاهُ الْحِکْمَهَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ}[10]
{إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ}[11]
{یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا}[12]
{وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّهَ وَالْکِتَابَ}[13]
{وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً}[14]
{وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً}[15]
{یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ}[16]
{وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً}[17]
{وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ}[18]
{وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیرً}[19]
{ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجیلَ}[20]
{وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ}[21]
{ثُمَّ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ تَمَامًا عَلَى الَّذِی أَحْسَنَ}[22]
{وَ لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ}[23]
{وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْهُدى}[24]
{وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}[25]
{أُولَئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّهَ}[26]
{وَلَقَدْ آتَیْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّهَ}[27]
{وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ}[28]
{وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ}[29]
{وَإِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَالتَّوْرَاهَ وَالْإِنْجِیلَ}[30]
{وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ}[31]
{رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَعَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ}[32]
{ذالِکَ مِمّا أَوْحى إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَهِ}[33]
{وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ}[34]
{وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ}[35]
{وَ آتَیْنا مُوسى سُلْطاناً مُبِیناً}[36]
در این آیات دادهها و عطاهای غیرتکوینی خداوند گاه به صورت کلی برای همه پیامبران و عمدتاً به یکی از پیامبران بیان شده است.
مورد عام همان است که در سوره حدید آمده و از کتاب و میزان یاد شده است.
موارد دیگر که به صورت شخصی خطاب به پیامبران است عبارتند از:
کتاب (نُه مورد)، حُکم (هشت مورد)، علم (چهار مورد)، حکمت (هفت مورد)، مُلک (چهار مورد)، کوثر[37] (یک مورد)، انجیل (یک مورد)، حجت (یک مورد)، رشد (یک مورد)، زبور (یک مورد)، خلیفه (یک مورد)، فضل (یک مورد)، فرقان (دو مورد)، ضیاء (یک مورد)، ذکر (یک مورد)، هُدی (یک مورد)، فصل الخطاب (یک مورد)، نبوّت (دو مورد)، تأویل الاحادیث (یک مورد)، سلطان مبین ( یک مورد)
از این بیست واژه، پانزده مورد آن به عرصههای کلان معرفت و تربیت برمیگردد. تنها سه واژه است که ممکن است به حوزه سیاست و حکومت ناظر باشد؛ یعنی واژگان خلیفه، مُلک و حکم.
خلیفه تنها خطاب به داود به کار رفته است و مُلک برای آل ابراهیم و داود و یوسف استفاده شده است. [38]
آل ابراهیم اشاره به پیامبران پس از ابراهیم دارد که اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، سلیمان و داود را قطعاً شامل میشود.
این اعطای مُلک به خود ابراهیم نسبت داده نشده است و در میان آل او قرآن مُلک را تنها برای داوود و یوسف یاد کرده است. چنانکه نسبت به داود نیز از واژه خلیفه استفاده شده است.
واژه حکم که بیشترین کاربرد را در میان این بیست واژه دارد برای موسی (2 بار)، لوط (1 بار)، سلیمان (1 بار)، یحیی (1 بار)، یوسف (1 بار)، هیجده پیامبر (1 بار)، بنیاسرائیل (1 بار)
برای فهم معنای حکم برخی تعابیر در آیات زیر میتواند کمک کننده باشد:
درباره موسی میفرماید: {فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُرْسَلینَ}[39]
و درباره یحیی میفرماید: {یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا}[40]
واژه حکم در دو مورد به همراه کتاب و نبوت ذکر شده است
و در چهار مورد به همراه علم آمده است؛ {آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا}
و در باره موسی و یوسف، زمان آن را پس از بلوغ اَشُد میداند
{وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا}[41]
از سوی دیگر کاربردهای دیگر واژه «حُکم» در قرآن قابل تأمل است و به فهم بهتر آن کمک میکند، این واژه بیست و پنج مورد در قرآن به کار رفته است:
اضافه حکم به الله (13 مورد)
اضافه حکم به رب (دو مورد)
اضافه حکم به جاهلیت (یک مورد)
اضافه حکم به قوم (یک مورد)
موارد ایتای حکم به پیامبران (هشت مورد)
کتب لغت این واژه را چنین معنا کردهاند:
الحُکم: العلم و الفقه (حکم به معنای دانش و فقه است)
والحُکم: العلم و الفقه و القضاء بالعدل و منه الحدیث: الخلافه فی قریش و الحکم فی الانصار (حکم یعنی دانش و فقه و داوری عادلانه و براساس همین معنا است این روایت که جانشینی و حکومت در میان قریش است و داوری در میان انصار)
قال ابن سیده: الحُکم: القضاء و جمعه احکام لا یکسر علی غیر ذلک (ابن سیده گفته است حکم به معنای داوری است و بر وزن احکام جمع بسته می شود و جمع دیگری ندارد)
الازهری: الحُکم: القضاء بالعدل[42] (ازهری گفته است حکم یعنی داوری عادلانه)
آنچه همه این بررسیها نشان میدهد این است که واژه حُکم به معنای فرمانروایی نیست حداکثر میتواند به معنای داوری باشد و داوری هیچگونه ملازمهای در لغت و عرف و شرع با فرمانروایی ندارد.
برخی از نوشتهها، یافتههای موجود در کتب فقه مبنی بر اینکه «قضاوت شعبهای از حکومت است» را در اینجا نابجا به کار گرفته و آن را لازمه فرمانروایی گرفتهاند که سخنی ناتمام است.
چنانکه گفته آمد ملازمهای در لغت و عرف و شرع بین این دو وجود دارد. از آن گذشته اگر شاخهای از حکومت به کسی واگذار شد بدان معنا نیست که اصل حکومت نیز بدو واگذار شده است.
چهارم. هدف بعثت پیامبران
چنانکه در ابتدای بحث قبلی گفته شد در ذیل این عنوان و دو عنوان بعدی این مسئله طرح میشود که خداوند از پیامبران چه خواسته است این خواستن در ذیل سه عنوان؛ اهداف، اصول (افعال پیامبران) و گفتارها و آموزهها بیان میشود. به سخن دیگر نخست قلهای را که خداوند برای رسالت انبیا نشان داده، گزارش میشود و سپس به اصول و رویکردهای کلی رسیدن به این اهداف و در آخر، مصداقهایی که پیامبران به کار گرفتند به عنوان آموزه و تعلیم تبیین میگردد.
قرآن کریم در سوره حدید هدف کلی رسالت انبیا را چنین تبیین فرموده است:
{لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ}[43]
در این آیه، هدف بعثت، قیام مردم به قسط که فعل مردم میباشد بیان شده است. هدف را اقامه قسط معرفی نکرده و نفرموده «لیقیموا القسط»
این تعبیر نشان از این دارد که کار پیامبران زمینهسازی و آماده کردن بستر تربیت مردم است که میتوان از آن با تعبیر «فعل فرهنگی» یاد کرد. پیامبران خود اقامه نمیکنند، تربیت میکنند تا مردم عادل شوند.
پنجم. افعال پیامبران در قرآن
قرآن برای پیامبران بیست و چهار مورد کار و فعل برشمرده است، برخی از این تعبیرها عام است و برخی را ضمن نقل داستان یک یا چند پیامبر بیان فرموده که فهرست آن از این قرار است:
- امر به معروف، 2. نهی از منکر، 3. تحلیل طیبات، 4. تحریم خباثت، 5. وضع إِصْر (اعراف/157)
- تعلیم (بقره/151، 129؛ جمعه/2؛ آلعمران/164)
- تزکیه (بقره/151، 129؛ جمعه/2؛ آلعمران/164؛ توبه/103)
- تلاوت آیات (بقره/151، 129؛ جمعه/2؛ آلعمران/164)
- تبیین ما نزّل (نحل/39، 44، 64؛ ابراهیم/4؛ مائده/15و19؛ زخرف/63)
- ایتاء (حشر/7)
- نهی (حشر/7)
- تبلیغ و ابلاغ (مائده/67، 92 و 99؛ اعراف/62، 68، 79 و 93؛ احقاف/23؛ هود/57؛ جن/28؛ آلعمران/20؛ رعد/40؛ نمل/35 و 82؛ نور/54؛ عنکبوت/18؛ یس/17؛ شوری/48؛ تغابن/12)
- تذکر (غاشبه/21؛ اعلی/9؛ ذاریات/55؛ یس/11؛ ق/45؛ طور/29؛ ابراهیم/5)
- حکمیت (نساء/65)
- بشیر (احزاب/45؛ فتح/8؛ بقره/119؛ اسراء/105؛ فرقان/56؛ مدثر/36؛ مائده/19؛ هود/2؛ اعراف/188؛ 189، 2، 63، و 69؛ هود/12، 25؛ حجر/89؛ حج/49؛ شعراء/115؛ قصص/46؛ عنکبوت/50؛ سجده/3؛ سبأ/34، 44، 46 و 28؛ فاطر/23، 18، 24، 37، 42، ص/70؛ زخرف/23؛ احقاف/9 و 12؛ ذاریات/50، 51؛ ملک/26؛ نوح/2 و 1؛ یونس/2؛ زمر/71؛ ابراهیم/44؛ شعراء/214؛ مدثر/2؛ غافر/18؛ انعام/130، 19، 92، 51 و 48؛ بقره/270، 6، 213؛ فصلت/4، 13؛ لیل/14؛ یس/10، 6، 11 و 70؛ نبأ/40؛ قمر/36؛ انبیاء/45؛ مریم/97 و 39؛ قصص/46؛ شوری/7؛ کهف/2، 4 و 56؛ غافر/15؛ بقره/25، 155، 223 و 213؛ نساء/38 و 165؛ توبه/3، 112 و 34؛ یونس/2 و 87؛ حج/34 و 37؛ احزاب/47؛ صف/13؛ لقمان/7؛ یس/11؛ جاثیه/8؛ آلعمران/21؛ انشقاق/24؛ انعام/48؛ کهف/56؛ فصلت/4؛ فاطر/24؛ سبأ/28)
- نذیر(احزاب/45؛ فتح/8؛ بقره/119؛ اسراء/105؛ فرقان/56؛ مدثر/36؛ مائده/19؛ هود/2؛ اعراف/188؛ 189، 2، 63، و 69؛ هود/12، 25؛ حجر/89؛ حج/49؛ شعراء/115؛ قصص/46؛ عنکبوت/50؛ سجده/3؛ سبأ/34، 44، 46 و 28؛ فاطر/23، 18، 24، 37، 42؛ ص/70؛ زخرف/23؛ احقاف/9 و 12؛ ذاریات/50، 51؛ ملک/26؛ نوح/2 و 1؛ یونس/2؛ زمر/71؛ ابراهیم/44؛ شعراء/214؛ مدثر/2؛ غافر/18؛ انعام/130، 19، 92، 51 و 48؛ بقره/270، 6، 213؛ فصلت/4، 13؛ لیل/14؛ یس/10، 6، 11 و 70؛ نبأ/40؛ قمر/36؛ انبیاء/45؛ مریم/97 و 39؛ قصص/46؛ شوری/7؛ کهف/2، 4 و 56؛ غافر/15؛ بقره/25، 155، 223 و 213؛ نساء/38 و 165؛ توبه/3، 112 و 34؛ یونس/2 و 87؛ حج/34 و 37؛ احزاب/47؛ صف/13؛ لقمان/7؛ یس/11؛ جاثیه/8؛ آلعمران/21؛ انشقاق/24؛ انعام/48؛ کهف/56؛ فصلت/4؛ فاطر/24؛ سبأ/28)
- موعظه (سبأ/46؛ نساء/63)
- شاهد و شهید (بقره/143؛ حج/78؛ مائده/117؛ احزاب/45؛ فتح/8؛ مزمل/15)
- نصح (اعراف/62، 68، 79، 93؛ هود/34)
- تطهیر (توبه/103)
- حکم کردن (مائده/42، 48، 49؛ ص/26)
- دعوت (اسراء/39؛ نحل/25)
- اخراج از ظلمات (ابراهیم/5)
- قصهگویی (انعام/130)
این بیست و چهار فعل را میتوان در چهار گروه تقسیم کرد:
الف. آموزش
- تلاوت آیات
- تعلیم کتاب
- تبیین ما نزل
- تبلیغ و ابلاغ
- دعوت
- اخراج از ظلمات
ب. تشریع
- تحلیل طیبات
- تحریم خباثت
- ایتاء
- نهی
ج. تربیت
- تزکیه
- وعظ
- تذکر
- بشیر
- نذیر
- قصهگویی
- نُصح
- تطهیر
د. اجرا
- امر به معروف
- نهی از منکر
- وضع إِصْر
- حَکَمیت
- حکم کردن
- شاهد
از میان این واژگان هیچکدام صراحت در حکومت و حکمرانی ندارد و همان گونه که گفته شد معنای مستفاد از واژۀ حُکم نیز حداکثر داوری و قضاوت می تواند باشد.
شش عنوانی که به عنوان اجرا بیان شد، با نبوت سازگاری دارد و با شئون پیامبری همخوان است. و ملازمهای با فرمانروایی و حکومت ندارد.
ششم. گفتارها و آموزههای پیامبران
در این قسمت مواردی را که قرآن از قول پیامبران با واژه «قال» نقل قول کرده میآوریم. این موارد میتواند نشان دهد که رسالت و اهتمام آنان بر چه چیزهایی متمرکز بوده است.
{وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ}[44]
{إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ}[45]
{إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ}[46]
{وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ}[47]
{وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ}[48]
{إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ}[49]
{لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ}[50]
{وَ قالَ الْمَسِیحُ یا بَنِی إِسْرائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ}[51]
{وَإِبْرَاهِیمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ}[52]
{وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لأبِیهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِی بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ}[53]
{وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَهً}[54]
{وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ}[55]
{قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللهِ وَاصْبِرُوا}[56]
{وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی}[57]
{وَلَقَد بَعَثنا فی کُلِّ أُمَّهٍ رَسولًا أَنِ اعبُدُوا اللَّهَ وَاجتَنِبُوا الطّاغوتَ}[58]
در این آیات دعوت به: عبادت خدا، تقوا، استغفار، توبه، یاد نعمتهای خدا، استعانت از خدا، ایفای کیل و میزان، کم نشمردن دیگران، دوری از افساد فی الارض، اجتناب از طاغوت، دوری از بتپرستی، ذبح بقره، و پرسش از دلیل اذیت و آزار، مورد تأکید قرار میگیرد که در این میان بیشترین تأکید بر دو عنصر اول یعنی عبادت خدا و تقوا می باشد. گفتنی است عبادت خدا و اجتناب از طاغوت در سوره نحل دعوت همه رسولان است.
هفتم. حکومتهای یاد شده در قرآن
قرآن کریم از چند حکومت به اختصار با تعبیر مُلک و مَلِک و ملوک یاد کرده است
1و2. حکومت آل ابراهیم (داود و سلیمان)
{فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَآتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظِیمًا}[59]
قرآن برای این عنوان به صراحت مصداقی بیان نکرده است. لکن از کنار هم نهادن دو مطلب میتوان به مصداقهای ذکر شده در قرآن دست یافت.
اول آنکه داوود و سلیمان را از نسل ابراهیم معرفی کرده است
و دیگر آنکه برای این دو پیامبر حکومتی با شوکت و اقتدار بیان میدارد
{وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَهَ}[60]
{وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ … وَشَدَدْنَا مُلْکَهُ وَآتَیْنَاهُ الْحِکْمَهَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ}[61]
{یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ}[62]
{وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ}[63]
{قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی}[64]
به نظر میرسد تعبیر ملوک که در سخن حضرت موسی به قومش آمده نیز ناظر به همین حکومتها باشد.
{وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیَاءَ وَجَعَلَکُمْ مُلُوکًا}[65]
- حکومت یوسف
{رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ}[66]و[67]
- حکومت طالوت
{قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا}[68]
- حکومت ذی القرنین
{وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ …}[69]
- حکومت بلقیس
{إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَهً تَمْلِکُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِن کُلِّ شَیْءٍ …}[70]
- حکومت نمرود
{أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ}[71]
- حکومت فرعون
{وَ نادى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ}[72]
{وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ}[73]
از این هشت مورد ذکر شده تنها سه مورد از پیامبران هستند چنانکه دو مورد دیگر از حکومتهای جبار و مورد نکوهش قرآن میباشد.
سه مورد دیگر یعنی حکومت طالوت، ذو القرنین و بلقیس را قرآن میستاید با آنکه پیامبر نیستند و بلقیس ابتدا مؤمن به خداوند نیست و جنسیت مردانه هم ندارد.
در داستان طالوت مردم از پیامبرشان میخواهند که حاکم تعیین کند یعنی در تلقّی جامعه نبوت ملازمهای با حکومت ندارد و جالبتر آنکه نبی خود مبعوث نمیکند بلکه میفرماید: {إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا}[74]
هشتم. تحلیل و استنتاج
در مقام تحلیل و استنتاج از آیات فراوانی که مستقیم و غیرمستقیم بدانها اشاره شد مطالبی را در ضمن چند بند کلی میآورم:
بند اول: بیان چند مطلب مقدماتی
- مراد از حکومت، اقدام برای تشکیل قدرت سیاسی در بالاترین سطح اجتماعی است. و برخی مداخلههای اجتماعی یا مدیریت نسبت به برخی عرصههای زندگی اجتماعی مدنظر نیست.
- آدمی از حکومت و سیاست بینیاز نیست، زیرا زندگی جمعی وابسته به قدرت و نیروی اداری است. «لابُدَّ لِلنّاسِ مِن أَمِیرٍ بَرٍّ أَو فاجِرٍ»[75]
حکومت و سیاست با توجه به همراهی با قدرت لغزنده و زمینهساز فساد و انحراف است.
برای دور ساختن حکومت و سیاست از انحراف و فساد چند چیز لازم است:
الف) انتخاب حاکمان از افراد صالح و تربیت شده
ب) تربیت اخلاقی حاکمان در زمان حکومت توسط عالمان
ج) نظارت قانونی بر حکومت و حاکمان
- بررسی قرآنی تنها بررسی یک منبع دینی است لذا برای اظهارنظر نهایی نسبت به این موضوع و هر موضوع دیگری از این دست، پژوهشهایی در سنت قولی و سیرههای عملی نیز ضرورت دارد. ممکن است مسئلهای در قرآن مطرح نشود ولی سنت بدان پرداخته باشد و البته در مورد یک منبع هم باید تتبع کامل صورت گیرد و با اشراف به تمام مطالب دخیل اظهار نظر گردد. نمیتوان تنها به یک یا چند آیه یا یک موضوع بسنده کرد. لذا در این نوشتار تلاش شده همه مطالبی که به گونهای دخیل در مساله مورد بحث است آورده شود. عدم رعایت این قاعده نقطه ضعفی است که در تمامی نوشتههای مربوط به این مسئله به چشم میخورد، چه نوشتههای موافق و چه نوشتههای مخالف؛ یعنی تنها با استناد به یک آیه یا بخشی از آیات از قرآن دست به استنتاج کلی زدهاند.
- علم کلام و نیز فقه پس از متون اصیل دینی قرار دارند نه قبل از آن. به سخن دیگر کلام و فقه مولود متون اصلی و محکوم آنهایند نه مولّد و حاکم بر آنها. چرا که وظیفه اصلی کلام و فقه تبیین و دفاع (علم کلام) و مستندسازی احکام (علم فقه) است. به سخن دیگر آموزههای قرآنی باید دستمایه علم کلام و فقه شود نه اینکه با علم کلام و باورهای پیشساخته برای قرآن تعیین تکلیف شود.
متأسفانه این غفلت در فهم قرآن و سنت اصیل دامنگیر بسیاری از عالمان دین بوده و هست. شاید بتوان تعبیر امیرمؤمنان در نهج البلاغه را بر این مطلب شاهد آورد:
«یَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى، إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى؛ وَ یَعْطِفُ الرَّأْیَ عَلَى الْقُرْآنِ، إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْیِ»[76]
مراد از رأی تنها هوا و هوس و امیال نفسانی نیست، بلکه شامل آرای پیشساخته در جایی که باید از قرآن مطلب را اخذ کرد نیز میشود.
- مغالطهای دیگر که خیلیها مرتکب میشوند و با مطلب چهارم مرتبط میباشد این است که میگویند چون خداوند خالق و مالک است پس حاکم است و چون پیامبران نماینده خدا در زمیناند حاکمیت به آنها واگذار شده است. محل مغالطه این است که قطعاً خداوند خالق و مالک هستی است و چون خالقِ مالک است پس حاکم است، لکن سخن در این است که خداوند این حاکمیت را به چه کسی یا کسانی واگذار کرده است آیا به پیامبران تفویض کرده یا در اختیار خود مردم گذاشته است. مردم نیز مخلوق و بنده خدایند، مردم که رقیب پیامبران نیستند اینگونه فهم دو دوستگاه درست میکند، خدا و پیامبران یک طرف و انسانها طرف دیگر. بلکه باید دانست هم پیامبران و هم مردم و انسانها مخلوق خدایند. ممکن است خداوند حاکمیت خود در یک عرصه را به پیامبران واگذارد و عرصه دیگر را به انسانها که مخلوق اویند بسپارد، البته جواب این مطلب را باید از متون اصیل دینی گرفت.
بند دوم: یافتههای قرآنی
یافتههایی که از دادهها و خواستههای خداوند به پیامبران بر اساس آیات یاد شده قبلی به دست میآید چنین است:
قرآن کریم اهداف پیامبران را به گونهای بیان کرده که با عهدهداری اجرای عدالت که هدف اصلی حکومتهاست همخوانی ندارد بلکه با کار فرهنگی و تربیتی که عهده دار زمینهسازی و بسترسازی است ، سازگار می باشد.
از سوی دیگر از میان بیست و چهار عنوان وظایفی که قرآن برای انبیا به شکل عام و خاص برشمرده، جز یک مورد (یعنی حکم کردن) و آنهم خطاب به پیامبر اسلام و داوود بر حکومت کردن و برپایی حکومت دلالت نمیکند، بلکه عمدتاً صبغه فرهنگی و تربیتی دارد گرچه برخی از عناوین مانند حکمیت و امر به معروف و نهی از منکر بر نوعی فعالیت اجرایی اجتماعی دلالت میکند.
و اما مسئله حکم کردن سه آیه آن مربوط به پیامبر اسلام است (مائده/42، 48 و 49) که بیشتر با قضاوت و داوری سازگاری دارد تا زمامداری و حکومت کردن و یک مورد نیز خطاب به داوود است (ص/26) که آنهم با قضاوت و داوری میسازد و اگر هم بر حکومت دلالت کند از میان بیست و چهار عنوان، تنها یک عنوان چنین است و از این نسبت یک به بیست و سه می توان جایگاه اصلی رسالت پیامبران را به دست آورد.
همچنین در میان گفتارها و آموزههای مصداقی پیامبران چیزی که نشان از حاکمیت و حکومت باشد دیده نمیشود.
در میان عطاها و بخششهای خداوند از نوزده عنوان مذکور در آیات، تنها سه عنوان میتواند با امر حکومت مرتبط باشد: خلیفه، مُلک و حُکم. که دو مورد اول تنها برای برخی پیامبران و در کنار عناوین دیگر آورده شده است و معنای حُکم نیز چنانکه گفتیم دلالت روشن بر حکومتداری نمیکند و به فرض هم که هر سه دال بر حکومت باشد و نیز همه پیامبران را شامل شود، شانزده عنوان دیگر از عطاهای خداوند به پیامبران از سنخ امور فرهنگی، تربیتی (معنوی) است که جایگاه آنها را در رسالت مشخص میکند.
از میان پیامبران تنها برای سه پیامبر حکومت ذکر شده است، داوود و سلیمان و یوسف، بیست و سه پیامبر دیگر را مسکوت گذاشته است. این در حالی است که خداوند حکومتهای پسندیده غیرپیامبران را یادآوری کرده و به صراحت از محسّنات آنها یاد کرده است.
اگر حکومت، اولویت نخست پیامبران بود میبایست در داستان بیست و شش نبی، حتماً به حکومت همه آنها یا به تلاش آنها برای دستیابی به حکومت اشاراتی میشد.
بند سوم: دیگر شواهد قرآنی
علاوه بر محورهای چهارگانه یعنی عطاهای خداوند به پیامبران، اهداف رسالت، افعال پیامبران، گفتهها و آموزهها، که بر تفکیک نبوت و حکومت دلالت داشت میتوان دو مطلب قرآنی دیگر را نیز شاهد آورد:
- حصر رسالت پیامبران در ابلاغ و تبلیغ در آیات عدیده و نیز تاکید بر مُذکِّر بودن آنها نشان میدهد که حکومت لازمه رسالت نیست وگرنه میبایست اجرایی شدن دعوتها را بیشتر مورد تأکید قرار دهد تا رساندن پیامها را. این مطلب در ده آیه قرآن با تعبیرهای مختلف بیان شده است:
{فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ}[77]
{فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلَاغُ الْمُبِینُ}[78]
{وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ}[79]
{وَمَا عَلَیْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ}[80]
{إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلَاغُ}[81]
{فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ}[82]
{وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ}[83]
{مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ}[84]
{فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ}[85]
{فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ}[86]
- قرآن در آیات متعددی نبوت و فرمانروایی را مقابل یکدیگر قرار داده و نه لازم و ملزوم. به این آیات بنگرید:
{إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً نُقَاتِلْ}[87]
{وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا}[88]
{اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً}[89]
در آیه اول و دوم مردم از پیامبر میخواهند فرمانروا تعیین کند و او میفرماید خداوند فلانی را فرمانروا قرار داده است. و نمیگوید من طالوت را نصب کردم تا نتیجه گرفته شود که خداوند حاکمیت خود را به پیامبران واگذارده و او به دیگری واگذارد. بلکه می فرماید خداوند او را برای شما نصب کرد.
و موسی نیز هنگامی که بنیاسرائیل را به یاد نعمتهای خداوند میاندازد نبوت و پادشاهی را به عنوان دو نعمت مستقل و جدا از یکدیگر بازمیگوید.
بند چهارم: نقش انبیا در برابر حکومتها
یافته و برداشت من از آیات قران کریم این است که از منظر قرآن، انسانی و اخلاقی بودن حکومت مطلوب است نه جنسیت و خاستگاه حاکم.
از همین رو حکومت بلقیس را با نگاه تحسینآمیز گزارش میکند با اینکه بلقیس زن است و نه مرد و خاستگاه دینی هم ندارد.
قرآن در توصیف یک حکومت خوب، جنسیت و ایمان را مطرح نکرده است، بلکه حکومت ملکه سبأ را گزارش میکند که کشوری برخوردار و آباد داشت (أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ) و حاکمی با تدبیر و دوراندیش بود (إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَهً…)
این حاکم نه مرد بود و نه مؤمن و البته منصف و حقجو بود. وقتی پروردگارِ سلیمان را میشناسد به او ایمان میآورد، آنهم نه به قدرت سلیمان بلکه به پروردگار سلیمان.
همچنین از حکومت ذوالقرنین به نیکی یاد می کند با آنکه پیامبر نبود.
از همین رو میتوان گفت نسبت میان حکومت و نبوت در قرآن عموم و خصوص من وجه است.
هم حاکمان غیردینی را ذکر میکند چنانکه به انبیای غیرحاکم نیز اشاره دارد. و هم از انبیای حاکم چون سلیمان و داود و یوسف یاد کرده است.
تلاش پیامبران در راستای تحقق آرمانهای انسانی، انسانی کردن حکومتهاست نه حاکم شدن خویش.
انتقاد موسی از فرعون این است که آدمیان را از درون تهی کرده است.
{فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ}[90]
و آنان را از هویت فردی خارج ساخته و قدرت تصمیمگیری را از آنان سلب کرده است.
{وَ تِلْکَ نِعْمَهٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ}[91]
لذا رهایی آنان را میخواهد
{فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ}[92]
{فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ}[93]
{أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ}[94]
تعبیر زیبای امام علی(ع) در نهجالبلاغه نیز گویای همین است:
«فشَرَطا لَهُ إن أسلَمَ بَقاءَ مُلکِهِ و دَوامَ عِزِّهِ»[95]
موسی و هارون به فرعون تضمین دادند که او حاکم باشد اما انسانها، انسان زندگی کنند و خود تصمیمگیرنده زندگی خویش باشند.
پیامبران میخواهند طاغوت نباشد و به سلب نظر دارند نه اثبات خویش.
{وَلَقَد بَعَثنا فی کُلِّ أُمَّهٍ رَسولًا أَنِ اعبُدُوا اللَّهَ وَاجتَنِبُوا الطّاغوتَ}[96]
بر این اساس نباید رویارویی و بلکه مبارزه پیامبران با ستمگران را که در قرآن به ویژه در داستان ابراهیم و موسی نمود دارد به حساب حکمرانی و حکومت گذاشت. همچنین برخوردهای خصمانه مخالفان با پیامبران و شکنجه و کشتن آنها را نباید به حساب تلاش برای برپایی حکومت نوشت. در این نمونهها حکومتها کسانی را که به آگاه کردن مردم میپردازند که قطعاً از اقتدار پوشالی و خودساخته آنها میکاهد، برنمیتابند و به کشتن و شکنجه آنها میپردازند.
جالب است که در سخنان حاکمان هیچگاه اشاره نشده که پیامبران خواستهاند حکومت آنان را بستانند بلکه آنها متهم شدهاند که مردم را از راه و روش گذشتگان دور میکنند و یا اقدام به تفرقه و چنددستگی میکنند. [97]
پس قرآن نه از حکمرانی و برپایی حکومت توسط پیامبران منع کرده و نه آنان را به حکمرانی و برپایی حکومت ملزم و یا دعوت کرده است. حکومت را به عنوان بخشی و جزئی از رسالت آنان قلمداد نکرده است. از اینرو یک غیر پیامبر میتواند حکمرانی کند و حکومتی مورد تأیید خداوند را به نمایش بگذارد؛ مانند حکومت بلقیس و یا از پیامبرانی یاد کرده که به کار حکومت نپرداختهاند و تنها دعوت و تربیت آدمیان وجهه همت آنان بوده است.
نتیجه آنکه از آیات قرآن نمیتوان فهمید که نبوت همزاد حکومت است و با آن ملازمه دارد و بخشی از نقش اصلی انبیا برپایی حکومت و حکمرانی است. بلی پیامبران میتوانند حاکم شوند آنجا که شرایط و بستر اجتماعی فراهم باشد و خود بدان تمایل داشته باشند. تفاوت انبیا در خصلتها و خواستهها امری روشن است، یکی ابراهیم است و تنها پسر خود را (تا آن زمان) پس از سالها آرزو و با خوابی به قربانگاه میبرد و یکی یعقوب است که با داشتن دوازده پسر در فراق یکی چنان میگرید که بیناییاش آسیب میبیند.
یکی نوح است و ایوب با صبر بسیار و یکی یونس است که به سرعت مردمش را نفرین میکند.
یکی سلیمان است که از خدا حکومتی بیمانند تقاضا میکند،
یکی موسی است و با همه امتیازات شتاب دارد و برای دعوت فرعون برادرش هارون را به کمک میطلبد و یکی هارون است که با طلاقت سخن و صبر و تأنی امور را پیش می برد.
از اینرو میتوان گفت حکومت پیامبران، مولود رسالت و نبوت آنان نیست بلکه زائیده بستر و شرایط اجتماعی و خلق و خوی فردی آنهاست.
*مهدی مهریزی، دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات.
[1]* لازم است اشاره کنم پیش از این نوشتهها و مقالاتی در این موضوع با نگاه موافق و مخالف نگارش شده است گزارش اجمالی آنچه بدان دست یافتم به ترتیب تاریخی چنین است:
- انقلاب تکاملی اسلام، جلال الدین فارسی، 1349، تهران.
بخش اول این کتاب اقدامات انقلابی پیامبر را در شش فصل با عناوین: انقلاب اعتقادی و اخلاقی، انقلاب سیاسی، انقلاب اقتصادی، انقلاب نظامی، انقلاب در مقامات اجتماعی، انقلاب در طرز تغییرات به تصویر کشیده است.
1/1. دروس فی ولایه الفیه، آیه الله منتظری، ج 1، ص 35-81.
در این صفحات به نُه آیه از قرآن استدلال شده تا اثبات کند حکومت شعبه و شأنی از شئون نبوت است.
2/1. پیامبری و حکومت، جلال الدین فارسی، موسسه انجام کتاب، تهران، تابستان 1368.
این کتاب جلد سوم از مجموعه ای است که جلدهای اول و دوم آن عبارتند از: پیامبری و انقلاب، پیامبری و جهاد.
- نبوت و فرمانروایی، علی طهماسبی، ماهنامه ناقد، سال اول، ش 4، شهریور ـ آبان 1383.
این مقاله رابطه نبوت و فرمانروایی را با مطالعه موردی طالوت و داود در قرآن و عهد عتیق مورد بررسی قرار داده و رویکرد کلی آن تفکیک و عدم ملازمه آنها میباشد.
نویسنده ویرایش کاملتری از آن را در سایت خود با عنوان نبوت و پادشاهی ارائه کرده است.
Ali–tahmasbi.com
- نقدی بر مقاله “نبوت و فرمانروایی دز یک داستان دینی”، علیرضا عظیمی خو، روزنامه قدس، 22 و 23 اسنفد 1383.
این مقاله نقد مقاله نبوت و فرمانروایی میباشد.
- ضرورت حکومت پیامبران در قرآن، مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم.
این مقاله نیز نقد مقاله نبوت و فرمانروایی میباشد.
- نبوت و حکومت، حبیبالله پیمان، روزنامه شرق، شماره 803 و 806، 18و21/4/1385
این مقاله میکوشد تفکیک سه مسئله پیامبری، رهبری (امامت) و زمامداری را از منظر قرآن به اثبات رساند.
- نبوت و حکومت، مجله بازتاب اندیشه، شماره 76، 1385، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما.
این مقاله نقد مقاله آقای حبیبالله پیمان است و در صدد است همراهی و ملازمه سه مسئله فوق الذکر را اثبات کند.
- رابطه رسالت و حکومت، محمد عابدی میانجی، فرهنگ کوثر، شماره 68، زمستان 1385.
این مقاله در صدد اثبات آن است که حکومت شانی از شئون پیامبر است و غیرمستقیم ناظر به مقاله آقای پیمان و در صدد نقد آن است.
- بررسی دلایل قرآنی مشروعیت حاکمیت پیامبر در اندیشه آیه الله منتظری، حسن یوسفی اشکوری
این متن که در رادیو زمانه چهارشنبه 9 آذر 1390 انتشار یافته، نقد دیدگاه آیه الله منتظری است که در بند اول گزارش شد.
- خلط نبوت و حکومت در سیره نبوی، جستارهایی در تاریخ هفتاد ساله نخست اسلام، قسمت چهار، حسن یوسفی اشکوری، سایت زیتون، 15 اوت 2017 (مرداد 1396)
در لابلای این مقاله به تفکیک نبوت و امارت پیامبر از منظر قرآن پرداخته است.
- پیامبران دولتمرد پژوهشی درباره مدلهای حکومت دینی در قرآن، سیدمحمدعلی دیباجی، مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، تهران، اردیبهشت 1387.
لازم به ذکر است برخی نوشته های دیگری هم به مساله رابطه نبوت و سیاست از منظرهای کلامی و یا فقهی پرداخته اند که منظور نظر این مقاله نیست و از ذکر آن صرف نظر شده است.
منابع:
[1] . تعداد بر اساس شمارش در المعجم المفهرس ملاک قرار گرفته است و احیاناً چند مورد در یک آیه یا بالعکس بوده است، لذا شمارش تعداد، کمتر از شمارش آیات خواهد بود. این امر در مورد حضرت ابراهیم بسیار پرتکرار است.
[2] . این موارد با این عناوین استخراج شده است:
محمد 4 بار، احمد 1 بار، یا ایها النبی 12 بار، یا ایها الرسول 2 بار، یا ایها المدثر 1 بار، یا ایها المزمل 1 بار، گفتنی است تعبیر قل که خطاب به پیامبر اسلام است 322 بار تکرار شده است و بسیاری از آموزهها و تعالیم ایشان در ضمن این تعبیر بازگو شده است و لذا آن را تعبیر عام تلقی کرده واز آوردن آن موارد صرف نظر کردیم. همچنین بیش از 600 بار با «ربک» و «انک» از ایشان یاد شده است.
[3] . گفتنی است برخی از این عطاها به غیرپیامبران نیز داده شده است و ما تنها آنچه مربوط به پیامبران است را آوردهایم؛ مثلاً حکمت برای لقمان هم به کار رفته است و یا مُلک برای طالوت و بنیاسرائیل هم آمده است و این موارد در فهرست و بررسی ما نیامده است.
[4] . یوسف/22
[5] . انبیاء/74
[6] . انبیاء/79
[7] . شعراء/21
[8] . قصص/14
[9] . نساء/54
[10] . ص/20
[11] . کوثر/1
[12] . مریم/12
[13] . عنکبوت/27
[14] . نساء/163، اسراء/55
[15] . نمل/15
[16] . ص/26
[17] . سبأ/10
[18] . انبیاء/48
[19] . فرقان/35
[20] . حدید/27
[21] . انبیاء/51
[22] . انعام/154
[23] . هود/110، اسراء/2، مؤمنون/49، فرقان/53 و قصص/43
[24] . فصلت/45
[25] . حدید/25
[26] . انعام/89
[27] . جاثیه/16
[28] . بقره/251
[29] . نساء/113
[30] . مائده/110
[31] . آلعمران/48
[32] . یوسف/101
[33] . اسراء/39
[34] . بقره/53
[35] . بقره/87
[36] . نساء/153
[37] . آوردن کوثر در ضمن عطاهای غیرتکوینی، طبق تفسیر کوثر به کتاب و معارف قرآنی است که با سایر آیات قرآن نیز سازگار است چرا که کوثر یعنی خیر کثیر و قرآن خود یکی از مصداقهای آن را حکمت دانسته است. {وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا} (بقره/269)
اما نشانه ای از این که آدم در پی آن بود در آیات دیده نمی شود و شاهد تاریخی نیز بر آن در دست نیست.
[38] . لازم به ذکر است که واژه (مُلک) در داستان آدم (ع) نیز از طرف شیطان به وی پیشنهاد شده است: هل ادلک علی شجره الخلد و ملک لا یبلی (طه، 120)
[39] . شعراء/21
[40] . مریم/12
[41] . قصص/14
[42] . لسان العرب، ابن منظور، ج 12، ص 140-141
[43] . حدید/25
[44] . اعراف/85
[45] . شعراء/142
[46] . شعراء/124
[47] . اعراف/73، نمل/45، هود/61
[48] . اعراف/65، هود/50
[49] . شعراء/106
[50] . اعراف/59
[51] . مائده/72
[52] . عنکبوت/16
[53] . زخرف/26
[54] . بقره/67
[55] . مائده/20
[56] . اعراف/128
[57] . صف/5
[58] . نحل/36
[59] . نساء/54
[60] . بقره/251
[61] . ص/17 و20
[62] . ص/26
[63] . نمل/4-16
[64] . ص/35
[65] . مائده/20
[66] . یوسف/101
[67] . از یوسف در برخی آیات به عنوان وزیر ملک یاد شده (یوسف/55) و در این آیه به عنوان ملک تعبیر شده است. در این مورد دو احتمال را میتوان طرح کرد: یکی آنکه یوسف در دورهای وزیر و سپس به پادشاهی رسیده است و دیگر آنکه تعبیر ملک و فرمانروایی برای شاخههای حکومت نیز به کار میرود. احتمال اول به نظر قویتر میرسد، چرا که با دنبال کردن سیر داستان مسئله وزارت مالی در آغاز و ورود به حکومت و آزادی از زندان است و تعبیر ملک را یوسف(ع) در انتهای داستان و پس از ورود پدر و مادر و برادران به کار برده است. البته حرف “من” در “مِنَ الملک” اگر تبعیضه معنا شود با احتمال دوم سازگار است یعنی بخشی از حکومت که همان تصدی امور خزانه داری است به من واگذار شده است.
[68] . بقره/246-248
[69] . کهف/83-97
[70] . نمل/23-44
[71] . بقره/258
[72] . زخرف/51و54
[73] . فجر/12
[74] . بقره/249
[75] . نهجالبلاغه، خطبه 40
[76] . نهجالبلاغه، خطبه 138
[77] . نحل/35
[78] . نحل/82
[79] . عنکبوت/18، نور/54
[80] . یس/17
[81] . شوری/48
[82] . تغابن/12
[83] . آلعمران/20
[84] . مائده/99
[85] . مائده/92
[86] . رعد/40
[87] . بقره/248
[88] . بقره/247
[89] . مائده/20
[90] . زخرف/54
[91] . شعراء/22
[92] . اعراف/105
[93] . طه/47
[94] . شعراء/17
[95] . نهجالبلاغه، خطبه 192
[96] . نحل/36
[97] . به این آیات بنگرید: