امامان شیعه پایه گذاران تقریب
جامعه اسلامى با زحمتهاى طاقت فرساى پیامبر و یارانش در کمتر از نیم قرن در حجاز شکل گرفت. با رحلت پیامبر نزاع و اختلاف به عنوان آسیب و آفتى درونى این جامعه نوپا را تهدید مى کرد. در این میان
بیشترین تلاش براى حفظ وحدت و اتحاد جامعه اسلامى را امامان اهل بیت به انجام رساندند
آموزه هاى قرآن جامعه انسانى را به سلام و صلح دعوت مى کند: «یا أیُّها الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فى السِّلْمِ کافَّهً»[1] و فراتر از آن جامعه دینى را به برادرى مى خواند: «إنَّما الْمُؤمِنُونَ إخْوَهٌ».[2]
امیر مؤمنان على علیه السلام در نامه اش خطاب به مالک اشتر فرمان رفتار نیکو با شهروندان را مى دهد؛ چرا که یا برادر دینى اویند و یا انسانى همانندش. إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ.[3] [مردمان] یا برادر دینى تواند و یا شبیه تواند در آفرینش.
پس زمینه این آموزه ها وجود اختلاف در میان انسانهاست خواه این اختلافها برخاسته از خصلتهاى غیر اخلاقى باشد و یا نشأت گرفته از فهم و درکهاى متفاوت از واقعیت و حقیقت.
جامعه اسلامى با زحمتهاى طاقت فرساى پیامبر و یارانش در کمتر از نیم قرن در حجاز شکل گرفت. با رحلت پیامبر نزاع و اختلاف به عنوان آسیب و آفتى درونى این جامعه نوپا را تهدید مى کرد. در این میان
بیشترین تلاش براى حفظ وحدت و اتحاد جامعه اسلامى را امامان اهل بیت به انجام رساندند گرچه نباید زحمت گروه هاى دیگرِ جامعه و نیز صحابه پیامبر را نادیده انگاشت.
خاندان پیامبر، یعنى امیر المؤمنین و امامان پس از وى به عنوان آگاهترین و دلسوزترین کسان براى حفظ و نگهدارى و گسترش دین و وحدت و اتحاد جامعه اسلامى گامهاى اساسى برداشتند. این گامها و تلاشها را از آغازین روزهاى ارتحال پیامبر تا پایان دوره ظهور در آموزهها و سیره عملى آنان مىبینیم.
اینک نمونه هایى از این سیره و آموزه ها را گزارش مى کنیم:
1. امیر المؤمنین و دوره خلفا
گرچه دوران 25 ساله خلافت بر امیر المؤمنین و خاندانش بسیار سخت گذشت اما براى ماندگارى دین و وحدت امت اسلامى از هیچ کوششى دریغ نکرد.
امام على در نامه اى که پس از کشته شدن محمّد بن ابى بکر به یارانش نوشت گوشه هایى از این خیرخواهى ها را شرح مى دهد:
فلما مضى لسبیله صلى الله علیه و آله تنازع المسلمون الأمر بعده فو اللّه ما کان یلقى فی روعی و لا یخطر على بالی أن العرب تعدل هذا الأمر بعد محمد صلىاللهعلیهوآله عن أهل بیته و لا أنهم منحوه عنی من بعده فما راعنی إلا انثیال الناس على أبی بکر و إجفالهم إلیه لیبایعوه فأمسکت یدی و رأیت أنی أحق بمقام رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله فی الناس ممن تولى الأمر بعده فلبثت بذاک ما شاء اللّه حتى رأیت راجعه من الناس رجعت عن الإسلام یدعون إلى محق دین اللّه و مله محمد صلى الله علیه و آله و إبراهیم علیه السلام فخشیت إن لم أنصر الإسلام و أهله أن أرى فیه ثلما و هدما یکون مصیبته أعظم علیَّ من فوات ولایه أمورکم التی إنما هی متاع أیام قلائل ثم یزول ما کان منها کما یزول السراب و کما یتقشع السحاب فمشیت عند ذلک إلى أبی بکر فبایعته و نهضت فی تلک الأحداث حتى زاغ الباطل و زهق و کانت کلمه اللّه هی العلیا و لو کره الکافرون.
فتولى أبوبکر تلک الأمور فیسر و سدد و قارب و اقتصد فصحبته مناصحا و أطعته فیما أطاع اللّه فیه جاهدا و ما طمعت أن لو حدث به حدث و أنا حیّ أن یردّ إلیّ الأمر الذی نازعته فیه طمع مستیقنٍ و لا یئست منه یأس من لا یرجوه و لو لا خاصه ما کان بینه و بین عمر لظننت أن لا یدفعها عنّی فلما احتضر بعث إلى عمر فولاه فسمعنا و أطعنا و ناصحنا و تولّى عمر الأمر و کان مرضی السیره میمون النقیبه حتى إذا احتضر قلت فی نفسی لن یعدلها عنّی فجعلنی سادس سته فما کانوا لولایه أحد أشد کراهیه منهم لولایتی علیهم.[4]
وقتى رسول خدا صلى الله علیه و آله درگذشت مسلمانان نسبت به جانشین پس از ایشان اختلاف کردند، بر خاطرم نمىگذشت که مردمان عرب پس از پیامبر از جانشینى اهل بیت او روگردانند و مرا کنار گذارند، آنچه مرا به سکوت واداشت روآوردن مردم به سوى ابو بکر براى بیعت بود. لذا خود را کنار کشیدم گرچه خود را شایستهتر از متولیان امور مىدیدم و صبر کردم تا آن زمان که دیدم گروهى از مردم از دین خدا برمىگردند و براى نابودى دین و آیین محمّد و ابراهیم مىکوشند، ترسیدم اگر اسلام و مسلمانان را یارى نکنم آسیبى بر دین وارد شود که مصیبتش از حکومت نکردن بر شما؛ که متاع روزگارى چند بیش نیست و مانند سراب از بین مىرود؛ بیشتر است بدین جهت نزد ابو بکر رفته با وى بیعت کردم و در کارها مشارکت کردم تا باطل از میان رفت و سخن خدا برتر شد.
ابو بکر زمام امور را به دست گرفت و روان و محکم و میانه حکومت کرد خیرخواهانه با او همراهى کردم و در آنجا که اطاعت خدا بود از او پیروى کردم طمع نداشتم که پس از او اگر زنده باشم امور را به دست گیرم و نا امید هم نبودم. اگر روابط ویژه وى با عمر نبود گمان داشتم پس از خود حکومت را از من دریغ نکند که چون به احتضار درآمد عمر را جانشین خود کرد، من هم اطاعت کرده و خیرخواهى کردم عمر با روش مرضى حکومت کرد تا به احتضار درآمد با خود گفتم آن را از من دریغ نکند ولى مرا ششمین قرار داد. آنان ولایت کسى را جز من ناخوش نمىداشتند.
هنگامى که خلیفه دوم با وى براى حضور در جبهه جنگ با ساسانیان مشورت مىکند در پاسخ مىفرماید:
… وَ مَکَانُ الْقَیِّمِ بِالأَْمْرِ مَکَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ یَجْمَعُهُ وَ یَضُمُّهُ فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَ ذَهَبَ ثُمَّ لَمْ یَجْتَمِعْ بِحَذَافِیرِهِ أَبَداً وَ الْعَرَبُ الْیَوْمَ وَ إِنْ کَانُوا قَلِیلاً فَهُمْ کَثِیرُونَ بِالْإِسْلاَمِ عَزِیزُونَ بِالاِجْتِمَاعِ فَکُنْ قُطْباً وَ اسْتَدِرِ الرَّحَى بِالْعَرَبِ وَ أَصْلِهِمْ دُونَکَ نَارَ الْحَرْبِ فَإِنَّکَ إِنْ شَخَصْتَ مِنْ هَذِهِ الأَْرْضِ انْتَقَضَتْ عَلَیْکَ الْعَرَبُ مِنْ أَطْرَافِهَا وَ أَقْطَارِهَا حَتَّى یَکُونَ مَا تَدَعُ وَرَاءَکَ مِنَ الْعَوْرَاتِ أَهَمَّ إِلَیْکَ مِمَّا بَیْنَ یَدَیْکَ إِنَّ الأَْعَاجِمَ إِنْ یَنْظُرُوا إِلَیْکَ غَداً یَقُولُوا هَذَا أَصْلُ الْعَرَبِ فَإِذَا اقْتَطَعْتُمُوهُ اسْتَرَحْتُمْ فَیَکُونُ ذَلِکَ أَشَدَّ لِکَلَبِهِمْ عَلَیْکَ وَ طَمَعِهِمْ؛[5]
… موقعیت زمامدار، همچون ریسمانى است که مهرهها را در نظام مىکشد و آنها را جمع مىکند و ارتباط مىبخشد. اگر ریسمان از هم بگسلد، مهرهها پراکنده مىشوند و هر کدام به جایى خواهد افتاد و سپس هرگز نتوان همه را جمعآورى کرد و از نو نظام بخشید.
عرب امروز گرچه از نظر تعداد کم است اما با پیوستگى به اسلام فراوان و با اتحاد و اجتماع و هماهنگى، عزیز و قدرتمند است. بنا بر این تو همچون محور آسیا باش و جامعه را به وسیله مسلمانان به گردش درآور… زیرا اگر شخصا از این سرزمین خارج شوى، عرب از اطراف و اکناف سر از زیر بار فرمانت بیرون خواهند برد و آنگاه خواهى یافت که آنچه را پشت سر گذاشته اى مهمتر از آن است که در پیش روى دارى. اگر چشم عجمها فردا بر تو افتد خواهند گفت این اساس و ریشه عرب است، اگر قطعش کنید راحت مىگردید. و این فکر، آنها را در مبارزه با تو و طمع در نابودیت حریصتر و سرسخت خواهد ساخت.
هنگام بیعت با خلیفه سوم با گذشت در راه هدف و براى حفظ وحدت فرمود:
لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیْرِی وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَ لَمْ یَکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَیَّ خَاصَّهً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِکَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ؛[6]
خوب مىدانید که من از همه کس براى خلافت شایسته ترم و به خدا سوگند تا هنگامى که اوضاع مسلمانان رو به راه باشد و در هم نریزد و به غیر از من به دیگرى ستم نشود همچنان خاموش خواهم بود. و این کار را به خاطر آن انجام مىدهم که اجر و پاداش برم و از زر و زیورهایى که شما به سوى آن مىشناسید زهد و پارسایى نموده باشم.
در بحبوحه منازعات مردم با خلیفه سوم و بستر فراهم آمده براى شورش باز از خیرخواهى فرو گذار نمىکند:
إِنَّ النَّاسَ وَرَائِی وَ قَدِ اسْتَسْفَرُونِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ وَ وَ اللَّهِ مَا أَدْرِی مَا أَقُولُ لَکَ مَا أَعْرِفُ شَیْئاً تَجْهَلُهُ وَ لاَ أَدُلُّکَ عَلَى أَمْرٍ لاَ تَعْرِفُهُ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ مَا سَبَقْنَاکَ إِلَى شَیْءٍ فَنُخْبِرَکَ عَنْهُ وَ لاَ خَلَوْنَا بِشَیْءٍ فَنُبَلِّغَکَهُ وَ قَدْ رَأَیْتَ کَمَا رَأَیْنَا وَ سَمِعْتَ کَمَا سَمِعْنَا وَ صَحِبْتَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه و آله کَمَا صَحِبْنَا وَ مَا ابْنُ أَبِی قُحَافَهَ وَ لاَ ابْنُ الْخَطَّابِ بِأَوْلَى بِعَمَلِ الْحَقِّ مِنْکَ وَ أَنْتَ أَقْرَبُ إِلَى أَبِی
رَسُولِ اللَّهِ صلىاللهعلیهوآله وَشِیجَهَ رَحِمٍ مِنْهُمَا وَ قَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ مَا لَمْ یَنَالاَ.
فَاللَّهَ اللَّهَ فِی نَفْسِکَ فَإِنَّکَ وَ اللَّهِ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمًى وَ لاَ تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ وَ إِنَّ الطُّرُقَ لَوَاضِحَهٌ وَ إِنَّ أَعْلاَمَ الدِّینِ لَقَائِمَهٌ فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِیَ وَ هَدَى فَأَقَامَ سُنَّهً مَعْلُومَهً وَ أَمَاتَ بِدْعَهً مَجْهُولَهً وَ إِنَّ السُّنَنَ لَنَیِّرَهٌ لَهَا أَعْلاَمٌ وَ إِنَّ الْبِدَعَ لَظَاهِرَهٌ لَهَا أَعْلاَمٌ وَ إِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ فَأَمَاتَ سُنَّهً مَأْخُوذَهً وَ أَحْیَا بِدْعَهً مَتْرُوکَهً وَ إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلىاللهعلیهوآله یَقُولُ یُؤتَى یَوْمَ الْقِیَامَهِ بِالْإِمَامِ الْجَائِرِ وَ لَیْسَ مَعَهُ نَصِیرٌ وَ لاَ عَاذِرٌ فَیُلْقَى فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَیَدُورُ فِیهَا کَمَا تَدُورُ الرَّحَى ثُمَّ یَرْتَبِطُ فِی قَعْرِهَا وَ إِنِّی أَنْشُدُکَ اللَّهَ أَلَّا تَکُونَ إِمَامَ هَذِهِ الْأُمَّهِ الْمَقْتُولَ فَإِنَّهُ کَانَ یُقَالُ یُقْتَلُ فِی هَذِهِ الْأُمَّهِ إِمَامٌ یَفْتَحُ عَلَیْهَا الْقَتْلَ وَ الْقِتَالَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ یَلْبِسُ أُمُورَهَا عَلَیْهَا وَ یَبُثُّ الْفِتَنَ فِیهَا فَلاَ یُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ. یَمُوجُونَ فِیهَا مَوْجاً وَ یَمْرُجُونَ فِیهَا مَرْجاً فَلاَ تَکُونَنَّ لِمَرْوَانَ سَیِّقَهً یَسُوقُکَ حَیْثُ شَاءَ بَعْدَ جَلاَلِ السِّنِّ وَ تَقَضِّی الْعُمُرِ.[7]
مردم پشت سر منند، و مرا میان تو و خودشان میانجى کردهاند. به خدا، نمىدانم به تو چه بگویم چیزى نمىدانم که تو آن را ندانى، تو را به چیزى راه نمىنمایم که آن را نشناسى. تو مىدانى آنچه ما مىدانیم. ما بر تو در چیزى سبقت نجستهایم تا تو را از آن آگاه کنیم، جدا از تو چیزى نشنیدهایم تا خبر آن را به تو برسانیم. دیدى چنانکه ما دیدیم، شنیدى چنانکه ما شنیدیم.
با رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بودى چنانکه ما بودیم. پسر ابو قحافه، و پسر خطّاب در کار حق از تو سزاوارتر نبودند. تو از آنان به رسول خدا نزدیکترى، که خویشاوند پیامبرى، داماد او شدى و آنان نشدند.
خدا را! خدا را! خویشتن را بپاى. به خدا، تو کور نیستى تا بینایت کنند، نادان نیستى تا تو را تعلیم دهند. راهها هویداست، و نشانههاى دین برپاست. بدان که فاضلترین بندگان خدا نزد او امامى است دادگر، هدایت شده و راهبر، که سنّتى را که شناخته است بر پا دارد، و بدعتى را که ناشناخته است بمیراند. سنّتها روشن است و نشانه هایش هویداست، و بدعتها آشکار است و نشانه هایش برپاست، و بدترین مردم نزد خدا امامى است ستمگر، خود گمراه و موجب گمراهى کسى دیگر، که سنّت پذیرفته را بمیراند، و بدعت واگذارده را زنده گرداند.
و من از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که گفت: «روز رستاخیز امام ستمگر را بیاورند، و او را نه یارى بود، نه کسى که از سوى او پوزش خواهد، پس او را در دوزخ افکنند، و در آن چنان گردد که سنگ آسیا گردد، سپس او را در ته دوزخ استوار ببندند.» من تو را به خدا سوگند مىدهم تا امام کشته شده این امّت مباشى، چه گفته مىشد که: «در این امّت امامى کشته گردد، و با کشته شدن او درِ کشت و کشتار تا روز رستاخیز باز شود، و کارهاى امّت بدو مشتبه ماند، و فتنه میان آنان بپراکند. چنانکه حق را از باطل نشناسند، و در آن فتنه با یکدیگر بستیزند و درهم آمیزند». در اختیار مروان مباش، که تو را به هر جا خواست براند، آن هم پس از سالیانى که بر تو رفته و عمرى که از تو گذشته.
و نیز در پاسخ به نامه عثمان که توسط ابن عباس آورده شد و از امام خواست به یَنْبُع برود، نوشت:
یَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَا یُرِیدُ عُثْمَانُ إِلاَّ أَنْ یَجْعَلَنِی جَمَلاً نَاضِحاً بِالْغَرْبِ أَقْبِلْ وَ أَدْبِرْ بَعَثَ إِلَیَّ أَنْ أَخْرُجَ ثُمَّ بَعَثَ إِلَیَّ أَنْ أَقْدُمَ ثُمَّ هُوَ الآْنَ یَبْعَثُ إِلَیَّ أَنْ أَخْرُجَ وَ اللَّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّى خَشِیتُ أَنْ أَکُونَ آثِماً.[8]
پسر عباس! عثمان جز این نمىخواهد که من چون شتر آبکش بوم، با دلوى بزرگ پیش آیم و پس روم. به من فرستاد تا بیرون روم، سپس فرستاد تا بازگردم و اکنون فرستاده است تا بیرون شوم. به خدا کوشیدم آزار مردم را از او باز دارم، چندان که ترسیدم در این کار گناهکارم.
امام على علیه السلام در نماز جماعت خلفا شرکت مىکند.
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى، فِی نَوَادِرِهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى، عَنْ سَمَاعَهَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ مُنَاکَحَتِهِمْ وَ الصَّلاَهِ خَلْفَهُمْ، فَقَالَ: هَذَا أَمْرٌ شَدِیدٌ لَم تَسْتَطِیعُوا ذَلکَ قَدْ أَنْکَحَ رَسُولُ اللَّهِ صلىاللهعلیهوآله وَ صَلَّى عَلِیٌّ علیهالسلام وَرَاءَهُمْ.[9]
علامه سید عبد الحسین شرف الدین عالم بزرگ شیعه در کتاب اجوبه مسائل موسى جار اللّه مىنویسد:
وصلاته [اى أمیر المؤمنین] خلفهم ما کانت إلا للّه خالصه لوجهه الکریم، وقد اقتدینا به علیه السلام فتقربنا إلى اللّه عز وجل بالصلاه خلف کثیر من أئمه جماعه أهل السنه مخلصین فی تلک الصلوات للّه تعالى، و هذا جائز فی مذهب اهل البیت، و یثاب المصلی منا خلف الامام السنی کما یثاب بالصلاه خلف الشیعى، والخبیر بمذهبنا یعلم انا نشترط العداله فی امام الجماعه اذا کان شیعیا، فلا یجوز الائتمام بالفاسق من الشیعه ولا بمجهول الحال، اما السنی فقد یجوز الائتمام به مطلقا؛[10]
نماز حضرت امیر علیه السلام پشت سر خلفاى سه گانه خالصانه براى خدا بود [و حاشا که امام براى تقیه و تظاهر نماز خوانده باشد] از این رو ما به آن حضرت اقتدا مىجوییم و این نمازها را با اخلاص مىخوانیم. و این در مذهب اهل بیت جایز است و نمازگزاران، پشتسر امام سنى ثواب مىبرند همانطور که پشتسر امام شیعى به ثواب مىرسند. و کسى که به مذهب ما آگاه باشد مىداند که در امام جماعت شیعى، ما عدالت را شرط مىدانیم و نماز پشت سر فاسق شیعه یا مجهول الحال را جایز نمىدانیم اما نماز خواندن پشت سر اهل سنت را به طور مطلق جایز مىدانیم.
روشن است که امیر المؤمنین با تمام اینها از نقد کجى ها و ناروایى در جامعه اسلامى نیز دریغ نداشت چنانکه در خطبه هاى منقول درباره عثمان به وضوح این امر را دیدیم همچنانکه بر احقّیت خود و خاندانش در جاهاى مختلف تأکید مىفرمود.
2. امامان شیعه و صحابه
امیر المؤمنین و امامان پس از وى براى صحابه پیامبر احترام قائل بوده و مسلمانان را نیز بدان ترغیب مىکردند. سخنان بسیارى در نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و دیگر کتب حدیثى کهن شیعه در این زمینه در دسترس است.
امام على علیهالسلام فرمود:
لَقَدْ رَأَیْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله فَمَا أَرَى أَحَداً یُشْبِهُهُمْ مِنْکُمْ لَقَدْ کَانُوا یُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِیَاماً یُرَاوِحُونَ بَیْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ وَ یَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِکْرِ مَعَادِهِمْ کَأَنَّ بَیْنَ أَعْیُنِهِمْ رُکَبَ الْمِعْزَى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْیُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُیُوبَهُمْ وَ مَادُوا کَمَا یَمِیدُ الشَّجَرُ یَوْمَ الرِّیحِ الْعَاصِفِ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ.[11]
همانا یاران پیامبر صلى الله علیه و آله را دیدم، کسى را نمىبینم که همانند آنان باشد. روز را ژولیده مو، گردآلود به شب مىرساندند، و شب را به نوبت، در سجده یا قیام به سر مىبردند. گاه پیشانى بر زمین مىسودند و گاه گونه بر خاک، از یاد معاد چنان ناآرام مىنمودند که گویى بر پاره آتش ایستاده بودند. میان دو چشمشان چون زانوى بزان پینه بسته بود، از درازى ماندن در سجود. اگر نام خدا برده مىشد چندان مىگریستند که گریبانهاشان تر گردد، و مىلرزیدند چنانکه درخت، روز تند باد لرزد، از کیفرى که بیم آن داشتند یا امیدى که تخم آن در دل مىکاشتند.
و نیز فرمود:
أوصیکم فی أصحاب رسول اللّه صلى الله علیه و آله لا تسبّوهم فإنّهم أصحاب نبیژکم و هم اصحابه الذین لم یبتدعوا شیئا ولم یوقّروا صاحب بدعه، نعم أوصانى رسول اللّه صلى الله علیه و آله فی هؤلاء؛[12]
شما را در مورد اصحاب پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله سفارش مىکنم، آنان را سبّ نکنید که اینان اصحاب پیامبر شما هستند، اصحابى که در دین بدعتى نگذاشتند و بدعتگزار را احترام نکردند، آرى رسول خدا در مورد اصحاب به من سفارش فرمود.
و نیز فرمود:
أوصیکم بأصحاب نبیّکم… و هم الذین لم یحدثوا بعده حدثا، فإنّ رسول اللّه صلى الله علیه و آله أوصى بهم.[13]
شما را درباره اصحاب پیامبر سفارش مىکنم…. آنان که پس از پیامبر تغییر رویه ندادند، چرا که پیامبر در باره آنان سفارش کرد.
امام سجاد علیهالسلام در صحیفه سجادیه مىفرماید:
اللَّهُمَّ وَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّهً الَّذِینَ أَحْسَنُوا الصَّحَابَهَ وَ الَّذِینَ أَبْلَوُا الْبَلاَءَ الْحَسَنَ فِی نَصْرِهِ، وَ کَانَفُوهُ، وَ أَسْرَعُوا إِلَى وِفَادَتِهِ، وَ سَابَقُوا إِلَى دَعْوَتِهِ، وَ اسْتَجَابُوا لَهُ حَیْثُ أَسْمَعَهُمْ حُجَّهَ رِسَالاَتِهِ. وَ فَارَقُوا الأَْزْوَاجَ وَ الأَْوْلاَدَ فِی إِظْهَارِ کَلِمَتِهِ، وَ قَاتَلُوا الآْبَاءَ وَ الأَْبْنَاءَ فِی تَثْبِیتِ نُبُوَّتِهِ، وَ انْتَصَرُوا بِهِ. وَ مَنْ کَانُوا مُنْطَوِینَ عَلَى مَحَبَّتِهِ یَرْجُونَ تِجَارَهً لَنْ تَبُورَ فِی مَوَدَّتِهِ. وَ الَّذِینَ هَجَرَتْهُمْ الْعَشَائِرُ إِذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ، وَ انْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرَابَاتُ إِذْ سَکَنُوا فِی ظِلِّ قَرَابَتِهِ. فَلاَ تَنْسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرَکُوا لَکَ وَ فِیکَ، وَ أَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِکَ، وَ بِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَیْکَ، وَ کَانُوا مَعَ رَسُولِکَ دُعَاهً لَکَ إِلَیْکَ. وَ اشْکُرْهُمْ عَلَى هَجْرِهِمْ فِیکَ دِیَارَ قَوْمِهِمْ، وَ خُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَهِ الْمَعَاشِ إِلَى ضِیقِهِ، وَ مَنْ کَثَّرْتَ فِی إِعْزَازِ دِینِکَ مِنْ مَظْلُومِهِمْ.[14]
بار خدایا، به آمرزش و خشنودى خود، اصحاب محمّد را یاد کن، بویژه آنان که حق صحبتش نیکو ادا کردند و در نصرتش دلیرىها نمودند و به یارى او برخاستند و به دیدار او شتافتند و اجابت دعوتش را بر یکدیگر پیشى گرفتند. چون حجت رسالت خویش به گوششان رسانید، پاسخ قبول دادند و از زن و فرزند خویش براى اظهار دعوت او بریدند و در تثبیت نبوتش با فرزندان و پدران خود پیکار کردند، تا به وجود او پیروز شدند.
بار خدایا، به آمرزش و خشنودى خود، آن کسان را یاد کن که محبت او در دل داشتند و در بازار مودت او به تجارتى امید بستند که در آن زیان و کساد راه نیابد. و آن کسان را که چون چنگ در ریسمان وَلاى او زدند، خاندان و عشیرت از ایشان بگسست و چون در سایه پیوند او آرمیدند، خویشان پیوند از ایشان ببریدند.
بار خدایا، آنچه را که آنان براى تو و در راه تو واگذاشتند فراموش منماى و به خشنودى خویش خشنودشان فرماى، زیرا که مردم را براى اعتلاى دین تو گرد آوردند و همراه با رسول تو براى رواج آیین تو خلق را به سوى تو فرا خواندند. و به سزاى آنکه از شهر و دیار خود و از میان قومِ خویش مهاجرت کردند و امن و راحت خود به عسرت و تنگى بدل کردند، پاداش نیکشان عطا فرماى. و نیز پاداش ده آن گروه از ستمدیدگان را که در راه نصرت دین خود بر شمارشان افزوده اى.
امام رضا علیه السلام از پدرش و جدش امام صادق علیه السلام نقل مىکند:
اجتمع آل محمّد… على أن یقولوا فی أصحاب النبیّ صلى الله علیه وآله أحسن قول.[15]
خاندان محمّد اتفاق دارند که… درباره اصحاب پیامبر جز به نیکى سخن نگویند.
روى أبو جعفر الصدوق بإسناده إلى إسحاق بن عمّار عن الإمام أبی عبد اللّه الصادق علیه السلام عَنْ آبَائِهِ علیهمالسلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلىاللهعلیهوآله: «مَا وَجَدْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَالْعَمَلُ لَکُمْ بِهِ لاَ عُذْرَ لَکُمْ فِی تَرْکِهِ وَ مَا لَمْ یَکُنْ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَانَتْ فِیهِ سُنَّهٌ مِنِّی فَلاَ عُذْرَ لَکُمْ فِی تَرْکِ سُنَّتِی. وَ مَا لَمْ یَکُنْ فِیهِ سُنَّهٌ مِنِّی فَمَا قَالَ أَصْحَابِی فَقُولُوا بِهِ، فَإِنَّمَا مَثَلُ أَصْحَابِی فِیکُمْ کَمَثَلِ النُّجُومِ بِأَیِّهَا أُخِذَ اهْتُدِیَ.[16]
امام صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا نقل مىکند که فرمود: آنچه را در کتاب خدا یافتید، در ترک آن عذرى ندارید، و آنچه را در سنت من یافتید نیز در ترکش عذرى ندارید. اگر چیزى را در سنت من نیافتید به آنچه اصحاب من گفتند پایبند شوید چرا که مَثَل اصحاب من مانند ستارگان است که به هر کدام چنگ زنند راه یابند.
روى أبو جعفر الصدوق بالإسناد إلى محمد بن موسى بن نصر الرازی، قال: حدّثنی أبی، قال: سئل الرضا علیه السلام عن قول النبی صلى الله علیه وآله: «أصحابی کالنجوم بأیّهم اقتدیتم اهتدیتم»، فقال: هذا صحیح، یرید من لم یغیّر بعده ولم یبدّل.[17]
از امام رضا علیهالسلام درباره این سخن پیامبر که اصحاب من مانند ستارگانند که به هر کدام اقتدا کنید راه یابید؛ سؤال شد فرمود: این سخن درست است اما مراد آنانى هستند که پس از پیامبر تغییر رویه ندادند.
3. امامان شیعه و وحدت اسلامى
امامان شیعه پس از امیر المؤمنین همان سیره و روش را دنبال کردند. به قرآن مشترک میان مسلمانان ارجاع مىدادند. در نماز جماعت اهل سنت شرکت مىکردند شیعیان خود را به همبستگى با مسلمانان و رعایت اخوت اسلامى و اخلاق دینى توصیه مىکردند. بر این اساس آنان را به حضور در نماز جماعت، تشییع جنازه، عیادت بیماران و اهتمام به دیگر اصول اخلاقى سفارش مىکردند. به این روایتها بنگرید:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ هَاشِمٍ عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِی سَلَمَهَ قَالَ قَرَأَ رَجُلٌ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ و آله وَ أَنَا أَسْمَعُ حُرُوفاً مِنَ الْقُرْآنِ لَیْسَ عَلَى مَا یَقْرَؤهَا النَّاسُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام مَهْ مَهْ کُفَّ عَنْ هَذِهِ الْقِرَاءَهِ اقْرَأْ کَمَا یَقْرَأُ النَّاسُ؛[18]
سالم بن ابو سلمه گوید مردى قرآن را در حضور امام صادق به گونه اى غیر از قرآن رایج تلاوت کرد. امام صادق علیه السلام فرمود: از این قرائت دست بردار و همانند مردم قرآن بخوان.
عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَى علیه السلام قَالَ: صَلَّى حَسَنٌ وَ حُسَیْنٌ علیهماالسلام خَلْفَ مَرْوَانَ وَ نَحْنُ نُصَلِّی مَعَهُمْ.[19]
از امام کاظم علیه السلام نقل شده است که امام حسن و امام حسین پشت مروان نماز خواندند و ما هم پشت سر آنان نماز مىخوانیم.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ قَالَ: مَنْ صَلَّى مَعَهُمْ فِی الصَّفِّ الأَْوَّلِ کَانَ کَمَنْ صَلَّى خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله فِی الصَّفِّ الأَْوَّلِ.[20]
امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس با اهل سنت در صف اول نماز گزارد مانند آن است که در صف اول با پیامبر نماز گزارده است.
أَبُو عَلِیٍّ الأَْشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَبِی أُسَامَهَ زَیْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام اقْرَأْ عَلَى مَنْ تَرَى أَنَّهُ یُطِیعُنِی مِنْهُمْ وَ یَأْخُذُ بِقَوْلِیَ السَّلاَمَ وَ أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْوَرَعِ فِی دِینِکُمْ وَ الاِجْتِهَادِ لِلَّهِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الأَْمَانَهِ وَ طُولِ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ صلىاللهعلیهوآله أَدُّوا الأَْمَانَهَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ عَلَیْهَا بَرّاً أَوْ فَاجِراً فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلىاللهعلیهوآله کَانَ یَأْمُرُ بِأَدَاءِ الْخَیْطِ وَ الْمِخْیَطِ صِلُوا عَشَائِرَکُمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذَا وَرِعَ فِی دِینِهِ وَ صَدَقَ الْحَدِیثَ وَ أَدَّى الأَْمَانَهَ وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ النَّاسِ قِیلَ هَذَا جَعْفَرِیٌّ فَیَسُرُّنِی ذَلِکَ وَ یَدْخُلُ عَلَیَّ مِنْهُ السُّرُورُ وَ قِیلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ وَ إِذَا کَانَ عَلَى غَیْرِ ذَلِکَ دَخَلَ عَلَیَّ بَلاَؤهُ وَ عَارُهُ وَ قِیلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ فَوَ اللَّهِ لَحَدَّثَنِی أَبِی علیهالسلامأَنَّ الرَّجُلَ کَانَ یَکُونُ فِی الْقَبِیلَهِ مِنْ شِیعَهِ عَلِیٍّ علیهالسلام فَیَکُونُ زَیْنَهَا آدَاهُمْ لِلْأَمَانَهِ وَ أَقْضَاهُمْ لِلْحُقُوقِ وَ أَصْدَقَهُمْ لِلْحَدِیثِ إِلَیْهِ وَصَایَاهُمْ وَ وَدَائِعُهُمْ تُسْأَلُ الْعَشِیرَهُ عَنْهُ فَتَقُولُ مَنْ مِثْلُ فُلاَنٍ إِنَّهُ لآَدَانَا لِلْأَمَانَهِ وَ أَصْدَقُنَا لِلْحَدِیثِ.[21]
زید شحام گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: سلام مرا به آنان که از من پیروى مىکنند برسان. شما را به تقواى خداوند عزوجل و ورع در دین و تلاش براى پروردگار، راستگویى، امانتدارى، سجده هاى طولانى و همسایه دارى سفاش مىکنم [حضرت] محمّد نیز همین تعالیم را آورد.
امانت را به آن که شما را امین شمرد برگردانید، نیک باشد یا فاجر به راستى که رسول خدا فرمان مىداد به باز گرداندن نخ و سوزن.
از عشیره خود صله رحم کنید، در تشییع جنازه آنان حضور یابید، بیمارانشان را عیادت کنید، حقوق آنان را ادا نمایید. هر یک از شما در دیندارى ورع ورزد و راست گوید و امانت سپارد و خوش خلق باشد گفته شود این از پیروان جعفر است و این مرا شاد کند و از آن ناحیه بر من خوشحالى مىرسد و گفته شود این فرهنگ جعفر است و اگر جز این باشد ننگ و عارش بر من وارد گردد. و گفته شود این است فرهنگ جعفر. به خدا سوگند پدرم برایم نقل کرد مردى از پیروان على علیه السلام در قبیله اى بود وى افتخار آنان بود از همه امانتدارتر و از همه به حقوق دیگران پایبندتر و از همه راستگوتر است. مردم وصیتها و امانتهایشان را نزد او مى سپردند وقتى از او سؤال مى شد مى گفتند. کیست مانند او؟ از همه ما امانتدارتر و راستگوتر است.
امامان شیعه با فقیهان اهل سنت با احترام رفتار مىکردند شیخ صدوق درباره مالک بن أنس چنین روایت مىکند:
حدثنا محمد بن موسى بن المتوکل قال حدثنا علی بن الحسین السعدآبادی عن أحمد بن محمد بن خالد عن أبیه قال حدثنا أبو أحمد محمد بن زیاد الأزدی قال سمعت مالک بن أنس فقیه المدینه یقول: کنت أدخل إلى الصادق جعفر بن محمد علیه السلام فیقدم لی مخده و یعرف لی قدرا و یقول لی یا مالک إنی أحبک فکنت أسر بذلک وأحمد اللّه علیه.[22]
محمّد بن زیاد ازْدى گوید از مالک بن انس فقیه مدینه شنیدم که مىگفت: بر جعفر بن محمّد وارد مىشدم برایم متکا مىگذاشت و مرا ارج مىنهاد و مىگفت: اى مالک به راستى که تو را دوست دارم. من از این رفتار و گفتار خشنود مىشدم و خدا را شکر مىکردم.
[1] . سوره بقره، آیه 208.
[2] . سوره حجرات، آیه 10.
[3] . نهج البلاغه، خطبه 53.
[4] . الغارات، ج 1، ص 203 – 204.
[5] . نهج البلاغه، خطبه 146.
[6] . همان، خطبه 74.
[7] . نهج البلاغه، خطبه 164.
[8] . نهج البلاغه، خطبه 240.
[9] . وسائل الشیعه، ج 5، ص 383، ح 10.
[10] . أجوبه مسائل جار اللّه، ص 87.
[11] . نهج البلاغه، خطبه 97.
[12] . الامالى الصدوق، ص 332.
[13] . همان، ص 523، ح 1157.
[14] . الصحیفهالسجادیه، ص40.
[15] . تفسیر أبو الفتوح رازى، ج 1، ص 49 ـ 50.
[16] . معانی الأخبار، ص 156، ح 1؛ بحار الأنوار، ج 22، ص 307، ح 8.
[17] . عیون أخبار الرضا، ج 1، ص 93.
[18] . بحار الأنوار، ج 89، ص 88، ح 28.
[19] . همان، ح 9.
[20] . وسائل الشیعه، ج 8، ص 299، 10717 و ص 300، ح 10720.
[21] . الکافى، ج 2، ص 636، ح 5.
[22] . الأمالى للصدوق، ص 169، ح 247.
جامعه اسلامى با زحمتهاى طاقت فرساى پیامبر و یارانش در کمتر از نیم قرن در حجاز شکل گرفت. با رحلت پیامبر نزاع و اختلاف به عنوان آسیب و آفتى درونى این جامعه نوپا را تهدید مى کرد. در این میان
بیشترین تلاش براى حفظ وحدت و اتحاد جامعه اسلامى را امامان اهل بیت به انجام رساندندمهدی مهریزی