حکیم باستانشناس و باستانشناس حکیم
حمیدرضا ولیپور
دکتر حکمتالله ملاصالحی با بهرهگیری از متون و گنجینههای ادبی، مذهبی و فلسفی ایران، درصدد برقراری نوعی نسبت و نگاه ایرانی با نظام دانایی جدید است و در یک نگاه کلان مجموع نوشتهها و اندیشههای ایشان در ادبیات باستانشناسی ایران، پژوهشگران، دانشجویان و علاقهمندان را به بازشناسی رابطه انسان ایرانی با فرهنگ و سنت و از این طریق خودآگاهی تاریخی دعوت میکند.
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد/ چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
سر خنبها گشادم ز هزار خم چشیدم/ چو شراب سرکش تو به لب و سرم نیامد
طی یکصد سال اخیر دامنه موضوعات در علوم انسانی و اجتماعی به حدی گسترش یافته که دهها گرایش و رویکرد ریزتخصصی درون ساختار آنها ایجاد و منجر به شقه شقه شدن هر کدام از این علوم شده است. این تنوع و گستره موضوعی علاوه بر رشد قارچگونه تخصصهای ریز در مراکز علمی و پژوهشی، پژوهشگران را به متخصصانی جزءنگر در حوزهای ویژه و کم دامنه در عرصه علم خود تبدیل کرده است. این وضعیت به یک رویکرد و رویه مقبول در سطوح علمی و اجتماعی تبدیل شده که اساسا افراد فاقد تخصص ویژه را در عرصه جامعه علمی، غیرعالم و سطحینگر معرفی و در معرض دید و داوری قرار میدهد. ممکن است گفته شود که گریزی از آن نبوده و نیست و دوران مردان و زنان بزرگ که دستی در علوم گوناگون داشتند به سر آمده باشد؛ اکنون زمانه متخصصان ریزدانشِ متبحر و دانشآموخته در یک یا معدودی حوزه ویژه و تخصصی است که گرچه دامنه موضوعی و پژوهشی آنها محدود است، اما دریافت و درکشان از آن حوزه ژرفا دارد و عمیق است.
همراستا با این تحولات در علوم دیگر، از جمله علوم انسانی، در باستانشناسی نیز این پدیده ابعاد بسیار وسیعی پیدا کرده است. از جمله اهداف اصلی باستانشناسی مستندسازی و توضیح ریشهها و توسعه فرهنگ بشری، درک تاریخ فرهنگ، تطور فرهنگی و بررسی رفتار انسان و بومشناسی در جوامع پیش از تاریخی و تاریخی است؛ با وجود این، به دلیل پیشرفتهای اخیر در روش، اعمال قوانین منطق علم و استفاده از فنون پیچیده رایانه، تغییراتی در اهداف باستانشناسی رخ داده است.
در دهههای اخیر ریزتخصصهایی در باستانشناسی شکل گرفته است که با تمام مزیتها و امکانات پژوهشی که فراروی پژوهشهای باستان شناختی و درک روندهای فرهنگی قرار دادهاند، اما به دلیل فهم ناقص ما از ماهیت و کارکرد این پژوهشها، خود به هدف غایی پژوهش تبدیل شدهاند. از این رو گویی اساسا زبان مشترکی بین آنها برگرفته از مبانی یا فلسفه باستانشناسی وجود ندارد. بهرهگیری از علوم تجربی در روششناسی باستانشناسی و فنون علمی و آزمایشگاهی برای تجزیه مواد باستان شناختی به مزیت علمی یا هدف در برخی از این پژوهشها تبدیل شده است. به عبارت دیگر ابزار و روش به هدف تبدیل شده است. این نوع چیرگی علوم آزمایشگاهی و شاید مغالطهکاری روششناسی در باستانشناسی، جایگاه علومی چون انسانشناسی، فلسفه، تاریخ، زبانشناسی و علوم اجتماعی را که در تبیین رفتار انسان و فرهنگ به کار باستانشناسان میآید، به کناری زده و نقش و کارکرد مهم آنها را در تحلیل و تفسیر فرهنگ روز به روز کمرنگتر کرده است.
ظهور و بروز نسلی از باستانشناسان ویژهنگر یا گونهای از پژوهشهای باستان شناختی ریزنگر به رویهای مسلط در جامعه علمی تبدیل شده است که رنگ و لعاب علمی چشم نواز دارد، اما در مقایسه با پژوهشهای چندبعدی و پهنانگر، بهرغم روششناسی منظم و علمی، محتوای آنها در توسعه دانش باستانشناسی بسیار محدود و ناچیز است. از وجوه مشخصه این رویکرد میتوان به تکبعدی بودن، جزءنگری، مادهگرایی محض و مانند آن اشاره کرد.
باستانشناسی ما از اساس بدون درک خاستگاههای تاریخی و زمینههای شکلگیری این دانش در جوامع غربی، صرفا برگرفته از رویهها و رویکردهای روششناختی طی دو سده اخیر شکل گرفته است، بنابراین دانش باستانشناسی در ایران موضوع یا اتفاقی وارداتی بوده و درک و فهم ما از باستانشناسی فاقد نوعی نگاه تازه یا شناختی تاریخمند به انسان و جایگاه او در گذشته و حال بوده است؛ تا بر این اساس و مبنا بررسی انسان و گذشته او اهمیت پیدا کرده باشد. ما با قالب و پوسته باستانشناسی مواجه و پس از آشنایی و کسب مهارت و تجربه در روششناسی، آن را به کار گرفته و تولیدات و پژوهشهایی علمی به ظاهر همگون با نمونههای غربی نیز انجام دادهایم و همچنان در حال انجام آن هستیم.
بیدلیل نیست که باستانشناسی ایران طی دهههای گذشته به خوبی توانسته است برمبنای روششناسی باستانشناسی و بهرهگیری از فناوری و ابزارهای علمی باستانشناسی برای کشف مواد فرهنگی و تجزیه و تحلیل آنها، انبوهی داده و مدرک فرهنگی و تاریخی را کشف و معرفی کرده و مقالات و انتشارات قابلتوجهی نیز در این عرصه عرضه کند؛ اما به جرات میتوان گفت باستانشناسی ایران با ریشهها، مبناها و خاستگاههای تاریخی، فرهنگی، مذهبی، اقتصادی و سیاسی که حاصل آن شکلگیری دانش باستانشناسی بوده است کاری نداشته و با آن زمینهها قرابتی نداشته است. بر همین مبنا طرح پرسش در باره چرایی و فلسفه باستانشناسی هیچگاه مسالهای محوری یا قابل طرح در باستانشناسی ایران نبوده است.
در این میان، در دانشگاه تهران و در حوزه باستانشناسی ایران طی سه دهه اخیر با شخصیتی علمی مواجه میشویم که ما را به درک اهمیت و لزوم توجه به بنیانها، ارخهها، ماهیت و فلسفه باستانشناسی دعوت میکند.
استاد دکتر حکمتالله ملاصالحی از نسلی است که به جامعالاطراف بودن شهره بوده و هستند؛ جامع در علوم انسانی، اجتماعی، ادبیات، فقه، فلسفه، عرفان، کلام و حکمت. دکتر ملاصالحی هر چند خود ساخته است و جایگاه او حاصل سالها جهد و کوشش علمی است، اما در عین حال وامدار و میراثدار سنتی علمی و دانشگاهی است که او را به این مسیر رهنمون ساخته است. سنت و بافتی فرهنگی، علمی و اجتماعی که انسانهای بزرگ، چندبعدی، هدفدار، آرمانخواه، مسوولیتپذیر و دغدغهمند میپروراند.
استاد دکتر حکمتالله ملاصالحی از اواخر دهه 1360 هجری شمسی با طرح پرسشهایی درباره چرایی و زمینههای شکلگیری اندیشه باستانشناسی و پرداختن به مباحث بنیادین در حوزه فلسفه تاریخ و باستانشناسی، ذهن و دریافت دانشجویان باستانشناسی را نسبت به این علم نوظهور دگرگون کرده و طی سالهای بعد با سخنرانیها و انتشارات علمی خود به تبیین دیدگاههای نوین فلسفی در حوزه باستانشناسی پرداخته است. استاد ملاصالحی در قامت باستانشناسی نظریهپرداز و صاحب اندیشه، ضمن تاکید بر چارچوبهای قالبمند و روششناسی نظاممند در باستانشناسی به اهمیت شناخت باستانشناسی در حکم یک نظام معرفتی جدید در عرصه دانایی و لزوم توجه به مسائل بنیادین در باستانشناسی میپردازد.
در این راستا، با بهرهگیری از متون و گنجینههای ادبی، مذهبی و فلسفی ایران، درصدد برقراری نوعی نسبت و نگاه ایرانی با این نظام دانایی جدید است و در یک نگاه کلان مجموع نوشتهها و اندیشههای ایشان در ادبیات باستانشناسی ایران، پژوهشگران، دانشجویان و علاقهمندان را به بازشناسی رابطه انسان ایرانی با فرهنگ و سنت و از این طریق خودآگاهی تاریخی دعوت میکند و از این منظر رویکردی بیهمتا و یگانه، نه تنها در حوزه باستانشناسی که در بین متفکران حوزه علوم انسانی به خود اختصاص میدهد. استاد دکتر ملاصالحی با «فانوس نظر به جستوجوی هویتها و آیینهای گمشده» پرداخته است و باستانشناسی ایران را از مقام «دانشوری به مقام اندیشوری» رهنمون میسازد.
چندبعدی و جامعالاطراف بودن استاد، ایشان را در محافل فلسفی، مذهبی، ادبی، هنری، تاریخ و باستانشناسی در مقام متفکری ژرفاندیش و صاحبنظر در حوزه علوم انسانی معرفی و برجسته کرده است. نثر چندلایه و فرهیخته ایشان حاصل اشراف بر حوزههای علمی پیش گفته و همسنجی منابع شناختی گوناگون در یک حوزه موضوعی مورد نظر است؛ بهطوری که کلام و نثر ایشان در عین پیوستگی و همبستگی اجزای آن، لایههای معنایی و مفهومی متعددی دارد که از یک سو متکی بر مبانی وحیانی، عرفانی و فلسفی است و از سوی دیگر در بستر علومی چون انسانشناسی، جامعهشناسی و تاریخ طرح و تبیین میشود. عجیب آنکه این کلام چندلایه و متن مرکب صورت و باطنی باستانشناسانه دارد. هم ژرفانگر است، هم در چشماندازی پهنانگر اجزای آن به هم پیوستهاند.
فعالیتهای استاد محدود به تدریس در دانشگاه و نظریهپردازی در حوزه علم نشده است. ایشان در مقام یک محقق دانشگاهی و کنشگر فعال فرهنگی به رویدادهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مرتبط با حوزه میراث فرهنگی و مدیریت کلان آن واکنش نشان داده است.
دغدغهمندی و مسوولیتپذیری ذاتی دکتر ملاصالحی موجب شده است که در قامت یک مصلح فرهنگی و اجتماعی، بدون توجه به مصلحتاندیشی فردی، در مواجهه با تصمیمات و رویدادهای زیان بار مدیران ناآگاه در حوزه میراث فرهنگی با سخنرانیهای صریح و بیپرده، انتشار مقالات در روزنامهها و رسانههای علمی و اجتماعی و پیگیری امور به طور موثری ایفای نقش کند و مشفقانه بر صیانت از میراث فرهنگی پای بفشارد.
پرداختن به ابعاد مختلف علمی و شخصیتی استاد فرزانه جناب آقای دکتر حکمتالله ملاصالحی البته در این متن کوتاه میسر نیست.
اکنون که استاد گرانمایه ما به افتخار بازنشستگی نائل شدهاند، لازم است در حوزه دانشگاه و در عرصه باستانشناسی ایران نیک نظر کنیم که روندهای کنونی در ساختارهای علمی ما چگونه خواهد توانست دانشمندانی همچون ایشان پر مایه، جامعالاطراف، شجاع، دانشجو پرور، سالم و پاکدامن، دارای عزت نفس، میهندوست و دغدغهمند تربیت و به جامعه عرضه کند؟ به راستی چند سال طول خواهد کشید تا استادانی با عیار دکتر ملاصالحی پرورش یافته و جایگزین ایشان شود؟ با درنظر گرفتن وجوه علمی و شخصیتی محققانی نظیر استاد دکتر ملاصالحی و با توجه به سیاستها و روندهای کنونی مسلط در حوزه آموزش و پژوهش در دانشگاهها و مراکز علمی طرح این پرسش ضروری به نظر میرسد که آیا بافت و سنت دانشگاهی حال و آینده ما محصولاتی چنین پربار به بار خواهد آورد؟ آیا مسابقههای علمی کور و بیهدف، پژوهشهای ظاهرنگر و تهی از محتوا، تسلط قالب بر محتوا، رتبهبندیهای علمی کمیتگرا، مقاله محوری ظاهرپسند در دانشگاهها و مراکز علمی ما امکان بروز و ظهور اندیشمندانی از جنس دکتر ملاصالحی را خواهد داد؟
بازنشستگی موضوعی عادی و رایج در همه جای عالم است، اما فرآیند بازنشستگی و چگونگی انجام آن در مورد شخصیتهای علمی برجسته نیازمند دقت، حساسیت، برنامهریزی توام با احترام و حس قدردانی است، به گونهای که شأن و جایگاه علمی ایشان حفظ شود و با طیب خاطر، بعد از عمری تلاش و کوشش همچنان دانشگاه را خانه خود بداند و بازنشستگی منجر به گسست و قطع ارتباط ذهنی و فیزیکی نشود. آیا دانشگاههای ما بعد از بازنشستگی شخصیتهای علمی کمنظیر مانند دکتر ملاصالحی، برنامهای برای تداوم بهرهمندی جامعه، مسوولان و دانشجویان از بارشهای فکری ایشان دارد که حاصل عمری پژوهش و مطالعه و جهد علمی بوده است؟
در انتهای این سطور، امیدوارم سایه پرمهر و پربرکت استاد فرزانه و گرانقدرمان بر باستانشناسی ایران مستدام و مانا باشد. افتخار شاگردی، همنشینی و همکلامی با استاد کام جان ما را تا ابد پر شکر ساخت.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من/ دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک من گل شود و گل شکفد از گل من/ تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من
منبع: اعتماد