سرانجام ماجرای «اخلاقی نبودن ازدواج و فرزندآوری»؟
یک سال پیش در چنین روزهایی، برخی از آشنایان مصطفی ملکیان نقل کردند که وی در پیرامون اخلاقی بودن ازدواج «ان قلت»ی مطرح کرده است. ملکیان خود به صورت مکتوب این نظریه را تبیین نکرد و تنها برخی از اصحاب نظر، چند روزی درباره آنچه ممکن است ملکیان گفته باشد، مباحثهای کردند. حسین دباغ مقالهای با عنوان «ازدواج و فرزندآوری؛ اخلاقی یا غیراخلاقی؟» نوشت و بر پایه همان مطالب منقول نامنقح، به نقد دیدگاه ملکیان پرداخت. چندی بعد ملکیان به ابوالقاسم فنایی گفت این مطالب دقیق نقل نشده و او بنا دارد در آینده، مکتوب و منقح به این مسئله بپردازد که هنوزاهنوز بدان عمل نکرده است. در میان گزارشها و داوریها، اما، یادداشت سیدحسن اسلامی تقریری مناسب بر این نظریه نامنقح ممکن است باشد که در یک سالگی آن قیل و قال دور از مناسبت نیست بدان اشاره شود:
مسئله این نیست، وسوسه این است؛ در باب اخلاقی بودن ازدواج
«در کشور ما دو نگرش عمدتاً متضاد در باب ازدواج وجود دارد: نخست نگرشی مسلط و ریشهدار است و دیگری نگرشی نوپا که میرود در جامعه ما ریشه بدواند. در حالی که فرهنگ مصرفگرای کشور، البته در قشر سنتی، و منطق «دارندگی و برازندگی» نه تنها ازدواج، که «تجدید فراش» را تشویق میکند، شاهد شکلگیری تأملات جدی در باب اصل ازدواج و تردید در اخلاقی بودن این عمل هستیم. همچنین در برابر نگاه سنتی دینی ما که ازدواج را عامل حفظ «دین» و «عزوبت» و تجرد را مکروه و به تلویح نوعی گناه و زمینهساز دوزخی شدن میشمارد، کسانی از منظر اخلاقی اصولاً ازدواج را امری غیر اخلاقی میدانند و بر ضد آن استدلال میکنند. این استدلالها در دفاع از اباحیگری اخلاقی نیست، بلکه کوششی است برای نشان دادن غیر اخلاقی بودن نهاد ازدواج و این دو با هم خیلی فرق میکنند.
این مسئله، بیش از آن که با مسائل معرفتی درباره ازدواج گره خورده و زاده تأملات اخلاقی صرف باشد، با عوامل دیگری مرتبط است که میکوشم در این جا به آنها اشارتی کنم.
تلقی عمومی و عملی از ازدواج، دست کم در کشور ما، بهگونهای است که اگر کسی ازدواج کرد، دیگر مانند گذشته آزادی عمل ندارد. تمام لذاتی که فردی میتواند از جنس مخالف خود داشته باشد، مهم نیست که این لذت چقدر معصومانه و ساده یا جنسی و شهوانی باشد، از توجه به لباس و خوشپوشی و لحن صدا گرفته تا جذابیتهای بدنی و جسمانی و حتی تمنای تن، در نگاه سنتی ما یک راه برآوردن دارند و آن هم ازدواج است. از این رو، اگر مردی از پوشش زنی تعریف کند، فوراً سخنش به گونه دیگری تفسیر میشود و اگر از صدایش لذت ببرد، مرتکب «گناه» شده است. این نگرش و همه چیز را محدود به دایره ازدواج کردن، در عمل ناکارا شده و واکنشهایی برانگیخته است. این واکنشها در گذشته در قالب طنز و لطیفه بود و امروزه در قالب تأملات جدی اخلاقی خود را نشان میدهد. طبق یکی از این لطیفههای قدیمی عربی، زنی که از چشمچرانی یا تنوعطلبی شوهرش خسته شده بود، معترضانه به او گفت: خدا به تو نعمتی «حلال و طیب» داده است ولی تو قدر آن را نمیدانی. مرد پاسخ داد: حلال است، اما طیب نیست. داستان فرزدق که در کتاب الاغانی آمده است، نمونه شورانگیز دیگری از این مسئله به دست میدهد.
این تلقی و همه لذات را اولاً جنسی دیدن و ثانیاً به دایره ازدواج محدود کردن، ناگزیر پیامدهایی دارد. یکی آن که شخص به تدریج بیاموزد تا همه لذات دیگر را نادیده بگیرد و سرکوبشان کند و یا تنها در شخص همسرش بیاید و اگر نباشد در خیالش آنها را بیافریند. راه دیگر آن است که شخص بکوشد از هر چمن گلی بچیند که این راه در دو شکل عمده خودش را نشان میدهد: یکی ازدواجهای متعدد و تجدید فراش، چه در قالب ازدواج دائم و چه موقت، دوم لذتطلبی آزادانه و کامجوییهای نامتعارف یا نامقبول. هر یک از این راهها، از نظر اخلاقی مسائلی در پی دارد، از جمله نارضایتی یا رنجاندن شریک زندگی خود و یا آسیب زدن به سلامت اخلاقی جامعه و عفت عمومی.
برای رهایی از این مشکلات، گروهی با این نگرش که «سر چشمه شاید گرفتن به بیل»، بهترین راه حل را در نفی اصل ازدواج و غیر اخلاقی شمردن آن دیدهاند و به سود آن استدلال کردهاند. اخیراً روایتی از چند استدلال بر ضد ازدواج در فضای مجازی پخش شده است که به دلیل عدم احراز جنبه استنادی آن، از تصریح به آن خودداری میکنم. با این همه، به نظرم نحوه استدلالی که در این روایت آمده است، قانعکننده نیست و از آن مقدمات، حتی با فرض درستیشان، غیر اخلاقی بودن اصل ازدواج حاصل نمیشود. اما این را به فرصتی دیگر واگذار میکنم و تنها به این نکته بسنده میکنم که همچنان ازدواج پذیرفتهشدهترین نهاد بشری، برای بار آوردن مسئولانه افراد و تربیت اخلاقی به شمار میرود و فعلاً خبری هم از نهادی که بتواند جایگزین آن شود نیست.
با این حال، به نظرم دست کم در شرایط فعلی، به جای آن که درباره اصل اخلاقی بودن ازدواج بحث کنیم، با توجه به فرصت پیش آمده میتوان درباره آن نوع ازدواج هنجارین ایرانی بحث کرد که ملغمهای است از سنتهای عربی، ایرانی، و اخیراً اروپایی و به جای آن که تابع منطق و روش یکدستی باشد، عملاً لحاف چهل تکهای شده است که هر روز بر قطعات آن افزوده میشود. برای مثال، در ازدواج ایرانی، چشم و همچشمی، اگر نگوییم حرف اول، دست کم حرف مهمی میزند و همین باعث میشود که شاهد رقابت و مزایده در تعیین میزان مهر باشیم و با منطق «حالا چه کسی داده است و چه کسی گرفته است» ارقام حیرتآوری تعیین شود. اما در مواردی بلافاصله، یا در پی اختلاف خانوادگی، این مهر به اجرا گذاشته و داماد فلکزده راهی زندان میشود. این مسئله چنان پیامدهایی داشته که قانونگذار را ناگزیر به مداخله کرده است.
یا در حالی که طبق فقه شیعی، «الطلاق بید من اخذ بالساق» است و مرد بهسادگی میتواند زن خودش را طلاق دهد، قانون خانواده این اصل مسلم را مغایر مصالح زنان میداند و به قصد تأمین مصالح آنان با تمهیداتی موانعی بر سر راه مرد ایجاد میکند و فرآیند طلاق را طولانی و پیچیده میکند. این قبیل اقدامات ممکن است کار مرد را سخت کند، اما معلوم نیست که در نهایت به سود زن باشد. لذا هنوز هم در مواردی میتوان فریاد در گلو خفه شده برخی زنان را شنید که فریاد میکشند: «مهرم حلال، جانم آزاد».
در این جا، قصد بر شمردن تعارضات در بحث ازدواج نیست. هدف آن است که ما هنگامی درباره اخلاقی بودن یا نبودن ازدواج بحث میکنیم، اولاً باید مقصودمان را از ازدواج مشخص کنیم. آیا مقصود ازدواجی است که تابع خواست و اراده طرفین است و آنان میتوانند حدود و ثغور آزادی و مسئولیت خود را در این رابطه تعیین کنند، یا آن ازدواجی که همه فک و فامیل و جامعه و قانونگذار خود را محق میدانند که حدودش را تعیین کنند.
حاصل آن که بحث کلی درباره اخلاقی بودن یا نبودن ازدواج در روزگار ما، به جای آن که گشایشی در عرصه اخلاق خانوادگی ایجاد کند، ممکن است این گره را کور کند. پس بهتر است بیشتر درباره اخلاقی بودن نوع ازدواج ایرانی بحث کرد و آن را به سوی اخلاقی شدن پیش برد.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رونوشت یادداشت «مسئله این نیست، وسوسه این است» از سایت دغدغه های اخلاق و دین (دکتر سید حسن اسلامی)، ششم اردیبهشت ۱۳۹۲.
یک سال پیش در چنین روزهایی، برخی از آشنایان مصطفی ملکیان نقل کردند که وی در پیرامون اخلاقی بودن ازدواج «ان قلت»ی مطرح کرده است. ملکیان خود به صورت مکتوب این نظریه را تبیین نکرد و تنها برخی از اصحاب نظر، چند روزی درباره آنچه ممکن است ملکیان گفته باشد، مباحثهای کردند. حسین دباغ مقالهای با عنوان «ازدواج و فرزندآوری؛ اخلاقی یا غیراخلاقی؟» نوشت و بر پایه همان مطالب منقول نامنقح، به نقد دیدگاه ملکیان پرداخت. چندی بعد ملکیان به ابوالقاسم فنایی گفت این مطالب دقیق نقل نشده و او بنا دارد در آینده، مکتوب و منقح به این مسئله بپردازد که هنوزاهنوز بدان عمل نکرده است. در میان گزارشها و داوریها، اما، یادداشت سیدحسن اسلامی تقریری مناسب بر این نظریه نامنقح ممکن است باشد که در یک سالگی آن قیل و قال دور از مناسبت نیست بدان اشاره شود:
با سلام . آیا بهتر نیست با جناب ملکیان مصاحبه ای صورت گیرد تا براستی منظور خود از واژگان کلیدی بیان و شرح دهد ؟ از جناب ملکیان نیز توقع می رود تا بصورت تام و کامل اندیشه خود در این خصوص را توضیح و شرح دهند تا مانع از گسترش مجهولاتی که می تواند بدلیل عدم توضیح یا تاخیر در آن باعث برداشت های نادرست در سطح جامعه شود جلوگیری شود . دلیل اقای ملکیان از این سکوت چیست ؟
یه طنزی هست میگه یکی به هم کلاسیش گفت :
بالاخره تو دانشگاه چی خوندی ؟
– فلسفه !
– چطور بود ؟!
سال اول هم استاد می فهمید چی می گه هم ما می فهمیدیم او چی میگه
سال دوم استاد می فهمید چی می گه ولی ما نمی فهمیدیم چی می گه !
سال سوم که شد دیگه نه استاد می فهمید چی می گه نه ما میفهمیدیم چی میگه …
حالا این آقا تا سال آخر فلسفه خونده ولی مدرکشو نگرفته !
وقتی خودش نمی فهمه چی میگه چطور ما بفهمیم چی میگه ؟!!!
این مطلبی که ارسال شده در شأن سایت نیست:اولاً باید عکس نویسنده را گذاشت، نه دیگری؛ثانیاً باید اسم نویسنده را در زیر عنوان مطلب هم نوشت (هم در اینجا و هم در صفحه اول)ثالثاً باید منبع درج شود و به آن لینک داده شود:http://hassaneslami.com/1392/02/06/ethical-considerations-on-marriageنویسنده که یادداشت را برای این سایت ننوشته (ما که چند ماه پیش در سایت خودش خواندیم)رابعاً بهتر آن نیست که عنوانی که خودِ نویسنده برای مطلبش برگزیده در اینجا نیز درج شود؟
واقعا چرا آقای ملکیان ادعایی به این مهمی را در جامعه منتشر می کند و بعد هم نمیاید که جواب بدهد منظورش چیست؟
می توانید نظر تکمیل شده استاد ملکیان را در این فایل گوش دهید:http://s5.picofile.com/file/8109854976/%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%AC_%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF_%D9%85%D9%84%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%86.mp3.htmlو در این سایت متن پیاده شده این فایل صوتی را ببینید:http://bidgoli1371.blogfa.com/post-267.aspx
محسن! جز عکس نویسنده که گفتی درباره بقیه موارد که دین آنلاین همان کار را کرده؟
واقعا دغدغه های روشنفکران ما چرا این چیزهاست و در حقیقت آیا روشنفکران ما با طرح این سوالات است که می خواهند بین متخصصان عالم و عوام الناس وساطت و میانجی گری کنند؟ آن طور که خود ملکیان می گوید این مباحث که این چندساله از ایشان صادر می شود هرگز با رسالت روشنفکری ایشان منطبق نیست!
آخه ایشان منور الفکر تشریف دارند !!!
برای نمونه شما این سخن او را نگاه کنید:
…. و اگر از صدایش لذت ببرد، مرتکب «گناه» شده است. این نگرش و همه چیز را محدود به دایره ازدواج کردن، در عمل ناکارا شده و واکنشهایی برانگیخته است….
این دم خروسی است که از کت غربزدگی ملکیان بیرون زده . آیا این یک نگرش است یا دستورات اخلاقی دینی و قرآنی است که طبق رساله مراجع و علمای اسلام برای پاک بودن روابط زن و مرد و هدایت آنها به سمت ازدواج شرعی و حلال مطرح شده است.
در حالیکه نوسنده آن را ناکارا توصیف می کند .
این یعنی چی ؟ یعنی دستورات دینی و اسلامی برای زندگی مردم ناکاراست !
این است که تفکرات اینها ضد دینی و ضد قرآنی است.
برای نمونه عرض کردم وگرنه همه اش ایراد است.
از اینکه با انتشار یادداشت وبلاگی آقای اسلامی این فرصتو فراهم کردید که این بحث دوباره مطرح بشه، ممنونم، ولی تیتر”«سرانجام ماجرای «اخلاقی نبودن ازدواج و فرزندآوری»؟” هیچ ربطی به این یادداشت نداشت. این تیتر، این توهمرو برای آدم درست میکنه که این بحث یه سرانجامی پیدا کرده و شاید آقای ملکیان به صورت مکتوب به این موضوع پرداخته؛ اما در واقع چیز جدیدی در کار نیست و فقط یادداشت آقای اسلامی دوباره منتشر شده!
بنده هم معتقدم که محتوای خبر با تیتر آن همخوانی ندارد و در کل تیتر رهزن است. در این خبر از سرانجام خیری نیست. والسلام
آیا بچه دار شدن غیر اخلاقی است؟
فردی را تصور کنیم که به دلیل رنج ها و سختیهای فراوانی که متحمل شده به این نتیجه رسیده که زندگی ارزش زیستن ندارد و سراسر رنج و عذاب است و به همین دلیل هم قصد خودکشی دارد اما پا را فراتر از این گذاشته و به این جمع بندی رسیده که بدلیل عذاب اور بودن زندگی باید خانواده و دوستانش را نیز با کشتن از این رنج بی پایان نجات دهد! هرچند ممکن است تصمیم اول او در پایان دادن به زندگی خودش را تحت عنوان حق مردن یا حق خودکشی محترم و مجاز بشماریم اما یقینا تصمیم دوم او در کشتن دیگران با انگیزه ای به ظاهر انسانی به هیچ وجه پذیرفته و اخلاقی نیست چرا که وی خود را در مقام تصمیم گیری بجای دیگران انهم در مورد مهمترین تصمیم یعنی حق حیات قرار داده است و این یقینا پذیرفتنی نیست. همانطور که در اینجا ما حق نداریم بدون اجازه دیگران مرگ آنها را رقم بزنیم پس درباره تولد انسانها نیز ما مجاز نیستیم بدون نظر آنها تولد آنها را رقم بزنیم صرفا به این دلیل که ما خود از زندگی در این دنیا راضی هستیم. البته از آنجا که کسب نظر از کسی که هنوز بدنیا نیامده است غیرممکن است پس میتوان اینگونه برداشت نمود که چنانچه بتوانیم شرایط و امکانات خوبی را برای فرزند مهیا کنیم میتوان با ضریب بالا احتمال داد که فرزند در اینده از وجود خویش در این دنیا راضی خواهد بود و برعکس چنانچه دورنمای خوبی از شرایط و امکانات خوب برای فرزند نمی بینیم میتوان با ضریب بالا احتمال داد که فرزند نیز در اینده از بدنیا امدن خود و زندگی در شرایط سخت و غیر استاندارد رضایت نخواهد داشت و از این بابت از ما گله مند خواهد بود. بر این اساس چنانچه ما خود صلاحیت اخلاقی لازم برای فرزنداوری و نیز امکانات و توانمندیهای مادی لازم برای رشد و پرورش فرزند را داشته باشیم، در اینصورت فرزند اوری از جانب ما غیر اخلاقی نخواهد بود اما در غیر اینصورت یقینا عملی غیراخلاقی مرتکب شده ایم.
معیارهای ما دین است بعد اخلاق .
دین قانون زندگی است .
ملکیان با زرنگی می خواهد دین را کنار بگذارد و همه چیز را بر اساس اخلاق ! بسنجد.
البته ریشه های فکری او به غربزدگی اش بر می گردد.
به شخصه حاضرم ملکیان را ترور کنم