فقیهان و قهوه: سرنوشت شیرین یک نوشیدنی تلخ| حمیدرضا تمدّن
یکی از مسائلی که در نگاه نخست ممکن است قدری کماهمیت جلوه نماید امّا در عین حال توجّه به آن اثر بسزایی بر شناخت رابطه شریعت و واقعیتها بر جای مینهد، موضع گیری فقیهان درباره پدیدههای نوظهور است. دراین نوشتار، جهت بیان یک نمونه جذاب، به نخستین واکنشهای فقیهان در مواجهه با «قهوه» میپردازم که توجّه به ابعاد و زوایای آن هم می تواند فقیهان را در تصمیمگیری و صدور فتوا یاری کند و هم الگویی مناسب در تاریخنگاری مسائل شریعت به پژوهشگران عرضه نماید.
مدتی قبل بود که یادداشتی با موضوع «ضرورت بازنگری در کتب تاریخ فقه» نوشتم و در آن اشاره کردم که نامگذاری برخی از آثاری که بدین عنوان شهرت یافته اند تسامحی بوده و با آنچه لازم است بر دوش عنوان «تاریخ فقه» نهاده شود فاصله دارد. یکی از مسائلی که در نگاه نخست ممکن است قدری کم اهمیت جلوه نماید، موضع گیری فقیهان درباره پدیده های نوظهور است. دراین نوشتار، جهت بیان یک نمونه جذاب، به نخستین واکنشهای فقیهان در مواجهه با «قهوه» می پردازم که توجه به ابعاد و زوایای آن هم می تواند فقیهان را در تصمیم گیری و صدور فتوا یاری کند و هم الگویی مناسب در تاریخ نگاری مسائل شریعت و علم فقه به پژوهشگران عرضه نماید.(این نمونه و موارد مشابه آن دستکم می تواند در بازسازی نگاشته های مرتبط با تاریخ فقه به عنوان شاهد مثال ذکر گردد.)
درباره پیشینه ورود قهوه به دنیای اسلام و انتشار آن در سرزمینهای اسلامی آثار گوناگونی به رشته تحریر در آمده است که هر یک از زاویه ای به این مسأله پرداخته است، اما یکی از بهترین پژوهشهایی که تا کنون در این زمینه نوشته شده کتاب «من التاریخ الثقافی للقهوه و المقاهی»(گزیده تاریخ فرهنگی قهوه و قهوه خانه ها) نوشته محمد الأرنؤوط پژوهشگر پر تلاش سوری/کوزوویی است که در آن با قلمی روان و جذاب، نخستین موضع گیریهای فقیهان در رویارویی با قهوه خانه ها و این نوشیدنی تلخ ولی لذیذ را به تصویر کشیده است.1 کتابی با 172 صفحه که در آن به برخی جزئیات و نتایج دینی-فرهنگی انتشار قهوه از یمن تا مکه، بلاد جنوبی شام، ترکیه، فلسطین، مصر، صربستان و بوسنی(که در آن زمان همچون آلبانی تحت حاکمیت امپراطوری عثمانی قرار داشت) در قرن دهم هجری(شانزدهم میلادی) پرداخته و آنگاه سه نمونه از رساله های فقهی نوشته شده درباره قهوه را معرفی کرده است. گرچه برخی تکرارهای کتاب از جذابیت آن می کاهد و خط تاریخی ترسیم شده در ذهن خواننده را بر هم می زند اما گزینش های مناسب نگارنده، بیان اشعار نوشته شده در این موضوع و تصاویری که در لابه لای فصول و همچنین انتهای کتاب آمده موجب می شود که اشکالات آن چندان جلوه ننماید.
به نظر می رسد که در میان نوشته های گوناگون از سه تن به عنوان اولین کاشف قهوه سخن به میان آمده که عبارتند از:
1- شیخ محمد بن سعید الذبحانی (م 875)، که گفته می شود قهوه را با خود به خلیج عدن برد و از طریق دریای سرخ آن را به سرزمین های شمالی همچون مصر برد.
2- شیخ علی بن عمر الشاذلی (م 821)، که در برخی منابع به کشف قهوه توسط او در گرماگرم تبلیغ طریقه شاذلیه در حبشه اشاره شده است.
3- شیخ ابوبکر بن عبدالله الشاذلی (م 909) معروف به «العیدروسی» که بیش از دیگران به عنوان مبتکر استفاده از قهوه به شمار می آید.
با وجود اختلاف منابع، آنچه میان آنها مشترک به نظر می رسد این است که اولین کاشفان و نوشندگان قهوه، صوفی مذهبان و به طور مشخص فرقه شاذلیه بوده اند که طبق گزارشهای تاریخی، انتشار قهوه در سایر سرزمین ها نیز به دست صوفیان انجام گرفته است.2 پیوند میان «قهوه» و «صوفیه» بدان حد بود که در برخی سرزمین ها مانند الجزایر به قهوه «شاذلیه» گفته شد یا در قرن بیستم میلادی در برخی مناطق دمشق، صاحبخانه آنگاه که قهوه داغ را از روی اجاق یا آتش بر می داشته، نخستین فنجان را بر روی زمین می ریخته است، زیرا آن را «سهم شاذلی» به عنوان نخستین مبتکر این نوشیدنی می دانسته اند. 3
درباره علّت این پیوند عمیق اینچنین به نظر می آید که صوفیان پس از دست کشیدن از کار و تلاش روزانه، شامگاهان جهت انجام عبادت و راز و نیاز به پا میخاسته اند و این نوشیدنی چون موجب بر طرف شدن حس چرت و خواب آلودگی از انسان می شود یاری رسان آنان در انجام عباداتشان بوده است.4
درباره نخستین تأثیرات ورود قهوه به حجاز و شهر مکّه می توان به ماجرایی که برای «خایر بک» اتفاق افتاد اشاره کرد. وی که توسّط سلطان قانصوه الغوری به عنوان محتسب مکّه در این شهر گماشته شده بود به هنگام بازگشت از مسجد الحرام در سال 923ق، گروهی را دید که ولادت پیامبر اکرم(ص) را جشن گرفته و به پایکوبی مشغول بودند و مایعی را در یک ظرف همچون شیوه تعارف کردن مشروب، میانشان دست به دست میکردند. هنگامی که خایر بک درباره ماهیت آن نوشیدنی پرسش کرد اینگونه پاسخ شنید که: «این نوشیدنی قهوه نام دارد که از پوست دانه ای که “بُن” نامیده می شود5 تهیه شده و در مکه رواج یافته است که گاه به هنگام مصرف آن اعمال خلاف شریعت(مانند تجمع مرد و زن در قهوه خانه ها، قمار و…) نیز انجام می گیرد.»6
این مشاهدات و اتفاقاتی که همراه با نوشیدن قهوه در قهوه خانه ها رایج شده بود، نگرانی خایر بک را بر انگیخت و موجب شد تا صبح روز بعد، گروهی از عالمان و فقیهان را گرد آورد تا مسأله را با ایشان در میان بگذارد. نکته قابل توجه این است که هیأت فقیهان میان حکم نوشیدن قهوه و آنچه همراه با آن اتفاق می افتاد تفاوت قائل شد و نوشیدن قهوه را حلال و اعمال نامشروعی که در قهوه خانه ها انجام می گرفت را حرام دانستند. (این عدم تفکیک گاه میان حکم به حرمت تأثیرگذار بوده است.)
از نکات آموزنده و جالب توجّه در این ماجرا آن است که فقیهان و مفتیان, پیش از صدور فتوا و حکم شرعی، به دنبال طبیبان7 فرستادند و نظرشان درباره نوشیدنی نوپدید را جویا شدند. در نتیجه این مشورت ها، خایر بک قهوه را نوشیدنی مضرّ و مقدمه ای بر انجام گناهان تشخیص داد و نوشیدن و عرضه آن را ممنوع اعلام کرد. در این میان، شیخ نور الدین الشافعی، مفتی مکه، به سبب دفاع از قهوه توسّط دیگر فقیهان تکفیر شده و شکایتش را نزد حاکم عثمانی بردند. متن این شکوائیه(که به منظور صدور فتوا علیه فقیه مذکور نوشته شده بود) مشابه برخی استفتائات امروزی است که در آن ها سؤال به گونه ای پرسیده می شود که مفتی چاره ای جز پاسخ به حرمت و ممنوعیت ندارد.8 حاکم عثمانی در پاسخ نوشت که اگر آب زمزم هم به این صورت نوشیده شود(همراه با موسیقی و رقص و…) حرام خواهد بود. بنا بر این نوشیدن قهوه ممنوع است. این متن نشان می دهد که اختلاف فقهی پیش آمده در این زمینه به سبب اعمال دیگر بوده است نه خود قهوه.
در مصر نیز آنچه فقیه بزرگ دنیای اسلام «شیخ الاسلام زکریا الأنصاری» انجام داد به دلیل تأثیر وی بر شاگردانش که در سرزمین های اسلامی به امر افتا اشتغال داشتند و همچنین به سبب در بر داشتن برخی نکات آموزنده اهمیت دارد.
عیدروسی در «النور السافر» نقل می کند که انصاری ابتدا به حرمت نوشیدن قهوه گرایش داشت تا آن که برخی علاقه مندان به این نوشیدنی به وی مراجعه کرده و حکم مسأله را جویا شدند. شایان ذکر است که انصاری بر گرایش پیشین خود اصرار نورزید و در عوض، ابتدا از کسانی که آن را می نوشیدند درباره آن پرسش کرد و سپس تصمیم گرفت که خود، ایشان را بیازماید. بنا بر این دستور داد تا برای حاضران قهوه دم کردند و از ایشان خواست تا آنچه برایشان آماده شده است را بنوشند. سپس شروع به سخن گفتن با آنان کرد تا اطمینان یابد که اثر ناگواری بر جای ننهاده است. انصاری آنگاه که این نوشیدنی را بی ضرر و بلکه مفید یافت، رساله ای در حلّیت نوشیدن قهوه نگاشت که البته به دست ما نرسیده است. با این حال برخی شاگردان او مانند قاضی القضات ابن شحنه حلبی و شاگردش محمد بن سلطان الدمشقی به حرمت قهوه فتوا دادند. جالب است که گاه موافقان و مخالفان قهوه، نظرات و استدلالاتشان را در قالب شعر بیان می کرده اند حال آن که ممکن است نگارش رساله فقهی در قالب شعر قدری نا مأنوس و عجیب به نظر برسد.9
اختلافات و کشمکش های صورت گرفته در مکه بر اختلاف فقیهان و اندیشمندان در دمشق نیز اثر گذاشت. آنگونه که ابن طولون نقل کرده است، نخستین گزارش ها درباره نوشیدن قهوه در دمشق مصادف با سفر قاضی و شیخ الحرم مکه، ابن الضیاء (م 942) به دمشق است.10 در دمشق نیز مانند آنچه در مکه و مصر اتفاق افتاده بود پیش آمد که هم به «تحریم» و هم «منع قانونی» نوشیدن قهوه توسّط سلطان سلیمان قانونی در شوال سال 953ق انجامید. پس از آن اختلاف در دوران لالا مصطفی پاشا به بالاترین میزان رسید تا آن که مهم ترین مخالف قهوه یعنی شیخ یونس العیثاوی در سال 976 یا 977 درگذشت و پس از آن کفه ترازو به نفع موافقان سنگین تر شد و در نتیجه آن قهوه خانه ها به سرعت در سرزمین های اسلامی انتشار یافت و این اماکن محل تجمع عالمان، شعرا، اهل ادب و فرهنگ و همچنین علاقه مندان به موسیقی و پرده خوانی و… گردید و قهوه خانه ها را به مراکز فرهنگی و اجتماعی مبدّل ساخت که در آنها از یک سو عده ای جهت تفریح، گذراندن وقت و رفع خستگی کار حضور پیدا کرده و به موسیقی، شطرنج و… مشغول می شدند و از دیگر سو فقیهان, ادیبان، فعالان فرهنگی و روشنفکران در آنها با یکدیگر به گفتگو می نشستند.
در مصر همچنین فتوای شیخ احمد بن عبدالحق السنباطی مبنی بر حرمت نوشیدن قهوه و حضور در قهوه خانه ها غوغایی بر انگیخت و در نتیجه آن برخی پیروان و مقلدان وی به سمت قهوه خانه ها هجوم برده و ظروف قهوه را شکستند.
گسترش قهوه خانه ها در سرزمین قدس نیز مانند دمشق حساسیت جامعه مذهبی را برانگیخت تا جایی که به عقیده برخی روحانیان، حضور در قهوه خانه ها، مساجد و معابد را از رونق انداخته و بر این پایه باید جملگی تعطیل شوند. به دنبال آن، حاکم عثمانی(سلطان سلیمان قانونی) به دلیل اهمیت قدس در بلاد اسلامی بر اساس نظرات و فتاوای این فقیهان دستور تعطیلی قهوه خانه ها را صادر کرد.
خلاصه آن که طبق گزارش حاجی خلیفه(در میزان الحق فی اختیار الأحق) تا اواخر سال 1000ق مناقشات میان فقیهان در رد و تأیید قهوه پا برجا بود تا آن که بالأخره قهوه به جزیی جدایی ناپذیر از زندگی مسلمانان تبدیل شد و حکم به حلّیت در سرزمین های اسلامی چیره گشت11 تا آنجا که همین قهوه خانه هایی که تا پیش از این بر سر حرمت و حلیت حضور در آنها مناقشات بسیار وجود داشت12، در ضمن موقوفات دولت عثمانی قرار گرفتند و درآمد های هنگفتی را به سوی خزانه دولت عثمانی روانه کردند.
* شریعتنامه/ کاتبان
به تصریح سید نعمت الله جزایری، یکی از بد شلنسی های این نوشیدنی تشابه اسمی آن با نوعی شراب است که عرب می نوشیده و به آن «قهوه» می گفته اند.(ریاض الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار، ج3، ص176)
بر همین اساس مولوی اینگونه سروده است:
بعید نیست که برخی حساسیت ها درباره حکم شرعی آن نیز به همین سبب باشد.
حاجی خلیفه در ادامه توضیح داده است که نه تنها قهوه پس از این دوران آزاد شد، بلکه خواننده و رقاصه نیز جزیی از قهوه خانه ها شدند. او همچنین به انتشار قهوه خانه ها در استانبول(مرکز امپراطوری عثمانی) اشاره کرده است. بنا بر این طبیعی بود که در دیگر نقاط نیز برای بازگشایی قهوه خانه ها مانعی وجود نداشته باشد.(بنا بر گزارش محمد الأرنؤوط)