همچون رسولالله گوش و معتمد باشیم| عباسعلی منصوری
یکی از ویژگیهای رسولالله این بود که آنچنان هنر و فضیلت شنیدن را به کمال داشت که دشمنانش به استهزا او را گوش مینامیدند.
” وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یؤْذُونَ النَّبِی وَیقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ”
اما بسیاری از ما دینداران این فضیلت را نداریم به همین جهت دیگران با ما راحت نیستند.
یکی از تجربهها زیسته من که هر بار آن را به خاطر میآورم احساس شرم میکنم این است که بسیاری از ما مذهبیها و دینداران بهندرت فضیلت “شنیدن “صدای دیگری را داریم به همین خاطر یکی از تجربههای مشترک افراد در مواجهه با بسیاری از ما مذهبیها این است که نمیتوانند در مواجهه با ما خودشان باشند بلکه یا باید خودسانسوری کنند یا سکوت، گویی از جانب ما احساس امنیت نمیکنند، احساس میکنند اگر خودشان باشند آنها را قضاوت منفی خواهیم کرد، حتی گاه از ابراز شادیهای متعارف نزد ما پرهیز میکنند، در اغلب موارد از ورود به بحث و گفتگوی جدی با ما پرهیز میکنند زیرا مصلحت سنجی میکنند و گاه بر معاش خود ترس دارند.
صرفنظر از اینکه این احساسها چقدر مطابق با واقع باشد یا نباشد، برای ما باید خود وجود این حس مسئله و محل تأمل باشد. مگر ما چه رفتاری داریم که دیگران نسبت به ما چنین حسی دارند؟
به نظرم مشکل اینجاست که ما فضیلت شنیدن را نداریم. ما بیشتر زبانیم تا گوش. اشتباه نکنیم “شنیدن” غیر از” گوش دادن” است. برخلاف گوش دادن که از صاحب هر دو گوشی بر میآید، هنر شنیدن، هنر و فضیلت بسیار دشواری است.
دشوار است زیرا ما هنگامی به معنای واقعی کلمه صدای دیگری را میشنویم که او احساس کند میتواند بدون هیچ دلنگرانی از جانب ما، روحش را در مقابل ما عریان کند و رازهای عمیق وجودش را نزد ما برملا کند، احساس کند که میتواند بدون هیچ ترس و خودسانسوری خودش را”همانگونه که هست و همانگونه که میاندیشد و همانگونه که دوست دارد باشد” نزد ما آشکار کند، احساس کند که ما میتوانیم مخاطب او باشیم به این معنا که میتوانیم او را بفهمیم او را درک کنیم، درد و رنج او را حس کنیم، احساس کند که میتوانیم آنقدر به او نزدیک شویم که بتوانیم از زاویه دید او به ارزشها و ضد ارزشها و بایدها و نبایدها بنگریم.
به تعبیر آقای آرش نراقی شنیدن هنگامی تحقق مییابد که ما با تمام وجودمان در مکالمه حاضر شویم و تمام نیروی همدلی و تخیل خود را به استخدام بگیریم تا بتوانیم خودمان را در وضعیت دیگری قرار دهیم و تجربههایی که او از سر گذرانده است را در خود بازآفرینی کنیم.
یا به تعبیر آقای ملکیان شنیدن هنگامی تحقق مییابد که نهتنها زبان بزرگ و کوچک ما ساکت باشد بلکه ذهن و ضمیر ما هم ساکت باشد. نه اینکه همزمان با گوش دادن در حال آماده کردن پاسخ یا نقد باشیم.
اما تا مادامیکه احساس کنیم این عبارات ناظر به واقعیت عینی رفتار ما انسانها نیستند بلکه کلماتی شاعرانه یا سخنانی از سنخ خودشیرینی است، نمیتوانیم کلمات این متن کوتاه را هم بشنویم.
اما چه چیزی نمیگذارد که ما مذهبیها بودن در وضع شنیدن را تجربه کنیم و دیگران احساس کنند که ما آنها را میشنویم؟ به نظرم عوامل زیر مانع شنیدن هستند:
۱- اینکه قوه خیال ما ضعیف باشد و آن را آنگونه پرورش نداده باشیم که بتوانیم خودمان را در جای دیگری تصور کنیم. اگر بتوانیم خود را در جای دیگری تصور کنیم و مسیری را که او زیسته است در نظر آوریم، هم صمیمانه نسبت به او شفقت خواهیم ورزید و هم بهتر میتوانیم بفهمیم که چرا او مانند ما نمیاندیشد و دگراندیشی او را حمل بر حق گریزی او نخواهیم کرد
۲- اینکه آگاهانه یا ناآگاهانه فهم و طریق خود را عاری از خطا بدانیم و بهصورت جدی احتمال ندهیم که ممکن است دیگری از زاویهای موضوع را دیده باشد که ما تاکنون ندیده باشیم.
۳- اینکه حقیقت و فرایند رسیدن به آن را ساده بدانیم و نرسیدن به آن را ناشی از منفعتطلبی تفسیر کنیم.
۴- اینکه به نحوی زندگی کنیم که در زندگی عملی و در مطالعاتمان در معرض تکثر آراء و سبکهای زندگی متفاوت قرار نگرفته باشیم.
۵- اینکه خودِ انسان فینفسه برایمان محترم نباشد و تمام احترام و کرامت اشخاص را به میزان نزدیکی ایشان به عقیده خود پیوند دهیم.
۶- اینکه دگراندیشی یا خطا و ناحق بودن در مقام نظر را مصداق گناه بدانیم نه مصداق خطای در معرفت. یا به تعبیر دیگر به حق ناحق بودن قائل نباشیم.
اما ممکن است کسی از خواندن این متن چنین تصور کند با این وصف “شنیدن” به این معنا خواهد بود که از سخن حق خود دفاع نکنیم یا درصدد هدایت دیگران به مسیری که آن را درست یا درستتر میدانیم نباشیم، بلکه هر کس هرگونه اندیشید ما با او ابراز همدلی کنیم.
بههیچوجه لازمه شنیدن، مطلب بالا نیست. بلکه اتفاقاً مقصود این است که یاد بگیریم بدون شنیدن نمیتوان دیگری را شریک در فهم و راه خود کنیم.
* عباس علی منصوری عضو هیات علمی دانشگاه رازی