به سوی دین مبتنی بر سیاست جهانی| لوک رایچلر

ترجمه سید یاسین حسینی

نظم نوین جهانی بدون در نظر گرفتن نقش دین و سازمانهای مذهبی قابل درک نیست.

در طول جنگ سرد توجه زیادی به پدیده ملی گرایی و مذهب نمی‌شد. مارکسیست‌ها، لیبرال‌ها، سردمداران حکومتی و کارشناسان یکپارچه سازی با آن به عنوان یک متغیر حاشیه‌ای برخورد می‌کردند. در سیستم‌های سیاسی غربی مرزی بین زندگی درونی انسان و اقدامات عمومی او، بین دین و سیاست ترسیم شده است. غرب با سکولاریزه زدایی سیاست و سیاست زدایی دین مشخص شده است. بخشی از نظر نخبگان غربی دین را غیر منطقی و پیشامدرن می‌دانند؛ “بازگشت به قرنهای تاریک قبل از روشنگری که فضایل عقلانیت و نجابت آموخته می‌شد و توانمندی انسانی معطوف اهداف سازنده و نه مخرب می‌گشت” (ویگل، 1991: 27) در بلوک کمونیست، دین رسماً به عنوان افیون مردم و مظلومیت قلمداد می‌شد. در نظریه‌های یکپارچه سازی و نوسازی، سکولاریزاسیون یک شرط ضروری برای پیشرفت در نظر گرفته می‌شد. در نتیجه، غلیان درگیری‌های ملی گرایانه و قومی بسیار تعجب آور بود.

در باره درگیری‌های مذهبی چطور؟ آیا ما هم باید منتظر غافلگیری باشیم؟ پاسخ این است: بله احتمالاً. اواخر اوت 1978، گزارش آژانس اطلاعات مرکزی ایالات متحده (سیا) با اطمینان اظهار داشت که “ایران در شرایط انقلابی یا حتی قبل از انقلاب نیست”. راجر ویلیامسون (1990) این را بارزترین نمونه درک غلط غرب از اسلام مدرن می‌داند. وی استدلال می‌کند که اشتباه اساسی ناظران غربی این فرض است که از آنجا که مسیحیت نقش مستقیم کمی در شکل گیری سیاست در کشورهای غربی دارد، می‌توان جدایی دین و تصمیم گیری سیاسی را در خاورمیانه نیز اینگونه فرض کرد. از زمان سقوط شاه، تحقیقات در مورد نقش ادیان در پویایی درگیری افزایش یافته است. با این وجود، تحقیقات به طور قابل ملاحظه‌ای کمتر در مورد درگیری‌های قومی و ملی گرایانه نوشته‌اند.

توجه به نقش دین در درگیری‌ها با تحولات مثبت و منفی، از جمله سکولاریزه زدایی جهان و افزایش درگیری‌های مذهبی، افزایش یافته است. در بیشتر بررسی‌های استراتژیک، اکنون به اشکال مبارزه بنیادگرایی دینی به عنوان تهدیدی برای صلح توجه شده است. همچنین عتصر مهم پدیده همگام سازی مجدد یا همکاری متقابل فرقه‌ای بین مترقیان و سنت گرایان با توجه به برخی از مسائل خاص (هانتر، 1991) بوده است. نمونه آن دیدگاه کلیسای کاتولیک و بنیادگرایان اسلام در گزارش صندوق جمعیت سازمان ملل در مورد رشد جمعیت قابل توجیه است.

همچنین توجه‌ها معطوف افزایش تعامل کلیساها یا جوامع کلیسایی برای مدیریت سازنده درگیری‌ها شده است. در این راستا، به خواست اسقف‌های آمریکایی در بحث هسته‌ای دهه هشتاد، نقش کلیساها در آزادی دموکراتیک اروپای مرکزی و شرقی یا تأثیر رهبران کلیسا بر پویایی درگیری در چندین درگیری آفریقایی فکر کنید. همه توجه زیادی را به خود جلب کرده‌اند. نه تنها در آفریقای جنوبی با دزموند توتو یا آلن بوساک، بلکه برای مثال در سودان (اسفاو، 1990؛ بادال، 1990)، موزامبیک و زییر خیمه گونسالس، اسقف اعظم بیرا در تحقق توافقنامه صلح در موزامبیک در 4 اکتبر 1992 نقش مهمی ایفا کرد. این جنگ بسیار تلخ و سخت به پایان رسید که در آن یک میلیون تلفات به بار آورد. در زییر، مونساینور لوران مونسنگو به عنوان رئیس “شورای عالی جمهوری” انتخاب شد و نقش اصلی را در مذاکرات دشوار بین رئیس جمهور موبوتو و مخالفان وی ایفا کرد. اسقف‌های کاتولیک بوروندی، به نمایندگی از نیمی از مردم، اکنون برای جلوگیری از خشونت بیشتر در حال توسعه یک دولت مشارکتی فراگیرتر هستند. در آخر، ما همچنین باید به نقش کلیسا در توانمند سازی مردم در جهان سوم با الهیات مبتنی بر آزادی و بسیاری از تلاش‌های اخیر برای ارائه خدمات صلح در مناطق درگیر، از جمله دیپلماسی میدانی اشاره کنیم.

برای درک بهتر آنچه ادیان یا سازمانهای مذهبی می‌توانند انجام دهند، برای کمک به ترویج پویایی سازنده درگیری، می‌توان با بررسی سیستماتیک نقشهای مثبت یا منفی در حال حاضر شروع کرد. در نتیجه، پیشنهاداتی در مورد نحوه کاهش تأثیر منفی و تقویت تأثیر مثبت ارائه خواهد شد. سازمان‌های مذهبی می‌توانند به عنوان طرف‌های متخاصم، به عنوان نظاره گر، به عنوان صلح ساز و صلح بان عمل کنند (جدول 1 را ببینید).

جدول 1. سازمان‌های دینی در پویایی درگیری

سازمان‌های مذهبی در پویایی درگیری:
طرفهای متخاصم
جنگ‌های مذهبی

خشونت کم شدت

خشونت ساختاری

خشونت فرهنگی

ناظر
صلح سازان و صلح بانان
صلح بانی
توانمندسازی مردم

نفوذ در فضای اخلاقی – سیاسی

همکاری‌های توسعه‌ای – کمک‌های بشردوستانه

صلح سازی
تلاش‌های دیپلماتیک سنتی

دیپلماسی میدانی

 

دین و خشونت
  1. جنگ‌های مذهبی

از زمان بیداری دین، جنگ‌ها به نام خدایان و الهه‌های مختلف صورت گرفته است. هنوز هم امروزه بیشتر درگیری‌های خشونت آمیز حاوی عناصر مذهبی است که با موضوعات قومی-ملی، بین دولتی، اقتصادی، ارضی، فرهنگی و … در هم آمیخته است. درگیری مبتنی بر دین علاوه بر تهدید معنای زندگی، به انواع مختلف جنگ‌ها تبدیل می‌شود. وقتی تعارضات از نظر مذهبی مطرح می‌شود، در تضاد ارزشی دگرگون می‌شوند. برخلاف سایر موضوعات، مانند تعارض و اختلافات منابع که با استفاده از ابزارهای عملی و توزیعی قابل حل هستند، تعارضات ارزشی به موضوعات متقابل دوگانه تبدیل شوند. این درگیری‌ها مستلزم قضاوت و ارزیابی درباره آنچه درست و غلط است بوده، و طرفین معتقدند که برای حل اختلافات آن‌ها نمی‌توان نقاط مشترک داشت. “از آنجا که منازعات شمال و جنوب در سودان از نظر مذهبی مطرح شده، درگیری‌های عمیق ارزشی ایجاد شده که به غیر از مبارزه و زور غیرقابل حل به نظ رمی رسند” (آسفا، 1990). اعتقادات مذهبی، مانند گذشته، منبع تعارض در جوامع و بین آنها است. با این حال، باید بخاطر داشت که این دین نبود که قرن بیستم را خونین‌ترین قرن ساخت. لنین، استالین، هیتلر، مائو تسه تونگ، پل پوت و نوچه‌های آنها در رواندا میلیون‌ها انسان را به نام سیاستی که دین را رد می‌کرد به طور بی سابقه‌ای به قتل رساندند (ویگل، 1991: 39). این سیاست‌ها مبتنی بر ایدئولوژی‌ای بود که دارای ویژگی‌های مشابه دین است.

در جهانی که بسیاری از دولت‌ها و سازمان‌های بین المللی از نقص مشروعیت رنج می‌برند، می‌توان انتظار تأثیر فزاینده گفتمان‌های مذهبی بر سیاست‌های بین المللی را داشت. دین منبع اصلی قدرت نرم است. ادیان و سازمانهای دولتی برای دنبال کردن منافع خود، تا حد زیادی از دین استفاده خواهد کرد. بنابراین مهم است که درک عمیق‌تری از مفروضات اساسی موجود در مذاهب مختلف و روش‌های متابعت مردم از آنها داشته باشیم. همچنین شناسایی عناصر مشترک بین مذاهب اصلی بسیار مفید خواهد بود.

 

چالش عمده سازمان‌های مذهبی پایان دادن به وضعیت موجود و جلوگیری از درگیری‌های جدید مذهبی است. در دسامبر 1992، 24 جنگ با پیشینه مذهبی نشان داده شد. بیشتر آنها در شمال آفریقا، خاورمیانه، اتحاد جماهیر شوروی سابق و آسیا واقع شده بودند. در اروپا فقط دو جنگ وجود داشت: یوگسلاوی و ایرلند شمالی. هیچ جنگ مذهبی در قاره آمریکا ثبت نشده است (نگاه کنید به جدول 2).

این جنگ‌ها را می‌توان با تفکیک درگیری‌های خشونت آمیز درون و بین ادیان و بین سازمان‌های مذهبی و دولت مرکزی طبقه بندی کرد. در اروپا، بیش از دو سال مسلمانان بوسنی توسط صرب‌ها که مسیحی خوانده می‌شوند، به طرز وحشیانه‌ای مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند. در مرز اروپا و آسیا، ارامنه مسیحی آذری‌های مسلمان را به شدت سرکوب کرده و مسلمانان و یهودیان هنوز هم در فلسطین علیه هم در جنگ‌اند.

جنگ‌ها با ابعاد دینی

  1. میانمار / برمه 1948؛ بودایی‌ها در برابر مسیحیان
  2. اسرائیل / یهودیان 1968؛ فلسطینی در برابر اعراب (مسلمانان-مسیحیان)
  3. ایرلند شمالی 1969؛ کاتولیک و پروتستان
  4. فیلیپین (میندانائو) 1970؛ مسلمانان در برابر مسیحیان (کاتولیک)
  5. بنگلادش 1973؛ بودایی‌ها در برابر مسیحیان
  6. لبنان 1975؛ شیعیان تحت حمایت سوریه (امل) در مقابل شیعیان مورد حمایت ایران (حزب الله)
  7. اتیوپی (اورومو) 1976؛ مسلمانان در برابر دولت مرکزی
  8. هند (پنجاب) 1982؛ سیک ها در برابر دولت مرکزی
  9. سودان با 1983؛ مسلمانان در مقابل ادیان بومی
  10. عشایر توارگ مالی 1990؛ مسلمانان در برابر دولت مرکزی
  11. آذربایجان 1990؛ مسلمانان در مقابل ارامنه مسیحی
  12. هند (کشمیر) 1990؛ مسلمانان در برابر دولت مرکزی (هندو)
  13. اندونزی (آچه) 1990؛ مسلمانان در برابر دولت مرکزی (مسلمانان)
  14. عراق 1991؛ سنی‌ها در برابر شیعیان
  15. یوگسلاوی (کرواسی) 1991؛ مسیحیان ارتدکس صربستان در برابر مسیحیان کاتولیک روم
  16. یوگسلاوی (بوسنی) 1991؛ مسیحیان ارتدکس در برابر کاتولیک‌ها در برابر مسلمانان
  17. افغانستان 1992؛ مسلمانان بنیادگرا و مسلمانان میانه رو
  18. تاجیکستان 1992؛ مسلمانان در مقابل مسیحیان ارتدکس
  19. مصر 1977؛ مسلمانان در برابر دولت مرکزی و مسلمانان در برابر مسیحیان قبطی
  20. تونس 1978؛ مسلمانان در برابر دولت مرکزی
  21. الجزایر 1988؛ مسلمانان در برابر دولت مرکزی
  22. ازبکستان 1989؛ ازبک‌های سنی در برابر شیعه‌های مچتس
  23. هند (اوتار – پرادش) 1992؛ هندوها در برابر مسلمانان
  24. سریلانکا 1983؛ هندوها در برابر مسلمانان

جدول 2: جنگ‌هایی با بعد مذهبی

در شرق آسیا، مسلمانان از وحشیگری ارتش هند در کشمیر نسبت به خود و تخریب مسجد آیودیا در سال 1992 از سوی هندوها ابراز نگرانی کرده‌اند. اسلام، همانطور که ساموئل هانتینگتون گفته است، مرزهای خونینی دارد (هانتینگتون، 1993). این هانتینگتون بود که اخیراً چارچوب فکری را برای توجه بیشتر به درگیری تمدنها در آینده فراهم کرد. تمدن‌ها با تاریخ، زبان، فرهنگ، سنت و از همه مهمتر مذهب از یکدیگر متمایز می‌شوند.

او انتظار دارد درگیریهای بیشتری در مسیر مرزهای فرهنگی-مذهبی انجام شود زیرا (1) این اختلافات همیشه طولانی‌ترین و خشن‌ترین درگیری‌ها را ایجاد کرده، (2) زیرا جهان در حال تبدیل شدن به مکانی کوچکتر است و تعاملات فزاینده باعث تشدید تمدن و هوشیاری مردم خواهد شد که به نوبه خود اختلافات و خصومت‌هایی را گسترش می‌دهد که می‌تواند در طول تاریخ گسترش یابند، (3) به دلیل تضعیف دولت ملی به عنوان منبع هویت و غیر سکولار شدن جهان با احیای دین به عنوان مبنای هویت و تعهد که از مرزهای ملی فراتر رفته و تمدن‌ها را متحد می‌کند، (4) به دلیل نقش دوگانه غرب. از یک سو، غرب در اوج قدرت است. در عین حال، با تمایل فزاینده نخبگان در سایر نقاط جهان برای شکل دادن به جهان از راه‌های غیر غربی روبرو هستیم، (5) زیرا ویژگیها و تفاوتهای فرهنگی کمتر قابل تغییر هستند و بنابراین به راحتی کمتر از موادر سیاسی و اقتصادی قابل سازش و حل و فصل هستند و (6) زیرا افزایش منطقه گرایی اقتصادی، آگاهی و هوشیاری در مورد تمدن را تقویت می‌کند.

البته هیچ درگیری مذهبی “خالص” وجود ندارد. این همبستگی با سایر فشارهای یکپارچه یا تجزیه کننده است که پویایی یک درگیری را تعیین می‌کند. نیاز به نوع شناسی پیچیده‌تری وجود دارد. در رابطه با هر منازعه‌ای که دین در آن دخیل است، یک تحلیل متقابل متشکل از شش متغیر که بتواند پویایی تعارض سازنده یا مخرب را تقویت کنند، لازم است (شکل 1 را ببینید)

شکل 1: تجزیه و تحلیل تأثیر متقابل درگیریهای که دین در آن دخیل است

  1. خشونت با شدت کم

سازمان‌های مذهبی برای پیشبرد منافع خود از خشونت در مقیاس کم، سرکوب سیاسی و تروریسم نیز استفاده می‌کنند. سلمان رشدی یا تسلیما نسرین در بنگلادش مجبور شدند از اصولگرایان مسلمان که می‌خواستند آنها را بکشند پنهان شوند. هر مذهبی بنیادگرایان مذهبی متعصب خود را دارد. حزب کاخ، که در نوامبر 1990 توسط خاخام میر کاهانه رهبری می‌شد، از تاکتیک‌های سواستفاده و حمله فیزیکی به فلسطینیان استفاده می‌کرد. کاهان به جنگ دائمی اعتقاد داشت و علیه اعراب به عدم مدارا تبلیغ می‌کرد. بنیادگرایان مسیحی در ایالات متحده “الهیات آشکار” را تبلیغ می‌کنند؛ نوعی الهیات و جهان بینی اساساً مانوی که “حق با ماست” و همه اهداف مدنی و تهاجمی بر “آن‌ها” نمایان است (گالتونگ، 1987).

“از آنجا که” آن‌ها “نیروهای شیطانی و پرخاشگر هرج و مرج در جهان هستند، بنابراین ما باید مسلح باشیم، اما حتی در هنگام حمله به کشورهای دیگر خود را متجاوز ندانیم” (ویلیامسون، 1992: 11). همچنین عدم مدارا توسط اقلیتی از سازمانهای اسلامی مانند جماعه الاسلامیه مصر، یا بنیادگرایان اسلامی الجزایر ترویج شده است. همه سیاست خشن را دنبال می‌کنند، براساس این کنوانسیون که مبارزه مسلحانه یا “جهاد” پاسخی ضروری و مناسب به دشمنان خدا، حاکمان استبداد و متحدان غربی آنها است.

  1. خشونت ساختاری

چندین سازمان مذهبی نیز با حمایت از ساختار تصمیم گیری متمرکز و اقتدارگرا و سرکوب نیروهای برابری طلب، از خشونت ساختاری حمایت می‌کنند. کلیساها با دولت استبدادی هم رأی بوده‌اند. توافق واتیکان با پرتغال در 1940، توافق با فرانکو در 1941 و حمایت از رژیم‌های اقتدارگرا در آمریکای لاتین نمونه‌های روشنی هستند. اخیراً، واتیکان نامزدی آریستید را برای ریاست جمهوری در هائیتی رد کرد؛ و برعکس، رژیم نظامی را به رسمیت شناخت.

  1. خشونت فرهنگی

یکی از مهمترین مفاهیم ابداعی از سوی یوهان گالتونگ برای درک خشونت، طرح خشونت فرهنگی یا راهها و روشهای تأیید یا مشروعیت بخشیدن به خشونت مستقیم و غیرمستقیم است. خشونت فرهنگی می‌تواند به شکل تمایز افراد برگزیده از غیر برگزیده یا نزدیک بودن طبقات بالاتر به خدا و برخورداری از حقوق ویژه طبقات پایین باشد. جان پل دوم، با آغاز جلسات سانتو دومینگو، به اسقف‌های آمریکای لاتین هشدار داد که از مومنان در برابر “گرگ‌های متجاوز” فرقه‌های پروتستان دفاع کنند. زبان او ضربه‌ای به 20 سال تلاش بومی این مناطق برای همزیستی زد (اسستیوارت گامبینو، 1994: 132). خشونت فرهنگی برخی از جنگ‌ها را عادلانه و برخی دیگر را ناعادلانه، جنگ‌های مقدس یا غیر مقدس اعلام می‌کند.

جایزه صلح که کلیسای ارتدکس یونان به رادوان کاراپیچ، رهبر صربستان در بوسنی، برای کمک به صلح جهانی داده، می‌تواند به راحتی به عنوان خشونت فرهنگی نامیده شود. در ژوئیه 1994، کورت والدهایم به دلیل تلاشها برای حفاظت از حقوق بشر به دریافت جایزه شوالیه اوردین نائل شد. خدمات وی در ناحیه بالکان برای نازی‌ها به ظاهر مورد غفلت واقع شده. هر دو الگوی مذهبی بودند.

روشن است که علل جنگهای مذهبی و سایر خشونتهای مربوط به دین از سطح زمین ناپدید نشده است. برخی انتظار افزایش آن را دارند. تلاش‌ها برای ایمن سازی جهان از درگیری‌های مذهبی نیز باید در دستور کار قرار گیرد. بازیگران مذهبی باید از هرگونه خشونت فرهنگی و ساختاری در سازمان مربوطه خودداری کنند و درگیری‌های بین مذهبی یا مذهبی را به روشی غیرخشونت آمیز و سازنده کنترل کنند. این شامل چندین مرحله عملی، از جمله توافق قابل تأیید برای عدم استفاده یا تهدید به خشونت برای حل و فصل اختلافات مذهبی است. ارزیابی سازمانهای مذهبی با توجه به استفاده آنها از خشونت فیزیکی، ساختاری یا فرهنگی باید امکان پذیر باشد. گزارش عمومی سالانه می‌تواند منتشر شود. گام دیگر پیشبرد “سیاست زدایی” از دین است. قدرت همچنین سازمانهای مذهبی را فاسد می‌کند. علاوه بر این، “سیاست زدایی” از دین از پیش شرط اصلی ادغام سیاسی جوامع با ادیان مختلف است.

ایجاد محیطی که امکان بحث واقعی وجود داشته باشد بسیار مهم است. شعارهای افراطی در محیطی که برای شور منطقی مناسب نیست، شکوفا می‌شود. نیازی به گفتن نیست که گفتارهای افراط گرایانه در یک فضای گفتمانی که مواضع اتخاذ شده یا اتهامات مطرح شده را می‌توان مستقیماً با تکذیب، انکارها و ارائه شواهد به چالش کشید، بسیار دشوار است. بدون تغییر در محیط گفتمان‌های عمومی درون و بین سازمان‌های مذهبی، عوام فریبی و عدم تحمل بلاغت حاکم خواهد بود. هانس کونگ در آخرین کتاب خود به درستی نشان داده که صلح جهانی بدون صلح دینی غیرممکن است و اینکه صلح دینی نیاز به گفتگوی دینی دارد.

ناظران دینی

سازمان‌های مذهبی همچنین می‌توانند با پرهیز از مداخله، بر پویایی درگیری تأثیر بگذارند. از آنجا که اکثر درگیری‌ها “نامتقارن” هستند، این نگرش از نظر عواقب جزئی است. این مهم به طور ضمنی اصل “ممکن می‌تواند درست باشد” را تقویت می‌کند. در طول جنگ جهانی دوم، واتیکان موضع بی طرفی را اتخاذ کرد. علناً جنایات آلمان در لهستان یا اردوگاه‌های کار اجباری را محکوم نکرد. روم برای تأمین منافع دیپلماتیک خود، این موضع را نه به خاطر مخالفت مسیحیان انتخاب کرد. نقش افراد ناظر، آن دسته از افراد جامعه که نه مجرم هستند و نه قربانی، بسیار مهم است. حمایت، مخالفت یا بی تفاوتی آنها براساس اخلاقی یا دلایل دیگر، روند حوادث را شکل می‌دهد. ابراز همدردی یا مخالفت سرپرست وانیکان، که نماینده تقریباً 500 میلیون کاتولیک است، می‌توانست جلوی بسیاری از خشونت‌ها را بگیرد. بسیج ناظران داخلی و خارجی، در برابر بدرفتاری با افراد یا جوامع، چالش بزرگی برای سازمانهای مذهبی است. برای درک این موضوع، کودکان و بزرگسالان، در طولانی مدت، باید ویژگی‌های شخصی خاصی مانند جهت گیری ارزش طرفدار اجتماعی و همدلی را داشته باشند. سازمان‌های مذهبی مسئولیت عمده‌ای در ایجاد جهان بینی دارند که در آن نیازهای فردی به بهای از دست رفتن دیگران برآورده نشود و درگیری‌های واقعی با پرخاشگری حل نگردد (فین، 1992).

صلح‌بانی و صلح‌سازی

سازمان‌های مذهبی منبع غنی خدمات صلح هستند. آن‌ها می‌توانند به عنوان یک منبع قدرتمند برای مدارای اجتماعی، کثرت گرایی دموکراتیک و مدیریت تعارض سازنده عمل کنند. آن‌ها صلح بان و صلح ساز هستند.

  1. صلح‌بانی

ادیان از طریق توانمندسازی افراد ضعیف، تحت تأثیر قرار دادن فضای اخلاقی – سیاسی، توسعه همکاری و ارائه کمک‌های بشردوستانه به ایجاد صلح کمک می‌کنند.

(1) توانمند سازی مردم

در ربع آخر این قرن، بازیگران مذهبی نیرویی مهم برای عدالت اجتماعی در جهان سوم و جنبشی برای صلح در کشورهای صنعتی در شمال بوده‌اند.

با حمایت از جنبش‌های اعتراضی، به عنوان مثال “خدا علیه بمب” در آمریکای شمالی و اروپا، می‌توان به مردم قدرت داد. هم در شرق و هم در غرب، کلیساها در دهه 1980 بیانیه‌ای صادر کردند که از اهداف جنبش صلح حمایت می‌کرد. تعامل صلح کلیسا در ایجاد یک حوزه توده‌ای برای صلح از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود. نامه معنوی “چالش صلح تعهد خدا و پاسخ ما” که در ماه مه 1983 منتشر شد، اساس سیاست هسته‌ای ایالات متحده را به چالش کشید و با عناصر اصلی تشکیل ارتش دولت ریگان مقابله کرد (کارتوایت، 1993).

همچنین می‌توان با ارائه بینشهای الهیاتی در برابر بی عدالتی، افراد را توانمند کرد. در جهان سوم، بسیاری از الهیات ایجاد شده که در برابر خشونت ساختاری دیدگاهی انتقادی دارند. بهترین موارد شناخته شده الهیات آزادی در آمریکای لاتین و الهیات سیاه در آفریقای جنوبی است. این الهیات بیانگر پایان دادن به رنج ناشی از خشونت جسمی، ساختاری، روانی و فرهنگی است. حنبش مسیحیت فقرا یک نیروی اجتماعی قدرتمند است که با سرکوب و استثمار مقابله می‌کند. صدها کارگر کلیسا، کشیش و اسقف، هنگام خدمت برای از بین بردن فقر و بی عدالتی مورد شکنجه یا قتل قرار گرفته‌اند (لرنو 1982).

انواع مختلفی از ابتکارات اخیراً برای محافظت از مردم در برابر خشونت انجام شده است. به عنوان مثال “امداد رسانان صلح” که برای همراهی با افرادی که زندگی آنها در معرض خطر است به مناطق درگیری رفته‌اند. در یک مورد، از فیلیپین، 25 داوطلب همراه با 650 پناهجو در کلیسایی محاصره شده توسط جوخه‌های مرگ تهدید به مرگ شدند. حضور گروه بین المللی، که در حال برگزاری یک کنفرانس مطبوعاتی بود، از یک قتل عام احتمالی جلوگیری کرد (خرگز، 1993). مثال دیگر فعالیت‌های سازمان “گریه برای عدالت” است که به گفته پدر نانگل پاسخی به درخواست هائیتی “برای اعزام بیشترین تعداد ممکن از ناظران بین المللی برای مدت زمان طولانی جهت رفتن به خشونت آمیزترین مناطق حومه هائیتی بود تا بتوانند در برابر نقض حقوق بشر اقدام کرده و تلاشهایی برای ساماندادن به اجتماعات آزاد مدهبی اعمال کنند”.

(2) تأثیرگذاری بر موضع اخلاقی – سیاسی

متغیر عمده‌ای که سازمان‌های مذهبی می‌توانند بر آن تأثیر بگذارند، فضای سیاسی – اخلاقی است. فضای اخلاقی – سیاسی در سطح بین المللی یا داخلی را می‌توان با توجه به خصوصیات اخلاقی – سیاسی محیطی که طرف‌های درگیر در آن فعالیت می‌کنند، تعریف کرد. بعضی از مناطق مخرب بوده، اما برخی دیگر شرایط را برای مدیریت سازنده نزاعها افزایش می‌دهند. سازمان‌های مذهبی با توجیه جنگ یا صلح، مدارا یا عدم مدارا، محافظه کاری یا مترقی گرایی، بر فضای اخلاقی – سیاسی تأثیر می‌گذارند (شکل 2 را ببینید).

شکل 2. ابعاد فضای اخلاقی – سیاسی

(3) جنگ در برابر صلح

با توجه به جنگ و صلح، رویکردهای مذهبی را می‌توان در دو دسته اصلی تقسیم کرد: صلح طلبی و آموزه جنگ عادلانه (گزارش زندگی و صلح، 1990). بسیاری از انواع صلح طلبی را می‌توان به صورت مقوله‌های خوش بینانه، جریان اصلی و بدبینانه تقسیم کرد (سیدل، 1987). از نظر برخی، این به معنای رد بی قید و شرط مشارکت در مبارزه مسلحانه است. از نظر دیگران، این به مشارکت فعال در صلح سازی اشاره دارد. کواکرها به طور سنتی برای حل اختلاف و سازش تلاش کرده‌اند. گاندی به عنوان منبع الهام این گونه اقدامات نیز شناخته شده و دیگران استراتژی‌های صلح آمیز بدون خشونت را هم توسعه داده‌اند.

مسیحیت از طریق تکامل سنت جنگ عادلانه و پذیرش آن به عنوان اصلی‌ترین چارچوب هنجاری خود برای تأمل در مشکلات جنگ و صلح، در کنترل تسلیحات و حل منازعات بدون خشونت نقش ایفا کرده. اصول “مشاوره قبل از جنگ” (که تعیین می‌کند چه موقع توسل به نیروی مسلح از نظر اخلاقی توجیه می‌شود) و اصول “رفتار جنگی” (که تعیین می‌کنند چه رفتاری در جنگ از نظر اخلاقی قابل قبول است) به طور قابل توجهی بر قوانین بین المللی کنونی تأثیر گذاشته‌اند. برخی از تحلیل گران الهیات آزادی را نوعی اخیر اما بنیادی این آموزه می‌دانند، حتی اگر برخی از متکلمان آزادی خواهی طرفداران عدم خشونت هستند و برخی نیز تدوین اصول انقلابی عادلانه را ضروری می‌دانند. در آمریکای لاتین، برخی از متکلمان آزادی در مورد استفاده از خشونت “انقلابی” تأمل کردند و در آفریقای جنوبی، “خشونت دوم” انقلابی علیه “اولین خشونت” سیستم آپارتاید مورد تأیید قرار گرفته است. گفتمان جنگ عادلانه یا فقط انقلاب در جهان مسلمان نیز زنده است. نویسندگان مدرنیست استدلال کرده‌اند که آموزه “جهاد” را می‌توان به عنوان یک نظریه جنگ عادلانه در نظر گرفت (پیترز، 1979). کمیته گفتگوی ملی اسلامی – مسیحی در لبنان اخیراً اعلام کرد که از آیین‌های مربوط به آن‌ها نمی‌توان برای توجیه خشونت استفاده کرد.

(4) ناسیونالیسم دینی در مقابل کلیسای مسیحی

سازمان‌های مذهبی همچنین تلاش می‌کنند تا بر عدم مدارای مذهبی، فرقه گرایی یا ملی گرایی غلبه کنند و یک فضای مبتنی بر کلیسای مسیحی را توسعه دهند. هانس کونگ، به عنوان اولین قدم، خواستار توسعه یک نوع الهیات مبتنی بر کلیسای مسیحی و عینی برای صلح بین مسیحیان، یهودیان و مسلمانان است (کونگ، 1990). تجزیه و تحلیل سیستماتیک واگرایی‌ها و همگرایی‌های آنها و پتانسیل تعارض و همکاری آنها گامی مفید در جهت پیشرفت است.

(5) وضع موجود در مقابل توسعه مترقی

سازمان‌های مذهبی نیز در آماده سازی فضای اجتماعی برای کثرت گرایی نقش مهمی داشته‌اند، در نتیجه شرایط را برای یک فضای بالقوه که رضایت به جای اجبار مبرهن است را تقویت می‌کنند. تأثیر اعتقادات مذهبی و بازیگران مذهبی بر انقلاب در سال 1989 در اروپای مرکزی و شرقی مستند سازی شده است. گلدفرب در کتاب خود به نام ذهن پسا-توتالیتر (1991) نشان داد که انقلاب اخلاقی و فرهنگی پیش از انقلاب سیاسی بوده است. به عنوان مثال، گارتون آش به تأثیر جان پل دوم برسرزمین مادری خود لهستان در مارس 1979 اشاره می‌کند. “به مدت 9 روز دولت عملاً متوقف شد و صرفاً مانند یک سانسورگر تلویزیون عمل می‌کرد. همه دیدند که لهستان کمونیست نیست. جان پل دوم هزاران انسان را با احترام به خود و ایمان تازه، ملتی با غرور مجدد و جامعه‌ای با آگاهی جدید از وحدت اساسی خود به جای گذاشت”(اش، 1985). سازمان‌های مذهبی نیز نقشی اساسی در انقلاب صلح آمیز آفریقای جنوبی داشتند. محکومیت خشونت توسط رهبران مذهبی سیاه پوست مبرهن است. نقش کلیسای اصلاح شده هلندی که از آپارتاید فاصله گرفت و آن را محکوم کرد در اینجا جالب نوجه است، زیرا از نظر کتاب مقدس ناعادلانه بوده است. این امر باعث سلب مشروعیت اخلاقی خشونت از سوی رادیکال‌های نژادپرست شد.

(6) توسعه، همکاری و کمک‌های بشردوستانه

تعداد زیادی از نهادهای بین المللی غیر دولتی که در انواع پروژه‌های توسعه فعالیت می‌کنند، دارای پایگاه مذهبی هستند. من هیچ مطالعه ارزیابی در مورد فعالیتهای نهادهای بین المللی غیر دولتی مذهبی ندیده دام، اما داده‌های پراکنده نشان می‌دهد که این تلاشها قابل توجه است. در سال 1974 بلژیک 6،283 مبلغ مذهبی کاتولیک در جهان داشت. در سال 1992 این تعداد به 2766 کاهش یافت: در آفریقا 1664، در آمریکا 633، در آسیا 464 و در اقیانوسیه 5 نفر. در همان سال کلیسای بلژیک 145 میلیون فرانک برای کمک‌های اضطراری، 290 میلیون برای کمک‌های غذایی، 22 میلیون در یوگسلاوی، 17 میلیون برای پروژه‌های خرد در سایر نقاط جهان و 21 میلیون برای کمک به پناهندگان و مهاجران در بلژیک اختصاص داد.

  1. صلح سازی

چندین سازمان مذهبی خود را از طریق تلاش‌های صلح آمیز متمایز می‌کنند. این تلاش‌ها می‌تواند ماهیتی سنتی دیپلماتیک داشته یا در ردیف دیپلماسی غیر دولتی (غیررسمی) یا میدانی قرار گیرد.

(1) تلاش‌های دیپلماتیک سنتی

واتیکان در چندین مورد به عنوان واسطه درگیر شده است. دبیرخانه امور خارجه این کشور دارای 150 عضو تقسیم شده بر روی هشت دایره زبانی است. در 122 کشور جهان نمایندگی دارد. سفیر عالی رتبه آن “نوجیو” نامیده می‌شود که نماینده پاپ در برابر سران کشورها و کلیسای محلی است. آن‌ها اطلاعات زیادی راجع به امور محلی از 150،000 کشیش که ریاست بیش از 800 میلیون کاتولیک در سراسر جهان را دارند، به دست می‌آورند. از آنجا که واتیکان فاقد منافع سنتی دولتی است و حس “عینی” نمایندگی مسیحیان را حفظ کرده، می‌توان آن را به عنوان نامزد مناسب جهت میانجیگری بین المللی معرفی کرد. طی سالهای 1978-1984، پاپ ژان پل دوم با موفقیت میان آرژانتین و شیلی در ارتباط با چند جزیره در قسمت انتهایی آمریکای جنوبی واسطه گری کرد. هر دو کشور با روی آوردن به واتیکان به عنوان واسطه، از جنگ اجتناب کردند. واتیکان فقط در دور نگه داشتن طرفیت موفق بود، نه در حل و فصل نهایی و پایان منازعه. به گفته توماس پرینسن (1992)، پاپ دارای منابع شش گانه ویژه‌ای است که رهبران جهان از آن برخوردار هستند.

(الف) مشروعیت اخلاقی: پاپ در مسائلی مانند صلح سازی یا حقوق بشر که دارای مؤلفه معنوی یا اخلاقی است مشارکت مشروع دارد. در طی میانجیگری کانال بیگل، پاپ خواستار انجام وظیفه اخلاقی برای انجام همه موارد لازم برای دستیابی به صلح بین دو کشور شد.

(ب) بی طرفی: در منازعه‌ای که در بالا ذکر شد، هیچ تردیدی وجود نداشت که واتیکان هیچ منفعتی در مورد جزایر مورد مناقشه نداشته است.

ج) توانایی پیشبرد جایگاه سیاسی دیگران: مخاطبان پاپ، بازدید پاپ یا مشارکت سیاسی مزایای سیاسی را به رهبران دولتی می‌بخشد. از این مزیت می‌توان در مسائل کلیدی در یک میانجیگری استفاده کرد: تصمیم گیری در مورد دستور کار و سایر رویه‌ها و ارائه پیشنهادات. در این حین، اقدامات سیاسی رییس جمهور وقت ایالات متحده، جیمی کارتر برای این مناقشه از سوی دو کشور رد شد (پرینسن، 1992).

د) توانایی دستیابی به افکار عمومی (جهانی): پاپ می‌تواند توجه رسانه‌ها را به خود جلب کند. این امر به ویژه در مورد جان پل دوم صحت دارد.

ه) شبکه اطلاعات و ارتباطات: شبکه اطلاعات و ارتباطات کلیسای کاتولیک گسترده است. برای یک اختلاف موضعی، کانال‌های ارتباطی خارج از کانالهای معمولی دیپلماتیک می‌توانند مهم باشند.

(و) رازداری: محرمانه بودن سرمایه اصلی برای میانجیگری است. واتیکان مقدس به عنوان سازمانی بدون ادعای رویه‌های دموکراتیک یا دولت آزاد، می‌تواند رازدار باشد. حفظ محرمانه بودن روال عملیاتی استاندارد در واتیکان است.

توماس پرینسن تحلیل خود از میانجیگری واتیکان را با این مشاهده به پایان می‌رساند که وقتی نتایج مانع اصلی نباشد، هنگامی که تعامل بین اختلافات ناکافی است، وقتی گفتگوی رو در رو و ابزارهای تعامل وجود نداشته باشد، بازیگر فراملیتی ناتوان می‌تواند از طریق روشهای ظریف بر اختلافات تأثیر بگذارد. وی همچنین متوجه شده که تلاش برای مداخله در اختلافات فوق الذکر معضل وحشتناکی برای تیم میانجیگری و پاپ به وجود آورد. آنچه که به عنوان یک اقدام شش ماهه آغاز شد، به یک آزمون سخت شش ساله بدل شد. وی همچنین مشاهده می‌کند که، در کل، واتیکان همچنان یک بازیگر فعال باقی مانده، که از منظر وی سیاست قدرت الگوی غالب را ادامه می‌دهد.

  1. صلح سازی غیر دولتی (غیررسمی)

فعالیت‌های صلح سازانه سازمان‌های مردم نهاد، چه از نوع مذهبی و چه غیر مذهبی، بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد. با این وجود، برای داشتن بینشی در مورد میزان غنا و تنوع خدمات صلح، تحقیقات زیادی لازم است.

به طور سنتی، بسیاری از افدامات صلح توسط کواکرها ارائه شده است. تلاش‌های مختلفی به منظور سازش برای جلوگیری از “همه جنگ‌های بیرونی، درگیری‌ها و مناقشه‌ها” صورت گرفته است. تحت عنوان “مصالحه”، تلاش‌های زیادی برای ارتقا ارتباط و درک بهتر از طریق گردهم آوردن مردم در سمینارها و تلاش برای همکاری با طرف‌های درگیر انجام می‌شود. آدام کرل و کنت بلولدینگ دو نا از مشهورترین سخنگویان دانشگاهی این رویکرد هستند. تعریفی که آدام کرل برای سازش ارائه داده است، فرضیات کواکرها را توصیف می‌کند: “فعالیتی با هدف ایجاد تغییر در درک که منجر به تغییر در نگرش شده و سرانجام به تغییر رفتار می‌انجامد”(یارو، 1977).

این نوع مصالحه مناسب‌ترین حالت است اگر در وهله اول تعارضها و مناقشه‌ها به دلیل تعریف دیگری از وضعیت ایجاد شود. درارتباط با سایر منازعات مربوط به بی عدالتی فاحش یا قدرت نابرابر، کواکرها از روش‌های شهادت دادن یا حامیگری استفاده می‌کنند. اعتماد، بی طرفی و استقلال ضروری‌ترین ارکان برای سازش مؤثر است. یاروو بی طرفی را تمایل به “طرفداری متعادل” توصیف می‌کند، یعنی با دلسوزی به هر طرف گوش می‌دهد، و سعی می‌کند خود را جای طرف دیگر قرار دهد. ویژگی دیگرطرفداری متعادل دغدغه کواکرها برای همه افراد درگیر در یک موقعیت است. تیم‌های کواکرها (کوکرها تمایل دارند که اقدامات میانجی گری را حداقل به دو دوست خود بسپارند) بر لزوم حداکثر رساندین سودو منفعت برآمده از طریق توافق هر دو طرف تأکید می‌کنند. همچنین، چندین سازمان مذهبی دیگر به طور فزاینده‌ای در تلاش برای ایجاد صلح هستند. نقش مهمی توسط جامعه کاتولیک سان اگیدیو در رم برای دستیابی به توافق صلح در موزامبیک در اکتبر 1992 ایفا شد (سائر، 1993).

صلح سازان غیردولتی تمایل دارند تا از منظر دیگری که از خلال دیپلماسی سنتی اعمال شده، با منازعات برخورد کنند. رویکرد جدید، موسوم به دیپلماسی غیر رسمی، چند صدایی، تکمیلی، فیردولتی، دیپلماسی شهروندی یا “دیپلماسی تعاملی برای حل مسئله” بیانگر فرهنگ جدیدی برای حل تعارض است. این فرهنگ جدید برای حل تعارض با توجه به چهار نکته از فرهنگ سنتی متفاوت است.

(الف) اهداف: دیپلمات‌های غیردولتی تمایل دارند بین تسویه اختلاف (توسط فرایندهای استبدادی و قانونی) و حل اختلاف (با مهارت جایگزین حل اختلاف) تمایز قائل شوند. هدف از حل تعارض نتیجه‌ای است که خود پشتیبان و پایدار است زیرا نمورد مناقشه را منوط به رضایت طولانی مدت همه طرف‌ها می‌کند (برتون، 1984).

(ب) نگرش در مقابل طرف‌های متخاصم: دیپلماسی غیر دولتی و غیر رسمی فرض می‌کند انگیزه‌ها و اهداف طرف‌های مخالف خیرخواهانه است. این کاملاً در تضاد با فرهنگ دیپلماسی سنتی در مورد تعارض است که در آن بی اعتمادی و برداشت منفی افراد حاکم است. صلح سازان غیر دولتی و غیر رسمی همچنین معتقدند که فقط طرف‌های درگیر می‌توانند به یک راه حل برسند. به عبارت دیگر، وظیفه آنها عمدتاً تسهیل روند کار است. آن‌ها همچنین سعی می‌کنند به درک به اصطلاح “رفتار غیر منطقی” که توسط هنجارهای مسلط اجتماعی تصدیق نشده، کمک کنند. از دیدگاه تصمیم گیرنده، با توجه به آنچه که آنها در مورد اهداف طرف‌های دیگر و گزینه‌های درک شده می‌دانند، می‌توان بهترین کار را انجام داد. آن‌ها معتقدند که نه تنها دولت، بلکه لایه‌های مختلف جامعه مربوطه باید در روند صلح سازی حرفی برای گفتن داشته باشند. یک صلح پایدار باید در یک فضای دموکراتیک نهفته باشد.

ج) به سوی یک رویکرد چندسطحی و جامع: صلح سازان غیر رسمی تلاش‌های خود را مکمل تلاش‌های رسمی دیپلماتیک می‌دانند. آن‌ها معتقدند که صلح باید تلاشی چند سطح باشد و بازیگران دولتی و غیر دولتی نیز باید در این امر دخیل باشند. سازمان‌های یادشده می‌توانند اشخاص یا سازمانهای خصوصی و مؤسسات ملی یا فراملیتی با ماهیت سکولار یا مذهبی باشند. آن‌ها همچنین معتقدند که صلح پایدار نیازمند یک رویکرد جامع است که در آن شرایط لازم دیپلماتیک، سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و روانی ایجاد شود.

(د) صلح، یک فرایند یادگیری: صلح سازان غیر دولتی فرض می‌کنند که، در بسیاری از موارد، خشونت و جنگ نتیجه ارزیابی غلط عواقب جنگ یا فقدان دانش فنی برای مدیریت درگیری‌ها است. آن‌ها همچنین معتقدند که رفتار جنگ آمیز یا صلح آمیز، یک رفتار آموخته شده است.

دیپلماسی غیر رسمی شامل مجموعه‌ای از فعالیت‌ها از جمله 1) ایجاد کانال‌های ارتباطی بین بازیگران اصلی برای تسهیل بحث‌های واکاوی به صورت خصوصی، بدون تعهد، در همه مواردی که تنش وجود داشته 2) ایجاد سازمانی که بتواند خدمات حل مسئله را برای طرف‌های دخیل در درگیری در داخل و بین ملت‌ها ارائه دهد. 3) ایجاد یک مرکز برای آموزش افرادی که چنین کاری را انجام می‌دهند. و 4) ایجاد یک مرکز تحقیقاتی یا شبکه‌ای که در آن دانش و تکنیک‌هایی برای پشتیبانی از وظایف فوق الذکر توسعه داده شود.

(3) دیپلماسی میدانی

اخیراً، در چندین قسمت از جهان، ابتکارات جدیدی را برای توسعه آنچه می‌توان “دیپلماسی میدانی” نامید، مشاهده کردیم. این انرژی خلاق جدید توسط سه عامل متزلزل شده است. اول از همه، عدم موفقیت دیپلماسی سنتی سازمانهای دولتی و بین دولتی در جلوگیری از درگیری مشهود است (باونز و ریچلر، 1994).

غلیان اقدامات صلح آمیز و کمک‌های بشردوستانه نیز موضوعی مهم است. این تلاش‌ها که بودجه‌های کلان هم به خود اختصاص می‌دهند، تعارضات را حل نمی‌کند و می تواننئ در مرحله اولیه درگیری‌ها برای جلوگیری از تشدید خشونت استفاده شود. سومین عامل تحریک “دیپلماسی میدانی”، آگاهی رو به رشد است که مطالعات موردی و به ویژه تجربه عملی در این زمینه، کار تحقیقاتی و آموزش مدیران حرفه‌ای در حل منازعه‌ها را افزایش می‌دهد. در مقایسه با سایر مشاغل، از قبیل وکلا، اقتصاددانان، یا پزشکانی که دوره‌های عملی را می‌گذرانند تا نظریه‌های خود را امتحان کنند، بیشتر محققان صلح تجربه عملی ندارند. علاوه بر این، انواع خاصی از اطلاعات برای درک پویایی یک درگیری نیاز به تحلیلگر در این زمینه دارد.

تلاقی این عوامل توسعه نسل سوم رویکردهای صلح سازانه یعنی دیپلماسی میدانی را آغاز کرد. این امر به اعزام تیم‌های غیر دولتی به مناطق درگیری برای مدت طولانی برای تحریک و حمایت از اقدامات محلی برای پیشگیری از درگیری اشاره دارد. این در وهله اول به معنای ایجاد شبکه‌ای از افراد بر اساس اعتماد است. چنین شبکه‌ای یا بانک اعتماد برای مشاهده پویایی درگیری، هشدار سریع، ارزیابی نیازها و اقدامات به موقع لازم است. این اقدامات می‌تواند شامل باز نگه داشتن کانالهای ارتباطی بین طرفین منازعه، ایجاد جو مناسب برای کاوش در راه حل‌ها، توسعه فرهنگ سازندگی درگیری، محاسبه کل هزینه‌ها و مزایای درگیری، ارائه مشاوره و ارزیابی پیشنهادهای رسمی صلح یا توافقات باشد. مشارکت موثردر پیشگیری از درگیری مستلزم حضور معتبر داوطلبان حرفه‌ای در زمینه درگیری است که با نگرانی‌ها، نیازها و ترجیحات جوامعی که در آن فعالیت می‌کنند همدلی دارند. برای تأثیرگذار بودن، آن‌ها باید احترام و اعتماد رهبران محلی را جلب کنند. سازمان، روش‌های شخصی و روش‌های این نوع صلح سازی و صلح بانی هنوز در آغازراه است.

از جمله سازمان‌های پیشگام، می‌توان به عنوان مثال، “شاهد صلح” که در نیکاراگوئه فعالیت می‌کرد، و “نظارت صلح در آفریقای جنوبی” (PEMSA) که یک نهاد سوئدی است اشاره کرد. برخی از سازمان‌ها در یک حوزه تخصص دارند. “تیپ بین المللی صلح” از امنیت فعالان تهدید شده مراقبت می‌کند. “هشدار بین المللی”، یک نهاد غیر دولتی بین المللی واقع در لندن است که سعی دارد با شبکه سازی سازمان‌های بشردوستانه، مؤسسات تحقیقاتی، جنبش‌های صلح، شبکه‌های حل اختلاف، سازمان‌های حقوق بشر و رسانه‌های هر کشور، و تشکیل جلسات آموزشی درگیری سازنده، پیشگیری از درگیری را بهبود بخشد و آن را مدیریت کند.

یک سازمان غیردولتی با تجربه کافی در زمینه مدیریت سازنده تعارض، “جستجوی زمینه‌های مشترک” است که در واشنگتن مستقر است (گزارش 1993). این نهاد از سال 1982 آغاز شد و در اصل بر روابط شوروی و آمریکا تمرکز داشت. اکنون در فدراسیون روسیه، خاورمیانه، آفریقای جنوبی، مقدونیه و ایالات متحده کار می‌کند. آن‌ها روشی را ایجاد می‌کنند که رویکرد مشترک می‌خوانند و بر اساس فنون حل تعارض، مذاکره، حل مشکل مشارکت و تسهیل ناشی می‌شود.

در بلژیک، یک سازمان غیردولتی مشابه با نام “گفتگوی بین المللی” ایجاد خواهد شد. اخیراً در دانشگاه آمریکایی بیروت، “آموزشی برای مربیان در زمینه حل منازعات، حقوق بشر و دموکراسی صلح” توسط انجمن بین المللی تحقیقات صلح (IPRA)، هشدار بین المللی و یونسکو برگزار شد.

ابتکاری که می‌تواند به عنوان الگویی برای دیپلماسی میدانی شناخته شود، “مرکز صلح، عدم خشونت و حقوق بشر” در اوسیژک کرواسی، بسیار نزدیک به مرز صربستان است. مرکز صلح توسط گروه کوچکی از مردم در ماه مه 1991 تأسیس شد. آن‌ها در مجموع 20 نفر هستند که یک گروه اصلی شامل 5 نفر شامل کروات‌ها، صرب‌ها و مسلمانان هستند. زیر نظر رئیس کاتارینا کروهونجا، ابتکارات متعددی برای کمک و محافظت از مردم در برابر تهدیدها انجام شد. اعضای مرکز تمرین همراهی صربها در ساختمان‌هایی می‌کردند تا بتوانند با سربازانی که با دستور بیرون دادن آنها آمده‌اند مقابله کنند. اعضای این مرکز حقوق بشر را ترویج می‌دهند، روش‌ها و استراتژی‌های مربوط به عدم خشونت را آموزش می‌دهند، در اسکان مجدد پناهندگان کمک می‌کنند و در موقعیت‌های درگیری مداخله می‌کنند. اعضای این مرکز اغلب مورد تهدید قرار می‌گیرند و مقامات آنها را متهم می‌کنند که خائنین وطن پرست هستند. یکی از روسای دولت محلی گفت که در صورت ادامه فعالیت، مرکز تخریب خواهد شد و اعضا شغل خود را از دست می‌دهند.

چندین سازمان به خشونت در کشورهای خود می‌پردازند. نهاد آقای اوپچرچ در لس آنجلس خشونت را مورد تمرکز قرار داده است، جایی که از 1،992،857 زن و مرد جوان در خشونت‌های گروهی کشته شدند. پروژه‌های دیپلماسی میدانی نه تنها در سطوح غیردولتی بلکه در سطوح دولتی نیز در حال توسعه است. اخیراً، داوطلبان سازمان ملل متحد پروژه‌هایی را برای حمایت از روند صلح در چندین منطقه درگیری در جهان آغاز کردند. پروژه آنها در بوروندی تلاش می‌کند تا از طریق اقدامات اعتماد سازی مردمی با هدف ایجاد، بازگشت و ادغام مجدد اجتماعی اشخاص و آوارگان داخلی و پناهندگان، صلح را در سطح جامعه ارتقا دهد. بخشی از تلاش‌های این پروژه تحول و تغییر پویایی روابط بین گروهی از خصومت و تقابل به عزت و همکاری متقابل خواهد بود. آموزش در زمینه حل منازعات از تلاش رهبران جامعه برای آشتی حمایت می‌کند و زمینه‌ای برای توانایی ملی در کشف، پیشگیری و خنثی سازی تنش‌های آینده و اوضاع درگیری نهفته است. آموزش صلح و ارتقا احترام به حقوق بشر نیز مورد نیاز خواهد بود. این پروژه همچنین در ایجاد ساختار حمایت محلی و بین المللی به روند صلح کمک خواهد کرد. این اقدامات به طور همزمان به ایجاد صلح و کمک‌های بشردوستانه کمک کرده، و همچنین عملاً به پیشبرد دستور کار به سمت بهبود اجتماعی پایدار و توسعه انسانی می‌انجامد.

اگرچه، دیپلماسی میدانی تا حد زیادی از تکنیک‌ها و روش‌های صلح سازانه رویکرد غیر رسمی الهام گرفته اما خود را از چند جهت متمایز می‌کند.

اول اینکه، دیپلماسی میدانی نیاز به حضور معتبر در این زمینه دارد. عضو باید در میدان باشد تا به تغییر درگیری مؤثر کمک کند. برای ایجاد یک بانک اعتماد یا شبکه‌ای از افرادی که می‌توانند به یکدیگر اعتماد کنند، حضور معتبر در این زمینه لازم است. این امر برای درک بهتر نگرانی‌های مردم، پویایی درگیری‌ها و اقدامات به موقع برای جلوگیری از اقدامات مخرب لازم است.

دوم، یک تعامل جدی لازم است. از آنجا که فرزندخواندگی کودک نمی‌تواند یک هفته یا دو ماه باشد، این نیز یک تعهد طولانی مدت است. تسهیل روند آشتی را می‌توان یک سفر طولانی و دشوار توصیف کرد.

سوم، دیپلماسی میدانی از رویکرد چند سطحی درگیری طرفداری می‌کند. بازیگران درگیری می‌توانند در سه سطح مختلف مستقر شوند: رهبری عالی، رهبران سطح متوسط و نمایندگان مردم در سطح محلی. صلح پایدار به حمایت مردم نیاز دارد. از آنجا که مردم سهم عمده‌ای در صلح دارند، باید در روند صلح، صلح بانی و صلح سازی ذینفع باشند.

چهارم، دیپلمات‌های میدانی معتقدند که نمی‌توان صلح و روند صلح را از خارج تجویز کرد. آن‌ها از رویکرد نتیجه گیری طرفداری می‌کنند. یکی از مهمترین وظایف دیپلماسی میدانی شناسایی پتانسیل صلح در این زمینه است. نقش دیپلمات‌های میدانی تسهیل روند صلح است. هر فرآیند صلح باید به عنوان یک تجربه یادگیری برای همه افراد مورد نظر تلقی شود.

پنجم، دیپلمات‌های میدانی چشم انداز زمانی گسترده‌ای دارند. صلح پایدار نه تنها به حل یک اختلاف خاص متقابل رضایت بخش بلکه به سازش گذشته و تعامل سازنده با آینده نیاز دارد.

ششم، دیپلماسی میدانی همچنین توجه را به لایه‌های عمیق درگیری – درگیری عمیق – متمرکز می‌کند. بیشتر تلاش‌های صلح بر لایه‌های بالایی تمرکز دارد. آن‌ها در مورد کنفرانس‌های بین المللی و ملی صلح و توافق نامه‌های صلح امضا شده دغدغه دارند. صلح پایدار باید از لایه‌های عمیق درگیری مانند سطوح عاطفی و معنوی محافظت کند. مورد اخیر به تحول ناامیدی در امید؛ بی اعتمادی به اعتماد؛ نفرت در عشق اشاره دارد. درک ما از این ابعاد ملایم بسیار محدود است. ما راه زیادی در پیش داریم.

هفتم، یکی دیگر از ویژگی‌های دیپلماسی میدانی شناخت وابستگی متقابل پیچیده درگیری‌های ظاهراً متفاوت است. دیپلمات‌های میدانی نه تنها تمایز مصنوعی بین درگیری‌های داخلی و خارجی را رد می‌کنند بلکه به وابستگی متقابل درگیری‌های مختلف در مکان و زمان توجه می‌کنند. بسیاری از منازعات جهان سوم نه تنها در داخل کشور یا منطقه بلکه در اروپا و امریکا ریشه دارد. در صورت عدم توجه کافی به رفتارهای بلژیک یا فرانسه در گذشته و حال، درگیری‌ها در رواندا و بوروندی نمی‌تواند ریشه کن شود. همچنین باید کارهای میدانی درزمان حال اعمال گردد.

هشتم، دیپلمات‌های میدانی بر اهمیت رویکرد “یکپارچه‌تر” روند صلح تأکید می‌کنند.

صلح سازی دینی: نقاط قوت و ضعف
  1. نقاط قوت

عوامل مختلفی باعث شده است که ادیان و سازمانهای مذهبی از پتانسیل بسیار زیاد و یا کم برای مدیریت سازنده تعارض برخوردار باشند.

اولاً، بیش از دو سوم جمعیت جهان به یک دین تعلق دارند. در سال 1992، 29.2٪ از حوزه‌های مذهبی مسیحی بودند. 17.9٪ مسلمان؛ 13٪ هندو؛ 5.7٪ بودایی / شینتوئیست؛ 0.7٪ کنفوسیوسیت / تائو. همه این سازمان‌های مذهبی با هم یک زیرساخت عظیم دارند که شبکه ارتباطی آنها را به همه گوشه کنار دنیا می‌رساند. آن‌ها مسئولیت بزرگی دارند و رهبری از آنها انتظار می‌رود.

دوم، سازمان‌های مذهبی توانایی بسیج مردم و پرورش نگرش‌های بخشش و سازش را دارند. آن‌ها می‌توانند اقدامات زیادی برای جلوگیری از غیرانسانی شدن انجام دهند. آن‌ها توانایی ایجاد انگیزه و بسیج مردم را برای جهانی آرام‌تر دارند. ارزش‌های دینی و بشردوستانه یکی از ریشه‌های اصلی داوطلبانه در همه کشورها است: انجام کاری برای دیگری بدون هرگونه چشک داشت. آن‌ها مشکل گشا هستند. آن‌ها به دنبال تعارض نیستند. اما وقتی نیازی مشاهده شد، آن‌ها می‌خواهند در این زمینه کاری انجام دهند. آن‌ها نیرویی هستند که باید روی‌شان حساب باز شوذ (هودکرچ، 1990).

سوم، سازمان‌های مذهبی می‌توانند به مجموعه‌ای از منابع قدرت نرم اتکا کنند تا روند صلح را تحت تأثیر قرار دهند. ریون و روبین (1983) طبقه بندی مفیدی را برای درک مبانی مختلف قدرت ایجاد کردند. آن‌ها ادعا می کمند که شش منبع قدرت مختلف برای تأثیرگذاری بر رفتار دیگری وجود دارد: پاداش، اجبار، تخصص، مشروعیت، مرجع و اطلاعات.

قدرت پاداش هنگامی استفاده می‌شود که تأثیرگذار در ازای انطباق، مزایای مثبت (از نوع ملموس یا نامشهود) پیشنهاد کند. اگر قدرت پاداش متکی به استفاده از وعده‌ها باشد، قدرت اجبارو زور به زبان تهدید اتکا می‌کند. قدرت خبرگی جهت اثربخشی خود بر توانایی تأثیرگذاران در ایجاد تصور داشتن اطلاعات یا تخصصی که خواستی را توجیه بکند، متکی است. قدرت مشروع به تأثیرگذار نیاز دارد تا دیگران را به داشتن حق درخواست متقاعد کند. قدرت مرجع بر اساس روابطی است که بین تأثیرگذار و گیرنده وجود دارد. تأثیرگذار روی این واقعیت حساب می‌کند که گیرنده، از برخی جهات، برای روابط خود با منبع تأثیرگذاری ارزش قائل است. سرانجام، قدرت اطلاعاتی به دلیل محتوای اطلاعات منتقل شده صورت می‌گیرد.

برای میانجیگری، سازمان‌های مذهبی می‌توانند به چندین منبع قدرت اتکا کنند. می‌تواند قدرت مرجع باشد که ناشی از موقعیت میانجیگری یک مجموعه بزرگ مذهبی و تأثیرگذار است. همپچنین می‌تواند قدرت مشروع یا ادعای درستکاری اخلاقی، حق اظهار نظر در مورد مناسب بودن و مقبولیت رفتار باشد. رهبران دینی می‌توانستند به “قدرت معنوی” خود رجوع کنند و به نمایندگی از خدا صحبت کنند. همچنین می‌تواند قدرت اطلاعاتی حاصل از مجاری غیر دولتی مهم باشد. گروه‌هایی مانند کواکرها می‌توانند بر اساس شهرت خود در میانجیگری از قدرت تخصصی استفاده کنند.

چهارم، سازمان‌های مذهبی همچنین می‌توانند از منابع سخت قدرت استفاده کنند. برخی از سازمانهای مذهبی نه تنها از نظر کمکهای اقتصادی، بلکه به عنوان مثال با قدرت پاداش بر مخاطبان شخصی تاثیربگذارند. همچنین می‌توان با بسیج مردم در اعتراض به سیاست‌های خاص از قدرت اجباری استفاده کرد. مورد اسقف جیمز مک هیو را در نظر آورید، که به رئیس جمهور کلینتون در مورد واکنش انتخاباتی دولت برای حمایت از حقوق سقط جنین در کنفرانس جمعیتی سازمان ملل در قاهره هشدار داد. قدرت یکپارچه سازی یا قدرت “عشق” (بولدینگ، 1990) بر اساس روابطی چون احترام، محبت، عشق، اجتماع و هویت است.

پنجم، نیاز فزاینده‌ای به خدمات صلح غیر دولتی وجود دارد. بازیگران غیردولتی می‌توانند وظایفی را انجام دهند که دیپلماسی سنتی برای آنها آمادگی ندارد. آن‌ها اطلاعاتی را ارائه می‌دهند که به راحتی در دسترس دیپلمات‌های سنتی نیست. آن‌ها می‌توانند فضایی را ایجاد کنند که طرفین بتوانند بدون در نظر گیری موقعیت‌های چانه زنی، بدون جلب اتهام و تعهد، و بدون اینکه اینگونه به نظر برسند که به دنبال راه حل‌های مسالمت آمیز به قیمت از دست رفتن منافع مهم هستند، با یکدیگر دیدار کنند. آن‌ها می‌توانند پویایی درگیری را رصد کنند، مردم را در همه سطوح درگیر کرده و قانونی بودن پیشنهادات و توافق نامه‌های صلح را ارزیابی کنند.

ششم، اکثر آن‌ها می‌توانند از سازمان فراملی خود برای ارائه خدمات صلح استفاده کنند. سرانجام، این واقعیت وجود دارد که سازمان‌های مذهبی در این زمینه حضور دارند و می‌توانند چندین مورد از خدمات صلح فوق را انجام دهند.

  1. نقاط ضعف

چندین نقطه ضعف تأثیر سازمان‌های مذهبی در ساختن جهانی امن از درگیری را محدود می‌کند. سازمان مذهبی متعدد هنوز مرتکب انواع خشونت هستند. در بسیاری از درگیری‌های امروز آنها بازیگران اصلی یا ثانویه باقی مانده یا نظاره گر منفعل هستند.

همچنین تمایل به اقدامات منفعل عامل یازدارنده تلاش‌های صلح سازانه مذهبی سازمان‌های مذهبی قلمداد میشوذ. به نظر می‌رسد که آنها پس از تشدید درگیری، نسبت به خشونت احتمالی، بهتر به تلاش‌های امدادی بشردوستانه پاسخ دهند. ضعف سوم عدم همکاری مؤثر بین تشکل‌های مذهبی است. بیشتر تلاش‌های صلح ساز یا صلح سازگار ناهماهنگ است. سرانجام، نیاز به تخصص حرفه‌ای‌تری در تجزیه و تحلیل و مدیریت تعارض وجود دارد.

نتیجه

سازمان‌های مذهبی تأثیر عمده‌ای در درگیریهای بین اجتماعی و بین المللی دارند. در طول جنگ سرد، درگیری‌های مذهبی و همچنین قومی و ملی گرایی در مطالعه روابط بین الملل و تحقیقات صلح نسبتاً نادیده گرفته شد. پس از اضمحلال بلوک کمونیست، تشدید خشونت‌های ملی گرایانه غافلگیر کننده بود. برخی نیز انتظار دارند که درگیری‌های مذهبی نیز تشدید شود. علی رغم افزایش توجه به بعد مذهبی درگیری‌ها، همچنان یک زمینه تحقیق کمتر به چشم می‌خورد. هیچ نوع مفیدی از درگیری‌های مذهبی وجود ندارد. هیچ مطالعه جدی در مورد تأثیر سازمانهای مذهبی بر رفتار منازعات و هیچ تحقیق تطبیقی از تلاش‌های صلح و صلح سازمانی مختلف مذهبی وجود ندارد.

جهان بدون اخلاق جهانی جدید نمی‌تواند دوام بیاورد و ادیان به عنوان طرف‌های درگیری‌های خشونت آمیز، نظاره گر منفعل و صلح بان و صلح ساز نقش اصلی را بازی می‌کنند. تز هانس کونگس مبنی بر اینکه بدون صلح مذهبی صلح جهانی برقرار نیست کاملاً درست است. ادیان به نمایندگی از دو سوم جمعیت جهان مسئولیت اصلی ایجاد فرهنگ سازنده درگیری و تعارض را بر عهده دارند. آن‌ها باید به درگیری‌های ناشی از دین پایان دهند، ازرفتار منفعل منصرف شده و خود را برای ارائه خدمات صلح موثرتر سازمان دهند. ادیان و سازمانهای مذهبی از یکپارچه سازی قدرت برخوردارند. ارزیابی این پتانسیل و درک اینکه چه عواملی باعث تقویت یا جلوگیری از صلح مشترک بین ادیان، مانند ادیان توحیدی (یهودیت، مسیحیت، اسلام)، ادیان هند (هندو و بودیسم) وسایر ادیان می‌شود چالش مهم فرارو است.

 

مترجم: یاسین حسینی دکتری جامعه شناسی فرهنگی

 

منبع:

International Journal of Peace Studies
Vol. 2, No. 1 (January 1997), pp. 19-38 (20 pages)
Published By: International Peace Research Association (IPRA)
مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.