از اسلام آفریقایی چه میدانیم؟ (قسمت اول)
اسلام در منطقه صحرای جنوب نه توسط عربها یا علما بلکه توسط بربرها انتشار یافت و همین امر باعث شد بسیاری از آداب و رسوم و فرهنگهای قدیمی آن منطقه دست نخورده باقی بماند.
کتابی که از مجموعه «الاسلام واحدا و متعددا» قصد مروری بر مطالب آن را داریم کتاب «الاسلام الاسود» نوشته «محمد شقرون» استاد جامعه شناسی دین در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه محمد الخامس در مغرب است. پژوهش او به بررسی اسلام جنوب صحرای بزرگ و خصوصا مناطق غربی آن که در برخی موارد اسلام سیاه نیز نامیده می شود اختصاص دارد. در این منطقه اسلام بیش از سایر نقاط آفریقا گسترش یافته و تحت حاکمیت دولت هایی با عناوین اسلامی بوده است. حرکت های جهادی و جنگ های متعددی نیز در این منطقه انجام گرفته است و امروزه مورد مطالعه بسیاری از مراکز خصوصی و دولتی قرار دارد. شقرون پژوهش خود را بر اسلام آفریقایی در منطقه و نه اسلام های دیگری که مانند ملتهای عرب و آسیایی که به آنجا آمده اند متمرکز کرده است.
شقرون در ابتدا میگوید این اسلام از سایر انواع اسلام متفاوت است و ویژگیهای خاص خود را دارد. این اسلام سیاه علاوه بر سیاهی چهره متدینین در نگاه یک انسان غربی به تمامه سیاه است چرا که در آن اموری مثل شعبده، سحر، عقبماندگی ذهنی و غلبه عاطفه بر عقل وجود دارد. علاوه بر این، عقبماندگی اقتصادی ویژگی مشترک ساکنین این حوزه به شمار میرود. او در ادامه میپرسد چرا اسلام در این منطقه با اسلام سایر مناطق متفاوت است؟ و در جواب میگوید سخن گفتن از انواع اسلام ذاتا مبنای عقیدتی ندارد بلکه بیشتر بر نوع عملکردهای دینی و مظاهر دین داری تکیه میکند. مظاهری که خصوصا در کارهای گروهی نمود مییابد و بنا به اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاکم بر هر منطقه یا ملتی متفاوت است. بنابراین اختلاف میان مسلمانان در طول تاریخ بیشتر از آنکه عقیدتی باشد سیاسی و اجتماعی بوده است.
شقرون میگوید سخن از اسلامی که وصف سیاه دارد اندیشهای غربی است که به نژاد تکیه میکند و به دنبال اختلافی است که برای رسیدن به اهداف او موثر است. اصطلاح اسلام سیاه در دوره استعمار اروپایی برای توصیف اسلام جنوب صحرای بزرگ و بر اساس اختلاف این اسلام با اسلام سایر مناطق به کار برده شد و در حقیقت تلاشی بود برای اینکه این منطقه از همسایه عربی مسلمانش در شمال و شرق جدا شود. این همسایه حرکات و جنبشهای مقاومتی با استفاده از باورهای دینی علیه سلطه غربی برای آزاد سازی سرزمینهایش را شروع کرده بود و نهضت در مشرق عربی بر اساس آموزههای کواکبی و سید جمال بر این بود که دین از نهضت جدا نیست و از این رو زمینه اتحاد مسلمانان را فراهم میکرد. قدرتهای استعماری برای جلوگیری از گسترش مقاومت و اتحاد مسلمانان و تداوم سیطره خود بر منطقه، پژوهشهایی که برای متفاوت نشان دادن اسلام منطقه جنوب صحرا صورت میگرفت را تشویق نمودند. این سیاست موجب آرام شدن اوضاع مستعمرههای فرانسه در این منطقه شد؛ اما در عین حال دو اتفاق دیگر هم رخ داد و آن این بود که اسلام در مناطقی که قبلا وارد نشده بود وارد شد و به سبب وجود اختلاف با استعمار، موجب اتحاد میان مسلمانان این منطقه با جهان عرب و اسلام شد. به هر حال هرچند اختلاف اسلام جنوب صحرا یا مظاهر دینداری مردم این منطقه با سایر مناطق قابل تردید نیست اما این اختلاف به نوع ورود و انتشار اسلام به این منطقه برمیگردد و این تمایز به حدی نیست که مسلمانان این منطقه را از مسلمانان سایر جهان جدا سازد.
شقرون در مورد نحوه ورود اسلام به این منطقه میگوید اسلام در این منطقه مانند اسلام شمال آفریقا در پی جنگهای فاتحانه و پس از آن مهاجرت قبایل عربی انتشار نیافت به نحوی که در مصر و شمال آفریقا مناطق عربی این گونه شد. در این منطقه دولتی عربی نیز ایجاد نشد که زبان و فرهنگ عربی را ترویج کند همچنین شهرنشینی بزرگ نیز در این منطقه وجود نداشت که موجب جذب جمعیت شود. بنابراین بیشتر ساکنان از سرزمینها و روستاهای همین منطقه بودند و اسلام از راههای متفاوتی وارد این منطقه شد. اسلامی که از طریق جزیرهالعرب و یمن و عمان وارد شد با اسلامی که که از راه مغرب، لیبی، ایران و شبه قاره آمده بود تفاوت داشت. این اسلامها با اسلامی که خود آفریقاییها مروج آن بودند نیز متفاوت بود. به طور کلی میتوان ورود اسلام به این منطقه را به سه مرحله تقسیم نمود:
اولین مورد نفوذ منظم و بیهدف از شمال صحرا بود.
مورد دوم جنگهای سرزمینهای آفریقایی بعد از اسلام آوردن آنها بود که این نوع اسلام، اسلام رسمی تلقی میشد.
سومین راه ورود نیز جنبشهای جهادی در قرن نوزدهم یا اسلام صوفی بود.
شقرون در توضیح اولین مورد، ورود اسلام به این منطقه را بر اساس برخی تحقیقات، همزمان با ورود اسلام به شمال میداند. او میگوید این انتشار محدود و منحصر به قبایل تجاری که از شمال برای تجارت با افراد جنوبی میآمدند بود و پس از آن خود قبایل بربر به گسترش اسلام در منطقه خود اقدام نمودند. البته اسلامی که این قبایل منتشر کردند اسلام آگاه به دین و احکام آن نبود و به انجام برخی عبادات منحصر میشد؛ چراکه در این قبایل حتی کسی توانایی قرائت قرآن نداشت چه برسد به اینکه در آن تامل کند. این نکته در این مرحله از ورود اسلام در این منطقه که اسلام نه توسط عربها یا علما بلکه توسط بربرها انتشار یافت قابل توجه بود و همین امر باعث شد بسیاری از آداب و رسوم و فرهنگهای قدیمی آن منطقه دست نخورده باقی بماند و اسلام در این دوره تنها دین پادشاهان و اطرافیانشان، تجار و برخی علما باشد. بنابراین اسلام در این منطقه بدون آنکه آثارش بر ساکنان اصلی مشخص شود منتشر شد. برخی در مورد انتشار اسلام در این دوره مبالغه میکنند و از ظهور مراکز علمی در این منطقه سخن میگویند اما تا قبل از قرن دهم هجری سخن گفتن از مراکز و مدارس اسلام سیاه چندان درست نیست. اسلام در مرکز این سرزمین نیز همزمان با منطقه غربی وارد شد اما اوضاع شرق متفاوت بود. این منطقه توسط جنگهایی که از شمال و خصوصا مصر انجام شد نهایتا توسط دولت ممالیک و در قرن هشتم هجری به تصرف درآمد و گسترش اسلام آغاز شد. به هرحال دین با تنوع تازه واردین و در نتیجه تعدد مذاهبی چون مالکی، شافعی، حنفی و حتی شیعی وارد این سرزمین شد.
مرحله دوم ورود اسلام، اسلام رسمی است که می توان این دوره را از قرن 13 تا 16 میلادی در نظر گرفت. در این دوره دولت های اسلامی شکل گرفت که در تلاش بودند اسلام را با جذب علمای خارج از منطقه و نزدیکی به نخبگان گسترش و قلمرو خود را در جهاد با مردم غیر مسلمان توسعه دهند. در این دوره شاهان این دولت ها، به ادا فریضه حج همت گماشتند و حرکتهای علمی نیز گسترش یافت. در این مرحله کتابهایی با عناوین تفسیر، فقه، سیره و پس از آن علوم عربی، تاریخ و منطق تالیف شد و مراکز فرهنگی که با دولتهای شمال در رقابت بود ظهور کرد که مهم ترین آن تُنبُکتُ بود.
مرحله سوم ورود اسلام در قرن نوزدهم و به دست اسلام صوفی مجاهد صورت گرفت. این مرحله نه توسط پادشاهان بلکه توسط علمایی که کتاب را رها کردند و شمشیر به دست گرفتند تا در راه خدا جهاد کنند شروع شد. این حرکتهای جهادی برای نشر اسلام در مناطقی که اسلام گسترش نیافته بود و نیز اصلاح اسلام در برخی مناطق دیگر که آداب و رسوم خود را حفظ کرده بودند انجام گرفت. علما پرچمدار این حرکت و طرق صوفیه محل مناسبی برای بسیج مجاهدین بود. طریقتها از قرن سیزدهم میلادی فراگیر شد و در قرن هفدهم و هجدهم میلادی به جنوب صحرا نفوذ کرد. جنبشهای جهادی با شروع دخالت غربیها شکل گرفت و اسلام جنوب صحرا به دین مردمی برای مبارزه با حکام تبدیل شد. این دین همچنین دینی پویا شد که به رهبری متصوفه در تلاش بود تا با مبارزه، دولتهای جدیدی را شکل دهد. تصوف در این منطقه و خصوصا بخش غربی از اصل کنارهگیری از دنیا خارج شد و وقت خود را صرف دنیا کرد و به مبارزه با کفار و فتح سرزمینها و تاسیس دولتها و انتخاب افراد مناسب برای منصبها پرداخت. دو طریقت قادری و تیجانی در قرن نوزدهم رهبری مردم در این اصلاحات را بر عهده گرفتند. با شروع دخالت اروپاییها و ضعف حکومتها در برخورد با آنان و نیز حرکت مسیحیسازی خشم رجال دین برانگیخته شد و مساجد به محلی برای جهاد در راه خدا تبدیل شدند. بدی اوضاع و افزایش آشوبها زمینه را برای ظهور اندیشه مهدی موعود و منتظر فراهم کرد اما این اندیشه در آفریقای غربی و بین مجاهدین صوفی پیدا نشد و بجز طایفه لاییها در سنگال که موسس آن ادعا کرد مهدی است کسی مدعی این اندیشه نشد. حرکتهای جهادی جنوب دور از حرکتهای جهادی در شمال و جزیره العرب نبود. فرصت حج فرصت مناسبی برای سفر و دیدار و مباحثه علما با یکدیگر در امور دین و دنیا بود. در جریان این سفرها شیوخ طریقتها از دانشمندان سایر مناطق تاثیر پذیرفتند و بر اوضاع و احوال مسلمانان آگاه شدند. مهمترین شیوخی که رهبران طریقتها بودند عبارتند از شیخ فلاتی عثمان بن فودی (1817-1754) رهبر طریقت قادری، شیخ فوتی تکروی عمر بن سعید طال (1864-1797) رهبر طریقت تیجانی و شیخ آمادو بامبا مباکه (1927-1853) که اول بر دو طریقه تیجانی و قادری بود ولی بعد طریقت مریدی را انتخاب کرد. از بین این شیوخ تنها عمر بن سعید طال به خارج از منطقه سفر کرد ولی دو شیخ دیگر از تجربه استادان خویش برای آگاهی از منطقه استفاده نمودند. شقرون پس از این به ذکر فعالیتهای این سه شیخ در منطقه جنوب صحرا می پردازد.
شیخ عمر بن سعید طال فوتی
او ابتدا قائل به این بود که باید به شیوهی احسن و با وعظ و متقاعد ساختن و تربیت به طریقت دعوت کرد اما پس از سفر طولانی و بیست ساله به حج و دیدار با افراد مختلف و نیز دیدن شهرهای بیت المقدس، دمشق و قاهره این اندیشه در او تغییر کرد و به اندیشه برپایی دولت اسلامی برای نشر طریقت تبدیل شد. برای همین اعلام جهاد کرد و ابتدا مناطقی که در آنها اسلام منتشر نشده بود را مدنظر قرار داد. پس از کسب چند پیروزی او تصمیم گرفت به سمت زادگاه خود برود ولی در این میان گروههای زیادی مانع او بودند و فرانسویها نخستین گروهی بودند که با او مقابله کردند. او پس از این شکست به سمت شرق رفت و علیرغم تسلط بر سرزمینهایی وسیع، در یکی از نبردها کشته شد. او خواهان تاسیس دولتی اسلامی بود اما در این تلاش سیاسی به دلیل حضور فرانسویها شکست خورد؛ هرچند جنبش جهادی او موجب گسترش اسلام و افزایش پیروان طریقت تیجانی گردید که در رقابت با طریقت قادری بودند. نوادگان او نیز همچنان میراث او را زنده نگه میدارند و نشر طریقت او در سنگال ادامه دارد.
شیخ عثمان بن فودی
او مصلحی دینی و اجتماعی بود که زندگی خود را به صورت یک صوفی واعظ شروع کرد. او مدعی اصلاح و پاکسازی دین از بدعتها بود و پس از آن مجاهدی شد که تلاش میکرد اسلام را در منطقه گسترش دهد و دولتی اسلامی تاسیس کند. او علیرغم صلح با سلاطین منطقه، پس از پیروزهایش و مخالفت امیر منطقه با او مجبور به هجرت شد. این هجرت آغاز عمل سیاسی و اعلام جهاد او در سال 1804م بود. او هدف خود را برپایی دولت اسلامی میدانست و در این راه همه سرزمینهای سیاهان به جز منطقه خود را به کفر متهم نمود. شیخ عثمان بر اساس دو اصل تکفیر و هجرت عمل میکرد. علاوه بر این مهمترین ویژگیاش تندوری و سختگیری در فهم متن و گرایش شدید به تکفیر مردم و حتی مسلمانان بود. تکفیر مردم اهل برنو از مردم باسابقه در اسلام و نیز مبارزه در مراکز شهرهای اسلامی شاهد این مدعاست. به هرحال او دعوت خود را گسترش داد و افکار او همچنان تا به امروز در شمال نیجریه تاثیر گذار است و پیروان او در تلاش برای تشکیل دولتی اسلامی هستند.
شیخ آمادو بامبا مباکه
او کسی بود که بر خلاف شیخ عثمان و شیخ عمر به دنبال برپایی دولت اسلامی نبود و در جهت شکل گیری جامعهای که ارزشهای اسلامی بر آن حاکم باشد هرچند حاکمش غیرمسلمان باشد تلاش میکرد. او بر دعوت صلحآمیز و با موعظه و حکمت تاکید میکرد. شیخ هیچگاه به خارج از منطقهاش سفر نکرد و با اندیشههای مقاومت و اصلاح در جهان اسلام آشنا نبود و تحت تاثیر شیخ خود سیدیابابا از سیاست به دور بود و به سلطه معنوی بسنده میکرد. شیخ آمادو از شکستهای قبلی شیوخ گذشته درس گرفت و برای مقابله با توسعه استعماری و حفظ هویت خود نه از راه سیاسی بلکه از راه استقلال اقتصادی وارد شد. او طریقت جدیدی به نام مریدی بنیان نهاد که به سومین طریقت پرجمعیت پس از تیجانی و قادری تبدیل شد. بنابراین او علیرغم اینکه به جهاد و جنگ دعوت نکرد و به سیاست توجه چندان نداشت به جهاد علمی و اقتصادی تاکید کرد و طریقتی جدید بنا نهاد که در اوضاع سنگال موثر بود. شیوخ طریقت مریدی امروزه مردان کارند و موسسات کشاورزی و صنعتی بزرگی را اداره میکنند.
در پایان این بخش شقرون ویژگی مرحله سوم از ورود اسلام به صحرای جنوب را خروج اسلام از شهرها به سمت روستاها و تبدیل شدن دین از دین پادشاهان و علما به دین ملتهای انقلابی میداند. ملتهایی که از ظلم و ستم خسته شده بودند و خواستار آزادی سیاسی و اقتصادی بودند. تا بدین جا به دلیل نام گذاری و نحوه گسترش اسلام صحرای جنوب یا اسلام سیاه پرداختیم. در آینده به ویژگی های این اسلام خواهیم پرداخت.
منابع:
اسلام وحدت مبانی کثرت ظهور ،عبدالمجید شرفی ،عبدالله ناصری
الاسلام الاسود جنوب الصحرا ء الکبری، محمد شقرون
گزارش از مهدی رفیعی
منبع: شعوبا