از فضلالله تا صانعی: فتاوای راهگشا| مجید مرادی
اوایل دهه شصت دوستی ماجرای متارکه اش را با همسرش برای ما تعریف کرد و گفت به حکم شرع باید طلاقش دهد. ماجرا این بود که مردک معممی صیغه محرمیت با همسر او قبل از ازدواج خوانده بود و چون در زمان ازدواج این دوست ما همسرش در عقد نکاح موقت آن مردک بود بنا به فتوای همه فقیهان شیعه عقدش باطل بوده و منفسخ است و این دو بر هم حرام ابدی اند. کار دوست ما با همسرش در همان دهه شصت به طلاق کشید.
اواخر دهه هفتاد در گفتگوی چند ساعته ای که با مرحوم علامه فضل الله در منزلشان در حومه دمشق داشتم از مبانی فقهی اشان پرسیدم و از این که چرا در پی تسهیل دینداری برای مردم است؟گفت که شریعت خودش آسان گیر و روادار است و آنان که کار دینداری را دشوار کرده اند باید پاسخگو باشند که چرا هزینه دینداری را بالا برده اند. فضل الله ادامه داد بخشی از این سختگیری ها محصول دوری فقها از واقعیت های زندگی است. بعد مثال هایی زد. مثلا آیت الله سیدمحسن حکیم طواف را تنها در محدوده مقام ابراهیم و کعبه مجاز می دانست. اما وقتی به حج رفت و به رغم آن تشریفات شاهانه در جریان فشار حجاج در آن محدوده قرار گرفت نظرش را عوض کرد و منطقه طواف را ( به تعبیر نگارنده) آزاد اعلام کرد. فضل الله ادامه داد همه فقها می گویند زن شوهر داری که با مردی زنا کند حتی پس از طلاق از شوهرش بر آن مرد حرام ابدی است. اما من دستخط آیت الله العظمی خویی را دارم که در جواب استفتای من نوشته که حلال است و من در لبنان بسیاری افراد را که چنین مشکلی داشتند به تزویج هم درآوردم.
زمانی که این کلمات را از آیت الله فضل الله شنیدم آهی از عمق جانم برآمد که ای کاش دوست ما هم می توانست به این فتوای راهگشای آیت الله خویی دست بیابد و زنش را که چند فرزند هم از او داشت و دوستش هم داشت طلاق نمی داد. هنوز هم که هنوز است هرگاه یاد آن داستان می افتم که دوستم چه عذابی می کشید و چه دوزخی سراپایش را فرا گرفته بود با خود می گویم که چه می شد اگر مرجعی مثل آیت الله خویی چنین فتوایی را به جای این که زیرسبیلی در پاکت دربسته برای وکیل مطلق خود در لبنان بفرستد در رساله اش منتشر می کرد تا مؤمنی مثل این دوست ما تاوان جانکاه تدینش را نمی داد. راستی چه می شد؟! چیزی از پیکره شریعت خراشیده می شد؟! یا عددی از مریدان و شاگردان و مقلدان کم می شد؟!
فضل الله پس از وفات آیت الله اراکی به جرگه مراجع پیوست و همان شیوه ای را که از استادش آیت الله خویی آموخته بود به کار بست. اما فتاوای راهگشای خود را در کتاب های فقهی اش آورد و صدای بسیاری از متولیان مجسمه های وهم را در آورد. ذکر این فتاوا این زمان بگذار تا وقتی دگر.
اواخر دهه هشتاد از سوی دوستم قاسم قصیر روزنامه نگار برجسته لبنانی به همایش سه روزه روزنامه نگاران در شهر زیبای صور دعوت شدم. در هتل زیبای رست هاوس در مجاورت دریای مدیترانه. روزی در حال خروج، کارمند رسپشن دست وپاشکسته پرسید شما ایرانی هستید؟ گفتم بله. گفت پدر من هم ایرانی است… فردایش آمد و گفت پدرم شما را به منزل دعوت کرده است.روز بعد به همراه او به خانه اشان رفتیم. پدرش نه فقط ایرانی که همشهری من بود. چند روزی مهمانش بودم. روزی از رازی سخن گفت که مرا به یاد فتوای آیت الله صانعی انداخت. دختر جوانی در خانه اش بود که گمان می کردم دختر اوست. گفت هفده هجده سال پیش روزی در حال خروج از منزل نوزادی را پیچیده در قنداقه دم در یافتم. آن قنداقه را آوردم بالا و به همسرم گفتم بزرگش می کنیم و پذیرفت و هیچ کس جز من و او نمی داند که او دخترخوانده ماست و نه دختر ما. به همت و انسانیت این دوست عزیز همشهری آفرین گفتم و گفتم که آیت الله صانعی دخترخوانده را محرم می داند.