آشنایی با متفکّران جهان عرب(۳): صادق نیهوم| جواد شریفی
به عقیده نیهوم وقتی جنبشی ایمانی به یک نهاد دینیِ مناسک محور (به تعبیر او “المؤسسه الفقهیه”) تبدیل می شود، هدایت نیز منحصر به پیروی از یک دین خاص قلمداد میشود؛ اما اسلام در واقع دین “بی گرایشی” بود. (به تعبیر نیهوم “لا اِنتماء”) یعنی اسلام رسالتی بود که مردم را دعوت می کرد پیرو هیچ یک از ادیان موجود نباشند بلکه پیرو ابراهیم باشند که شیوه اش مطابق سرشت سلیم انسانی ست. “وقالوا کونوا هودا أو نصاری تهتدوا قل بل مله إبراهیم حنیفا وما کان من المشرکین” چنانچه در این آیه دیده می شود، قرآن ابراهیم را نه یهودی یا نصرانی و نه مشرک بلکه حنیف میداند.
صادق النیهوم در بنغازی لیبی در سال 1937 میلادی زاده شد. پدرش دریانورد بود و همیشه در سفر. دو ماهه بود که مادر بیمارش درگذشت. تا سالها بعد خیلی وقتها صادق از یک پوست گوسفند به عنوان زیرانداز استفاده میکرد. همان گوسفندی که پس از مرگ مادرش از شیر او نوشید و بالید.
در 1961 در رشته زبان عربی از دانشکده ادبیات دانشگاه لیبی فارغ التحصیل شد.
دکترای خود در ادیان تطبیقی را تحت اشراف “بنت الشاطیء” از دانشگاه قاهره گرفت و سپس به آلمان رفت و در دانشگاه مونیخ تحت اشراف جمعی از مستشرقان آلمانی با درجه ممتاز دکترا گرفت. دو سال نیز در دانشگاه آریزونای آمریکا ادامه تحصیل داد.
از 1968 تا 1972 استادیار گروه مطالعات شرق در دانشگاه هلنسکی فنلاند بود و ادیان تطبیقی تدریس میکرد.
1966 که در هلسنکی ساکن بود همسر اول فنلاندی اش را گرفت. و پدر یک پسر و یک دختر شد. 1976 برای اقامت به ژنو رفت و زنی فلسطینی تبار را به همسری گرفت. تا زمان مرگ در دانشگاه ژنو استاد ادیان تطبیقی بود.
صادق گذشته از زبان عربی، آلمانی، فنلاندی، انگلیسی، فرانسوی، عبری و آرامی را هم مسلط بود. او یک پدیده ادبی بی سابقه دانسته میشد که مورد توجه خوانندگان بود و افکار و آثارش اسلوب منحصر به فردی داشتند. او برای کودکان هم داستان مینوشت که به پسرش کریم اهدا کرده بود. او برای مجلات هم به طور مداوم مقاله مینوشت. نقد ادبی، داستان کوتاه، رمان و ادیان تطبیقی از جمله حوزه های کاری اوست.
کتاب “الحدیث عن المرأه والدیانات” پژوهشی مقارن و تطبیقی است درباره نظر ادیان آسمانی درباره زن و اینکه در طول سه هزار سال چگونه با زنان رفتار شده و انبیا درباره زنان چه گفته اند.
صادق در کتاب “نزار قبانی ومهمّه الشّعر” در مقام یک منتقد ادبی ظاهر شده و قصیده های نزار قبانی را مفصل بررسی و تحلیل میکند. یکی از نتیجه گیری های صادق این است که آن زنی که در شعر نزار از آن صحبت شده، یک موجود توهمی است و هیچ نسبتی با واقعیت بیرونی ندارد. برای درک توش و توان ادبی صادق نیهوم همین اشاره کافی است که یکه سوار شعر عربی “عبدالوهاب بیاتی” توانایی نیهوم در تحلیل و نقد ادبی را ستوده بود.
“الاسلام ضد الاسلام” یکی از کتاب های مهم نیهوم است. نیهوم در فصل دوم این کتاب با عنوان “حکمت پنهان” تحلیل جالبی از حروف مقطعه قرآن ارائه می دهد. نیهوم مدعی است که حروف مقطعه در زمان خودش در چارچوب سنت یهودی کاملا قابل فهم بوده است. به نظر وی حروف مقطعه قرآنی، بخشی از حروف ابجد کنعانی هستند که به معانی عرفانی سنت کابالا اشاره دارند. یکی از شواهدی که نیهوم ارائه می دهد عدم وجود حروف “غ خ ض ظ ث ذ” در میان حروف مقطعه قرآنی ست؛ یعنی دقیقا همان حروفی که ابجد کنعانی نیز آن ها را ندارد. البته نیهوم متذکر می شود که اسلام به عنوان رسالت آزادسازی دین از بند سحر و جادو، بر خلاف سنت یهودی برای این کلمات تاثیر جادویی قائل نبوده است. وی در فصل اول همین کتاب به نام “برپایی عدالت یا برپایی مناسک؟!” نخست بر خلاف نظر رایج، معنای واژه قرأ در آیه “اقرأ باسم ربک الذی خلق” را “ابلاغ کردن” دانسته نه “خواندن”. سپس می گوید تأکید مفسران بر معنا کردن واژه اقرأ به خواندن، تلاشی است برای توجیه داستان جعلیِ بی سوادی پیامبر و اثبات اُمّی بودن وی. سپس مدعی می شود که اُمّی به معنای بی سواد نیست؛ بلکه به قرینه قرار گرفتن در مقابل اهل کتاب، به معنای غیر یهودی/نصرانی است. “قل للذین أوتوا الکتاب والاُمیین” واژه اُمم نیز یعنی ملت هایی که شریعت آسمانی ندارند. “هو الذی بعث فی الاُمیین رسولا منهم” وی برای تمام این ادعاها شواهد زبان شناختی و تاریخی می آورد.
نیهوم می افزاید: سوء تفسیر مفسران از اُمّی بخاطر انحراف روش شناختی ای بود که علم تفسیر از آغاز دچارش بوده و آن هم نادیده گرفتن ریشه های کلدانی زبان عربی است. و اگر شارحان قرآن به زبان کلدانی آشنا بودند می فهمیدند که اُمّی مرادف حنیف است و حنیف در زبان آرامی یعنی “وثنی” و بت پرست؛ یعنی کسی که به دین یهودی یا نصرانی کافر است و چون در آن زمان جز این دو، دین آسمانی دیگری نبود، پس به هر کسی که در یکی از این دو دین نبود، حنیف/وثنی می گفتند. اما با ظهور شریعت اسلامی معنای حنیف تغییر کرد. زیرا اسلام خود را شریعت آسمانی می دانست و پیروانش هم نه یهودی و نصرانی بودند و نه وثنی و بت پرست. از این جهت اسلام به مثابه یک راه سوم ظهور کرد. اسلام داعیه دار یک بازنگری اساسی در مفهوم دین بود و آن را بازگشت به آیین ابراهیم می دانست. زیرا ابراهیم که شریعت یهودی و نصرانی خود را بدان منتسب می کردند، بسیار پیشتر از تشکیل این دو شریعت می زیست و نمی شد خود ابراهیم را یهودی یا نصرانی دانست. “أم تقولون إن إبراهیم وإسماعیل وإسحاق ویعقوب والأسباط کانوا هودا أو نصاری” از طرفی ابراهیم مومن مقربی بود که خداوند با او سخن می گفت؛ پس نمی شد وی را وثنی و بت پرست دانست. این همان راه سومی بود که اسلام به دنبالش بود.
به عقیده نویسنده وقتی جنبش ایمانی به یک نهاد دینیِ مناسک محور (به تعبیر نیهوم “الموسسه الفقهیه”) تبدیل می شود، هدایت نیز منحصر به پیروی از یک دین خاص قلمداد میشود؛ اما اسلام در واقع دین “بی گرایشی” بود. (به تعبیر نیهوم “لا اِنتماء”) یعنی اسلام رسالتی بود که مردم را دعوت می کرد پیرو هیچ یک از ادیان موجود نباشند بلکه پیرو ابراهیم باشند که شیوه اش مطابق سرشت سلیم انسانی ست. “وقالوا کونوا هودا أو نصاری تهتدوا قل بل مله إبراهیم حنیفا وما کان من المشرکین” چنانچه در این آیه دیده می شود، قرآن ابراهیم را نه یهودی یا نصرانی و نه مشرک بلکه حنیف میداند.
نیهوم می نویسد: انسان حنیف که به هیچ یک از ادیان رسمی و نهادیِ مناسک محور نگرویده و فقیهان کافرش می دانند و امیدوارند در آتش جهنم بسوزد، چنین فردی در واقع همان مومن صالحی است که بر دین درست و در صراط مستقیم قرار دارد. قرآن چنین راه و رسمی که بدان فرا می خواند را “فطره الله” مینامد. فطری بودن یا همان غریزی بودن یعنی مبرا بودن از هر چیزی که برساخته ی انسان است.
وی می نویسد: دین آن دستورات فقهی نیست که انسان از فقیه بیاموزد بلکه اجابت کردن غرایزی است که به طور طبیعی در وی وجود دارند و مهم ترین غریزه فطری، دوست داشتن زندگی است. زندگی خوب و شایسته نیز تنها در جامعه دموکراتی که می تواند از خودش در برابر ظلم و فقر و ترس دفاع کند تأمین و تضمین می شود. خداوند نماز و روزه و بوسیدن صلیب و حجاب زن را در فطرت انسان قرار نداده؛ بلکه شوق به یک زندگی خوش و ایمن را در فطرت بشر نهاده است و این تمایل فطری تنها در یک جامعه انسانی که بتواند منطق سلطه گری را پس بزند و حق مردم در قانون گذاری را رعایت کند، محقق می شود. این همان رسالتی است که پیامبران با پاسداری از عدالت تبلیغش کردند و فقیهان با پاسداری از مناسک تضعیفش کردند.
یکی دیگر از اندیشه های خاص صادق، مفهوم”جامع” است. جامع در اندیشه نیهوم مکانی است شبیه مسجد جامع که همه احترامات مسجد را دارد و محل گردهمایی آیینی و عبادت و گفتگو و تعاون و این هاست. اما از جهتی شبیه مسجد نیست زیرا مکانی است که شهروندان غیرمسلمان نیز میتوانند به آن بروند و مذهب و عقیده نمیشناسد. به تعبیری نسخه ای سکولار و پلورالیستیک از مسجد اسلامی است. به نظر نیهوم جامع میتواند به مثابه یک حزب سیاسی و اجتماعی به کار گرفته شود تا اسلام از زنجیر تاریخ و نیز اسارت نیروهای فئودال یا بنیادگرا برهد. نیهوم همچنین معتقد است که “جامع” در جهان اسلامی و عربی میتواند بدیلی بر دموکراسی غربی باشد. از نظر وی، دموکراسی هم پدیده ای غربی است و هم پدیده ای سرمایه دارانه؛ زیرا احزاب و مبارزه احزاب از طریق دموکراسی، فقط وقتی معنا دارد که دو طبقه سرمایه دار و کارگر وجود داشته باشند. جان کلام اینکه به نظر میرسد “جامع” در اندیشه نیهوم به مثابه “دموکراسی اسلامی” کارکرد پیدا میکند.
نیهوم در جایی نوشته بود: “ تو میتوانی هر آنکه میخواهی باشی اما ناگزیری که بهایش را بپردازی، کامل و یکجا. اما شوربختی آنجاست که کامیار گشته ای ولی خودت به آن آگاه نیستی.”
نیهوم بهای خودش را پرداخت و پس از دو سال رنج کشیدن از سرطان ریه در 1994 در ژنو درگذشت و در زادگاهش بنغازی دفن شد. یکی از گله های همیشگی نیهوم این بود: “در جامعه ای نافرهیخته، افکار و ایده ها مورد گفتگو و مناقشه قرار نمیگیرند؛ تقدس پیدا میکنند.”