اینک نوبت مرگ است
در روزگار مدرن، مرگ بیشتر یک پدیده اجتماعی است. جامعه مدرن مردهبازتر شده است و ترس کمتری از مرگ دارد؛ به همین دلیل بیشتر از آن سخن میراند و درباره آن اندیشه میکند و پیآمدهایش را میسنجد. نهادهای مختلفی برای مدریریت این پدیده اجتماعی شکل گرفتهاند و روحانیان بیش ار انتسابهای دینیشان، در نقش همکاران بنگاههای کفن و دفن ظاهر میشوند. اقتصاد مرگ پیوند کمتری با دین دارد.
تا یک قرن پیش شاید هیچ پدیدهای به اندازه مرگ دینی نبود. ادیان و مرگ بیشترین داد و ستد را با هم داشتند. از یک سو مرگ بر چگالی دینداری آدمها میافزود و آنها را به کنشهای دینی وا میداشت. و از دیگر سوی، دین مرگ را معنا میکرد و از ویرانگریاش میکاست. پیشتر هرچه که مواجهه با مرگ تمامعیّارتر میشد، و آدمها خود را مخاطبان صندلیهای نخست مواعظ مرگ میپنداشتند، نرخ دینداری و التزام دینی در رفتار آنان بیشتر میشد. در آیینهای خاکسپاری و سوگواری نهاد دین بیشترین نقش را بازی میکرد و روحانی به نمایندگی از این نهاد حضور معناداری داشت. البته آدمها وقتی در رویارویی با مرگ معنای زندگی خود را از دست رفته میدیدند به سراغ دین و تفاسیر دینی میرفتند تا مرگ را به گونهای دریابند که کمتر به معناداری زندگیشان لطمه بزند. اما در این قرن و بهویژه در این دههها اوضاع قدری متفاوت شده است.
در روزگار مدرن، مرگ بیشتر یک پدیده اجتماعی است. جامعه مدرن مردهبازتر شده است و ترس کمتری از مرگ دارد؛ به همین دلیل بیشتر از آن سخن میراند و درباره آن اندیشه میکند و پیآمدهایش را میسنجد. نهادهای مختلفی برای مدریریت این پدیده اجتماعی شکل گرفتهاند و روحانیان بیش ار انتسابهای دینیشان، در نقش همکاران بنگاههای کفن و دفن ظاهر میشوند. اقتصاد مرگ پیوند کمتری با دین دارد. آدمهای زیادی از این راه درآمد دارند. حمل کننده جنازه، گورکن، گریه کن، سنگتراش، گلفروش، غسّال، و … سازمان بهشت زهرا، سازمان بهشت معصومه، سازمان آرامستانها یا همان گورستانها مؤسسههایی هستند که فراخور روزگار مدرن شکل گرفتهاند و مرگ را به یک صنعت تبدیل کردهاند. این بیپروایی یا بهتر است بگویم کمپروایی در رویارویی با مرگ، سبب شده است آدمها دریافت غیر دینیتری از مرگ داشته باشند. در این پدیده پیچیدگیها و ابهامات کمتر به توضیحات یک مرجعیت دینی واگذار میشود.
در قلمرو علم نیز این جریان را میتوان دید. بر خلاف روزگار پیشین، در این دوران مرگ موضوع درخوری برای مطالعه و پژوهش است. البته در این مطالعات بیش از آنکه به عادت پژوهشهای سنتی به حس دینی و اخلاقی موجود در مرگ پرداخته شود، بیشتر به ابعاد اینجهانی، فرهنگی و اجتماعی مرگ توجه میشود. در اروپا و ایالات متحده و برخی دیگر از کشورها، توجه به مرگ و مردن و مباحث علمی و نظری در این زمینه بسیار گسترش یافته است. صدها کالج و مؤسسه دورههای مرگ شناسی تدریس میکنند. شماری قابل توجه از این دورهها به صدور مدرک معتبر کارشناسی ارشد و یا دکتری منتهی میشود. مؤسسههای کاملا علمیای وجود دارد که در آنها آموزشهای لازم در خصوص روبهرو شدن با مرگ به افراد و خانوادهها داده میشود.
در ایران نیز ادبیات لاغرِ مرگپژوهی در حال فربه شدن است. شمار زیادی از پژوهشگران را میتوان دلمشغول مرگ دید؛ آن هم نه با یک رویکرد الاهیاتی که با رویکردی غیردینی و مدرن. این نشانهها در مجموع میتواند تأییداتی باشد شتاب فرآیند سکولاریزاسیون. نهادهایی چون بهداشت، آموزش، اقتصاد و … که روزگاری نهادهای دین بودند امروزه نهادهایی مدنی بهشمار میروند و سازمانهای اجتماعی مسئولیت آنها را بر عهده دارند. این مشاهدات ممکن است به این معنا باشد که اینک نوبت مرگ است!
در روزگار مدرن، مرگ بیشتر یک پدیده اجتماعی است. جامعه مدرن مردهبازتر شده است و ترس کمتری از مرگ دارد؛ به همین دلیل بیشتر از آن سخن میراند و درباره آن اندیشه میکند و پیآمدهایش را میسنجد. نهادهای مختلفی برای مدریریت این پدیده اجتماعی شکل گرفتهاند و روحانیان بیش ار انتسابهای دینیشان، در نقش همکاران بنگاههای کفن و دفن ظاهر میشوند. اقتصاد مرگ پیوند کمتری با دین دارد.مهراب صادقنیا
جالب بود!
جالب و مختصر. استاد تازگیا از واژه چگالی در صحبت هاتون زیاد استفاده می کنید. چی شده؟