غربت قرآن و دینداری مسلمانان | محمدتقی سهرابی فر

قران با صراحت، خود را بیانگر و مبیّنِ همه امور مورد نیاز در راستای هدایتِ بشر معرفی می‌کند و محمدتقی سهرابی فر در این نوشتار به بررسی غربت قرآن و دینداری مسلمانان پرداخته است.

غربت قرآن و دینداری مسلمانان

با کمترین تأمل در دین و دینداریِ شکل گرفته در جوامع اسلامی به ویژه در جامعه خودمان، متوجه می‌شویم که حدیث و منابع حدیثی بیشترین حضور و تأثیر را در شکل گیریِ دینداریِ مردم ایفا می‌کند تا جائیکه اگر قران را از منابعِ کنش و رفتارِ دینی حذف کنیم اتفاقِ چشمگیری نمی افتد.

متاسفانه باید اعتراف کنیم که متقن ترین منبع یعنی «قران» کمترین تأثیر را در دینداری و فقه مسلمانان دارد ولی «حدیث» با درجه معرفتیِ حدس و گمان بیشترین حضور را در دینداری و فقه دارد.

این واقعیت تلخ مسیر دینداریِ مردم را از دین واقعی دور میکند. نگارنده گاه به یاد عبارتی از علامه وحید بهبهانی می افتم که : «یکصدمِ روایات فقهی، حدیث صحیح نیست»[1] و آنگاه متذکر میشوم که عمده دینداریِ متدینان با همین احادیث فقهی شکل گرفته است.

و اینگونه است که ضرورتِ اصلاحات اساسی در منابع دانش های دینی از جمله فقه آشکار میشود.

در نوشتار حاضر به دنبالِ پاسخ به این پرسش هستیم که با وجود وصفِ قرانیِ «تبیاناً لکلِّ شیئ» جایگاهِ بایسته حدیث کجاست؟

آیا حدیث همچون قران منبعی مستقل برای بیان همه امور مورد نیاز بشر است یا اینکه صرفاً مبیِّنِ قران است؟ اگر حدیث را منبعی مستقل درکنار قران بدانیم، دیگر نیازی به احرازِ موافقت قران با احادیث را نخواهیم داشت اما اگر حدیث صرفا مبیِنِ قران است، احرازِ موافقت قران با محتوایِ حدیث، امری لازم خواهد بود.

 

 

همچنین بخوانید: نه یهودی، نه مسیحی، بلکه دین ابراهیم(ع)

جایگاه حدیث

برای حدیث در منظومه فکری وعملیِ دینداران دو نقش و دو جایگاه ترسیم میشود و هر کدام از ایندو، نتایجِ خاصِ خودش را دارد:

الف) برخی مفسرین تحقّقِ وصفِ «تبیانا لکلِ شیئ» را منوط به ضمیمه کردنِ حدیث، اجماع و … میدانند آنها معتقدند که بدون این ضمائم مفهومِ «تبیانا لکل شیئ» تحقق نمی یابد.

البته آنها برای این ضمائم شواهدی از قران ارائه میکنند به عبارتی دیگر آنان معتقدند قران خود مبیِّن همه چیز نیست بلکه با حواله دادن به منابعی همچون احادیث و اجماع، مبینِ همه چیز میشود.[2] یکی از لوازمِ قابل استنتاجِ این نگاه آنست که «حدیث» گرچه اصلِ اعتبار خود را از قران دریافت میکند اما لازم نیست که تک تک احادیث، مهر تأیید و موافقت قران را داشته باشد.

طبق این مبنا و با توجه به کثرتِ چندین برابریِ احادیث نسبت به تعدادِ آیات قران و با توجه به معتبر دانستن معرفت ظنی، داده های حدیث در شکل دهیِ دینداریِ مردم، نقش اصلی را ایفا میکند.

  • در مقابل احادیث متعددی به این معنا دلالت میکند که خود قران همه امور مورد نیاز بشر را شامل است و احادیث نه به عنوان منبعی مستقل بلکه به عنوان مبیّن و تعلیم کننده قران، مطرح هستند. در این نگاه محوریت و موافقتِ قران در بررسی اعتبارِ تک تک احادیث محفوظ خواهد بود. در سطور پایین ادله و شواهد این نگاه را عرض میکنم:
  • قران صراحتا خود را نور، هادی و بیانگر همه چیز معرفی میکند. چنین کتابی نمی تواند ابهامی در خود داشته باشد ظاهرا فرمایش نقل شده از امام باقر (ع) در همین راستا است: «هر کس گمان کند کتاب خدا مبهم است، خود هلاک شده و دیگران را نیز هلاک میکند»[3] در این باره علامه طباطبائی میفرماید حاشا که قران که مبین و روشنگرِ همه چیز است و خود را هدایتگر و نور معرفی میکند، روشنگر خود نباشد و در فهم معنایِ آن نیازمند به جایی دیگر باشیم [4]
  • معصومین (ع) در احادیث بسیاری عرضه روایات به قران را لازم دانسته اند علامه طباطبائی این روایات را متواتر میداند[5] برخی از این احادیث عدم مخالفت با قران و برخی دیگر احرازِ موافقت قران را لازم دانسته اند. جهت رعایتِ اختصار تنها چند نمونه از این روایات را مرور میکنیم:

الف) منابع متعدد از امام صادق (ع) نقل کرده اند هر چیزی که با کتاب خدا موافق نباشد زُخرُف است. [6] «زُخرُف» در کتب لغت به باطل بَزَک شده ترجمه شده است. عبارت « سمعت ابا عبدالله (ع) یقول» دلالت بر تکرار این مطلب از سوی امام (ع) دارد. برخی بزرگان همه راویان این روایت را موثق دانسته است.[7]

ب) منابع متعدد از طریق امام صادق (ع) خطبه ای از رسول الله (ص) نقل میکنند که حضرت فرمودند: هر چه از من به شما رسید اگر موافق قران بود پس آن سخن را من گفته ام و اگر مخالف قران بود من نگفته ام. [8]

ج) شخصی از اختلاف میان دو حدیث سؤال میکند، راویِ یکی از آندو موثق و راویِ دیگر غیر موثق است، حضرت بدون اشاره به ثقه یا غیر ثقه بودن راوی، موافقت قران و سنت رسول (ص) را به عنوان ملاک بیان میکند[9]

  • احادیث جهت امان ماندن از گمراهی در فتنه ها، قران را مرجع معرفی میکنند[10]
  • معصومین (ع) در مقام تبیین قران، به خود قران مراجعه میکردند علامه طباطبائی میفرماید حتی یک مورد پیدا نمیکنید که آن بزرگواران در تبیین قران به قضیه ای عقلی یا فرضیه ای علمی ارجاع داده باشند[11]
  • میدانیم که تفسیرِ به رأی مورد نهیِ شدیدِ معصومین (ع) واقع شده است. علامه مراجعه به غیر قران اعم از خود مفسر یا هر چیز دیگری را تفسیر به رأی میداند حتی مراجعه به سنت را بر نمی تابد چراکه سنت خود عرضه حدیث به قران را لازم دانسته است و تفسیر قران با سنت منجر به دور خواهد شد[12]
  • یکی از لوازم انحصار منبع بودنِ قران آنست که قران احکام تشریعی محض را تنها به خداوند نسبت میدهد و آنچه به پیامبر (ص) نسبت داده میشود احکام ولائی، سیاسی یا برای رفع خصومت است[13] یعنی احکام تشریعی از ناحیه خداوند و در کلام خداوند جاری میشود و معصومین (ع) در تفسیر، تبیین و تطبیق، نقش ایفا میکردند.
  • امام علی (ع) در حدیثی میفرماید که قران علاوه بر احکامِ جاری و کنونی، حکمِ هر آنچه در آینده مورد اختلاف واقع میشود را در خود دارد. ایشان خود را صرفا معلّمِ قران معرفی میکند و جالب اینکه از مخاطبین خود میخواهد که قران را استنطاق نموده به سخن وادارید[14] و این بدان معناست که دیگر انسانها نیز میتوانند به معانیِ گسترده قران راه یابند.
  • امام علی (ع) به ارتباط میان آیات قران تصریح کرده میفرماید: بعضی آیات قران بوسیله بعضی دیگر به سخن درمی آید و برخی آیات گواه بر برخی دیگر است.[15]

این روش، شرط لازمِ دریافتِ نظرِ قران در موضوعات گوناگون است.

شواهد فوق قران را منبعی غنی معرفی میکند که مراجعه به آن ما را از هر منبع دیگری بی نیاز میکند و البته مراجعه به قران با تفسیرِ معصومانه معصومین (ع) بهره ما از قران را هر چه بیشتر و بهتر میکند.

 

 

همچنین بخوانید: «ماهیات متفاوت، فطریات مشترک» ره آوردِ انسان شناسی دینی

 

چرا پاسخ برخی سؤالات را از قران دریافت نمیکنیم؟

اگر قران را تنها منبعِ آموزه های دین بدانیم، با این مشکل مواجه خواهیم شد که پاسخِ بسیاری از سؤالاتِ دینی از قران دریافت نمیشود. جهت حل این مشکل توجه به دو نکته لازم است:

  • گاه انسان پرسش هایی دارد که در هدایت یافتنِ او نقش مهمی ندارد و عواملی همچون کنجکاوی یا … سببِ شکل گیریِ این پرسش ها میشود به عنوان مثال تفصیلِ ماجرایِ معراج، یا اصحاب کهف و حتی تفاصیل احکام که شاید عمده دغدغه دینداران را شکل میدهد، مورد نیازِ اصلی جهتِ هدایت نیست و اگر قران به عنوان کتاب نور و هدایت به آنها نپرداخته، نشان از عدم ضرورتِ آنها بوده است.

علامه طباطبائی ضمنِ اینکه قران را نور و بی نیاز از منبع دیگر میداند، تفاصیل احکام و تفاصیل معاد را  به فرمایش نبی (ص) ارجاع میدهد[16] خلاصه اینکه مطرح نشدن موضوعی در قران، با وجود اینکه قران همه مطالب لازم برای هدایت را فرموده است، نشان از آن دارد که خداوند متعال آن مطالب مطرح نشده را جهت هدایت یافتن انسانها  ضروری نمیدانسته است.

  • گاه نسبت به قران دچار اشتباه میشویم انتظار داریم با چند بار مراجعه پاسخ همه پرسش ها را دریافت کنیم در حالیکه میدانیم قران حاویِ آیات ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مطلق و مقید و …. است و از سوی دیگر فهمِ قران نیازمندِ اشراف و احاطه به آیات و ارجاعِ بعضی آیات به بعضِ دیگر دارد و همچنین سلوک معنوی در فهم قران نقشِ مهم دارد.

واقعیت آنست که برای فهم قران تلاش لازم صورت نمیگیرد. عالمان در رشته های مختلف، جهت رسیدن به تخصص لازم سالهای متمادی زحمت میکشند در حالیکه عالمان دین برای فهم دین، بیشترین تلاش خود را در غیر قران صرف میکنند.

نتیجه اینکه اگر قران را تنها منبع بدانیم و حدیث را صرفا مبیّن بدانیم و ملتزم باشیم که هر حدیثی باید مهر تأیید از قران دریافت کند، دینداریِ متفاوتی رقم خواهد خورد.

نگارنده بدون تعصب نسبت به آرا و نظریات خود، پذیرای نقد سازنده است.

 

 

 

 

منابع:

[1] رک به: محمد باقر «وحید» بهبهانی، الاجتهاد و التقلید (الفوائد الحائریه)؛ ص: 487 – 489

[2] از جمله ببینید: «معنى العموم فی قوله «لکل شی‏ء» المراد به من أمور الدین: إمّا بالنص علیه او الاحاله على ما یوجب العلم من بیان النبی صلّى اللَّه علیه و سلم و الحجج القائمین مقامه، او اجماع الأمه او الاستدلال، لان هذه الوجوه أصول الدین و طریق موصله الى معرفته‏» (طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن    ج‏6    418)

« فإن قلت: کیف کان القرآن تبیانا لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ؟ قلت: المعنى أنه بین کل شی‏ء من أمور الدین، حیث کان نصا على بعضها و إحاله على السنه، حیث أمر فیه باتباع رسول اللّه (ص) و طاعته….. و حثاً على الإجماع فی قوله‏ وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ‏ و قد رضى رسول اللّه (ص) لأمته اتباع أصحابه، و الاقتداء بآثارهم فی قوله (ص) «أصحابى کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم» و قد اجتهدوا و قاسوا و وطئوا طرق القیاس و الاجتهاد، فکانت السنه و الإجماع و القیاس و الاجتهاد، مستنده إلى تبیان الکتاب، فمن ثمّ کان تبیانا لکل شی‏ء.»

( زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل    ج‏2    628)

[3] برقی، المحاسن ؛ ج‏1 ؛ ص270

[4] المیزان فی تفسیر القرآن    ج‏1    11

[5] المیزان فی تفسیر القران،ج‏3، ص 85

[6] سمعت ابا عبدالله (ع) یقول: «کل حدیث مردود الی الکتاب و السنّه و کلّ شیئ لایوافق کتاب الله فهو زخرف» (جامع احادیث الشیعه، ج1، ص 258 – کلینی، کافی، ج1، ص 69 – المحاسن، ج1، ص 220  – تفسیر العیاشی، ج1، ص 8)

[7] تقریرات  درس خبر واحد آیت الله سیستانی، ص 20

[8] عن هشام بن الحکم و غیره، عن ابی عبدالله (ع) قال خطب النبی (ص) ….. فقال «أیها الناس ما جائکم عنی یوافق کتاب الله فأنا قلته و ما جائکم یخالف کتاب الله فلم أقله»

(جامع احادیث الشیعه، ج 1، ص 258 – کلینی، کافی، ج1، ص 69 – المحاسن، ج 1، ص 221 – تفسیر العیاشی، ج 1، ص 8)

[9] «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اِخْتِلاَفِ اَلْحَدِیثِ یَرْوِیهِ مَنْ نَثِقُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لاَ نَثِقُ بِهِ قَالَ إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ حَدِیثٌ فَوَجَدْتُمْ لَهُ شَاهِداً مِنْ کِتَابِ اَللَّهِ أَوْ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ إِلاَّ فَالَّذِی جَاءَکُمْ بِهِ أَوْلَى بِهِ» (جامع الاحادیث، ج1، ص 259 – کلینی، کافی، ج1، ص 69 – المحاسن، ج1، ص 225)

[10] « فَإِذَا اِلْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ اَلْفِتَنُ کَقِطَعِ اَللَّیْلِ اَلْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ»کافی، ج2، ص 598

[11] المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص11 و 12

[12] المیزان فی تفسیر القرآن    ج‏3    77

[13] المیزان، ج9، ص 147

[14] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع): أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَرْسَلَ إِلَیْکُمُ الرَّسُولَ (ص) إِلَى أَنْ قَالَ: فَجَاءَهُمْ بِنُسْخَهِ مَا فِی الصُّحُفِ الْأُولَى وَ تَصْدِیقِ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ، وَ تَفْصِیلِ الْحَلَالِ مِنْ رَیْبِ الْحَرَامِ، ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ لَکُمْ، أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ أَنَّ فِیهِ عِلْمَ مَا مَضَى وَ عِلْمَ مَا یَأْتِی إِلَى یَوْمِ الْقِیمَهِ، وَ حُکْمَ مَا بَیْنَکُمْ وَ بَیَانَ مَا أَصْبَحْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ، فَلَوْ سَأَلْتُمُونِی عَنْهُ لَعَلَّمْتُکُمْ (نور الثقلین، ج3، ص 75)

[15] ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه على بعض  ( نهج البلاغه صبحی صالح، ج2، ص 192)

[16] المیزان فی تفسیر القرآن    ج‏3    84

 

مطالب مرتبط
منتشرشده: ۱
  1. مرادی

    با سلام

    چگونه ممکن است در آیات قرآن ناسخ و منسوخ باشند و باز بتوان کفت قرآن نور و تبیان و….است؟!

    بنظر اینجانب با ملاک ارتباط و اتصال آیات هر سوره نمیتوانیم وجود ناسخ و منسوخ در بین آیات قرآن را نتیجه بگیریم…

    ملاک یاد شده که ذیل ملاک کلی تر “اتصال قول الهی” است نشان میدهد که منظور ناسخ و منسوخ در بین معجزات الهی ارسالی همراه با پیامبران است نه بین آیات قرآن…و قرآن برترین معجزات است…

    وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿۵۱﴾ قصص نشان از ملاک یاد شده مورد تایید خود قرآن است…

    والسلام

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.