مفهوم عصمت در اسلام

سعید دهقانی با «فرهاد شفتی» درباره مفهوم عصمت در اسلام به گفتگو پرداخته است. شماری از نواندیشان دینی بر این باورند که مفهوم «عصمت» از گزاره‌های غیرضروری دین است؛ به این معنا که می‌توان باورهای دینی را بدون اعتقاد به معصوم پنداشتنِ بنیان‌گذران دین تداوم بخشید. اما آیا عصمت از نظر عقلانی قابل دفاع است؟ اگر پاسخِ این پرسش مثبت است، کدام خوانش از مفهوم «عصمت» را باید معتبر برشمرد؟

مفهوم عصمت در اسلام

 

این پرسش‌ها را با دکتر «فرهاد شفتی»، قرآن‌پژوه و دانشیار دانشگاه گلاسکوی اسکاتلند در میان گذاشتم. او معتقد است «عصمت تنها در مقام وحی قابل دفاع است.» همین موضوع را جان‌مایه نخستین پرسشم کردم و از او پرسیدم:

دفاع از عصمت در مقام وحی

  • شما بر این باورید که از نظر قرآنی، عصمت تنها در مقام وحی قابل دفاع است. آیا پذیرفتن قدسی بودن قرآن ایجاب می‌کند که وحی و نزول قرآن را واجد عصمت بدانیم؟ یا گزاره‌هایی در نص قرآن وجود دارد که گزارش از عصمت رسول در پروسه نزول وحی می‌دهد؟

 

به نظرم دقیق‌تر این است که اینگونه بگویم: اگر بنا را بر قرآن به عنوان منبع اصلی دین بگذاریم، بر این باورم که عصمت، به معنی ویژگی خاصّ پیامبران، تنها در مقام “دریافت وحی” یا “به واسطه‌ی وحی” قابل دفاع خواهد بود.

البته این را نیز مایلم بگویم که باور به بری بودن پیامبران از آنچه به آن گناه جدّی می‌گویم نیازی به استدلال مستقیم از قرآن ندارد. منظور من از گناه جدّی در اینجا آن گناهی است که نام و نفس انسان را چنان آلوده کند که او را در عمل از مقام پیامبری یا رهبری دینی یا اسوه‌ی دینی بودن خلع کند.

باور به این درجه از پارسایی حتی برای ناپیامبران نیز به تجربه قابل توضیح و توجیه است  و برای نیل به آن نیازی به دخالت مستقیم امر قدسی نمی‌بینم. این که آیا می‌توان به این درجه‌ی بلند پارسایی با عنوان عصمت یاد کرد بحث دیگری است.

پس حاصل کلام اینکه در پاسخ به این پرسش، از دو جنبه‌ی عصمت که به باور من بر مبنای قرآن قابل دفاع هستند صحبت می‌کنم: عصمت در مقام دریافت وحی و عصمت به واسطه‌ی وحی.

همچنین بخوانید: بررسی مفهوم «عصمت» با نظریه نیم‌-سازگاری

 

نخست توضیح می‌دهم که منظور من از عصمت در مقام دریافت وحی چیست. این کار ساده‌ای نیست چون باید به گونه‌ای تبیین کنم که مستقلّ از نظریات مختلف درون‌دینی درباره‌ی ماهیت وحی بوده و در بستر و گستره‌ی این نظریه‌های متفاوت کماکان قابل طرح باشد.

عصمت در مقام دریافت وحی را اینگونه توضیح می‌دهم: در دیدگاهی درون‌دینی بر این باورم که پیامبر، و پیامبران ادیان ابراهیمی، در دریافت و انتقال وحی نه اشتباه می‌کنند و نه به عمد چیزی را تغییر داده یا پنهان می‌کنند. این سخن مستقلّ از بحث ماهیت وحی است. یعنی چه برای آنکه وحی را عین الفاظ کتاب مقدّس می‌داند و چه برای آنکه وحی را حقیقتی می‌داند که با تاثیر گرفتن از نفس پیامبر تبدیل به کلمات می‌شود این معنی از عصمت قابل پذیرش است.

 

شاهد عصمت در مقام دریافت وحی آیات قرآن است. آیات متعددی از قرآن به محفوظ بودن پیام وحی از هرگونه دست‌اندازی و خدشه در حین نزول و در هنگام ابلاغ آن توسط پیامبر تاکید می‌کنند.

به عنوان مثال آیاتِ “إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ۬ فَإِنَّهُ ۥ یَسۡلُکُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ رَصَدً۬ا. لِّیَعۡلَمَ أَن قَدۡ أَبۡلَغُواْ رِسَـٰلَـٰتِ رَبِّہِمۡ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیۡہِمۡ وَأَحۡصَىٰ کُلَّ شَىۡءٍ عَدَدَۢا” (28 ,72:27)، یا آیه‌ی “وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ” (53:3)، همچنین در سوره‌ی تکویر، آیه‌ی 24، “وَمَا هُوَ عَلَى ٱلۡغَیۡبِ بِضَنِینٍ۬”، و نیز آیات کوبنده‌ی “وَإِن ڪَادُواْ لَیَفۡتِنُونَکَ عَنِ ٱلَّذِىٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ لِتَفۡتَرِىَ عَلَیۡنَا غَیۡرَهُ ۥ‌ۖ وَإِذً۬ا لَّٱتَّخَذُوکَ خَلِیلاً۬. وَلَوۡلَآ أَن ثَبَّتۡنَـٰکَ لَقَدۡ کِدتَّ تَرۡڪَنُ إِلَیۡهِمۡ شَیۡـًٔ۬ا قَلِیلاً. إِذً۬ا لَّأَذَقۡنَـٰکَ ضِعۡفَ ٱلۡحَیَوٰهِ وَضِعۡفَ ٱلۡمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیۡنَا نَصِیرً۬ا” (75 -17:73)، و یا به خصوص درباره‌ی بیم فراموش کردن آنچه نازل شده است، آیه‌ی “سَنُقۡرِئُکَ فَلَا تَنسَىٰٓ” (87:6).

بازهم یادآوری می‌کنم که این یک بحث درون‌دینی است و ما با پذیرفتن اینکه قرآنِ حاضر حاصل وحی است و محمد پیامبری بوده است که این وحی را دریافت کرده است گفتگو می‌کنیم وگرنه هم جنس پرسش شما و هم جنس پاسخ من متفاوت می‌بود.

اما منظورم از عصمت به واسطه‌ی وحی یعنی تصحیح خطای پیامبر پس از واقع شدن آن خطا. شاید بتوان از این جنبه‌ی عصمت به عنوان “عصمتِ پسینی” یاد کرد، یعنی عصمتی که با تصحیح خطا صورت می‌گیرد، مثلا در نظر بگیرید آیه‌ی ” …وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَٮٰهُۖ …” (33:37) یا آیه‌ی ” عَفَا ٱللَّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ …” (9:43)، آیاتی که پیامبر را تصحیح می‌کنند.

عصمت در فکر و اندیشه

  • خوانشی از عصمت، دور بودن از افعال خطا است. خوانشی دیگر از این نیز فراتر می‌رود و عصمت را دور بودن از افکار خطا بر می‌شمرد. به نظر شما کدام قرائت از عصمت از نظر فلسفی مشکل‌زا می‌شود. این پرسش را از این جهت مطرح می‌کنم که برخی معتقدند عصمت در فکر و اندیشه جایی برای اراده آزاد انسان باقی نمی‌گذارد. اگر آدمی خطا به ذهنش خطور نکند پس چه فضیلتی دارد که میان خوب و بد، گزینه خوب را برگزیند.

پیش از پاسخ به این پرسش دو نکته:

اول اینکه درک ما از عصمت پیش از آنکه وارد وادی فلسفه شود باید از چشمه‌ی قرآن گذر کند. به نظرم مشکل‌زا بودن عصمت، به معنی دور بودن از افعال و افکار خطا، را نخست باید با معیار قرآن سنجید، آن هم نه اینکه نخست از منابع دیگر به نتیجه‌ای برسیم و سپس در صدد توجیه و “علاج” آیات قرآن باشیم. به قول نقل شده از امام علی در نهج‌البلاغه آرای خود را در معرض راستی‌آزمایی قرآن قرار دهیم، اتَّهِمُوا عَلَیْهِ آرَاءَکُمْ.

دوم اینکه تصور من از پرسش شما این است که منظورتان از افکار خطا، همان گناه است. همانگونه که در پاسخ به پرسش نخست سعی کردم تبیین کنم اگر منظور گناهان جدّی باشد، با آن توضیحی که دادم، به نظرم تصوّر مصون بودن انسان‌های متّقی، به واسطه‌ی تقوا، از چنین گناهانی دور نیست و نیازی به پشتوانه‌ی قرآنی هم ندارد.

مفهوم عصمت در اسلام

ما در همین زمان معاصر می‌شناسیم پارسایانی را که بنا بر مشاهده و شناخت خاص و عام، گناه جدّی نمی کردند. چرا نتوان همین دید را درباره‌ی برگزیدگان خداوند، یعنی پیامبران داشت؟ اما اگر منظور گناه در رده‌های پایین‌تر است، آن بحث دیگری است و آن را به همان نکته‌ی اولی که گفتم ارجاع می‌دهم.

اکنون و پس از این مقدمه سعی خواهم کرد به پرسش شما پاسخ دهم که آیا عصمت از گناه، یا به تعبیر شما افکار خطا، از دید فلسفی و من می‌گویم فلسفی/کلامی از جهت بحث «اختیار» و بحث «فضیلت» مشکل‌زا نیست؟

صرف‌نظر از اینکه کدام معنی عصمت با قرآن سازگارتر است، به نظرم مفهوم عصمت از گناه می‌تواند خود را از دام چنین اِشکالی به راحتی خلاص کند. این برمی‌گردد به اینکه چگونه عصمت از گناه را توضیح دهیم.

بله اگر مانند برخی متکلمین از اشاعره، نه همه‌ی ایشان، بر این باشیم که “لا یخلق الله فیهم ذنباً”، یعنی خداوند در نهاد پیامبران امکانی به نام گناه را ننهاده است، آنگاه ممکن است اشکالاتی را در زمینه‌ی اختیار پیامبران و فضیلت ایشان نسبت به دیگران مطرح کنیم. این دیدگاه اما تنها دیدگاه برای توضیح و توجیه عصمت از گناه نیست.

فخررازی که خود از پس‌زمینه‌ی اشعری می‌آید در “المحصَّل” در برابر رای آن دسته از اشاعره که نوعی ناتوانی را بر عصمت از گناه بار می‌کنند، مانند تعبیر به “عدم القدره على المعصیه” که از اشعری نقل شده است، رای دیگرانی را می‌آورد که عصمت را حاصل ترکیب چهار امر واقع بر پیامبران می‌دانند.

این چهار امر به ترتیبی که رازی آورده است اینگونه‌اند: وجود ویژگی ای در جسم یا نفس معصوم که برای او قدرتی ایجاد کند که مانع گناه شود (دقت کنیم صحبت از قدرت درونی است نه یک عامل خارجیِ بازدارنده) – علمی که او را کاملا به ناپسند بودن گناه و پسندیده بودن طاعت آگاه کند – تاکید بر این علم توسط وحی  – و چهارم اینکه هر جا از او ترک اُولی یا فراموشی سر زند رها نشده و به واسطه‌ی وحی به شدت سرزنش می‌شود.

قرآن مملوّ از این سرزنش‌ها و لطف‌های به انواع عتاب آلوده است. در فرسته‌ای که با عنوان «قرآن به منزله‌ی منازل السائرینِ محمد (ص)» در تلگرام آوردم به تعدادی از این آیات اشاره کردم.

در بین مفسرین شیعه شاید یکی از «زمینی‌ترین» خوانش‌های عصمت از علامه طباطبایی است. طباطبایی در تفسیر آیه‌ی 113 سوره‌ی نساء از میان چهار امری که فخررازی آورده است بر امر دوم یعنی آگاهی حاصل از علمی که او (طباطبایی) آن را غیراکتسابی می‌داند تاکید می‌کند، علمی که دارای آن چنان قدرت غالبی است که صاحبش را از گمراهی و خطا به معنی گناه به کلی باز می‌دارد.

او به صراحت عصمت را از ش‍ئون مقام علم معرفی می‌کند و اختیار را از ش‍ئون مقام عمل و به این شکل بین عصمت و اختیار پیوندی ایجاد می‌کند. برای تبیین این معنی طباطبایی از مثال علم به سمّ بودن نوشیدنی و احتراز از آن استفاده می‌کند و می‌نویسد که انسانی که این علم را دارد کماکان مختار است.

با هر یک از این دو توضیح (فخررازی یا علامه طباطبایی) و یا توضیحاتی از این دست می توان مفهوم عصمت از گناه را از آن اشکالی که اشاره کردید رهانید، به خصوص اشکالِ “اختیار”. برای اشکالِ “فضیلت” توضیح یا توجیه دیگری باید اضافه شود، و آن اینکه پیامبران خود شایستگی دریافت چنین علم غیر اکتسابی و چنان تذکار و تنبّه وحیانی را حاصل کردند.

قید غیرضروری برای پذیرش

  • به نظر می‌آید در بسیاری از مذاهب اسلامی، عصمت یک قید غیرضروری برای پذیرش این دین است. به عبارت دیگر یک شخص می‌تواند بدون باور به عصمت رسولان و امامان همچنان مسلمان باشد. آیا غیر از جنبه‌های اعتقادی، عصمت کارکردی در قوت بخشیدن به ساختمان دین دارد؟

 بله شاید یک علت برای این رواداری، تنوع دیدگاه‌ها درباره‌ی عصمت است، نه تنها بین مذاهب اسلامی بلکه درون هر یک از مذاهب. توجه کنیم که حتی در مکتب کلامی نسبتا بسته‌ای چون اشعری نیز تنوّع دیدگاه در آن حدّ است که فخررازی به مقایسه‌ی دو دیدگاهِ رقیب و کاملا متفاوت در این مکتب می‌پردازد.

در تشیّع نیز این اختلاف دیدگاه مشهود است. اختلاف شیخ صدوق با دیگران درباره‌ی سهو النبی و نیز محدوده‌ی عصمت معروف است، و یا همین توضیح علامه طباطایی درباره‌ی عصمت با نظر بسیاری دیگر ازعلمای مذهب تفاوت دارد و در تعیین حدود عصمت اثرگذار است.

اما در پاسخ به اینکه آیا عصمت کارکردی در قوّت بخشیدن به ساختمان دین دارد یا خیر نخست باید تبیین کنیم که کدام جنبه‌ی عصمت مدّ نظر است. من برای اینکه پاسخم طولانی نشده و متمرکز باشد این پرسش شما را برای یک جنبه‌ی عصمت، یعنی عصمت از خطا در امور دنیوی (غیردینی) پاسخ می‌دهم.

برای پاسخ به این پرسش تبیین دیگری نیز لازم است: هدف دین، در اینجا به خصوص دین اسلام، چیست؟

اگر دین اسلام را نسخه‌ای برای تمام جنبه‌های زندگی بدانیم، از نحوه‌ی حکومت کردن تا چرخاندن چرخ اقتصاد، تا روانکاوی و جامعه‌شناسی و حتی کشفیات در علوم تجربی، آنگاه باور به عصمت در خطای دنیوی می‌تواند به ساختمان دینی که اینگونه هدفی برای آن تعریف می‌شود قوت فراوان دهد. با مثالی ساده منظورم را بیان می‌کنم.

وقتی از پیامبر اسلام حدیث نقل می‌شود که مثلا سیاه‌دانه دوای هر دردی است، با تعریف اینچنینی از هدف دین، این را نیز بخشی از دین خواهیم دید و سپس با باور به عصمت پیامبر در امور دنیوی، به فرص صحت حدیث، سیاه‌دانه را برای مداوای درد به بیماران توصیه می‌کنیم. در اینجا باور به عصمت به کمک آن فهم حدّاکثری از هدف دین می‌آید و به قول شما موجب استحکام دینی که حاصل این فهم است می‌شود. صرف‌نظر از اینکه روایت مشهور توصیه‌ی پیامبر به کشتکاران مدینه درباره‌ی گرده‌افشانیِ نخل صحیح است یا خیر، این داستان نمونه‌ی خوب و دیگری از اینگونه برداشت – این بار از سوی برخی صحابه – از عصمت است.

با چنین برداشتی از هدف دین حتی شاید بتوان گفت که اگر به عصمت در خطای دنیوی باور نداشته باشیم با نوعی تناقض روبرو خواهیم شد. این چگونه دینی است که هدفش به سامان کردن تمام امور دنیوی در کنار امر آخرت است، اما پیامبرش در امور دنیوی مصون از خطا نبوده است؟!

 

اما اگر هدف از دین را یادآوری و ابلاغ روشی برای تزکیه‌ی نفس بدانیم آنگاه به نظرم عصمت در خطای دنیوی (غیردینی) کارکردی در قوت بخشیدن به ساختمان دین نخواهد داشت و ساحت دین از چنین جنبه‌ای از عصمت بی نیاز خواهد بود.

می‌توان استدلال کرد که دانستن اینکه پیامبر بشری مانند دیگران بوده و مانند ایشان می‌توانست دچار خطا در تصمیم‌های دنیوی شود، او را به عنوان اسوه و الگو به پیروانش مربوط‌‌‌تر و نزدیک‌تر و در نتیجه برای ایشان پربهره‌تر می‌کند. به نظرم از این منظر، بشری دیدن پیامبر در امور غیردینی ساختمان دین را نه لرزان که پایدار و محکم می‌کند. قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۟ بَشَرٌ۬ مِّثۡلُکُمۡ یُوحَىٰٓ إِلَىَّ أَنَّمَآ إِلَـٰهُکُمۡ إِلَـٰهٌ۬ وَٲحِدٌ۬‌ۖ …

از فرصتی که در اختیار دین‌انلاین قرار دادید ممنونم.

مطالب مرتبط
منتشرشده: ۱
  1. یکی

    اگر هدف از دین را یادآوری و ابلاغ روشی برای تزکیه‌ی نفس بدانیم آنگاه به نظرم عصمت در خطای دنیوی (غیردینی) کارکردی در قوت بخشیدن به ساختمان دین نخواهد داشت
    این جمله خیلی جمله منفعلانه ای است حداقل با نص قرآن مخالفه خوب بود با ایشون در زمینه بودا و بودایی گری مصاحبه می کردید

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.