کفّ یهودی و راهپیمایی روز قدس
گروهی خودمجاهدپندار به بهانه جهاددوستی و استکبارستیزی در یک سال اخیر برای نقد مذاکراتی که زیر نظر رهبر معظم انقلاب و به تعبیر معظم له از سوی فرزندان انقلاب صورت گرفت از طریق مقالهها و سخنرانیها و گفتگوها در فضاهای حقیقی و مجازی و حتی اعزام مبلغ برای اثرگذاری بر افکار عمومی چهها که نکردند و اکنون در برابر این ستم به مظلومان فلسطین یا سکوت کردهاند و یا لااقل جوش و خروشی را که در ماجرای مذاکرات هستهای از خود نشان دادند بروز نمیدهند و از شکلهای مختلف بروز دلواپسی در این موضوع مهم خبری نیست.
درباره تعامل امیرالمؤمنین علی علیه السلام با یهودیان اطلاعات مدون زیادی در دسترس نیست. منابع تاریخی نمونههایی را در این زمینه ذکر کرده اند. ولی ظاهراً در نهج البلاغه تنها دو سخن در این زمینه وجود دارد: یکی خطبه 73 و دیگری حکمت 317. حضرت در حکمت 317 به شبههافکنی یک فرد یهودی که طعنه زنان گفته بود شما به محض به خاک سپردن پیامبرتان درباره او اختلاف پیدا کردید، پاسخی تاریخی دادهاند و عبارت معروف "إنما اختلفنا عنه لا فیه "را به همراه مقایسه با یکی از اقدامات اصحاب حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه الصلاه و السلام بیان کردهاند. ولی خطبه 73 در اصل به ماجرای اسارت مروان بن حکم در جنگ جمل و آزادی او برمی گردد. مرحوم شریف رضی فضای صدور این خطبه را این گونه ترسیم کرده است:
قَالُوا: أُخِذَ مَرْوَانُ بْنُ الْحَکَمِ أَسِیراً یَوْمَ الْجَمَلِ فَاسْتَشْفَعَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ع إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَکَلَّمَاهُ فِیهِ فَخَلَّى سَبِیلَهُ فَقَالا لَهُ یُبَایِعُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ علیه السلام:
گفتهاند: مروان بن حکم در جنگ جمل به اسیری گرفته شد و از (امام) حسن و (امام) حسین (علیهما السلام) خواست که او را نزد امیرالمؤمنین شفاعت کنند. آن دو در باره مروان با حضرت صحبت کردند و حضرت مروان را آزاد کرد. حسنین علیهم السلام به امیرالمؤمنین گفتند که مروان میخواهد با تو بیعت کند و حضرت چنین فرمودند:
أَ وَ لَمْ یُبَایِعْنِی بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ لَا حَاجَهَ لِی فِی بَیْعَتِهِ إِنَّهَا کَفٌّ یَهُودِیَّهٌ لَوْ بَایَعَنِی بِکَفِّهِ لَغَدَرَ بِسَبَّتِهِ
آیا او بعد از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ مرا به بیعت او نیازی نیست، بیعت او همچون بیعت یهودیان است که اگر با دست پیمان بندند با پا آن را از میان بردارند. (زیر پا نهند)
ادامه کوتاه این خطبه دربردارنده یک پیشبینی درباره آینده مروان و فرزندان او و رنجی است که امت از آنان خواهد کشید.
سُبّه یا سَبّه به معنای نشیمنگاه است. ابن ابی الحدید عبارت لَغَدَرَ بِسَبَّتِهِ را هم به معنای حقیقی آن و هم به معنای مجازی آن گرفته است، یعنی هر دو برداشت را روا شمرده است. معنای حقیقی این عبارت این است که مروان بن حکم همچون یهودیان آن چه را با دست تعهد کند زیر نشیمنگاه خود می نهد و بدان پایبند نیست و معنای مجازی این عبارت یعنی مروان بن حکم هر چند مانند یهودیان در ظاهر بیعت کند، در نهان به تعهدات خویش پایبند نیست. حضرت این عبارت را در توضیح کف یهودیه بیان کردهاند. کفّ (باتشدید) همان کف (بدون تشدید) دست است که در زبان فارسی هم به کار می رود و بیعت کردن با این قسمت از دست صورت می گیرد. بنابر این کنایه حضرت از کف یهودیه عدم پایبندی آنها به تعهداتشان است. این تعبیر به کار رفته از سوی حضرت حکایتگر یک درک عمومی و یک باور تعمیم یافته و یک تلقی عمومی و یک ذهنیت جمعی در باره عهدشکنی یهودیان است.
توجه به این نکته نیز لازم است که این تعبیر امیرالمؤمنین به مفهوم یهودی بودن مروان بن حکم نیست و تمایل به یهودی معرفی کردن مروان به استناد این سخن حضرت به عنوان قطعهای از جورچین یهودی سازی بخشی مهم از تاریخ صدر اسلام که متأسفانه در سال های اخیر متداول شده است قابل دفاع نیست و شیوه برخورد حضرت پیش و پس از این ماجرا با مروان نشان می دهد که حضرت عهد شکنی مروان را به یهودیان تشبیه کرده است و مراد حضرت آن نیست که مروان یهودی است. به نظر می رسد طرح یهودی سازی تاریخ صدر اسلام بیش از آنکه یهودستیزی باشد یک یهودگرایی پنهان و نگران کننده است که در فرصتی دیگر باید بدان پرداخت.
به هر حال، گذشت تاریخ نشان داده است که هیچ نشانه و دلیلی برای تغییر در این ذهنیت که امیرالمؤمنین علی علیه السلام درباره یهود بیان کردهاند، پدید نیامده است. روشن است که آن دسته از یهودیان که به عنوان پیروان یک دین آسمانی به رسمیت شناخته شده، خود را از این خصلت دور کردهاند و در دارالکفر می زیند و یا حتی به عنوان شهروند ذمی جامعه اسلامی در کنار مسلمانان زندگی می کنند مصداق این سخن نیستند. آن چه این روزها در نوار غزه می گذرد تازه ترین شاهد عدم پایبندی صهیونیستها که خود را سردمدار یهودیان می پندارند به تعهدات ملی، منطقهای، جهانی و دور بودن آنها از کمینه ارزش های انسانی و اخلاقی است. جز با دلی قسی تر از سنگ و جز با روحی وحشی تر از گرگ و جز با سرشتی پلیدتر از خبیث ترین انسانها نمی توان دست به این جنایات زد.
اکنون که امکان حضور در صحنه نبرد با این رژیم خونریز وحشی برای دردمندان مجاهد فراهم نیست، سزاوار است صاحبان اندیشه و قلم و زبان به ویژه در شرایط کنونی کشور ما به گونهای بایسته به انجام وظیفه بپردازند.
در چند سال اخیر و به دنبال رفتارهای ناصواب دولت قبل و در نتیجه به بازی گرفته شدن احساسات دینی و انقلابی مردم و به ویژه جوانان، پارهای شبهات که منشأ برونمرزی دارد و از سوی بنگاههای دروغ پراکنی نظام سلطه شبانه روز تبلیغ می شود بیش از پیش زمینه رخنه در ذهن برخی جوانان را یافت و اکنون سزاست به درستی و به صورت سنجیده بدانها پاسخ داده شود. این درد قلبها را میخلد که گروهی خودمجاهدپندار به بهانه جهاددوستی و استکبارستیزی در یک سال اخیر برای نقد مذاکراتی که زیر نظر رهبر معظم انقلاب و به تعبیر معظم له از سوی فرزندان انقلاب صورت گرفت از طریق مقالهها و سخنرانیها و گفتگوها در فضاهای حقیقی و مجازی و حتی اعزام مبلغ برای اثرگذاری بر افکار عمومی چهها که نکردند و اکنون در برابر این ستم به مظلومان فلسطین یا سکوت کردهاند و یا لااقل جوش و خروشی را که در ماجرای مذاکرات هستهای از خود نشان دادند بروز نمیدهند و از شکلهای مختلف بروز دلواپسی در این موضوع مهم خبری نیست. و چنین است که به نظر میرسد بیرون بردن مسأله فلسطین از غربتی که متأسفانه در دولت قبل بر آن تحمیل شد، یک وظیفه حتمی است که اصحاب فکر توان بر دوش کشیدن آن را دارند. شاید مهمترین وجوه این وظیفه را بتوان این گونه برشمرد:
نقد دیدگاه ناسازگاری حمایت از ملت مظلوم فلسطین با منافع ملی کشور ما
نقد دیدگاه ناسازگاری حمایت از ملت مظلوم فلسطین سنیمذهب با باورها و ارزشهای شیعی
نقد دیدگاه ناسازگاری حمایت از ملت مظلوم فلسطین با روحیه اعتدالخواهی و جنگگریزی و فرو غلطیدن در باور ناصواب یکسانانگاری جهاد و جنگ
در کنار این فعالیتهای فکری و نظری، یک وظیفه میدانی هم پیش روی ماست و آن هم حضور پررنگ و همراه با احساس و هیجان در راهپیمایی روز قدس است. روز قدس که به تعبیر حضرت امام رحمه الله علیه روز اسلام و روز حیات اسلام و روز رسول اکرم و روز مقابله مستضعفان بر مستکبران و روز هشدار به ابرقدرتهاست، روز تمایز بین منافقان و متعهدان هم هست:
روز قدس …. روزى است که بین منافقین و متعهدین امتیاز خواهد شد. متعهدین این روز را روز قدس مىدانند، و عمل مىکنند به آنچه باید بکنند. و منافقین- آنهایى که با ابرقدرتها در زیر پرده آشنایى دارند و با اسرائیل دوستى- در این روز بىتفاوت هستند، یا ملتها را نمىگذارند که تظاهر کنند. روز قدس روزى است که باید سرنوشت ملتهاى مستضعف معلوم شود، باید ملتهاى مستضعف اعلام وجود بکنند در مقابل مستکبرین. باید همانطور که ایران قیام کرد و دماغ مستکبرین را به خاک مالید و خواهد مالید، تمام ملتها قیام کنند و این جُرثومههاى فساد را به زبالهدانها بریزند. (صحیفه امام، ج 9، ص 276)
باید برای چنین روزی فرهنگسازی هم کرد و زیبنده است هر یک از مؤمنان بکوشد برای راهپیمایی امسال حداقل یک نفر دیگر را هم با خود همراه سازد تا شکوهی مثالزدنی رقم خورد. پایان
گروهی خودمجاهدپندار به بهانه جهاددوستی و استکبارستیزی در یک سال اخیر برای نقد مذاکراتی که زیر نظر رهبر معظم انقلاب و به تعبیر معظم له از سوی فرزندان انقلاب صورت گرفت از طریق مقالهها و سخنرانیها و گفتگوها در فضاهای حقیقی و مجازی و حتی اعزام مبلغ برای اثرگذاری بر افکار عمومی چهها که نکردند و اکنون در برابر این ستم به مظلومان فلسطین یا سکوت کردهاند و یا لااقل جوش و خروشی را که در ماجرای مذاکرات هستهای از خود نشان دادند بروز نمیدهند و از شکلهای مختلف بروز دلواپسی در این موضوع مهم خبری نیست.محسن الویری
عالی بود امبدوارم روزی همه علیه جبهه پایداری حوزهها را پاکسازی کنند ان شاء الله
مطلب جدیدی بود لطفا توضیحات آن راهم ادامه دهید جریان مروان و ریشه های رفتار جبهه پایداری در حوزهها ممنون خوب بود
بسیار عالی بود
جالب بود! کسانی که دلواپس هستند مبادا فرزندان انقلاب در مذاکرات هستهای فریب غرب و رژیم صهیونیستی را بخورند و گمان کنند میتوان با بزرگنمایی دشمن، جام زهر دیگری فراهم آورد، به یقین در مسئله فلسطین آنقدر هیجان دارند که راهپیمایی روز قدس را پرشورتر برگزار کنند و چنان این امر واضح است که نیازی به بیانیههای سیاسی و کاغذی نداشته باشد! همان گونه که همین نیروهای مؤمن و صریح و بیتعارف و انقلابی بودند که وقتی صدای شومی از دولت مطبوعشان بلند شد و برای رژیم صهیونیستی عبارت ملت را بکار برد، خشم انقلابی خود را نشان دادند و گرنه کدام یک از حضرات دلآرام، نیم خط مقاله نوشت در محکومیت این جملات؟! اما آن چه که قلبها را میخلد آن است که برخلاف اوضاع سیاسی به ظاهر آرام و معتدل امروزی، همین چند سال پیش که عدهای شعار نه غزه نه لبنان سر دادند باز کسی پیدا نشد حرفی بزند تو گویی اتفاقی نیافتاده! حالا پس از سالها که ما کمتر حضرات مایل به چپ را در تظاهرات مختلف میبینیم و گویا این کار عوام الناس است که راهپیمایی کنند! چه شده همه بیانیه نویس شدهاند، خودش تحلیل دیگری دارد که بماند. مسولان این سایت اگر همانند روزهای نخست، آزاد اندیش هستند این مطلب را منتشر کنند و به محضر آقای دکتر هم برسانند و گرنه که حقیقت با سر در برف فرو کردن سرد نمیشود!