پیوستی به نوشتار پاسخاندیشی برای ده پرسش مصطفی ملکیان
فرهاد شفتی: پس از انتشار “پاسخاندیشی برای ده پرسش مصطفی ملکیان” در دینآنلاین پرسشها و نقدهایی را به طور مستقیم یا غیرمستقیم دریافت کردم. همانگونه که در پایان آن نوشتار آورده بودم: “هر پاسخی برای بستن پروندهی پرسش نیست، که بسیاری پاسخها خود آبستن پرسشهای بیشتراند و گمان من این است که پاسخهای من نیز از همین زمرهاند”. خوشحالم که گمانم درست بود و فرصت اندیشهی بیشتر فراهم شد.
برای یادآوری، پیشفرضهایی که به گمانم پرسشهای دهگانهی ملکیان بر آنها بنا شده بود را در اینجا میآورم. سپس عمدهی پرسشها و نقدهایی را که دریافت کردم همراه با پاسخی که برای هر یک در نظر دارم مطرح میکنم. در این متن هرجا به “نوشتار اصلی” اشاره کردهام منظور نوشتار پاسخاندیشی برای ده پرسش مصطفی ملکیان است.
یادآوری پیشفرضهای پرسشهای دهگانه:
برای جزییات به نوشتار اصلی و برای برخی استدلالات در ردّ این پیشفرضها به منابع آمده در پاورقی نوشتار اصلی مراجعه کنید.
- پیشفرض یک: دین آمده است تا مسائل و مشکلات آدمی را حلّ کند و به پرسشهای او پاسخ دهد.
- پیشفرض دو: دین آدمی را ملزم میداند که به این راه حلّ و پاسخ مقیّد باشد.
- پیشفرض سه: تنها یک دین انسان را به رستگاری یا رستگاری اعلی میرساند.
- پیشفرض چهار: بین گزارههای خبری و انشایی قرآن و عقلانیت و اخلاقِ مکان و زمان وحی سازگاری نبوده است.
- پیشفرض پنج: رویکرد دیندار به آنچه در متون مقدّس ادیان و به تبع آنها دیگر متون ادیان آمده است باید همانند رویکرد دانشجو به متن درسی باشد.
- پیشفرض شش: آیات قرآن که از گذشته یا از پدیدههای طبیعت و کیهانی سخن میگویند در پی آگاه کردن مخاطب از تاریخ و دانش طبیعتاند.
- پیشفرض هفت: لفظ و معنی متن مقدّس عین کلام آن حقیقت مطلق (خداوند) است.
- پیشفرض هشت: هرگونه ناسازگاری درونی یا بیرونی در یک متن تمام متن را غیر قابل اعتماد میکند.
پاسخ به برخی نقدها و پرسشها:
1. اگر معیار عقلانی داده شود عمومیت خواهد داشت و قابل نقد خواهد بود، آیا تجربی و شهودی کردن مسئله نوعی فرار از بحث نیست؟ آیا اگر بر دین دیگری بودید نیز همین توضیحات را برای دینداری خود نمیدادید؟
در نوشتار اصلی به ده پرسشِ مطرح شده توسط مصطفی ملکیان پاسخ دادم. در آغاز نوشتم که رویکرد من به این پرسشها رویکردی فردی است. این اما به آن معنی نیست که پاسخهایم همه تجربی و شهودی هستند. من از ده پرسش مطرح شده تنها به دو پرسش (4 و 5) پاسخی بر اساس تجربه و مشاهده دادم. پاسخ من به هشت پرسش دیگر تجربی و شهودی نبودند و به مناسبت برای هر یک، خواننده را به نوشتهها و گفتارهای دیگر ارجاع دادم. پرسشهای 4 و 5 امّا دربارهی حجّیت متن مقدساند. حجّیت امری کاملا شخصی است و برای همین نیز در آغاز پاسخ به پرسشهای 4 و 5 نوشتم: “این قسمت از پاسخ شاید شخصیترین بخش این نوشته باشد. ” با این حال همان پاسخها نیز قابل نقد و دفاع هستند و خارج از حوزهی معیارهای عقلانی نیستند.
استدلالات عقلی و دلایل شهودی همه ابزاراند. این ابزار ممکن است برای فردی تبدیل به حجّت شود، و برای دیگری ارزنی ارزش نداشته باشد. از سوی دیگر، هر پاسخ تجربی و شهودی، لزوما غیرعقلانی یا غیرقابل نقد یا غیربینالاذهانی نیست. آنچه که من در پاسخ به پرسش 4 و 5 آوردم (مشاهده که این مسلکِ معنوی، اسلام، برای بسیاری در جهت بهبود معنویت – با صورتبندیی که در نوشتار اصلی آمده است – موثّر بوده است) امری بیگانه و دور از دست نیست. میدانم و میدانید که بسیاری در این مشاهده با من همدلاند و در میان آنان بسیاری اهل اندیشه و کاوشاند. در نوشتار اصلی اشاره کردم که حجت برای اعتماد به متن مقدس میتواند حجتی سراسر کاربردی باشد. برای معنویت در نوشتارهای گذشته صورتبندیی ارائه دادهام: ارتقای اخلاقی به صورت همافزا در سه ارتباط با خود، دیگری و امر متعالی. انسانی که میبیند متن مقدس برای او یا برای دیگران در بهبود معنویت (یا حتی در ارتقای اخلاق در تنها یکی از این سه ارتباط) موثر بوده است ، عقلا مجاز است که دلبستهی آن متن مقدس باشد، آن را برای خود حجتی بداند، و از آن در جهت ارتقای اخلاق در این سه ارتباط استفاده کند. من این را حجّیتی بر مبنای عقل میدانم که قابل دفاع و نیز قابل نقد است.
اگر بر دین دیگری نیز میبودم به دنبال همینگونه حجّیت بودم و آن را به حجّیت بر مبنای دیگر منابع شناخت، از جمله استدلال قیاسی، استقرایی یا استنتاج بهترین تبیین، ترجیح میدادم.
2. چه استدلالی هست که برای تزکیه و معنویت لزوما سراغ دین و به خصوص دین آباء و اجدادی برویم؟
این پرسش در واقع نباید در اینجا میآمد چون سخن من این نیست و در نوشتار اصلی نیز چنین چیزی نیامده است. با این حال چون بیش از یک نفر آن را مطرح کردند به نظرم آمد برای تکرار و تاکید این را نیز بیاورم، و باز بنویسم که از دید من هیچ لزومی برای مراجعه به دین برای ارتقای تزکیه و معنویت نیست. آنچه نوشتم این بود: “اگر انسان به تزکیه و معنویت، با آن صورتبندی که از این مفاهیم دارم، … علاقهمند باشد نیاز به یک سامان نظری-عملی در زمینه تزکیه و معنویت دارد… بخش قابل توجهی از این سامان نظری-عملی، به خصوص در دغدغههای بنیادی، خوانشی از یک دین رسمی، یا مسلکی معنوی است که ممکن است حتی نام دین برای آن به کار نرود.”
مشخصا نوشته بودم “یا مسلکی معنوی … که ممکن است حتی نام دین برای آن به کار نرود”. من هیچ قیدی برای آنکه آن “مسلک معنوی که نام دین ندارد” چه میتواند باشد نیاوردم. اینکه چنین مسلک معنوی از چه خصوصیاتی باید بهرهمند باشد تا انسان را در مسیر معنویت و تزکیه یاری دهد بحث دیگری است اما آنچه با این جمله قصد بیانش را داشتم این بود که لزومی ندارد آن مسلک، یک دین رسمی باشد. به عنوان مثال ملکیان، در کنار مسلکی که به عنوان یک مسلمان دارد، پیشنهادات و توصیههای ارزشمندی در موضوعات مربوط به معنویت مطرح میکند. مجموعهی همین پیشنهادات و توصیهها میتوانند شکلدهندهی یک مسلک معنویِ وابسته به اسلام یا مستقلّ از اسلام باشند. همچنین اضافه کرده بودم “آن سازمان نظری-عملی لزوماً محدود به دین یا مسلکی معنوی نخواهد بود و به تناسب میتواند و باید از منابع یاریدهنده دیگر، از جمله یافتهها و مشاورههای مربوط به روان نیز استفاده کند.”
در نوشتار اصلی به اهمیت توجه به آمیختگیهای فرهنگی با دین آباء و اجدادی اشاره کردم، این برداشت که منظور من از این اشاره التزام به دین آباء و اجدادی بوده است خوانشی اشتباه است، و من نه به صراحت و نه در لفّافه چنین دعویی نکردم.
3. نوشتهاید که به معنی ظاهری متن مقدس التزام ندارید و به کثرتانگاری دینی و وحدتگرایی معنویتخواهی باور دارید و از اینروی خود را مخاطب پرسشهای ملکیان نمیدانید. دلیل عقلی عدم التزام به معنی ظاهری متن مقدس برای کسی که خود را دیندار میداند چیست؟ آیا دلیلی غیر از این دارید که عدول از معنی ظاهری متن مقدس به خاطر آن است که در موارد متعددی، معنی ظاهری با عقلانیت و اخلاق و علم روزگار ما ناسازگار است؟ اگر معنی ظاهری متن مقدس را معتبر ندانیم، آیا مجوز هرجو مرج در فهم آن را صادر نکردهایم؟
این البته ناظر به پاسخهای من به پرسشهای ملکیان نیست و به مقدمهای که آوردم اشاره دارد. منظور من نیز از عدم التزام به معنی ظاهری متن مقدس بیاعتبار دانستن متن نیست، بلکه این باور است که آیات متن مقدس رنگ و تصویری مناسب زمان و مکان وحی دارند و برای بهره بردن از برخی از آنها در این زمانه باید از آن رنگ و تصویر محلّی گذر کنیم.
سعی میکنم در چند نکته به اصل پاسخی که در ذهن دارم برسم:
نکتهی اول: پاسخ به این پرسش منوط به این است که منظور از دینداری چیست. اگر بنا بر این باشد که دینداری یعنی التزام به معنی ظاهری متن مقدس، آنگاه تا حدودی این پرسشِ نقدگونه وارد است. از سوی دیگر، اگر دینداری را التزام به آن دیدگاه و اخلاقی که دیندار با خواندن متن مقدّس برداشت میکند بدانیم آنگاه چنین پرسشی بیمبنا خواهد بود.
نکتهی دوم: این پرسش بر مبنای این پیشفرض است که التزام به معنی ظاهری متن مقدّس انتظار اولیه (by default) از خوانش متن مقدس است، به این معنی که تا خلافش ثابت نشود باید این انتظار برآورده شود. این پیشفرض پرسش را مصادره به مطلوب میکند. پرسشکننده نخست فرض میکند که التزام به معنی ظاهری متن مقدّس انتظار اولیه از خوانش متن است، سپس میپرسد دلیل عقلی برای عدم التزام چیست. من نیز میتوانم بپرسم دلیل عقلی برای التزام به معنی ظاهری متن مقدّس چیست. در مواجهه با متن مقدس، مانند هر متن دیگری، ما آزادیم که همه گونه خوانش از آن را در نظر بگیریم به این نیت که خوانشی را که به نظر با ماهیت متن تناسب دارد انتخاب کنیم. خوانندهی امروزِ قرآن، نوعا، هنگامی که میخواند برای روبرو شدن با دشمن از اسبهای آماده (رباط الخیل، 8:60) استفاده کنید، حتی لحظهای نیز به دنبال استدلال عقلی برای عدم التزام به معنی ظاهر این آیه نیست. گویی او از همان آغاز قرآن را برای درک معنیی ورای ظاهر متن باز کرده است. اجازه دهید که همین را به گونهای دیگر بگویم، استدلال عقلی برای عدم التزام به معنی ظاهر این آیه چنان ساده و در دسترس است که خوانندهی این آیه ناخودآگاه آن را امری حاصل و بدیهی میداند. آنچه این را امری حاصل و بدیهی برای خوانندهی این آیه میکند، میتواند برای خوانندهای دیگری در خوانش آیاتی دیگر نیز همین کار را کند.
در نگاهی کلّیتر، عدم التزام به معنی ظاهری متن امری نو و معاصر نیست و سابقهی آن به سابقهی تفسیر قرآن باز میگردد، تا جایی که آن دسته از فقها و مفسرینی که به معنی ظاهر آیات پایبند بودند عناوین خاصّی توسط دیگر فقها و مفسّرین گرفتند (ظاهریه، مُجَسِّمه).
نکتهی سوم: عدم التزام به معنی ظاهری آیه به معنی یکسره رها کردن معنی ظاهری آیه نیست. هرگونه فهم ورای معنی ظاهری ناچار ملزم به فهم معنی ظاهری است، در غیر اینصورت خواننده مبنایی برای رسیدن به خوانشی ورای خوانش ظاهر آیات نخواهد داشت.
نکتهی چهارم: پرسشکننده مینویسد: ” آیا دلیلی غیر از این دارید که عدول از معنی ظاهری متن مقدس به خاطر آن است که در موارد متعددی، معنی ظاهری با عقلانیت و اخلاق و علم روزگار ما ناسازگار است؟” پاسخ من این است که در نظر نداشتن التزام به معنی ظاهری متن مقدس به عنوان انتظار اولیه (by default ( به دلیل دیدن شواهد متنی در متن مقدّس است. هنگامی که خوانندهی متن اینگونه ببیند که گفتمان متن مقدّس بر اساس ارتباط با مخاطب مستقیم آن متن یا بر اساس فرهنگ و ساختارهای ذهنی و زبانی آن زمان و مکان است، تعقّل این اجازه را به او میدهد که در بند معنی ظاهری تمام متن نباشد و به آن چیزی برسد که پیام مستتر در متن میداند. به خصوص در مورد قرآن این گفتمانِ بر اساس مخاطب اولیه برای بسیاری کاملا مشهود است و خود متن نیز با آیاتی مانند “لتنذر امّ القری و من حولها” و آیات در مورد مناسب بودن زبان قرآن با زبان مخاطب مستقیم، بر این گفتمان تاکید میکند.
بله، البته که دیدنِ (به تعبیر پرسشکننده) ناسازگاری بین متن و عقلانیت و اخلاق و علم روزگار، خواننده را وامیدارد که به صورت پسینی به ظاهر متن ملتزم نباشد اما همانگونه که آمد، متن خود میتواند دارای خصوصیاتی از نظر گفتمان باشد که به صورت پیشینی نیز ملتزم نبودن به متن را برتابد. این که برداشت “ناسازگاری” از متن، خواننده را به ملتزم نبودن به ظاهر متن وادارد به خودی خود متن را از اعتبار نمیاندازد. آنچه متن را از اعتبار میاندازد این گمان است که این ناسازگاری متن را از حاصل وحی بودن ساقط کرده و یا امکان استفاده از متن را زایل میکند. این گمانهها بر مبنای پیشفرض هفت و هشت هستند که در نوشتار اصلی، زیر عنوان دسته پرسش چهارم آنها را نقد و ردّ کردم.
در انتهای پرسش آمده است: “اگر معنی ظاهری متن مقدس را معتبر ندانیم، آیا مجوز هرج و مرج در فهم آن را صادر نکردهایم؟” من ننوشتم که معنی ظاهری متن مقدس را معتبر نمیدانم، اما به هر جهت اگر منظور از هرج و مرج تشتت آراست، باید توجه کنیم که هر متنی که در مقابل خواننده قرار میگیرد آبستن تشتت آرا در فهم آن متن است. در مورد قرآن، نیازی به صدور مجوز نیست، آنچه پرسشکننده هرج و مرج مینامد هماکنون در جریان است. این تشتت آرا به خودی خود نه مطلوب است و نه نامطلوب، نه دلیلی است له و نه دلیلی است علیه یک رویکرد به خوانش قرآن.
4. وقتیکه فرضتان این است که مخاطبان قرآن اعراب زمان پیامبر بودهاند و محتوای قرآن متناسب با عقلانیت و اخلاق آن دوران بوده است و اگر در این زمان پیامبری فرستاده میشد، تعالیم وی با عقلانیت و اخلاق و علم این روزگار سازگار میشد، واقعا دلیل عقلی لزوم پیروی از متن مقدسی که در موارد متعددی با دوران ما همساز نیست چیست؟ آیا طرز برخورد شما که نکتهای از آن متن یعنی معنویت را برگرفتهاید و از بخش عمدهای از آن چشمپوشی میکنید، عقلا پذیرفتنی است؟
در متن پرسش عباراتی است که پیش از پاسخ باید آنها را سبکسنگین کنم، چون این عبارات تبیین روشنی از دیدگاه من نیستند:
اول اینکه باور من این نیست که ما ملزم به پیروی از متنی مقدّسیم. دوم اینکه متن پرسش به گونهای است که گویا من بر اینام که آنچه در قرآن آمده است یکسره با عقلانیت و اخلاق و علم این روزگار ناسازگار است. من آیات ناسازگار با اخلاق و علم این روزگار را آیات معدودی نسبت به تمام آیات قرآن میدانم، و بحث عقلانی بودن یا نبودن برخی آیات نیز بحث مجزّایی است که وارد آن نشدم. سوم اینکه منظور از پیروی کردن از قرآن چیست؟ من قرآن را کتاب قانون یا دستورالعمل نمیبینم، بلکه آن را، همانگونه که خود میگوید، کتاب یادآوری و پند (ذکر) میدانم. یادآوری و پند در حیطهی پیروی نیستند، بلکه در حیطهی تدبّر و انگیزشاند. در اصل نوشته نیز دیدگاهم را دربارهی آیاتی از قرآن که صورت تحکّمی دارند توضیح دادم. برای پرهیز از دراز شدن این نوشته همینقدر میگویم که از دید من مثلا عمل به آیات تقسیم ارث در قرآن پیروی از قرآن نیست، بلکه (سعی بیهوده برای) پیروی از دستوری اجتماعی است که قرآن برای شرایط خاصّ مخاطبان مستقیم خود داده بود.
بر مبنای تبیینی که از عبارات پرسش مطرح شده آوردم، اکنون سعی میکنم با دو نکته به این پرسش پاسخ دهم:
اول اینکه پرسش بر مبنای پیشفرض هشت است: “هرگونه ناسازگاری درونی یا بیرونی در یک متن تمام متن را غیر قابل اعتماد میکند.” همانگونه که آمد با این پیشفرض موافق نیستم. در نوشتار اصلی آوردم: “ناسازگاری درونی یا بیرونی تنها هنگامی متن یا سخنی را غیرقابل اعتماد میکند که این ناسازگاری در هدف و رویکرد آن متن یا سخن باشد. ”
دوم اینکه اگر دیدگاهی نقد میشود مناسب است که این نقد با اشراف به تمام آن دیدگاه باشد. من معنویت را نکتهای از متن مقدس در برابر بخش عمدهای از متن نمیبینم. مشخصا دربارهی قرآن، که موضوع پرسش است، بر مبنای تحلیلی که از آیات کتاب دارم (و خارج دامنهی این بحث است) من تمام قرآن را برای و در جهت تزکیه و معنویت میبینم. این نیز سخنی جدید و نادر نیست، و گمان نمیکنم قرآنشناسان و مفسّران قرآن با این سخن همراه نباشند. اینگونه نمیبینم که باید بخشی از آیات قرآن را کنار بگذاریم و تنها به دیگر آیات بسنده کنیم. همانگونه که در نوشتار اصلی آوردم قرآن (و بسیاری متون مقدس دیگر) کتاب درسی نیست و نباید با آن مانند کتاب درسی رفتار کرد. من تمام آیات قرآن را، از جمله آیاتی که بسیار محلّی هستند، و یا آیاتی که ممکن است ناسازگار با امروز دیده شوند، درجهت تزکیه و معنویت میبینم و همهی آنها را از این نظر برای دلبستگان قرآن سودمند و پربهره میبینم. در یکی از گفتارهایی که تحت عنوان “هفت گفتگو در باب اسلام و مسلمانی” داشتم این را با تفصیل بیشتر توضیح دادهام.
5. میپذیرم که پرسشهای ملکیان مخصوصا برای کسانی چالشبرانگیز است که باور دارند که دین پاسخگوی همهی مشکلات و نیازهای بشر است و برای شما که فهم دیگری از دین دارید، چندان چالشبرانگیز نیست، اما مسالهی اصلی این است که فهم شما از دین را چگونه میتوان از نظر بروندینی و دروندینی توجیه کرد؟
این البته تنها فهم من نیست، در نحلههای فکری در اسلام کمتر نحلهای را میشناسم که بر این باشد که دین پاسخگوی همهی مشکلات و نیازهای بشر است. در میان اندیشمندان دینی نیز، سنتی و نوگرا، از اهل سنّت تا شیعه، از صدر اسلام تاکنون، افراد زیادی را نمیشناسم که چنین ادّعایی کرده باشند. گمانم این است که ملکیان این پرسش را مطرح کرد تا توجه دینداران را به همین نکته جلب کند که بنا نبوده است دین پاسخگوی همهی مشکلات و نیازهای بشر باشد. شاید بتوان گفت این دعویِ “همه فن حریف” بودن دین و پوشاندن جامهی ایدئولوژیک به آن، واکنش برخی مسلمانان گذشته در برابر ایدئولوژیهای سکولارِ دوران استعمار بوده است.
این سخن که دین پاسخگوی همهی مشکلات و نیازهای بشر نیست، از نظر دروندینی نیازی به توجیه ندارد. من آیهای از قرآن را نمیشناسم که به صراحت دین را پاسخگوی همهی مشکلات و نیازهای بشر بداند. برعکس، آیات متعدّد قرآن هدف دین را همان رستگاری انسان میدانند که ملاک اصلیاش تزکیهی نفس است. در واقع این دعوی که دین بناست پاسخگوی همهی مشکلات و نیازهای بشر باشد نیاز به توجیه دروندینی دارد. نیازی به جستجوی بروندینی برای ردّ این دعوی نمیبینم.
6. از آنجا که در قسمتی از مطلبتان نسبت به بیان تناقضات قرآنی استاد ملکیان همدلی کرده بودید برایم این سوال پیش آمد که آیا با نکاتی که ایشان دربارهی ناسازگاری برخی آیات قرآن گفتهاند کاملا موافقید؟
من دربارهی آیات خاصّی که ملکیان به آنها اشاره کرد به عمد اظهار نظر نکردم. بر اینم که برخی از آیاتِ به ظاهر ناسازگار توجیههای تفسیری قابل قبول دارند، و برخی دیگر، همانگونه که در نوشتار اصلی اشاره کردم، با بحثهای جدید دربارهی ماهیت ادبی و بینامتنی قرآن قابل توضیحاند. این را نیز میدانم که تمام آیاتِ به ظاهر ناسازگار با توضیحات تفسیری، ادبی یا بینامتنی قابل توجیه نیستند. به عمد اظهار نظر نکردم چون در آن دیدگاه از ماهیت وحی که با آن همراهم، اصلا نیازی برای سازگاری درونی و بیرونی آیات نیست. طرح آن دیدگاه به این معنی نبود که من لزوما با ملکیان در ناسازگار دیدن آن آیاتِ مشخص هماندیشم.
7. اگر رهنمودهای قرآن برای تزکیه و معنویت آنقدر ساده هستند که به آگاهی کامل از دنیا و آخرت نیاز ندارند در آن صورت دیگر چه نیازی به وحی است؟
عبارت “آگاهی کامل از دنیا و آخرت” نیازمند توضیح و تبیینی است که برای کوتاه کردن این نوشته از آن میگذرم و پاسخ خود را بدون مقدمه میآورم. بله من بر اینم که رهنمودهای قرآن برای تزکیه و معنویت ساده هستند، از این نظر که بر مبنای یادآوری و پنداند (ذکر)، و برای همین نیز وابسته به آنچه پرسشکننده از آن به عنوان “آگاهی کامل از دنیا و آخرت” یاد کرده است نیستند. با این حال بسی سخن ساده که عمل به آن بس دشوار است و برای همین نفوذ کلامی میطلبد تا مراد سخن را روا کند. رهنمودهای قرآن ساده هستند اما بیان آنها از غنایی برخوردار است که بر جان و دل خوانندهای که به قرآن باور دارد تاثیر میگذارد. این سخنی انحصارگرایانه و مفتون به یک دین خاصّ نیست. آنچه نوشتم دربارهی دیگر کتابهای مقدّس و دلبستگان به آن کتابها نیز بیشوکم صادق است. جای بسی تعجّب است اگر تاثیر کتابهای آسمانی را در تزکیه و معنویت تعداد قابل توجّهی از دلبستگان آن کتابها، یا غیر مستقیم بر دیگران، نادیده بگیریم و با نگاهی پیشینی منکر امکان تاثیر داشتن این کتابها باشیم.
دربارهی “چه نیازی به وحی است” پاسخ من همان است که در این متن و در نوشتار اصلی آوردم، و اکنون به عبارتی دیگر میآورم: من وحی را تنها ابزار هدایت نه، که یکی از ابزارهای هدایت میدانم.
با این حال همانگونه که آوردم عقلانی نخواهد بود اگر گمان کنیم که ارائهی رهنمودهای ساده، ساده است. کتابهای آسمانی، در اینجا قرآن، نزد دلبستگان خود از درجهای از غنا و قدرت کلامی بهرهمنداند که با انگیزش و خیزشِ لازم برای سیر مسیر تزکیه و معنویت تناسب دارد. دلبستگان اینگونه متون مقدس نوعا ارتباط حاصل کردن با متن را یک تجربهی معنوی و دیداری با صاحب متن میبینند.
******
در کنار موارد بالا نقدها و پرسشهایی نیز دریافت کردم که به پیشزمینهی اندیشهای که پشت پاسخها بود مربوط میشد، مانند بحث کثرتانگاری، مفاهیم تزکیه و معنویت، اتمام حجت، کاربرد قرآن برای امروز، … . در پاورقی نوشتار اصلی به نوشتهها و گفتارهای گذشته که در آنها به این موضوعات پرداخته بودم ارجاع داده بودم. به نویسندگان اینگونه نقدها و پرسشها پیشنهاد کردم که با مراجعه به منابعی که در پاورقی آن متن بود من را از نقد جامعتر خود بهرهمند سازند.
سپاسگزارم از دوستان دیده و نادیده که با پرسشها و نقد خود به جریان اندیشه کمک میکنند و به من نیز فرصتی برای تفکر و تأمل و تبیین میدهند.
در تایید صحبت آقای فرهاد شفتی، درباره حجیت ظواهر قرآن و اعتبار تاویل، نزاعی میان اصحاب حکمت متعالیه که میخواهند میان معرفت دینی(قرآن) و معرفت فلسفی (برهان) جمع کنند و اهل تفکیک که منکر چنین رویکرد و رهیافتی هستند وجود دارد. اهل تفکیک و به طور مثال مثال آقای حکیمی میگوید ملاصدرا و پیروان او، فلسفهی خود را بر مفاهیم قرآنی تحمیل میکنند و ما نباید چنین تفسیرهای تحمیلگونهای را قبول کنیم و باید به خود آیات قرآن با همان ظواهرشان رجوع کنیم. به نظر بنده، در اینکه معرفت دینی یک چیز است و معرفت فلسفی چیز دیگر، حق با اهل تفکیک است؛ اما تصور و برداشت آنها از متن مقدس ایدوئولوژیگونه است، به این ترتیب که قرآن یک جهانبینی و جهانشناسی است که حاوی یک سری گزارهها و باورهاست که عین حقیقت هستند. در حالی که اگر به کلیدواژه ((نزول)) توجه کنیم و به محدودیتهای تاریخی آن التفات داشته باشیم، دیگر انتظارمان از متن مقدس و قرآن این نیست که یک نظام و سیستم از گزارههای مخبر از واقعیتها باشد. به قول علامه طباطبایی که خودش یک فیلسوف صدرایی است، بله ما باید در تفسیرمان از قرآن به خود معانی ظاهری قرآن توجه کنیم، اما موضوع آن است که (کل قرآن) محصول نزول حقیقت الهی است و تاویل یعنی این متن را که ترکیبی از الفاظ و معانی است به آن حقیقت الهی برتر ارجاع بدهیم.
سلام استاد، اگر امکانش هست در خصوص اینکه در قرآن آمده است که شما نمی توانید آیه ای مثل این آیات بیاورید، توضیحی بدهید. سپاس فراوان