سخنانِ سرگردان، از پیشوایان یا دیگران؛ فرآیندِ پیدایشِ چند نبشتهی اسلامی – شیعی(۱)
عهدنامهی مالِک، دعای کُمَیل، و خطبههایی از نهجالبلاغه
محمدمهدی شیرازی(پژوهشگر فلسفه و دین): در این جُستار انتساب عهدنامه مالِک، دعای کُمَیل، و خطبههایی از نهجالبلاغه به پیشوای یکم شیعیان علی بن ابیطالب؛ به بررسی گرفته شده است، این انتسابها تا چه اندازه سست یا استوار؛ و این نبشتهها تا چه اندازه از علی یا دیگران میباشند؟
بخش یکم: حدیثوارگی
۱. خاستگاهها
اگرچه هر گفتاری جدا از گوینده آن باید بررسی شود؛ تا اگر شایسته بود برداشته و اگر نه کنار گذاشته شود، اما در رویکردی دیندارانه هر گفتاری با تراز گوینده آن پذیرفته یا کنار گذاشته میشود، هر آن چه به پیشوایان دین انتساب داشته باشد – گاه با بررسی سند و گاه بدون آن – پذیرفته وگرنه کنار گذاشته میشود.
از سوی دیگر در پی باور به پیشی، سَروَرى، و برتری پیشوایان از نگاه دیندارانه؛ نیز پیدایش چیزی به نام: “حدیثواره” (حدیث برساخته یا ویراسته) نزدیک به نگاه میرسد.
چه بسا در درازنای زمان بسیاری از سخنان برجسته از فرهیختگان در پهنه جهان به دایره احادیث یا سخنان پیشوایان درکشیده شده باشند؛ تا در میان آن دسته از دینداران پذیرفتگی یافته، یا ساختار دینداری را مایه بخشیده، یا جایگاه پیشوایان را تقویت نموده، و یا احادیث زننده در آن زمینه را مهار و چاره نمایند.
۲. نمونهها
ابنابیالحدید در شرح نهجالبلاغه خود؛ در آخر کتاب به گردآوردی دستهای – نزدیک به هزار شماره – از اندرزها پرداخته و در این باره گفته است:
“و نحن الآن ذاکرون … ما نسبه قوم إلیه فبعضه مشهور عنه و بعضه لیس بذلک المشهور لکنه قد روی عنه و عزی إلیه و بعضه من کلام غیره من الحکماء و لکنه کالنظیر لکلامه”.
[و اینک سخنانی را خواهیم آورد که کسانی آنها را به علی نسبت دادهاند، این در حالی است که انتساب برخی از آنها به او مشهور است، و برخی از آنها انتسابشان به وی چندان مشهور نیست، و برخی دیگر از آنها سخنان دیگر اندیشمندان هستند؛ اگرچه همانند سخنان او میباشند].
و به همین روند هنوز هم سخنانی به علی نسبت داده میشوند در حالی که مأخذ آنها تنها همین بخش از شرح نهجالبلاغه میباشد.
این پدیده در باره پندواندرزهایی که در باب حکمتها از کتاب نهجالبلاغه یا کتاب غررالحکم به علی نسبت داده شدهاند نیز دور و دشوار نمینماید؛ بل بسیاری از سخنان برجسته یا پندواندرزهایی که در این دست از کتابها به پیشوایان دین نسبت داده شدهاند در پندنامهها، مثلنامهها، و کتابهای ادبیات با انتساب به گویندگانی دیگر آورده شدهاند.
از سوی دیگر گاه شاید اندرزی از پیشینیان به دست پیشوایان رسیده باشد اما از روزی که از آن پیشوا شنیده شده دیگر در میان پیروان انتساب پیشین آن به فراموشی سپرده شده و در شمار سخنان آن پیشوا درآمده است.
برای نمونه؛ اندرز: “قِیمَهُ کُلِّ امرِئٍ مَا یُحسِنُه” [هر کسی به اندازه آن چه میتواند به درستی انجام دهد ارزشمند است]، در نهجالبلاغه و غیره به علی منسوب گشته است، و سید رضى بسیار علی را بر آوردن این سخن ستوده است (ذیل حکمت ۸۱)؛ در حالی که این سخن در میان اندرزهای یادشده از برخی از اندیشمندان پیش از اسلام یافت شده است.
نویسنده عِقدالفَرید اندرزهایی را درهم با انتساب به بُزُرگمِهر وزیرِ اندیشمندِ انوشیروان؛ و اَکثَم بن صیفی از اندیشمندان عرب پیش از اسلام آورده است، و در میان آنها این اندرز چنین آمده است: “قِیمَهُ کُلِّ إنسَانٍ مَا یُحسِن”.
نمونهای دیگر از حدیثوارگی را در پدیده دیوان یا دیوانهای شعر منسوب به علی میتوان دید، در حالی که انتساب آنها در میان ادبشناسان به پذیرش نرسیده است؛ و ادبشناسی چون عبدالقادر بغدادی در این باره گفته است:
“در باره شعرهای منسوب به علی؛ برخی از کارشناسان – چون مازنی و زمخشری – تنها انتساب یک دوبیتی را پذیرفتهاند؛ که بند نخستش چنین است:
تلکم قریش تمنانی لتقتلنی … فلا وربک ما بروا و لا ظفروا …
اما ثعلب در باره دوبیتیِ دیگری (از علی در روز خیبر در نبرد با مرحب) گفته است: راویان در انتساب آن به علی اختلافی ندارند، و در تأیید ثعلب میگویم: همه کتابهای تاریخ آن را آوردهاند:
أنا الذی سمتنی أمی حیدره … کلیث غابات کریه المنظره
أکیلکم بالسیف کیل السندره … أطعن بالرمح نحور الکفره” (خزانه الأدب، ج۶، ص۶۷، ۶۹، ۷۰).
از سوی دیگر ابنعبدربه هنگامی که از شعر علی سخن میگوید برای نمونه ابیاتی را به علی نسبت میدهد که آنها را در جنگ صفین گفته است (عقدالفرید، ج۶، ص۱۳۳).
از این سخنان دو نکته بر میآید: یکم این که شعر علی بسیار اندک بوده است، و دوم این که شعر علی از جنس رجزخوانی در جنگ و نه از جنس شعر هنرمندانه بوده است.
حدیثوارگی ویرایشِ هرچهبیشترِ سخنان پیشوایان را نیز در پی داشته و در بر میگیرد.
نمونهای از این ویرایشها را میتوان در کتاب نهجالبلاغه از سید رضی پیگیری کرد.
نهجالبلاغه با رویکردی ادیبانه نگاشته شده است، و آن چه در آن به پیشوای یکم شیعیان علی بن ابیطالب نسبت داده شده است پس از ویرایش به دست نویسنده آن به این سامان رسیده است.
سید رضى خود سخنور، سراینده، و آشنا با آرایههای هنری در زبان عربی بوده است.
زمانی که یک سخنورِ آشنا با آرایههای هنری در زبان با رویکردی ادیبانه دست به کاری میبرد – به ویژه اگر آن کار در مقام ستایش یک پیشوای دینی در سخندانی نگاشته شده باشد – بسیار نزدیک به نگاه میرسد نقش ویرایش در آن اثر پررنگ باشد.
ویرایش از گزینش تا بازپردازش را در بر میگیرد.
نویسنده نهجالبلاغه با بهکارگیری واژههای “اختیار” و “مختار” در مورد آن چه به عنوان سخنان علی آورده است؛ دست خود را در کار گزینش باز گذاشته است.
با مقایسه نسخه خطبهای در نهجالبلاغه با نسخه آن در منابع دیگر میتوان دریافت: آن بندی که در نهجالبلاغه به عنوان عبارتی بههمپیوسته آورده شده نیز گاه با برش و پرش و در نتیجه چینشی تازه ارائه شده است.
چیدمان تازه میتواند ساختار سخن را تواناتر از پیش بنماید.
از سوی دیگر در گردش سخنی از پیشوایان در دست راویان – به ویژه آنانی که آشنا با سخنوری بودهاند – چه بسا آن سخن با یک یا چند بار بازپردازی دگردیسی یافته، شکل نخستین خود را از دست داده، واژگان و چیدمان آن گیرا، توانا، و باشکوهتر شده باشند.
سید رضی مینویسد: “… روایات کلامه تختلف اختلافا شدیدا، فربما اتفق الکلام المختار فی روایه … ثم وجد بعد ذلک فی روایه أخرى موضوعا غیر وضعه الأول … بلفظ أحسن عباره، فتقتضی الحال أن یعاد”.
[روایتها از سخنان علی بسیار باهم تفاوت دارند، گاه سخن گزیدهای که آوردهام را در روایتی دیدهام؛ سپس آن را در روایتی دیگر یافتهام در حالی که چیدمانی دیگر و بِهتر داشته است؛ پس آن را دوباره آوردهام].
با مقایسه سخنان علی در منابع حدیثی – تاریخی با سخنان وی در کتابی مانند نهجالبلاغه میتوان به این بازپردازی پی برد، و اساسا با شناخت شیوه و روش سخنگویی وی بر پایه این منابع میتوان به برساختگی یا ویراستگی بسیاری از آن چه در زمانهای پسین به وی منسوب گشته است ره یافت.
سخن علی – اگرچه سخنورانه اما – چیزی ساده، کمآرایه، و سازگار با زمان، مکان، سخنوران، و مردمان آن دوران بوده است، در حالی که در گذر زمان دست فرگشت از آن سخنانی درهمتافته، پرآرایه، و هنرنمایانه، آن هم از جنس سخن سخنسرایان در زمانهای پسین – همچون ابننباته در خطبههایش – را برساخته است.
بخش دوم: عهدنامه مالک
داستان عهدنامه مالک – آن گونه که در نهجالبلاغه آمده – این است که علی بن ابیطالب در زمان خلافتش مالِک اَشتر را به مصر میفرستد تا از سوی وی فرماندار آن جا باشد، و آن گاه او را شیوهنامهای میدهد تا در فرمانداری خویش به کار بگیرد.
اینک به بررسی این داستان میپردازیم.
۱. عهدنامه مالک اشتر از سده چهارم هجری قمری به دست رسیده است.
این عهدنامه نخستین بار در نهجالبلاغه از سید رضى (د ۴۰۶)، تحفالعقول از حَرّانی (از محدّثان سده چهارم)، و پارههایی از آن در سعادهواِسعاد از عامری نیشابوری (د ۳۸۱) آمده است، و منابع دیگر آن – مانند: تذکره از ابنحمدون (د ۵۶۲)، و صبح الاَعشی از قَلقَشندی (د ۸۲۱) – همه پس از اینها میباشند.
اما در همان روزگار برخی از محدثان عهدنامه مالک را نامهای میدانستهاند که علی به مردم مصر در باره نصب مالک به فرمانداری بر ایشان نوشته است.
نجاشی (د ۴۵۰) در شرح حال اصبغ و صعصعه از یاران علی گفته است که ایشان عهدنامه مالک را روایت کردهاند؛ آن گاه متنی که از آن عهدنامه به دست داده است همان نامه علی به مردم مصر میباشد: “… أما بعد: فإنی قد بعثت إلیکم عبدا من عبیدالله لا ینام أیام الخوف و لا ینکل عن الأعداء … و هو مالک بن الحارث … فاسمعوا و أطیعوا أمره، فإن أمرکم بالنفر فانفروا، و إن أمرکم أن تقیموا فأقیموا، فإنه لا یقدم و لا یحجم إلا بأمری …” (رجال نجاشی، شماره ۵ و ۵۴۲).
دیگر این که طبری (د ۳۱۰) از کسی که همراه اشتر بوده روایت کرده که گفته است: پس از درگذشت اشتر در آن چه همراه او بود نامه علی به مردم مصر را یافتیم: “لما هلک الأشتر وجدنا فی ثقله رساله علی إلى أهل مصر …”.
این گزارش میتواند برساند که مالک تنها همان نامه علی به مردم مصر – و نه شیوهنامهای برای فرمانداری – را به همراه داشته است.
این نامه در نهجالبلاغه به عنوان نامه علی به مردم مصر؛ و جدا از عهدنامه مالک آورده شده است (نامه شماره ۳۸).
۲. قاضى نعمان مغربی (د ۳۶۳) در همان روزگار نسخهای از آن چه به آن عهدنامه مالک گفته میشود را روایت کرده است در حالی که هیچ نشانهای از این که علی آن را برای مالک اشتر در فرمانداری مصر نوشته باشد در آن دیده نمیشود، بل در آن با فرمانداران سخن گفته شده؛ و قاضى بر سر انتساب آن به پیامبر اسلام یا علی بن ابیطالب تردید نموده است: “و عن علی أنه ذکر عهدا فقال الذی حدثناه أحسبه من کلام علی إلا أنا روینا عنه أنه رفعه فقال عهد رسول الله عهدا … و فیه ذکر أمر الأمراء بالعدل فی رعایاهم و الإنصاف من أنفسهم”.
بنا بر این هر بندی در نسخه نهجالبلاغه که از زبان علی مینماید – مانند سرآغاز نامه، و حکایت سفر به یمن در زمان پیامبر، و این که از پیامبر پرسیدم یا شنیدم – در نسخه قاضى یافت نمیشود؛ و این میتواند شاهدی بر افزودگی این بندها باشد.
دیگر در باره بندی که فرماندار را به دیدار با مردم و پرهیز از پردهنشینی سفارش میکند، این بند در نسخه قاضى کوتاه است: “وَ لَا تُطِلِ الِاحْتِجَابَ فَإِنَّ ذَلِکَ بَابٌ مِنْ سُوءِ الظَّنِّ بِکَ وَ دَاعِیَهٌ إِلَى فَسَادِ الْأُمُورِ عَلَیْکَ وَ النَّاسُ بَشَرٌ لَا یَعْرِفُونَ مَا غَابَ عَنْهُمْ”.
در حالی که در نسخه نهجالبلاغه بندی بلند دیده میشود که آغاز و انجام آن چنین است: “وَ أَمَّا بَعْدُ فَلاَ تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَکَ عَنْ رَعِیَّتِکَ فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلاَهِ عَنِ الرَّعِیَّهِ شُعْبَهٌ مِنَ الضِّیقِ وَ قِلَّهُ عِلْمٍ بِالْأُمُورِ … مَعَ أَنَّ أَکْثَرَ حَاجَاتِ النَّاسِ إِلَیْکَ مِمَّا لاَ مَؤُونَهَ فِیهِ عَلَیْکَ مِنْ شَکَاهِ مَظْلَمَهٍ أَوْ طَلَبِ إِنْصَافٍ فِی مُعَامَلَهٍ”.
و این از روایتی گرفته شده است که علی به یکی از فرمانداران خود نامهای نوشت که متن آن چنین بوده است:
“أَمَّا بَعْدُ؛ فَلَا تُطَوِّلَنَّ حِجَابَکَ عَلَى رَعِیَّتِکَ؛ فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلَاهِ عَنِ الرَّعِیَّهِ شُعْبَهٌ مِنَ الضِّیقِ، وَقِلَّهُ عِلْمٍ بِالْأُمُورِ … مَعَ أَنَّ أَکْثَرَ حَاجَاتِ النَّاسِ إِلَیْکَ مَا لَا مَؤُنَهَ فِیهِ عَلَیْکَ؛ مِنْ شِکَایَهِ مَظْلَمَهٍ أَوْ طَلَبِ إِنْصَافٍ، فَانْتَفِعْ بِمَا وَصَفْتُ لَکَ، وَاقْتَصِرْ عَلَى حَظِّکَ وَرُشْدِکَ إِنْ شَاءَ اللهُ”.
این روایت را ابوبکر دینوری (د ۳۳۳) در کتاب مُجالسه آورده است.
از عبارت “أما بعد” در آغاز این نوشته؛ و عبارت “فانتفع بما وصفت لک” در انجام آن؛ به نظر میرسد همه آن نامه همین بوده است.
جالب این که عبارت “أما بعد” که نشانگر سرآغاز سخن؛ و عبارت: “فانتفع بما وصفت لک” که نشانگر سرانجام سخن است هر دو در میانه متن موسوم به عهدنامه مالک دیده میشوند (عبارت یکم در نسخه نهجالبلاغه؛ و عبارت دوم در نسخه تحفالعقول)، لذا گویا آن نامه علی به یکی از فرمانداران خود؛ به متن این عهدنامه افزوده شده است.
۳. طاهر خُزاعی (د ۲۰۷) – از فرماندهان نامدارِ مأمون خلیفه عباسی – هنگامی که فرزندش عبدالله از سوی خلیفه به فرمانداری سرزمینهایی از جمله مصر منصوب شد؛ عهدنامهای برای وی نوشت تا آن را در فرمانداری خویش به کار بگیرد، این عهدنامه محتوایی بسیار نزدیک به عهدنامه مالک دارد؛ اگرچه انشای آن دو متفاوت است.
عهدنامه طاهر به فرزندش عبدالله در میان مردم شهرت یافت و دست به دست گردید تا به دست خلیفه رسید، خلیفه بسیار آن را پسندید پس دستور داد تا از آن بنویسند و برای همه فرمانداران خلافت بفرستند.
طبری (د ۳۱۰) و ابناثیر (د ۶۳۰) از کسانی هستند که این عهدنامه را روایت کردهاند (رسائل العرب، ج۳، ص۴۰۶، ش۲۹۵. تاریخ طبری، ج۷، ص۱۶۰. تاریخ ابناثیر، ج۵، ص۵۱۷).
شهرت عهدنامه طاهر از سویی، و دستاندازهای پیشروی عهدنامه مالک از سوی دیگر؛ میتواند مایه گمان به برساختگی عهدنامه مالک از روی عهدنامه طاهر را فراهم آورد.
۴. عهدنامه طاهر، عهدنامه مالک، و عهدنامهای که قاضى آورده است درونمایهای بسیار نزدیک بههم دارند، و از آن جا که از میان آنها عهدنامه طاهر سرگذشتی شیواتر دارد، و از سوی دیگر نشاید که متنی به این درازا از پیشوایان چنین در کتابهای حدیث گمنام (به معنای نایابی بندهایی از آن به عنوان عهدنامه نبوی یا علوی در روایات دیگر) باشد، لذا میتوان گفت: شاید عهدنامه طاهر در اثر گردشی که میان دستها داشته است با بازنویسی، ویرایش، و افزایش به شکل عهدنامههای قاضى و مالک درآمده است.
این همانندی را در جایجای این عهدنامهها میتوان دید، در این جا به چند نمونه توجه کنید:
۱- سفارش به مهرورزی و رسیدگی به عموم مردم
عهدنامه طاهر: “… وَ أَوْجَبَ عَلَیْکَ الرَّأْفَهَ بِمَنِ اسْتَرْعَاکَ أَمْرَهُمْ مِنْ عِبَادِهِ، وَ أَلْزَمَکَ … الذَّبَّ عَنْهُمْ، وَ الدَّفْعَ عَنْ حَرِیمِهِمْ وَ بَیْضَتِهِمْ، وَ الْحَقْنَ لِدِمَائِهِمْ، وَ الْأَمْنَ لِسَبِیلِهِمْ، وَ إِدْخَالَ الرَّاحَهِ عَلَیْهِمْ فِی مَعَایِشِهِم … وَ ارْأَفْ بِجَمِیعِ الرَّعِیَّهِ”.
عهدنامه قاضی: “أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ لِرَعِیَّتِکَ وَ الْمَحَبَّهَ لَهُمْ وَ التَّعَطُّفَ عَلَیْهِمْ وَ الْإِحْسَانَ إِلَیْهِمْ، وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً تَغْتَنِمُ زَلَلَهُمْ وَ عَثَرَاتِهِمْ؛ فَإِنَّهُمْ إِخْوَانُکَ فِی النِّسْبَهِ وَ نُظَرَاؤُکَ فِی الْخَلْقِ”.
عهدنامه مالک: “وَ أَشعِر قَلبَکَ الرَّحمَهَ لِلرَّعِیَّهِ وَ المَحَبَّهَ لَهُم وَ اللُّطفَ بِهِم، وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیهِم سَبُعاً ضَارِیاً تَغتَنِمُ أَکلَهُم؛ فَإِنّهُم صِنفَانِ إِمّا أَخٌ لَکَ فِی الدّینِ وَ إِمّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الخَلقِ”.
۲- سفارش به پرهیز از غُرور
عهدنامه طاهر: “وَ إِیَّاکَ أَنْ تَقُولَ: إِنِّی مُسَلَّطٌ أَفْعَلُ مَا أَشَاءُ؛ فَإِنَّ ذَلِکَ سَرِیعٌ بِکَ إِلَى نَقْصِ الرَّأْیِ وَ قِلَّهِ الْیَقِینِ بِاللهِ … وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمُلْکَ لِلهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَ یَنْزِعُهُ مِمَّنْ یَشَاءُ”.
عهدنامه قاضى: “وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّی أَمِیرٌ أَصْنَعُ مَا شِئْتُ؛ فَإِنَّ ذَلِکَ یُسْرِعُ فِی کَسْرِ الْعَمَلِ، وَ إِذَا أَعْجَبَکَ مَا أَنْتَ فِیهِ وَ حَدَثَتْ لَکَ عَظَمَهٌ وَ دَخَلَتْکَ لَهُ أُبَّهَهٌ … فَاذْکُرْ عِظَمَ قُدْرَهِ اللهِ عَلَیْکَ”.
عهدنامه مالک: “وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ؛ فَإِنَّ ذَلِکَ إِدْغَالٌ فِی الْقَلْبِ وَ مَنْهَکَهٌ لِلدِّینِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِیَرِ، وَ إِذَا أَحْدَثَ لَکَ مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ سُلْطَانِکَ أُبَّهَهً أَوْ مَخِیلَهً فَانْظُرْ إِلَی عِظَمِ مُلْکِ اللهِ فَوْقَکَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْکَ عَلَی مَا لَا تَقْدِرُ عَلَیْهِ مِنْ نَفْسِکَ”.
۳- سفارش به پرهیز از خونریزی
عهدنامه طاهر: “وَ لَا تُسْرِعَنَّ إِلَى سَفْکِ دَمٍ؛ فَإِنَّ الدِّمَاءَ مِنَ اللهِ بِمَکَانٍ عَظِیمٍ انْتِهَاکًا لَهَا بِغَیْرِ حَقِّهَا”.
عهدنامه قاضى: “وَ إِیَّاکَ وَ التَّسَرُّعَ إِلَى سَفْکِ الدِّمَاءِ بِغَیْرِ حِلِّهَا؛ فَإِنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ أَعْظَمَ مِنْ ذَلِکَ تِبَاعَهً، وَ لَا تَطْلُبَنَّ تَقْوِیَهَ مُلْکٍ زَائِلٍ لَا تَدْرِی مَا حَظُّکَ مِنْ بَقَائِهِ وَ بَقَائِکَ لَهُ بِهَلَاکِ نَفْسِکَ وَ التَّعَرُّضِ لِسَخَطِ رَبِّکَ”.
عهدنامه مالک: “إِیَّاکَ وَ الدِّمَاءَ وَ سَفْکَهَا بِغَیْرِ حِلِّهَا؛ فَإِنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ أَدْعَی لِنِقْمَهٍ وَ لَا أَعْظَمَ لِتَبِعَهٍ وَ لَا أَحْرَی بِزَوَالِ نِعْمَهٍ وَ انْقِطَاعِ مُدَّهٍ مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ بِغَیْرِ حَقِّهَا، وَ اللهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُکْمِ بَیْنَ الْعِبَادِ فِی مَا تَسَافَکُوا مِنَ الدِّمَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ، فَلَا تُقویَنَّ سُلْطَانَکَ بِسَفْکِ دَمٍ حَرَامٍ؛ فَإِنَّ ذَلِکَ مِمَّا یُضْعِفُهُ وَ یُوهِنُهُ بَلْ یُزِیلُهُ وَ یَنْقُلُهُ”.
۴- سفارش به دیدار و گشادهرویی با مردم و گشودگی نسبت به انتقاد و اعتراض
عهدنامه طاهر: “وَ أَکْثِرِ الْإِذْنَ لِلنَّاسِ عَلَیْکَ، وَ أَبْرِزْ لَهُمْ وَجْهَکَ، وَ سَکِّنْ لَهُمْ أَحْرَاسَکَ، وَ اخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَکَ، وَ أَظْهِرْ لَهُمْ بِشْرَکَ، وَ لِنْ لَهُمْ فِی الْمَسْأَلَهِ وَ الْمَنْطِقِ، وَ اعْطِفْ عَلَیْهِمْ بِجُودِکَ وَ فَضْلِکَ، وَ إِذَا أَعْطَیْتَ فَأَعْطِ بِسَمَاحَهٍ وَ طِیبِ نَفْسٍ وَ الْتِمَاسِ الصَّنِیعَهِ وَ الْأَجْرِ غَیْرَ مُکَدِّرٍ وَ لَا مَنَّانٍ؛ فَإِنَّ الْعَطِیَّهَ عَلَى ذَلِکَ تِجَارَهٌ مُرْبِحَهٌ إِنْ شَاءَ اللهُ”.
عهدنامه قاضى این بند را ندارد.
عهدنامه مالک: “وَ اجْعَلْ لِذَوِی الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِیهِ شَخْصَکَ وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً فَتَتَوَاضَعُ فِیهِ لِلهِ الَّذِی خَلَقَکَ وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَ أَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسِکَ وَ شُرَطِکَ حَتَّی یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَعْتِعٍ؛ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ یَقُولُ فِی غَیْرِ مَوْطِنٍ: لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّهٌ لَا یُؤخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ القَوِیِّ غَیرَ مُتَعتِعٍ، ثُمّ احتَمِلِ الخُرقَ مِنهُم وَ العَیَّ وَ نَحِّ عَنهُمُ الضّیقَ وَ الْأَنَفَ؛ یَبْسُطِ اللهُ عَلَیْکَ بِذَلِکَ أَکْنَافَ رَحْمَتِهِ وَ یُوجِبْ لَکَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ، وَ أَعْطِ مَا أَعْطَیْتَ هَنِیئاً وَ امْنَعْ فِی إِجْمَالٍ وَ إِعْذَارٍ”.
۵- سفارش به رسیدگی به نیازمندان ناتوان
عهدنامه طاهر: “وَ أَفْرِدْ نَفْسَکَ بِالنَّظَرِ فِی أُمُورِ الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینِ، وَ مَنْ لَا یَقْدِرُ عَلَى رَفْعِ مَظْلَمَهٍ إِلَیْکَ، وَ الْمُحْتَقَرِ الَّذِی لَا عِلْمَ لَهُ بِطَلَبِ حَقِّهِ، فَسَلْ عَنْهُ أَحْفَى مَسْأَلَهٍ، وَ وَکِّلْ بِأَمْثَالِهِ أَهْلَ الصَّلَاحِ مِنْ رَعِیَّتِکَ وَ مُرْهُمْ بِرَفْعِ حَوَائِجِهِمْ وَ حَالَاتِهِمْ إِلَیْکَ لِتَنْظُرَ فِیهَا بِمَا یُصْلِحُ اللهُ بِهِ أَمْرَهُمْ”.
عهدنامه قاضی: “وَ تَفَقَّدْ حَاجَاتِ مَسَاکِینِ النَّاسِ وَ فَقُرَائِهِمْ مِمَّنْ لَا تَصِلُ إِلَیْکَ حَاجَتُهُ وَ مَنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُیُونُ وَ تُحَقِّرُهُ النَّاسُ عَنْ رَفْعِ حَاجَتِهِ إِلَیْکَ، وَ انْصِبْ لَهُمْ أَوْثَقَ مَنْ عِنْدَکَ فِی نَفْسِکَ نَصِیحَهً وَ أَعْظَمَهُمْ فِی الْخَیْرِ خَشْیَهً وَ أَشَدَّهُمْ لِلهِ تَوَاضُعاً مِمَّنْ لَا یَحْتَقِرُ الضُّعَفَاءَ وَ لَا یَسْتَشْرِفُ الْعُظَمَاءَ وَ مُرْهُ فَلْیَرْفَعْ إِلَیْکَ أُمُورَهُمْ ثُمَّ انْظُرْ فِیهَا نَظَراً حَسَناً”.
عهدنامه مالک: “وَ تَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لَا یَصِلُ إِلَیْکَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُیُونُ وَ تَحْقِرُهُ الرِّجَالُ، فَفَرِّغْ لِأُولَئِکَ ثِقَتَکَ مِنْ أَهْلِ الْخَشْیَهِ وَ التَّوَاضُعِ فَلْیَرْفَعْ إِلَیْکَ أُمُورَهُمْ ثُمَّ اعْمَلْ فِیهِمْ بِالْإِعْذَارِ إِلَی اللهِ یَوْمَ تَلْقَاهُ”.
برآمد:
۱. عهدنامه علی به مالک نامهای به مردم مصر بوده است که در آن مالک به فرمانداری بر ایشان نصب شده است.
این عهدنامه نزد مورخان و محدثان شناختهشده بوده است.
این عهدنامه کوتاه با عهدنامه بلندی که به آن عهدنامه علی به مالک در فرمانداری مصر گفته میشود بیگانه میباشد.
۲. برخی از محدثان – مانند قاضى نعمان – عهدنامه بلندی که به آن عهدنامه علی به مالک در فرمانداری مصر گفته میشود را چنین نمیدانستهاند، بنا بر نگاه این محدثان همه بندهایی که چنین دلالتی دارند افزودنی میباشند.
از سوی دیگر افزودگی بندی از این عهدنامه – همان که ابوبکر دینوری در کتاب مجالسه آورده است – نیز جداگانه به اثبات رسیده است.
۳. عهدنامه طاهر به فرزندش عبدالله که از سوی مأمون فرماندار سرزمینهایی از جمله مصر شده بود در زمان خود بسیار شهرت یافته است، همانندی درونمایه آن عهدنامه با متنی که به آن عهدنامه علی به مالک گفته میشود از سویی، و گیرههای انتساب عهدنامه علی به مالک از سوی دیگر؛ گمان را به سمت برساختگی عهدنامه مالک از روی عهدنامه طاهر پس از بازنویسی، ویرایش، و افزایش میبرد.
بخش سوم: دعای کمیل
داستان دعای کمیل – آن گونه که در مصباحالمتهجد آمده – این است که کُمَیل نَخَعی از یاران علی بن ابیطالب شبی این نیایش را از علی شنیده و آن را روایت کرده است.
اینک به بررسی این داستان میپردازیم.
۱. دعای کمیل از سده پنجم هجری قمری به دست رسیده است.
این دعا را شیخ طوسی (۳۸۵-۴۶۰) در کتاب مصباحالمتهجد آورده است.
تنها بندی از این دعا را محدثانی پیش از شیخ طوسی به نقل از علی روایت کردهاند.
ابنابیشیبه (د ۲۳۵) روایت کرده که علی در دعای خود چنین میگفته است:
“اللَّهُمَّ إنِّی أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعْتَ بِهَا کُلَّ شَیْءٍ، وَبِجَبَرُوتِکَ الَّتِی غَلَبْتَ بِهَا کُلَّ شَیْءٍ، وَبِعَظَمَتِکَ الَّتِی غَلَبْتَ بِهَا کُلَّ شَیْءٍ، وَبِسُلْطَانِکَ الَّذِی مَلَأْتَ بِهِ کُلَّ شَیْءٍ، وَبِقُوَّتِکَ الَّتِی لَا یَقُومُ لَهَا شَیْءٌ، وَبِنُورِکَ الَّذِی أَضَاءَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ، وَبِعِلْمِکَ الَّذِی أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ، وَبِاسْمِکَ الَّذِی تُبِیدُ بِهِ کُلَّ شَیْءٍ، وَبِوَجْهِکَ الْبَاقِی بَعْدَ فَنَاءِ کُلِّ شَیْءٍ، یَا نُورُ یَا قُدُّوسُ؛ ثَلَاثًا، یَا أَوَّلَ الْأَوَّلِینَ، وَیَا آخِرَ الْآخِرِینَ، وَیَا اللهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ، اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ، وَاغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تُورِثُ الذَّمَّ، وَاغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ القَسمَ، وَاغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ، وَاغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلَاءَ، وَتُدِیلُ الْأَعْدَاءَ، وَاغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ غَیْثَ السَّمَاءِ، وَتُعَجِّلُ الْفَنَاءَ، وَتُظْلِمُ الْهَوَاءَ، وَتَرُدُّ الدُّعَاءَ، وَاغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تَکْشِفُ الْغِطَاءَ”.
و ابنابیالدنیا (د ۲۸۱) نیز روایت کرده که علی در دعای خود چنین گفته است:
“یَا نُورُ، یَا قُدُّوسُ، یَا حَیُّ، یَا اللهُ، یَا رَحْمَانُ؛ رَدَّدَهَا ثَلَاثًا، اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُحِلُّ النِّقَمَ، وَاغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ، وَاغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُورِثُ النَّدَمَ، وَاغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ، وَاغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ القَسمَ، وَاغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلَاءَ، وَاغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُعَجِّلُ الْفَنَاءَ، وَاغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُدِیلُ الْأَعْدَاءَ، وَاغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَقْطَعُ الرَّجَاءَ، وَاغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَرُدُّ الدُّعَاءَ، وَاغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُمْسِکُ غَیْثَ السَّمَاءِ، وَاغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُظْلِمُ الْهَوَاءَ، وَاغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَکْشِفُ الْغِطَاءَ”.
با مقایسه میان این دو نسخه از دعا و نسخهای که شیخ طوسی به دست داده است میتوان گفت: نسخه شیخ طوسی به جهت بهینگی ویرایش یافته است.
نسخه شیخ طوسی:
“اللَّهُمَّ إنِّی أسألُکَ بِرَحمَتِکَ الَّتِی وَسِعَت کُلَّ شَیءٍ، وَبِقُوَّتِکَ الَّتِی قَهَرتَ بِهَا کُلَّ شَیءٍ، وَخَضَعَ لَهَا کُلُّ شَیءٍ، وَذَلَّ لَهَا کُلُّ شَیءٍ، وَبِجَبَرُوتِک الَّتِی غَلَبْتَ بِهَا کُلَّ شَیْءٍ، وَبِعِزَّتِکَ الَّتِی لَا یَقُومُ لَهَا شَیءٌ، وَبِعَظَمَتِکَ الَّتِی مَلَأَت کُلَّ شَیءٍ، وَبِسُلطَانِکَ الَّذِی عَلَا کُلَّ شَیءٍ، وَبِوَجهِکَ البَاقِی بَعدَ فَنَاءِ کُلِّ شَیءٍ، وَبِأسمَائِکَ الَّتِی غَلَبَت أرکَانَ کُلِّ شَیءٍ، وَبِعِلمِکَ الَّذِی أحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ، وَبِنُورِ وَجهِکَ الَّذِی أضَاءَ لَهُ کُلُّ شَیءٍ، یَا نُورُ یَا قُدُّوسُ، یَا أَوَّلَ الْأَوَّلِینَ، وَیَا آخِرَ الْآخِرِینَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ، اللَّهُمَّ اغفِر لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تَحبِسُ الدُّعَاءَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلَاءَ”.
۲. بندهایی از این دعا یا همانند بندهایی از آن در دعایی که از پیشوای درویشان جُنَید بغدادی روایت شده است دیده میشوند:
“أَسأَلُکَ سُؤَالَ خَاضِعٍ، خَاشِعٍ، مُتَذَلِّلٍ، مُتَوَاضِعٍ، ضَارِعٍ، اشتَدَّت إلَیکَ فَاقَتُه، وَأنزَلَ بِکَ عَلَى قَدرِ الضَّرُورَهِ حَاجَتَه، وَعَظُمَتْ فِی مَا عِندَکَ رَغبَتُه، وَعَلِمَ أن لا یَکُونَ شَیءٌ إلَّا بِمَشِیئَتِک، وَلَا یَشفَعُ شَافِعٌ إلَیکَ إلَّا مِن بَعدِ إذنِک، فَکَم مِن قَبِیحٍ قَد سَتَرتَه، وَکَم مِن بَلَاءٍ قَد صَرَفتَه، وَکَم مِن عَثرَهٍ قَد أقَلتَها، وَکَم مِن زَلَّهٍ قَد سَهَلْتَ بِهَا، وَکَم مِن مَکرُوهٍ قَد رَفَعتَه، وَکَم مِن ثَنَاءٍ قَد نَشَرتَه … أسألُکَ أن لا تَحجُبَ بِسُوءِ فِعلِی عَنکَ صَوتِی، وَلَا تَفضَحنِی بِخَفِیِّ مَا اطَّلَعتَ عَلَیهِ مِن سِرِّی، وَلَا تُعاجِلنِی العُقُوبَهَ عَلَى مَا عَلِمتَه مِن خَلَوَاتِی، وَکُن بِی فِی کُلِّ الأَحوَالِ رَافِقًا، وعَلَیَّ فِی کُلِّ الأَحوَالِ عَاطِفًا … وَاجعَل أوقَاتِی مِنَ اللَّیلِ وَالنَّهارِ بِذِکرِکَ مَعمُورَهً، وَبِخِدمَتِکَ وَعِبَادَتِکَ مَوصُولَهً؛ حَتَّى یَکُونَ الوُرُودُ وُرُودًا وَاحِدًا، وَالحَالُ حَالًا وَاحِدًا لَا سَآمَهَ فِیهِ، وَلَا فُتُورَ، وَلَا مَلَلَ، وَلَا تَقصِیرَ؛ حَتَّى أُسرِعَ بِهِ إِلَیکَ فِی حِینِ المُبَادَرَهِ، وَأَسرَحَ بِذَلِکَ إِلَیکَ فِی مَیَادِینِ المُسَابَقَهِ”.
این بندها در میانههای نیایشی از مناجاتنامه جنید بغدادی
که ابونصر سَرَّاج طوسی (د ۳۷۸ ه) آن را در کتاب “لُمَع” آورده است میباشند.
نقل سرّاج طوسی از جنید پیش از نقل شیخ طوسی از علی میباشد، شاید این بندها به دعای علی افزوده شده باشند، در این جا نیز در نسخه شیخ طوسی ویرایش دیده میشود:
“اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ سُؤَالَ خَاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خَاشِعٍ أَن … تَجْعَلَنِی بِقِسْمِکَ رَاضِیاً قَانِعاً، وَ فِی جَمِیعِ اَلْأَحْوَالِ مُتَوَاضِعاً، اللَّهُمَّ وَ أَسْأَلُکَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ، وَ أَنْزَلَ بِکَ عِنْدَ الشَّدَائِدِ حَاجَتَهُ، وَ عَظُمَ فِی مَا عِنْدَکَ رَغْبَتُهُ، اللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُکَ، وَ عَلَا مَکَانُکَ … وَ لَا یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِکَ … اللَّهُمَّ مَوْلَایَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلاءِ أَقَلْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ …
فَأَسْأَلُکَ بِعِزَّتِکَ أَنْ لَا یَحْجُبَ عَنْکَ دُعَائِی سُوءُ عَمَلِی وَ فِعَالِی، وَ لَا تَفْضَحْنِی بِخَفِیِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرِّی، وَ لَا تُعَاجِلْنِی بِالْعُقُوبَهِ عَلَى مَا عَمِلْتُهُ فِی خَلَوَاتِی مِنْ سُوءِ فِعْلِی وَ إِسَاءَتِی … وَ کُنِ اللَّهُمَّ بِعِزَّتِکَ لِی فِی کُلِّ الْأَحْوَالِ رَؤُوفاً، وَ عَلَیَّ فِی جَمِیعِ الْأُمُورِ عَطُوفاً … أَسأَلُکَ … أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتِی مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَهً، وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَهً، وَ أَعْمَالِی عِنْدَکَ مَقْبُولَهً؛ حَتَّى تَکُونَ أَعْمَالِی وَ أَوْرَادِی کُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً وَ حَالِی فِی خِدْمَتِکَ سَرْمَداً … حَتَّى أَسْرَحَ إِلَیْکَ فِی مَیَادِینِ السَّابِقِینَ، وَ أُسْرِعَ إِلَیْکَ فِی الْبَارِزِینَ [الْمُبَادِرِینَ]”.
۳. بندهایی از این دعا به نگاه عارفانه – صوفیانه نزدیکتر مینماید تا نگاهی که از پیشوایان شیعه شناخته شده است، مثلًا سخن از سرگشتگی از عشق به خدا: “وَاجعَل … قَلبِی بِحُبِّکَ مُتَیَّمًا”؛ از واژگان پیشوایان شیعه بیگانه مینماید، یا سخن از غلبه احتمال آمرزش مؤمنان گناهکار: “هَیْهَاتَ؛ مَا ذَلِکَ الظَّنُّ بِکَ”؛ از رویکرد دینی – فقهی آن پیشوایان دور به نگاه میرسد.
برآمد:
۱. تنها بند نخستین از این دعا را محدثانی پیش از شیخ طوسی به نقل از علی بن ابیطالب روایت کردهاند، این بند در نسخه شیخ طوسی نسبت به نسخههای پیشین ویراستگی یافته است.
۲. پیش از انتساب این دعا به پیشوای شیعیان علی بن ابیطالب بندهایی از آن در دعای پیشوای درویشان جنید بغدادی یافت شدهاند، از سوی دیگر بندهایی از آن با نگاه عارفانه – صوفیانه همآهنگتر از نگاه پیشوایان شیعه به نگاه میرسند؛ لذا احتمال انشای بخشهایی از این دعا به دست درویشان دور از نگاه نمیباشد.
توجه: هر جا عبارتی به عربی آورده شده است به جهت امکان جستوجوی آن با موبایل یا کامپیوتر؛ شمارههای جلد، باب، صفحه، و حدیث ذکر نشدهاند، و هر جا مطلبی به فارسی ترجمه شده است شمارههای لازم جهت مراجعه داده شدهاند.
مآخذ
۱. مصنف، ابنابیشیبه؛ عبدالله، ۲۳۵ ه.ق، تحقیق کمال یوسف حوت، مکتبه رشد، ریاض.
۲. فرج بعد الشده، ابنابیالدنیا؛ عبدالله، ۲۸۱ ه.ق، تحقیق عبیدالله بن عالیه، دار ریان، مصر.
۳. تاریخ امم و ملوک، طبری؛ محمد بن جریر، ۳۱۰ ه.ق، موسسه اعلمی، بیروت.
۴. عقد الفرید، اندلسی؛ ابنعبدربه، ۳۲۸ ه.ق، دار کتب علمیه، بیروت.
۵. مجالسه و جواهر العلم، دینوری؛ ابوبکر، ۳۳۳ ه.ق، تحقیق مشهور بن حسن، دار ابنحزم، بیروت.
۶. دعائم الإسلام، مغربی؛ قاضی نعمان، ۳۶۳ ه.ق، موسسه آل البیت، قم.
۷. لمع، سراج طوسی؛ ابونصر، ۳۷۸ ه.ق، تحقیق کامل مصطفی هنداوی، دار کتب علمیه، بیروت.
۸. سعاده و الإسعاد، عامری نیشابوری؛ محمد بن یوسف، ۳۸۱ ه.ق، تحقیق مجتبی مینوی، انتشارات دانشگاه تهران.
۹. نهج البلاغه، رضى؛ محمد بن حسین، ۴۰۶ ه.ق، شرح محمد عبده، تحقیق محمد محییالدین عبدالحمید، مکتبه تجاریه کبری، مصر.
۱۰. نهج البلاغه، رضى؛ محمد بن حسین، ۴۰۶ ه.ق، تحقیق صبحی صالح، مرکز بحوث اسلامیه، قم.
۱۱. رجال نجاشی، نجاشی؛ احمد بن علی، ۴۵۰ ه.ق، تحقیق موسی شبیری زنجانی، موسسه نشر اسلامی، قم.
۱۲. مصباح المتهجد، طوسی؛ محمد بن حسن، ۴۶۰ ه.ق، تحقیق علیاصغر مروارید، موسسه فقه شیعه، بیروت.
۱۳. تحف العقول، حرانی؛ ابنشعبه، سده ۴ ه.ق، تحقیق علیاکبر غفاری، موسسه نشر اسلامی، قم.
۱۴. تذکره، بغدادی؛ ابنحمدون، ۵۶۲ ه.ق، دار صادر، بیروت.
۱۵. کامل فی التاریخ، ابناثیر؛ علی، ۶۳۰ ه.ق، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، دار کتاب عربی، بیروت.
۱۶. شرح نهج البلاغه، ابنابیالحدید؛ عبدالحمید، ۶۵۵ ه.ق، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مکتبه مرعشی نجفی، قم.
۱۷. صبح الأعشی، قلقشندی؛ احمد بن علی، ۸۲۱ ه.ق، دار کتب علمیه، بیروت.
۱۸. خزانه الأدب، بغدادى؛ عبدالقادر، ۱۰۹۳ ه.ق، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، مکتبه خانجی، قاهره.
۱۹. کنی و الألقاب، قمی؛ عباس، ۱۳۵۹ ه.ق، موسسه نشر اسلامی، قم.
۲۰. رسائل العرب، صفوت؛ احمد زکی، ۱۳۹۵ ه.ق، مکتبه علمیه، بیروت.
۲۱.. أعلام، زرکلی؛ خیرالدین، ۱۳۹۶ ه.ق، دار العلم للملایین، بیروت.
اهل تسنن نیز اینچنین گستاخانه و بی ادبانه نمی نویسند درباره امیرالمؤمنین علی علیه السلام، که شما نوشته اید!
آنها از عبارت رضی الله، غفرالله له استفاده می کنند. شیعیان که جای خود دارند
بعید است سهو قلم باشد چنین نگارشی.
دور باد و کور باد دستی و چشمی که نتواند عزت ایشان را ببیند، یا ایشان را تقلیل دهد.