داستانِ شیخ محمود حلبی و انجمن حجتیه

مهدویت و فعالیت‌های مرتبط با آن همواره از موضوعات حساس و چالش‌برانگیز در تاریخ معاصر ایران بوده است. در این میان، انجمن حجتیه به عنوان یکی از تشکل‌های مذهبی تأثیرگذار، با محوریت مبارزه با فرقه بهاییت و تبلیغ اندیشه مهدویت شکل گرفت. شیخ محمود حلبی، بنیانگذار این انجمن، با الهام از آموزه‌های استادش میرزا مهدی اصفهانی و تجربیات شخصی، مسیر خود را برای مقابله با بهائیت و ترویج اندیشه‌های مهدوی آغاز کرد. انجمن حجتیه با تشکیلاتی منسجم و غیرسیاسی، به‌سرعت گسترش یافت و در عرصه‌های آموزشی، تحقیقاتی و تبلیغی فعال شد. اما با وقوع انقلاب اسلامی و تغییر فضای سیاسی کشور، این انجمن با چالش‌های جدی مواجه شد و سرانجام در سال ۱۳۶۲ فعالیت رسمی خود را تعطیل کرد. با این حال، اندیشه‌ها و فعالیت‌های انجمن حجتیه تا به امروز ادامه یافته و تأثیرات آن در جریان‌های مذهبی و اجتماعی ایران قابل بررسی است. مهدی کشاورز در این گزارش به بررسی تاریخچه، اهداف، چالش‌ها و تحولات انجمن حجتیه از زمان تأسیس تا امروز می‌پردازد.

پیرامون مهدویت، فعالیت‌های متعددی صورت گرفته است. موضوع حساسی است. نمی‌توان به هرگونه فعالیتی اعتماد کرد. برخی راه صواب را معرفی کردند. بعضی هم از راه درست جا ماندند.

در ایران هم این فعالیتها به انجام رسید. محمود ذاکرزاده تولایی محور یکی از این فعالیتها بود. چون پدرش حلبی سازی داشت، بعدها به شیخ محمود حلبی معروف شد. او در مشهد به منبر می‌رفت. سخنرانی‌هایش چندان مخاطبی جذب نمی‌کرد. جمعیت محدودی پای منبرش می‌نشستند. در مورد بهائیت و خطرِ حضور آنها سخن می‌گفت. گاهی به جلسات بهائیها می‌رفت تا به آنها پاسخ دهد. افراد دیگری هم بودند که چنین مرامی داشتند. شیخ علی اکبر نوقانی هم همین رویّه را داشت. در مسجد گوهرشاد به منبر می‌رفتند و در نقد بهائیت سخن می‌راندند.

شیخ محمود حلبی در مشهد

اوایل سال 1330 بود. فضای ملتهب سیاسی بر کشور حاکم بود. شیخ محمود حلبی هم به این التهابهای سیاسی واقف بود. او در یکی از سخنرانیهایش در ماه رمضان و در مسجد گوهرشاد از نهضت ملی و شخص آیت الله کاشانی حمایت کرد. از مصدق هم نام برد اما محور اصلی حمایت او از آیت الله کاشانی بود. شب دوم ناگهان مسجد گوهرشاد مملو از جمعیت شد. سخنرانی‌هایش در مشهد گُل کرد. بعدها گفت که در خواب پدرش را دیده که به او گفته برو و از آیت الله کاشانی حمایت کن. به واسطهٔ همین امرِ پدر هم او به حمایت از نهضت پرداخته بود.

حلبی شاگرد میرزا مهدی اصفهانی بود. مرحوم میرزا مهدی هم از شیفتگان به حضرت حجت بود. از مخالفان عرفان و فلسفه هم محسوب می‌شد. حلبی هم تحت تأثیر او قرار داشت. شیخ احمد شاهرودی و کتابش «حق المبین» هم بر روحیه و افکار حلبی اثر گذاشته بود.

اما چه شد که حلبی به نقد بهائیت مایل شد. می‌گویند او به همراه طلبهٔ دیگری به نام سید عباس علوی توسط یک مبلغ بهائی به بهائیت دعوت شدند. آن‌ها چند ماهی را برای مطالعهٔ بهائیت صرف کردند. سید عباس علوی به بهائیت مایل شد. حتی کتابهایی در دفاع از این فرقه نوشت. اما حلبی نه تنها به آن سمت نرفت که هدف اصلی تأملات خود را بر نقد بهائیت گذاشت. آن را خطر بزرگی تشخیص داد. به مناظره و مباحثه با آنها پرداخت.

شیخ محمود حلبی در تهران

حلبی در مشهد نماند. به تهران رفت. صحنهٔ سیاست را هم رها کرد. برخی می‌گویند دلخوریهایی در مشهد داشت. می‌گویند که در تهران ابتدا در حالت انزوا به سر می‌برد. اما او به تهران رفته بود تا تشکیلاتی را سامان دهد. می‌خواست انجمنی را برای فعالیتهای خود ترتیب دهد. انجمنی با محوریت فعالیت‌های مهدوی و در مبارزه با بهائیان. حلبی بعدها ادعا کرد که در خواب دیده است که امام زمان به وی امر کرده که گروهی را برای مبارزه با بهائیت تشکیل دهد. شیخ محمود در ابتدا در خانهٔ خود محافلی را به وجود آورد. افراد را برای مبارزه با بهائیت آموزش می‌داد. فن گفتگو را به آنها می‌آموخت.

او در سال 1332 انجمن ضد بهائیت را تشکیل داد. این انجمن در سال 1336 به نام انجمن حجتیه مهدویه تغییر نام یافت. از این رو به انجمن حجتیه، انجمن ضد بهائیت نیز گفته می‌شود. هزینه‌های انجمن از طریق وجوهات شرعیه و کمک‌های مردمی تأمین می‌شد. برخی مراجع تقلید، فعالیت‌های او را تأیید کرده بودند.

اساس نامه‌ای هم برای انجمن مکتوب شد. در آنجا آمده بود که هدف انجمن تا ظهور قائم موعود غیر قابل تغییر است. در یکی دیگر از تبصره‌ها نیز ذکر شده بود که انجمن به هیچ وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت. گفته بودند که از هر نوع مبارهٔ سیاسی به دور بود و مداخله‌ای نمی‌کنند.

انجمن به مرور توسعه پیدا کرد. افراد دیگری مایل به فعالیت شدند. شعبه‌های دیگری هم در دیگر استان‌ها تأسیس نمود.

انجمن حجتیه حالا دیگر نظم و سازمان دقیقی یافته بود. کمیته‌های آموزش و تحقیق داشت. بخشی به نگارش و بحث و مناظره اختصاص یافته بود. بخشی به ارتباطات با خارج مربوط بود. جذب نیروها هم سامان مند شده بود. مدرسهٔ علوی این وظیفه را به عهده داشت. علی اصغر کرباسچیان مسئول این مدرسه بود. اگرچه انتساب کرباسچیان به انجمن حجتیه چندان دقیق نیست؛ اما خانواده‌های مذهبی فرزندان خود را به این مدرسه می‌فرستاند و محیط مناسبی برای تبلیغ به نفع انجمن فراهم بود.

شیخ محمود حلبی و انقلاب

انجمن اگرچه رویکردی مذهبی و دینی داشت، اما با مخالفتهایی نیز مواجه شد. عدم ورود انجمن حجتیه به سیاست، منتقدانی برانگیخته بود. هنگامهٔ انقلاب اسلامی بود و عدم شرکت در این فعالیتها، امری مذموم محسوب می‌شد. انقلابیون می‌گفتند که خطر حضور بهائیت چندان بزرگ نیست. چرا باید آن را برجسته کرد و از دیگر فعالیتها چشم پوشید؟ فعالین انقلابی می‌گفتند انگار در این مملکت خطر بهائیت بزرگ‌ترین خطر است. در حالی که خط انقلاب معتقد بود که بهائیت تنها شاخه‌ای از شاخه‌های استعمار و معلولی است که باید به سراغ علت آن برویم.

شیخ محمود حلبی معتقد بود که مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی بی فایده است. او می‌گفت به جای آن باید بر فعالیت‌های فرهنگی و ایدئولوژیک تأکید داشت. این رویکرد باعث شد که انجمن با نهضت امام خمینی همراهی نکند. آن‌ها از مرجعیت آیت الله خویی حمایت کردند. با این رویکرد، از نظر شرعی نیز عدم حضور در فعالیتهای سیاسی را برای خود موجه می‌دانستند. فعالیت‌های انقلابی را با تعابیری مانند «وزوز پشه را چه به فانتوم» یا «مشت بر درفش چه می‌تواند بکند» به استهزاء می‌گرفتند.[1]

شیخ محمود حلبی معتقد بود که این انقلاب از آنجا که رژیم مسلح است و مردم هم سازمان و سلاح ندارند، به پیروزی نمی‌رسد. پیش بینی او اما صحیح نبود. حلبی در آستانهٔ انقلاب و پس از آن، با فعالیتهای سیاسی موافقتهایی کرد. در وقایع انتهایی منجر به انقلاب، از جمله 17 شهریور 57، به حمایت از حرکت مردم پرداخت. اگرچه برخی از اعضا با این رویّه مخالف بودند. انجمن همچنین در نشریهٔ انتظار، از انقلاب اسلامی حمایت کرد. شیخ محمود حلبی حتی در تأیید قانون اساسی جمهوری اسلامی بیانه داد. اما با این حال، انجمن هدف خود را در موضعی دیگر قرار داده بود.

پس از پیروزی انقلاب، انجمن فعالیت خود را تغییر داد. حالا به جای مباره با بهائیت، مبارزه با مارکسیسم را وجه همت قرار داده بود. اما از سال 1360، نقد و مخالفتها با این انجمن بالا گرفت. منجر به تنشهایی هم شد. بین افراد حجتیه و طرفداران دولت در سبزوار هم کار به زد و خورد کشید. نتیجه آن کشته و زخمی شدن عده‌ای از طرفین بود. در شهرهای دیگر مثل بوشهر، اصفهان و کرمانشاه هم اختلاف به تظاهرات و زد و خوردهای خیابانی منجر شد. امام خمینی علیه آن اعلام موضع کرد. انجمن حجتیه سرانجام در مرداد سال 62 تعطیلی فعالیتهای خود را با انتشار بیانیه اعلام کرد.

انجمن اگرچه به صورت رسمی اعلام تعطیلی کرده بود اما مواضع شیخ محمود حلبی به عنوان نظر انجمن محسوب می‌شد. در ماجراهای مختلفی انتظار می‌رفت که انجمن هم به اعلام موضع بپردازد. به عنوان نمونه، در ماجرای حمله عراق به ایران، انجمن در ابتدا هیچ واکنشی نشان نداد. سپس به این ایده پرداخت که جنگ در زمان غیبت امام زمان جایز نیست.

شیخ محمود حلبی در سخنانی اینگونه عنوان کرد که: «اول شما یک افسر و یک پیشوا و رهبر معصوم پیدا کنید. رهبری که بتواند اداره اجتماع کند روی نقطه عصمت نه عدالت. اول او را پیدا کنید او را اقامه به کار بکنید. طرح داشته باشید. نقشه صحیح طبق نظر دین، رهبر معصوم داشته باشید. … از من هم واجب است منبر را ول کنم. هفت تیر به کمر ببندم، بروم جلو… باید جنگ روی موازین دین به رهبری معصوم باشد نه فقط عادل، عادل کافی نیست… عادل گاهی اشتباه می‌کند. خون مردم، مال مردم، عِرض مردم، ناموسِ مردم را نمی‌توان داد به کسی که خطا می‌کند.»[2]

با اینگونه موضع گیریها، انجمن همچنان به مخالفت با عرصهٔ سیاسی تأکید داشت.

انجمن اگرچه رسماً فعالیتی نداشت، اما این اندیشه و فکر هیچ‌گاه تعطیل بردار نبود. در دهه‌های 70 و 80 بحث‌های انجمنیها حول محور شیعه و سنی ادامه یافت. گاهی به اهانت علیه اهل سنت کشیده شد. آسیب‌هایی به وحدت شیعه و سنی وارد کرد.

شیخ محمود حلبی در سال 1376 چشم از جهان بست. فعالیت اعضا اما متوقف نماند. حالا حول محور سید حسن افتخار زاده فعالیتها ادامه یافت.. با حضور افتخار زاده، برخی تعدیلها در نظریات انجمن ایجاد شد. او جدایی دین از سیاست را مورد نقد قرار داد. گفت که این عقیدهٔ رسمی انجمن نیست. او همچنین نظریه جهان باید از ظلم پر شود تا قائم ظهور کند را که به انجمن نسبت می‌دادند رد کرد.

افتخار زاده نیز در دی ماه 1403 چشم از جهان فرو بست. حالا اگرچه فقط نامی از انجمن حجتیه مانده است، باید دید که چه کسی به عنوان رهبری معنوی آن معرفی خواهد شد. و آیا اساساً فعالیتهای انجمن در مرتبه‌ای است که نیازی به رهبری داشته باشد؟

 

 

ارجاعات:

[1] گفتگو با طاهر احمد زاده، مجله چشم انداز ایران، مهر و آبان 1378، ش 2

[2] سخنرانی تحت عنوان نظام در اسلام، به نقل از ولایتیهای بی ولایت، محمدرضا اخگری، ص 79

 

 

پیشنهاد سردبیر:

گزارشی از یک حضور در انجمن حجتیه

تز انجمن حجتیه این بود که نباید با رژیم پهلوی درگیری پیدا کرد

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.