روش محدثان را قبول ندارم
نصرالله پورجوادی، از اساتید نام آشنا و پرکار در عرصه عرفان و فلسفه است. از او اخیرا سه کتاب با عنوان آسمان جان، عهد الست و کرشمه عشق به چاپ رسیده است. دو کتاب اول، سوم دی، در دانشگاه تهران و به همت انجمن علمی دانشجویی تاریخ این دانشگاه و موسسه بخارا مورد نقد و بررسی صاحبنظران قرار گرفت.
کتاب آسمان جان با عنوان فرعی «چهره معنوی عمر از نظر مولوی» به شرح دو داستان از مثنوی میپردازد که عمر را در مقام فردی صاحب درجات عرفانی دانسته است. عهد الست، تفسیر آیهای از قرآن مجید است درباره عهدی که ابنای بشر در ازل با خداوند بسته اند. این کتاب، به تاریخ اندیشه و تفاسیر موجود در باب این آیه میپردازد.
محمد سوری، سخنران اول، به کتاب آسمان جان پرداخت و گفت: عنوان و موضوع این کتاب جنجال برانگیز است و حتی دوستانی که قبل از چاپ از محتوای کتاب آگاهی داشتند، میگفتند در شرایطی که برخی از افراد در ایران مولوی را تکفیر میکنند، چرا چنین کتابی باید نوشته و چاپ شود؟ اما چرا نباید به این موضوع پرداخت؟ به نظر من در این کتاب، دکتر پورجوادی وارد قلمروی ممنوعهای شده است و تابوهایی را شکسته است که باید از جایی شروع به شکستن شود. درست است که هر دین و مذهبی آموزههای نقدناپذیری دارد، اما به نظر میرسد که دایره منطقه ممنوعه ما بسیار زیاد شده است و ما نمیتوانیم حرفی درباره تاریخ اندیشه خود بزنیم. به نظر من این شروع خوبی بوده است و پورجوادی با تحلیل بیطرفانه از این منطقه ممنوعه سربلند بیرون آمده است و قضاوت جانبدارانهای ارائه نداده است.
عهد الست، به تفسیر یک آیه از قرآن میپردازد. در شیوههای تفسیری رایج، مفسر سعی میکند با لطایف الحیل، نظرات مخالف را رد کند و نظر خود را به کرسی بنشاند. اما اگر فردی بخواهد ببیند که مفسران و مسلمانان در طول چهارده قرن چه فهمی از قرآن یا سوره و آیهای خاص داشتهاند، چیزی در تفاسیر مشهور پیدا نمیکند و این همان کاری است که در عهد الست انجام شده است. در این کتاب به خواننده اعتماد شده است که خودش میان آراء گوناگون به انتخاب دست بزند یا سیر تطوری تفاسیر را دریابد. اما مشکل اصلی این کتاب، غلطهای پرشمار تایپی و ویرایشی است.
حسن سیدعرب، سخنران بعدی، رویکردی انتقادی به کتاب آسمان جان پیش گرفت. او گفت: دکتر پورجوادی، در مقدمه کتاب آسمان جان، مطالبی را از صوفیان، درباره معنویت عمر نقل کرده است و کمتر به نقد آنان پرداخته است. برای مثال این نقل که شیطان از عمر میترسید، که در یکی از احادیث صوفیه آمده است، اشاره به نوعی عصمت در باب عمر دارد و این با اصول عقاید خود سنیان نیز تناقض دارد. به نظر من پورجوادی برای جرح و تعدیل احادیث ذکر شده باید به منابع دیگری نیز مراجعه میکرد.
سعید کریمی، منتقد بعدی آثار پورجوادی گفت: همان طور که دکتر پورجوادی در مقدمه کتاب عهد الست گفته است، این کتاب حاصل چهل سال تعمق ایشان در باب این مفهوم است. ایشان از چهل سال پیش تا کنون نظریهای با عنوان تصوف عاشقانه فارسی را پی گرفتهاند. اساس این مکتب بر مفهوم عشق است. تا قبل از آنکه این مکتب به وجود بیاید، ارتباطی که انسان با خدایش برقرار میکند بر اساس مفهوم وجود تعریف می شد. اما بزرگان تصوف عاشقانه، مفهوم عشق را جایگزین مفهوم وجود کردند. خاستگاه این تصوف و مکتب در خراسان است و توسط متفکرانی چون حلاج، غذالی، عطار، مولانا و حافظ شکل میگیرد. کتاب عهد الست دقیقا بر همین اساس شکل گرفته است. عهد الست یک مفهوم اسطورهای است که در ابتدا جنبه ای عینی دارد و خداوند به عنوان یک فرمانده لشکر، آدمیان را به صف می کند و از آنان میپرسد که آیا من خدای شما هستم؟
پس از آن، این مفهوم از حالت جسمی خارج و به عالم روحانی وارد میشود. صوفیه و شاعران، این مفهوم را از جنبه حسی و تاریخیاش خارج کردهاند و به زمان بی آغاز و لامکان بردهاند. کتاب عهد الست نشان میدهد که این کار چگونه توسط صوفیان انجام گرفته است.
اما در مورد نقد دکتر سیدعرب بر کتاب آسمان جان، باید گفت که کار دکتر پورجوادی در این کتاب، آن بوده است که خود را به عنوان یک پدیدارشناس به زمان مولانا ببرد و ببیند او از عمر چه چهره ای ساخته است. ایشان نقد تصوف نکرده است.
در ادامه دکتر نصرالله پورجوادی، توضیحاتی را در باب دو کتاب خود ارائه داد:
در مورد نقد دکتر سیدعرب باید بگویم که کار من نقد احادیث و روایات نبوده است. این کار را نکرده و نخواهم کرد. اولا من روش محدثان را قبول ندارم. به نظر من آن علم مال گذشته بوده و ما اگر بخواهیم حدیث شناسی کنیم، باید منابع و روش متفاوتی را اتخاذ کنیم. ثانیا من در روش پدیدارشناسی سعی میکنم طوری بنویسم که خوانندهام نفهمد خود من شیعهام یا سنی؛ یعنی در ته دل با این سخنان مولوی موافقم یا مخالف. این روشی بوده است که من در آسمان جان پی گرفتهام.
من در این کتاب به تاریخ مقدس یا تاریخ ارشادی تاکید کردهام. صوفیه تاریخ ارشادی داشته است و نقد تاریخ ارشادی، دیگر نقد تاریخ علمی نیست. میتوان با روشهای علمی، تاریخ علمی را بررسی کرد اما نمیتوان با آن روشها و آن تاریخ، تاریخ مقدس را بررسی کرد؛ زیرا هدف اینان با هم فرق میکند. هدف تاریخ علمی آن است که به شما علم دهد و شناخت را معرفی کند و سلسله وقایع را بشناسد. اما تاریخ ارشادی میخواهد شما را ارشاد کند و به شما حال بدهد. تذکره الاولیا کتابی بوده که میخواندند تا حالی بدست آورند و افراد سعی کنند زندگیشان را مطابق این وقایع تعیین کنند. درست مانند آنچه که یک روشه خوان درباره وقایع کربلا می خواند و قصد دارد با بیان جزئیاتی مانند آنکه امام به اسبش چه گفت و اسب چه کار کرد، همدلی عمیق در شنونده ایجاد کند و تحول معنوی و روحی به دنبال آورد.
من در اینجا تاکید کردهام که آنچه مولوی در باب عمر می گوید همه در باب تاریخ مقدس است.
اما درباره کتاب عهد الست باید بگویم که من بعضی از قسمتهای این کتاب را بیش از سه چهار دفعه نوشتهام و مطالب آن را بسیار جابجا کردهام و شاید دلیل اشکالات زیاد کتاب، همین باشد.
ایرانیان به اسطوره عهد الست بسیار توجه کردهاند و این نظریه افلاطونی است. علم و شناخت برای افلاطون تذکر است. در نظر افلاطون، شما چیزهایی را که در گذشته ورای زمان آموختهاید به یاد میآورید. اخوان الصفا این آیه را با این نظریه تطبیق دادهاند. شعرا و صوفیه نیز به این امر توجه میکنند. اما یکی از مهمترین اتفاقات در فهم این آیه، کاری است که حافظ و برخی از شعرای پیش از او انجام میدهند.
تصور ما از زمان، زمان خطی است. زمان خطی زمانی است که متعلق به این زندگی است؛ اما حوادثی هست که دیگر در داخل زمان خطی رخ نمیدهند. حادثه ای که برای هر یک از ما قبل از متولد شدن رخ داده است در تاریخ خطی نیست. این عهد الست زمانی در تاریخ خطی و طولی رخ داده است؛ اما از یک زمان به بعد این تاریخ به تاریخ ورای زمان تبدیل شده است. هانری کربن به آن فراتاریخ میگوید. در اینجا دیگر زمان خطی نیست. بلکه دَوَرانی است. قائلین به تناسخ، به چنین زمانی باور دارند. زمان میرود و دوباره میآید. مانند نوروز که خلقتی است که مدام تکرار میشود.
اسطورهها مربوط به زمان دورانیاند. این را شما در اشعار حافظ میبینید و عظمت حافظ به این است که این اسطوره را مدام زنده میکند. چنین نیست که این اتفاق قبلا رخ داده است؛ بلکه هر لحظه اتفاق میافتد و هر لحظه انسان باید به آن عهد وفا کند. هر لحظه ساقی باده الست را میآورد و انسان آن را مینوشد و به آن مستی و حال میرسد. من سعی کردهام این امر را در کتابم نشان دهم. به این زیستن در اسطوره میگویند. داریوش آشوری نیز به نکته توجه دارد؛ اما اشکال کار او این است که به اسطوره خلقت توجه کرده است؛ اما اسطورهای مهم است که انسان عاشق میشود. عشق برای انسان مهم است.
دکتر پورجوادی ادامه این نشست به برخی سؤالات حاضرین پاسخ داد:
برخی میگویند ریشههای عهد الست را باید در دورههای تاریخی قبل از اسلام دنبال کرد. نظر شما در این باره چیست؟
اولا من متخصص دوره پیش از اسلام نیستم و به خودم اجازه ورود به آن حوزه را ندادهام. ثانیا بسیاری از متونِ موجود درباره پیش از اسلام، در دورههای اسلامی نوشته شده است و من نمیتوانم در باب آنان درست قضاوت کنم و بفهمم واقعا اتفاق افتادهاند یا نه. در مورد قضیه عهد الست هم این صادق است.
مولانا برای ما یک اسطوره است و شاید برای اولین بار است که مورد نقد قرار میگیرد. شما ریشه تفکراتی را که در مثنوی وارد شده است و شما مورد نقد قرار داده اید در چه میبینید؟
بسیاری از مسائلی که مولانا در مثنوی میگوید، در فیه ما فیه هم گفته است. درباره عُمر نیز همینطور. اما مسئله عُمر یکی از چیزهایی است که در این دو کتاب با هم فرق دارد و دو جور نگاه مطرح شده است. در فیه ما فیه مولانا به عمر تا زمان خلافت نگاه میکند: وقتی میخواهد مسلمان شود و شمشیرش را در خدمت اسلام قرار دهد و کافران را داعش وار بکشد و میگوید پدرش را نیز میکشد و البته این بزرگترین دروغها است؛ ولی در مثنوی، این عُمر دیگر آن نیست. خلیفه است و مرشد و شخصیت معنوی میشود. چرا مولوی این وجهه را مطرح میکند؟ زیرا میخواهد از جهاد اصغر (که در فیه ما فیه طرح شده بود) به جهاد اکبر برسد. مولوی میگوید عمر قهرمان جهاد اکبر است اما در فیه ما فیه قهرمان جهاد اصغر بود. به باور مولانا، جهاد اصغر به فرمایش پیامبر، پس از جنگ بدر تمام شد و وقت جهاد اکبر رسید؛ یعنی مجاهده با نفس؛ البته صحت و سقم این حدیث مشخص نیست اما حدیثی تمدن ساز و مهم است. مولوی در مثنوی میخواهد بگوید از آدم کشی دست بردارید و خودتان را درست کنید. به نظر من مولوی حرف مهمی زده است.
شما چه نیاز و ضرورتی در پرداختن به این موضوع دیدید؟
چند سالی است این مسئله فکر من را مشغول کرده که اسلام مظلوم واقع شده است و مسلمانان جدید داعشی، اسلام را بی آبرو کردهاند و به تبع آنان، برخی از جوانان از اسلام روی برگرداندهاند. اما من میخواهم بگویم اسلام اینها نیست؛ چیزهای ارزشمند بسیاری دارد و نمیتوان این تاریخ و عظمت را کنار گذاشت. این معنویتی که در اسلام هست را نمیتوان نادیده گرفت. برای آنکه این معنویت را بشناسیم و قدر بدانیم، باید با دیدی انتقادی و محققانه و درست با آن برخورد کنیم.
نصرالله پورجوادی، از اساتید نام آشنا و پرکار در عرصه عرفان و فلسفه است. از او اخیرا سه کتاب با عنوان آسمان جان، عهد الست و کرشمه عشق به چاپ رسیده است. دو کتاب اول، سوم دی، در دانشگاه تهران و به همت انجمن علمی دانشجویی تاریخ این دانشگاه و موسسه بخارا مورد نقد و بررسی صاحبنظران قرار گرفت.دکتر پورجوادی در نشست نقد و بررسی دو کتاب جدید خود عنوان کرد: