جذابیت ایدئولوژی تکفیری
عبدالوهاب فراتی
فراتی کوشید در فرصتی که داشت به این سه پرسش پاسخ دهد: ۱. به رغم وجود گروههای رقیب در جهان اسلام، چرا جهان اسلام از گروههای سلفی- تکفیری ، اینگونه استقبال میکند؟ ۲. گروه های تکفیری چگونه توانستهاند اصول و قواعد حاکم بر تکفیر در فقه اهل سنت را به هم بریزند؟ ۳. چه اتفاقی در سامانه فکری این گروه ها رخ داده است که به راحتی دست به خشونتهای مذهبی میزنند و اینچنین آدم می سوزانند؟
وی گفت: پرسش بعدی در واقع یک بحث فقهی است. با توجه به اینکه ما هم در فقه شیعه و هم اهل سنت موضوع یا مسئلهای به نام تکفیر داریم و نسبت کفر را به گروه یا افرادی در هر دو دستگاه فقهی میدهیم. چه اتفاقی در باب تکفیر افتاده است و اختلافی که گروههای سلفی- تکفیری در دستگاه سنتی اهل سنت در باب تکفیر به وجود آوردهاند، چیست؟ چگونه توانستهاند اصول و قواعد حاکم بر تکفیر در فقه اهل سنت را به هم بریزند؟
فراتی افزود: پرسش سوم که مطرح است، این است که چرا این گروه از سلفیهای موجود، به خشونت گرایش پیداکردهاند و اساساً چه اتفاقی در سامانه فکری اینها رخ داده است که به راحتی دست به خشونتهای مذهبی میزنند و اینچنین آدم میسوزانند و میکشند؟ تأسف میخوریم که امروزه گفتمان رقیب انقلاب اسلامی که یک گفتمان رحمانی بود گفتمان سلفی قرار گرفته است که به شدت جلوهای خشونتآمیز را برجسته کرده است.
فکر تاسیس دولت و خلافت
وی با بیان این نکته که در فقه، جامعه دینی منوط به تأسیس دولت است، گفت: نکته این است که هم در تفکر اهل سنت و هم شیعه در واقع جامعه دینی یک هستی یا وجود متأخری از دولت یا نظریه امامت دارد. به این معنی که در تفکر اسلامی، تشکیل جامعه دینی منوط به تأسیس یک دولت مذهبی است و تا دولت مذهبی شکل نگیرد، جامعه دینی هم تحقق پیدا نمیکند. در اندیشه اهل سنت هم اینچنین شباهتهایی وجود دارد و معتقدند که برای دستیابی به یک جامعه دینی راهی جز تشکیل خلافت اسلامی وجود ندارد. بعد از فروپاشی خلافت عثمانی در سال ۱۹۲۲ در بین اهل سنت این ایده مطرح شد که آیا فروپاشی این خلافت آغاز فروپاشی یا آغاز شکوفایی است؟
فراتی تصریح کرد: برخی مانند رشید رضا معتقد بودند که ترکها در نگهداری خلافت اهل سنت کوتاهی کردند و نتوانستند از مهمترین عنصر اسلام که خلافت اسلامی است، نگهداری کنند. به همین دلیل ترکها در سرزمین آناتولی ناتوانی کردند و ما باید به نوعی این خلافت را دوباره احیا کنیم و به آن عظمت گذشته برگردیم. رشید رضا به دنبال جایی میگشت که خلافت را در آنجا تأسیس کند که حد فاصل بین سرزمین اعراب و آناتولی باشد. که هم ترکها و هم اعراب را داشته باشد. آن زمان پیشنهاد ایشان شهر موصل بود. موصل در لغت به معنای جایی برای وصل و آشتی کردن بود. به همین دلیل ابوبکر البغدادی با سابقهای که از گفتههای رشید رضا در خلافت عظمی داشت تصورش این بود که اگر موصل را اشغال کند، نقطهای را پیدا میکند که از آنجا بتواند کل خلافت اسلامی را در آن بسط دهد. به همین دلیل خلافت و تشکیل دولت اسلامی در موصل خیلیها را امیدوار کرد که اهل سنت میتواند به گذشته خودش برگردد و آنها را امیدوار کرد که بعد از فروپاشی خلافت در عثمانی این بار خلافت در اراضی عرب به دست اعراب سلفی احیا میشود.
جذابیت ایدئولوژی تکفیری
وی در ادامه در پاسخ به سؤال اول یعنی دلیل اقبال گروهها به گروههای سلفی و تکفیری گفت: با خیلی از سلفیهایی که از مالزی، افغانستان، پاکستان که به گروههای سلفی پیوسته بودند از نزدیک بحث کردم. تصورم این است که دلیل گرایش برخی از مسلمانان به گروههای سلفی به جذابیت ایدئولوژی آنها برمیگردد. اساساً این گروهها به سه دلیل ایدئولوژی جذابی دارند: اول اینکه ایدئولوژیشان بسیار ساده و بسیط است و هیچ نظریه پیچیدهای ندارد و در واقع حرفهایشان در درون یک تئوری یا نظریه ارائه نمیشود و بدون هیچ نکته غامضی قابل عرضه است. به همین دلیل معتقدم که اساساً سلفیهای تکفیری تنها جریان در بین جهان اهل سنت هستند که فاقد یک نظریه و تئوری در باب دولت و خلافتاند. اینها وقتی میگویند دولت اسلامی، مرادشان اجرای مستقیم شریعت در امور سیاسی است. یعنی بین زندگی سیاسی و شریعت هیچ نظریه واسطی وجود ندارد تا شریعت یا نص اسلامی از کری دور آن نظریه با زندگی مؤمنان ارتباط برقرار کند.
عضو پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: در صورتی که در شیعه همیشه یک چیزی به عنوان حد واسط بین نص و زندگی سیاسی وجود دارد. اساساً ما در تفکر شیعی به صلاح نمیدانیم که مؤمنین، قواعد و تعالیم خودشان را مستقیماً در ارجاع به نص استنباط کنند. حتماً باید از دالان امام، با نص ارتباط برقرار کنند، چون این امام است که سبک و سنگین میکند و بررسی سند را دلالت میکند و تشخیص میدهد که کدام حکم اجرا شود یا نشود. به همین دلیل است که ما در عصر غیبت وقتی به جای نظریه امامت، نظریه ولایتفقیه را قرار میدهیم، ولایتفقیه واسط بین زندگی سیاسی و نص میشود و ما از طریق فهم یک فقیه جامعالشرایط است که با زندگی سیاسی ارتباط برقرار میکنیم و هر آنچه در زندگی سیاسی است در زندگی پیاده نمیکنیم. این فقیه است که تشخیص میدهد که الآن در عصر غیبت جهاد باید ابتدایی باشد یا نباشد.
فقه المقاصد سلفی
فراتی گفت: در بین سلفیهای جدید مصر هم بدین گونه بود که در بین زندگی سیاسی و نص اسلامی چیزی را به نام فقه المقاصد قرار میدادند. فقه المقاصد را یوسف قرضاوی تولید میکرد و اخوانیهایی مانند المرسی با رجوع به فقه المقاصد میتوانستند آموزههای دین را در زندگی سیاسی پیاده کنند و خودشان حق رجوع مستقیم به نص اسلامی را نداشتند. به همین دلیل بین رجال دین و رجال سیاست یک تفکیک رسمی به وجود میآمد و به نوعی سکولاریزمِ در واقع مستند به برخی از گزارههای دینی طبق تحلیلی خودشان، بین رجال دین و رجال سیاست اتفاق میافتاد. برخلاف نظریه ولایتفقیه، که در آن، فقیهی که خودش مفسر سیگنال های موجود در نص است خودش هم متولی زندگی سیاسی میشود.
حکومت اسلامی سلفی یعنی اجرای مستقیم و بدون واسطۀ حکم در زندگی
وی تأکید کرد: اینجا سکولاریزم بریده میشود. اما در برخی از دستگاههای فقهی، سکولاریزم به رسمیت شناخته میشد. اما اتفاقی که در فقه سلفیه میبینیم این است که اساساً هیچ نظریه واسطی بین زندگی و بین نص اسلامی وجود ندارد. تا میگویند حکومت اسلامی یعنی اجرای مستقیم و بدون واسطه حکم در زندگی که این اساساً نظریهپردازی نمیخواهد و به همین دلیل است که هر کس به صرف اثبات اولیه جرم یا معصیت در عراق و سوریه، حکم در موردش جاری میشود. این سادگی و بساطت، درست است که عیبی برای گروههای سلفی، تکفیری است اما از طرفی برایشان تولید جذابیت کرده است.
مجاهده در کارزار، لذت عملگرایی
وی افزود: ویژگی دوم عملگرا بودن اینها است. بدین معنا که هر آنچه میگویند به سرعت به عمل میرسانند و بین تصور و تصدیق هیچ واسطهای وجود ندارد. اگر میگویند که باید مبارزه کرد جهاد را عملی میکنند. اگر در استرالیا زمینهای برای جهاد نیست، باید به سرزمینی که این زمینه وجود دارد هجرت کرد. به همین مفهوم است که هجرت و جهاد در تفکر آنها خصلت عمل گرایانه پیدا میکند و بدون اینکه در ساحت گفته بماند به یک عمل تبدیل میشود. در واقع رادیکال بودن این تفکرات، تولید جذابیت کرده است. اصلاً تفکر سلفی یک تفکر غیر محافظ کارانه و به شدت رادیکال است که هیچ ملاحظه سیاسی نمیکند و اساساً از هیچ توزیع فیلم و نشر خبر در دنیای مجازی و اجماع جهانی علیه خودش نمیترسد. به همین دلیل است که جوانان سرخورده در جهان اسلام چه در دنیای غرب یا شرق را از طریق رسانههای مجازی جذب میکند و آن را به یک مجاهد در عرصه کارزار مبدل میکند.
فقه تکفیر
فراتی گفت: اما پرسش دوم راجع به بحث تکفیر است. گفتم که هم در فقه شیعه و هم در فقه اهل سنت موضوعی به نام تکفیر داریم. به هر حال کسی که ساب النبی است، از نظر فقه کافر است. در واقع تکفیر در فقه شیعه و اهل سنت یک پدیده جدید نیست. قبلاً در فقه وقتی تکفیر را مطرح می کردیم، تحت یک اصول و قواعدی می بردیم که امروز، این گروه ها آن قواعد را به هم زده اند یا آنها را نادیده گرفته اند. حالا من بیشتر از نظر فقه اهل سنت این موارد را عرض می کنم. در فقه اهل سنت وقتی کفر را به دیگران نسبت می دادند. تقریبا ۴ اصل را بر آن حاکم می کردند؛ یا تکفیر را ذیل چهار ضابطه قرار می دادند. اولین اصل حفظ نظام بود. یعنی فقه اهل سنت معتقد بود که شما نمی توانید حاکم اسلامی را تکفیر کنید. حاکم را یا باید دعا کرد یا باید نصیحت کرد. به همین دلیل بود که ابن تیمیه، قیام امام حسین(ع) علیه یزید را این گونه تعبیر می کرد و می گفت؛ اساساً نسبت تفسیق و تکفیر، کار مومن نسبت به حاکم اسلامی نیست ولو آنکه آن حاکم فاسق یا معصیت کار باشد. به همین دلیل بود که قیام امام حسین(ع) در آثار برخی مانند ابن تیمیه، یک عمل بغی به حساب می آمد چرا که علیه حاکم اسلامی دست به قیام زده بود.
وی در ادامه با بیان تفاوت فقه شیعه با اهل سنت گفت: در فقه شیعه اگر کسی با امام بیعت نمی کرد، فقط مرتکب یک معصیت می شد. امام حقوق اش محفوظ بود. اما اتفاقی که در دو سه سال اخیر افتاد این بود که گروه های تکفیری بحث کفر را از حوزه مدنی به حوزه سیاسی کشانده اند و بعد گفتند که بشار اسد یا نوری مالکی هر دو کافرند و جنگ با آنها واجب است. یعنی تمام ضابطه تاریخی در فقه اهل سنت را یک جا به هم زدند. دومین اصل این بود که هر کس ظاهری اسلامی داشت را تکفیر نمی کردند و ما روایت های بسیاری داریم که اگر کسی شهادتین را می گفت یا ظاهری اسلامی داشت ما حق تکفیر آن را نداشتیم.
فراتی در ادامه با اشاره به روایتی در همین زمینه گفت: شخصی شهادتین می گوید و به پیامبر می گویند که او به دروغ اسلام آورده است. پیامبر فرمود مگر قلبش را شکافته ای که ببینی. ما وظیفه نداریم که قلب آدمها را بشکافیم. وظیفه ما حمل بر ظاهر است که ظاهرشان هم شهادتین را گفته است و باید به آن عمل کنید. ولی در کشتارهایی که داعش در مناطق مسیحی نشین یا ایزدی های عراقی می کرد، شهادتین را می گفتند و گردنش را می بریدند. گفتن شهادتین برای نبریدن است و نه شروعی برای بریدن. درواقع اینها این اصل را هم نادیده گرفتند.
اصل سومی که در بحث تکفیر وجود داشت این است که اساساً تکفیر در فقه اسلامی به حاکم اسلامی ارجاع داده می شود و خود او بود که اجرای حکم می کرد و خود فرد مؤمن نمی توانست، به اجرای حد آدم تکفیر شده یا تسفیق شده بپردازد. فرض کنید، الان کسی را در خیابان می بینیم نعوذ بالله زنا می کند و بعد بگوییم برای اینکه حکمش در قرآن زدن ۱۰۰ ضربه شلاق است کمربند باز کنیم و ۱۰۰ ضربه شلاق به او بزنیم. چنین اتفاقی هرگز نمی افتد. اگر بیفتد حاکم اسلامی ۱۰۰ ضربه شلاق را به خودت می زند و قصاصت می کند ولو اینکه زناکار بودن آن طرف هم احراز شده باشد.
تکفیر حق افراد نیست؛ بر عهدۀ فقیه و امام است
وی افزود: ما در تفکر اسلامی بحث نسبت تکفیر و اجرای حد را به فرد واگذار نکردیم، زیرا اگر به فرد واگذار می کردیم جامعه به هم می ریخت. بلکه با یک فهم ناقص و ناکاملش نسبت فسق و کفر به دیگری می داد، کمربند در می آورد و اجرای حد می کرد. نه خیر. در تفکر اسلامی این مسئله را از وظایف حاکم شرع می دانند. حالا حاکم شرع چه در تفکر اهل سنت می خواهد قاضی القضاه باشد، یا در تفکر شیعی، فقیه یا امام باشد.
الگوهای سازمانی تروریستها
وی تأکید کرد: اما اتفاقی که در گروه های تکفیری رخ داد این بود که خود فرد، متولی اجرای حکم می شد. در یک بررسی انجام شده ۸۰ درصد احکامی که در سوریه و عراق علیه افراد اجرا شدند، گذشته از اینکه اثبات و تفهیم اتهامی صورت گرفته باشد، عمدتاً توسط فرد و نه حاکم اسلامی در این دو کشور انجام شده و این مسئله انحراف از اصل سوم در فقه اهل سنت بوده است. سازمانهای تروریستی، تقریباً سه الگوی سازمانی دارند؛ برخی هرمی هستند، مثل شبکه های هرمی که در ایران هم وجود داشت. مثلاً یک نقطه مرکزی می آمد و دو تکه می شد بعد آن دو شاخه دیگر درست می کرد و این دو دائماً بیشتر می شدند. اما همه آنها از یک نقطه مرکزی به طور سیستماتیک اطاعت می کردند. برنامه ها یکدست و سازمان دهی شده بود. گاهی مواقع، گروه های تروریستی در خاورمیانه، به صورت زنجیره ای هستند. یعنی یک نقطه اینجا شروع می شود و می آید یک نقطه اینجا پایین می آید همینطور نقاط را شروع می کند می بندد. یعنی سرحلقه درست می کنند، فقط سرحلقه ها با هم ارتباط ارگانیک دارند، اعضاء همدیگر را نمی شناسند.
ساختار سلولی داعش
فراتی تصریح کرد: اما اتفاقی که در گروه هایی مثل داعش افتاده این است که اینها ساختارشان سلولی است، یعنی هیچ نقطه مرکزی وجود ندارد. ساختارشان مثل سلول های سرطانی تکثیر می شود. فرض کنید در نقطه ای در ایران یک گروه سلفی تشکیل می شود. بعدش به صورت تکثیر سلولی یک جمعی را جمع می کند، بعد یک نفر دیگر در پاکستان یا عراق یا مثلاً در حومه شرقی دمشق یا در حلب همین طوری به صورت سلولی تکثیر می شوند. بدون اینکه ارتباطی با مرکز داشته باشند. اینها سازمانشان این طوری است. به همین دلیل است که هم جنگ با آنها سخت است. زیرا ارتش عراق با اینها به صورت کلاسیک می جنگد. برای همین تقریباً موفقیتش طولانی تر و با تأخیرتر است، زیرا اساساً درگیری با گروه های سلولی کار بسیار مشکلی است.
وی افزود: اما نکته ای که وجود دارد این است که هر سلولی که تولید شد و بعد خودش به تولید سلول های دیگر پرداخت خودش هم داوری می کند و اجرای حکم می کند و اساساً هیچ دوره ای از اهل سنت نبوده است که اینچنین خود فرد مسلمان موضوع را تشخیص دهد و بدون حاکم اسلامی اجرای حد کند.
احتیاط و تکفیر
وی ادامه داد: آخرین انحرافی که در اهل سنت درباب تکفیر به وجود آمده بحث احتیاط است. هم فقهای شیعه و هم اهل سنت در نسبت دادن تکفیر آن قدر احتیاط می کردند تا حکم تکفیر به طول بیانجامد و اساس حکم معلق شود. مثلاً اگر کسی نعوذ بالله سب النبی می کرد یا به پیامبر ناسزا می گفت، می گفتند این فرد احتمالاً مثلاً چیزی خورده حواس پرتی پیدا کرده یا خطا کرده یا اکراه داشته یا ممکن است از کسی تقلید کرده که آن شخص فتوایش غلط بوده است. یا ممکن بود حرفش را تأویل ببرند، یعنی آنقدر نسبت دادن تکفیر را توجیه می کردند تا طرف را به مرز کفر نبرند تا حکم را بر او اجرا کنند. مثلاً زدن گردنش یا حبس ابد یا نفی بلد باشد. اینها نبوده است. اما اتفاقی که الان در گروه های تکفیری در خاورمیانه افتاده، این است که اینها اساساً احتیاط نمی کنند. به رغم اینکه طرف ظاهر مذهبی هم داشته باشد به صرف اینکه با آنها هم عقیده نیست، منتسب به کفر می شود. هیچ راهی برای تأویل باز نمی کنند. حکم کفر را نسبت به او اجرا می کنند.
فراتی در پایان تأکید کرد: به همین دلیل ما امروزه می توانیم بگوییم یک دستگاه جدید فقهی، در عرض فقه اجتهاد شیعه در عرض فقه المقاصد اخوانی ها، در عرض فقه سنتی اغلب اهل سنت، تولید شده که از آن می توان به فقه التکفیر تعبیر کنیم. این فقه، سامانه و دستگاهش با کل سیستم ها و دستگاه های ما تفاوت هایی مبنایی و سندی دارد. این مهم است که ببینیم چه تغییراتی در سامانه فقه اهل سنت به وجود آمده و علت اینکه الان برخی از علمای اهل سنت در قبال این گروه ها ایستادگی می کنند چیست. آنها متوجه شده اند که ضوابط حاکم بر تکفیر در سامانه فقه اهل سنت توسط این گروه ها به طور کلی از هم متلاشی شده است.
فراتی کوشید در فرصتی که داشت به این سه پرسش پاسخ دهد: ۱. به رغم وجود گروههای رقیب در جهان اسلام، چرا جهان اسلام از گروههای سلفی- تکفیری ، اینگونه استقبال میکند؟ ۲. گروه های تکفیری چگونه توانستهاند اصول و قواعد حاکم بر تکفیر در فقه اهل سنت را به هم بریزند؟ ۳. چه اتفاقی در سامانه فکری این گروه ها رخ داده است که به راحتی دست به خشونتهای مذهبی میزنند و اینچنین آدم می سوزانند؟