تکامل اصول فقه در حوزه نجف*
سید منذر حکیم
از آغازین روزهای اهمیت یافتن فقه به عنوان علم نعیین بایدها و نبایدهای شرعی، اصول فقه به عنوان ابزاری برای فهم دستور فقهی مطرح و به تدریج به تکامل رسید. بدون شک در این میان، حوزه نجف که از آغاز مهد جریان تفقه با گرایش اصولی بوده است، نقش اساسی در این تکامل ایفا نمود. آنچه در ادامه میآید نگاهی خلاصه به مهمترین مراحل تکامل علم اصول در حوزه نجف است. متن اصلی این مقاله به زبان عربی توسط حجهالاسلام و المسلمین سید منذر حکیم به نگارش درآمده است. سید منذر حکیم از شاگردان مکتب نجف و قم محسوب میشود. وی در درس خارج فقه و اصول از محضر درس استادانی چون حضرات آیات عظام امام خمینی، سید ابوالقاسم خوئى، شهید سید محمد باقر صدر، سید علی سیستانی، میرزا جواد تبریزی، حسین وحید خراسانى، میرزا هاشم آملى، سید کاظم حائرى و سید محمد مفتى الشیعه اردبیلى بهره برده است. حکیم علاوه بر تدریس علوم دینی در حوزه علمیه، تألیفات متعددی در زمینه علوم دینی و از جمله اصول فقه دارد.
شیخ طوسی در مقدمه کتاب اصولیاش «عدّه الاصول» به تلاشهای علمیای که پیش از وی در مدرسه فقهی اهلبیت صورت گرفته است اشاره کرده و این تلاشها را در دو مورد قابل ذکر خلاصه میکند:
اولین تلاش مربوط به استاد شیخ طوسی یعنی شیخ مفید(م۴۱۳هـ.ق) است. وی درباره این تلاش میگوید: «مختصری در اصول فقه که او استقصایش نکرد و چیزهایی از آن جا ماندهاست که نیاز به بازنگری دارد و تألیفاتی دارد که او بدان نپرداخته است.» دومین مورد مربوط به تلاش استاد و سید شیخ طوسی یعنی سید مرتضی است. البته سید مرتضی کتاب مستقلی در اصول ننوشته بود که بدان رجوع شود و تمام تلاش اصولی وی در «امالی» او جلوهگر شده بود که مستمرّا بر شیخ طوسی میخواند.
سید مرتضی پیش از تألیف کتاب اصولی مشهورش یعنی «الذریعه الی اصول الشریعه» برخی مسائل علم اصول را در کتب کلامی خود مانند «الذخیره»، «الشافی» و «المسائل الموصلیه الاولی» و رسالهاش درباره ابطال عمل به خبر واحد بحث کرده بود اما هیچکدام از اینها مورد اشاره شیخ طوسی در مقدمه «عدّه الاصول» قرار نگرفت؛ در حالی که شیخ بزرگترین و نزدیکترین شاگرد سید مرتضی محسوب میشد…
البته ذکر این نکته خالی از فایده نیست که سید مرتضی زمانی که شیخ طوسی مشغول تألیف «العدّه» بود هنوز نگارش الذریعه را آغاز نکرده بود یا شاید هم سید مرتضی شاگردش شیخ طوسی را از تألیف الذریعه آگاه نکرده بود.
البته این احتمال از ظاهر عبارت شیخ طوسی جدا بعید است، زیرا ایشان میگوید سید مرتضی در علم اصول کتاب مستقلی به نگارش در نیاورده است و تلاش علمیاش منحصر به سخنرانیها و امالیاش بوده است و آنچه که در کتاب «عدّه» شیخ طوسی منعکس شده، به صورتی کاملا واضح جایی برای شک در متأثر شدن وی از روش و نظرات استادش سید مرتضی باقی نمیگذارد؛ اگر چه او در برخی از نظرات نیز با تغییری جزئی در روش بحث و استدلال از روش استاد فاصله میگیرد.
از مختصری که شیخ مفید در علم اصول نگاشته است چیزی جز تلخیصی که شاگردش، شیخ محمد بن علی بن عثمان کراجکی(م۴۴۹هـ.ق) استخراج کرده به دست ما نرسیده است؛ که آن نیز در کتاب او یعنی «کنز الفوائد» با عنوان «التذکره باصول الفقه» آمده است. آنطور که در مقدمه ذکر شده است او «بحث کوتاهی در اصول فقه آورده است تا برای کسانی که بدان معتقدند یک یادآوری باشد… و او این مباحث را خالی از بحث استدلالی ذکر نموده است… و مباحث آن بیش از مباحث استادش شیخ مفید نیست.»
نتیجهای که از این سخنان بدست میآید آن است که:
۱. اصل کتاب «التذکره باصول الفقه» یک کتاب استدلالی اصولی بوده اما نسبت به آنچه که هر کدام از سید مرتضی و شیخ طوسی تألیف نمودند مختصر محسوب میشده است.
۲. از خلاصه کتاب شیخ مفید که به واسطه کراجکی به دست ما رسیده است دانسته میشود که علم اصول نزد امامیه در دوره مفید به یک علم مستقل تبدیل شده بود. علمی که مباحث مشخصی داشت و این امکان برایش به وجود آمده بود که مسائل آن به صورت مجزای از علم فقه و کلام در یک اثر علمی تألیفی مطرح شود.
۳. از لابلای توجه به مباحث این کتاب مختصر به نشانههای فکر اصولی امامیه در دوره شیخ مفید پی میبریم. شیخ مفید صاحب مکتب فقهی پیشروی بود که در دورههای بعد به مکتب مجتهدین یا اصولیین در مقابل مکتب محدثین یا اخباریین شناخته میشد.
۴. شیخ مفید اگرچه تمام مسائل علم اصول دوره خود را گردآوری نکرد ولی او متعرض اهم آنها شد و از آنها با ادله کافی در مقابل تفکر اصولی اهلسنت که در آن دوره رایج بود دفاع کرد.
۵. اگر چه برخی آراء شیخ مفید را میتوان از خلال دو کتاب «الذریعه» و «العدّه» بدست آورد اما تنها مختصر کراجکی است که نظرات منسجم شیخ مفید را به ما ارائه میدهد.
بنابراین فکر اصولی مکتب مفید همان روح فکر اصولیای است که در دو کتاب الذریعه و العدّه شاگرد شیخ طوسی وجود دارد؛ و اگر مختصری که از مباحث اصولی مفید باقی مانده است را در کنار آثار سید مرتضی و شاگردش شیخ طوسی قرار دهیم متوجه خواهیم شد که ایندو به گونهای قابل توجه بر اساس پیشرفت بحث اصولی کار کردهاند.
تکامل فکر اصولی بر اساس کلام صریحی که از سید مرتضی باقی مانده است برای ما روشن میگردد. زیرا در دوره ایشان علم اصول با علم کلام مخلوط بود. از همین رو وی تلاش نمود تا مرزهای علم اصول و مسائلش را مشخص نماید و آن مسائل را بر اساس ملاک مشخصی که ماهیت اساسیای را که به خاطر آن علم اصول تدوین شد مرتب سازد.
سید مرتضی در الذریعه میگوید:
«دیدم برخی افراد که در اصول فقه کتاب نوشتهاند، اگر چه در بسیاری از مقاصد و مقررات و مبانی خود راه درست را پیمودهاند اما از قانون و روش اصول فقه گریزان شده و در موارد زیادی از آن تعدی و تخطی نمودهاند…»
سید سپس مجموعهای از مسائل را ذکر میکند که از مباحث علم اصول فقه خارج هستند ولی در عین حال از آنها در این علم سخن به میان آمدهاست. او با این بحث، گام اول از عملیات توسعه مباحث علم اصول را برداشت. یعنی زمانیکه تلاش نمود تا مباحث علم اصول فقه را از مباحث علم کلام یا «اصول دین» جدا نماید و در این راه با کسانیکه مسائل اصول دین و مباحث اصولفقه را با هم مخلوط کرده بودند در نفی و اثبات ادله آن به مناقشه پرداخت. از همین رو سید مرتضی توانست پس از جداسازی مسائل علم اصول از علم کلام، روش مناسب این علم را مطرح نماید.
از همین رو میبینیم که سید مرتضی پیش از هر چیز بحث خود را از احکام خطاب آغاز میکند، به این اعتبار که سخن در اصول فقه(یا ادله فقه) بر محور خطاب است… او پس از ذکر اهم اقسام خطاب متعرّض مراتب خطاب و کیفیت تقدیم بعضی بر بعض دیگر میشود. و از آنجا که وی علم به احکام افعال را لازم میبیند، متعرض مباحث علم و ظنونی که شبیه به علم هستند و مقتضای هرکدام از ایندو از دلالت یا امارت میشود. سپس او به مباحث افعال و احکام و مراتبش میپردازد. سید مرتضی با این روش میان مسائل علم اصول سازگاری ایجاد نمود و مباحثی را که بحث از آن سزاوار نبود را از این علم خارج نمود. سید همچنین این نکته را ذکر کرد که «الذریعه» کتابی در میانه تطویل خسته کننده و اختصار مخلّ به بیان مقصود است و او در مورد مسائل اختلافی به طور کامل بحث و بررسی نمود اما در مورد مسائل مورد وفاق که کمتر نیاز به بحث و بررسی و گردآوری دارند اینگونه عمل نکرد.
فعالیت تألیفی سید مرتضی در مباحث علم اصول به «الذریعه» که بر اساس برخی قرائن آخرین کتاب او در زمینه علم اصول است منحصر نماند، چرا که وی در مقدمه این کتاب تصریح میکند که پارهای از مسائل اختلافی در اصول فقه مانند اجماع و اخبار و قیاس و اجتهاد را مطرح کرده است و آنها را در کتابهای دیگرش همچون «الشافی»، «الذخیره» و «جواب مسائل الموصل الاولی» و… تدوین نموده است.
همانگونه که به تصریح سید مرتضی، کتاب الذریعه از کتب بینظیر در این باب است… و البته او به تنهایی راههای جدیدی را مطرح کرد که در طرح آنها از کتب اهل فن اصول که در این باب تصنیفی داشتند بهره نبرده بود. از خلال مباحثی که سید مرتضی درباره کتابش مطرح کرده است به نتیجه مهمی میرسیم آنهم اینکه «الذریعه» اولین کتاب اصولی مقارن(با اهل سنت) است. او اگر چه اسمی از صاحبان آرا نمیآورد اما به مسائل اختلافی (بین شیعه و سنی در زمینه اصول فقه) توجه دارد.
میتوان فعالیت اصولی سید مرتضی را که بر اساس روش اجتهادی شیخ مفید گام برداشته بود به موارد زیر خلاصه کرد:
۱. سید مرتضی مباحث علم اصول را به کرّات و به صورت مستمر در خلال مجالس درس و سخنرانیهایش تدریس نمود تا آنکه روش اصولی و مسائل خاص علم اصول نزد او متبلور شد و این روند به جداسازی مسائل علم اصول از مسائل علم کلام رسید. البته جداسازی علم اصول از علم فقه پیشتر صورت گرفته بود.
۲. سید مرتضی پیش از تألیف الذریعه در برخی مسائل مهم اصولی همچون اجماع، اخبار، قیاس و اجتهاد دست به تألیف دوباره زد.
۳. سید مرتضی در مباحث اصولی خود مسلک بحث مقارن را در پیش گرفت و تلاش میکرد که بر ادعای خود استلال کافی اقامه نماید و بعلاوه در آراء مخالفان نیز مناقشه کرده و شبهات مطرح شده را پاسخ میگفت.
۴. سید مرتضی کتاب الذریعه را در اواخر عمر خود تألیف نمود. یعنی زمانی که روش بحث اصولیاش به تبلور رسیده بود. یکی از شواهد این سخن آن است که شیخ طوسی زمانی نگارش «العده» را آغاز نمود که هنوز سید مرتضی نگارش «الذریعه» را آغاز نکرده بود؛ از همین رو میبینیم که وی در ابتدای کتاب «العده» برای دوام عمر سید مرتضی دعا میکند ولی در مبحث «استثتناء المتعقّب للجمل» برای وی طلب مغفرت مینماید. در حقیقت زمانی که شیخ طوسی به حدود یک سوم کتاب خودش رسیده بود، سید مرتضی از دنیا رفت. به دیگر سخن نگارش «العدّه» شیخ طوسی کمی پیش از سال ۴۳۱هـ.ق آغاز شده است و شیخ پس از ارتحال استادش نیز به کار تألیف خود ادامه داد، در حالیکه از تألیف «الذریعه» سید مرتضی باخبر نشده بود.
۵. افکار اصولی سید مرتضی به شاگردش شیخ طوسی منتقل شد. این انتقال افکار در خلال مجالس بحث و املا صورت میگرفت. البته شیخ طوسی به این مقدار بسنده نکرده بود، بلکه خود نیز در تکامل و تفصیل مباحث یا استدلال بر آنها کوشید و نظریات جدیدی را مطرح نمود که در برخی موارد با نظرات دو استادش یعنی شیخ مفید و سید مرتضی مخالفت داشت؛ اگر چه در برخی مسائل دیگر با آنها همراه بود. حتی فراتر از این، شیخ طوسی در برخی مسائل به آنچه سید مرتضی در الذخیره یا الشافی یا غیر ایندو گفته بود بسنده میکرد و در العده خودش در برخی موارد نص کتاب سید مرتضی را بدون هیچ کم و کاستی نقل مینمود.
۶. «الذریعه» تا چند قرن بعد به عنوان یک کتاب درسی و کتاب مرجع باقی ماند. این مسأله از لابلای شروح و تعلیقاتی که متأخرین از سید مرتضی تا چند بعد نگاشتهاند قابل لمس است. نشانههایی که ما بدان دست یافتیم بدین شرح است:
أ. «تلخیص مسائل الذریعه» از علی بن زید بن محمد بیهقی(م ۵۶۵هـ.ق)
ب. «شرح الذریعه» نوشته مرتضی ابن منتهی ابن حسین الحسنی المرعشی از اعلام قرن ۶ هجری
ج. «شرح مسائل الذریعه» نوشته محمد بن ابیالقاسم بن محمد بن علی طبری آملی از اعلام قرن ششم هجری
د. «المستقصی فی شرح الذریعه» از سعید بن هبه الله بن حسن(قطب راوندی) متوفای سال ۵۷۳هـ.ق
ه. «النکت البدیعه فی تحریر الذریعه» نوشته علامه حلی متوفای سال ۷۲۶هـ.ق
دوره شیخ طوسی(م ۴۶۰هـ .ق)
شیخ طوسی در کتاب «العده» خود اشاره مینماید که نیاز به علم اصول برای استنباط احکام شرعی یک نیاز فوری است. او میگوید:
«و گفتید که چارهای جز شدت اهتمام به این فن از علم نیست، زیرا تمام شریعت مبتنی بر آن است و علم به چیزی از آن بدون محکم کردن اصولش تمام نمیشود، و هر آنکس که اصول شریعتش را محکم نکند تنها حاکی و مقلد است، نه عالم.»
البته ما در کلام شیخ طوسی اشارهای مبنی بر تداخل مسائل علم کلام و اصول فقه نمییابیم و تنها شاهدیم که شیخ وارد اصل بحث میشود و فقط در فصول و روش آن نوآوری میکند؛ او در مقدمه کتابش میگوید:
«من پاسخ سوالی را که از شما پرسیدم میدهم… و در ابتدای کتاب فصلی را به ماهیت علم اصول فقه و انقسامات آن، کیفیت ترتیب ابوابش، تعلق بعضی به بعض دیگر اختصاص دادهام. این کار از آن رو بود که کسیکه کتاب را در دست میگیرد، وقتی بدان نگریست به هدف مقصود از آن آگاه گردد و از ابتدا تا انتهایش برای او روشن شود.»
شیخ طوسی اشاره میکند که هدف او از تألیف عده دو مسأله است:
۱. از او درخواست شده بود که «کتاب مختصری در باب اصول فقه بنگارد که در عین ایجاز و اختصار به تمام ابواب اصول فقه نیز احاطه داشته باشد.»
۲. این مختصر استدلالی بر اساس مقتضیات مذهب ما (امامیه) و مقتضیات اصول ما(شیعیان) باشد، چرا که هر کس در این باب تألیفی نموده است بر اساس اصول اعتقادی خود بدین کار همت گمارده است.
غیر از مختصر شیخ مفید و امالی سید مرتضی تلاش قابل ذکری در زمینه تألیف درباره علم اصول به صورت یک علم مستقل و متمایز از دیگر علوم انجام نشده بود و از همین رو بود که شیخ طوسی تلاش کرد مسائلی از علم اصول را گردآورد که در استنباط شرعی جایگاهی دارد و به طلبه کمک میکند تا از یوغ تقلید و نقل آزاد شود. بعلاوه این مسائل براساس اصول اعتقادی و باورهای کلامی شیعه استوار باشد و کتابی روشمند باشد که متد آن در ماحفل علمی شیعی گسترش بیابد. و همینطور هم شد و کتاب «العدّه» شیخ پس از وی در نظام تحصیلی حوزه وارد شد و استادان حوزه به تدریس آن مبادرت کردند و بر آن تعلیقه زدند و شروحی لایق آن را به نگارش درآوردند که از مهمترین آنها «حاشیه خلیلیه» از احمد بن خلیل بن غازی قزوینی است.
کتاب اصولی «العدّه» حتی پس از آنکه علامه حلی کتاب مختصر اصولیاش یعنی «معارج الاصول» را به نگارش درآورد نیز به عنوان یک کتاب درسی مطرح بود. این امر به دلیل اهمیت «العدّه» از جهت غنای محتوایی بود. بعلاوه این کتاب همچون «الذریعه» نه تنها یک کار ابداعی و پیشگام شمرده میشد، بلکه از جهاتی نیز از آن برتر بود، زیرا به برخی نظرات اعتنا نموده و به اصحاب آن اشاره نموده بود و ادله آنان را تفصیلا مورد بررسی و نقد قرار داده بود. از این رو این کتاب بحثی مقارن و نظاممند محسوب میشد که شیخ طوسی در آن تلاش داشت تا بعد درخشان مدرسه فقهای امامیه را در مقابل مخالفین در رشته علم اصول به نمایش بگذارد، همانگونه که وی چنین تلاشی را در روش سازنده پیشگام خود در علم فقه به منصه ظهور گذارد که نتیجه آن در کتاب «المبسوط» نشان داده شد.
شیخ طوسی با سید مرتضی در تعریف علم اصول فقه همنظرند. و هر دو درباره تعریف آن میگویند: علم اصول «تمام ادله فقه است». سپس تصریح میکنند که مسائل علم کلام از مباحث این علم خارج است؛ (مباحثی همچون حدوث اجسام، اثبات صانع، علم به صفات او، وجوب عدل او، اثبات رسالت، تصحیح نبوت و…).
شیخ طوسی کتابش را بر اساس مقدمهای آغاز کرد که به این مسائل میپردازد: حقیقت علم و اقسام آن و معنی دلالت و آنچه که در آن کارگر میافتد، اقسام مکلّف و حقیقت کلام و بیان اقسام آن و آنچه از صفات خداوند و پیامبر و ائمّه که شناخت آن واجب است و وجهی که واجب است مراد خداوند از خطاش برآن وجه حمل شود.
سپس به سراغ بحث از اخبار و بیان احکام و کیفیت اقسام آن-بخلاف سید مرتضی- رفت، به اعتبار اخبار راهی برای اثبات خطاب هستند. سپس به اقسام خطاب از امر و نهی و عموم و خصوص و اجمال و بیان و ناسخ و منسوخ پرداخت و پس از آن از افعال به اعتبار اینکه افعال متأخر از علم به خطاب هستند.
سپس به مسائلی پرداخت که مخالفان شیعه از اصول فقه شمردهاند؛ مسائلی همچون اجماع، قیاس، اجهاد، حظر، اباحه و استصحاب حال. و سرانجام شیخ کتاب را در ۹۲ فصل در ضمن ۱۰ باب به پایان برد.
درس اصولی پس از دوره شیخ طوسی تا قرن دهم هجری
دانستیم که هر کدام از «الذریعه» و «العدّه» کاری بنیادی و پیشگام در علم اصول نزد امامیه شناخته میشد و طبیعی بود که روش ایندو در حوزههای علمیه گسترده شود تا دو محور برابر و همسان تدریس و تحقیق باشند. همانگونه که میشود این مسأله را از خلال شروح، حواشی و تعلیقانی که درباره آندو در طول چند قرن متوالی نگاشته شد درک کرد.
ولی در عین حال طلاب با نوعی اطاله کلام و تفصیل مواجه بودند. بعلاوه آنان عدم ضرورت طرح برخی مباحث که در این دو کتاب آمده بود را لمس مینمودند؛ چرا که درس فقهی در ادامه راه تکامل خود از یک سو با نوعی تهذیب و تمرکز مواجه شده بود و از سوی دیگر با تبویب و تنظیم خوب همراه بود. طبیعی بود که این وضعیت لازمه نگارش دوباره علم اصول را خواستار باشد. از همین رو محقق حلّی(۶۰۲-۶۷۶هـ.ق) عزم خود را بر این مهم جزم کرد تا در کنار فعالیت فقهی خود که دقت و روشمندی را هدف قرار داده و در کتاب او یعنی «شرائع الاسلام» عینیت یافته بود، به تألیف کتابی اصولی بپردازد که اختصار و تهذیب را هدف قرار دهد که نتیجه این کار کتاب «معارج الاصول» شد. در مقدمه این کتاب آمده است:
«جماعت اصحاب (که خداوند آنان را با عصمتش کمک کند و شامل رحمت عامهاش نماید)، درخواست کردند که کتاب مختصری در علم اصول به نگارش درآورم که شامل مطالب مهم آن شود؛ در عین حال آنقدر اطاله کلام نداشته باشد که بر طالب علم اصول گران آید. از همین رو در پاسخ به این درخواست، کتابی خلاصه شامل مطالبی که چارهای جز توجه و اعتنا بدان نیست نگاشتم. به گونهای که در توضیح مسائل آن و بررسی نظرات مختلف دچار اطاله کلام نشود؛ و از خداوند متعال درخواست توفقیم مینمایم… . و این کتاب مشتمل بر ۱۰ باب است…»
محقق حلّی در اثر خود به نظرات متقدمین بر خودش، خصوصا شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی و فرزندش شیخ ابوعلی توجه داشته و در مواردی که موافق نظراتش نبوده است، در رد آنها استدلال نموده و نظر صحیح را بر اساس اعتقاد به خداوند اثبات مینماید. محقق کتاب خود را با فصلی با عنوان «ملحقات ادله اصول که جزء اصول نیستند» به پایان برد. امتیاز این کتاب عبارتهای روان و مهذّب بود و شایستگی آن را داشت که جایگاه درسی متمایزی پیدا کند و از همین رو بود که مورد اقبال طلاب و استادان حوزه قرار گرفت تا آنکه این کتاب به منبع درسی اول حوزه در علم اصول تبدیل شد. کتابهای «الذریعه» و «العدّه» نیز به مصادر مراجعه و تحقیق تبدیل شدند.
پس از این نوبت به شاگرد محقق حلّی یعنی علامه حلّی(م ۷۲۶هـ.ق) رسید که وی مجموعهای از کتابهای اصولی را به شکل مختصر، متوسط و مفصّل تألیف نمود:
از جمله کتب مختصر میتوان به «مبادیء الاصول الی علم الاصول» اشاره کرد.
از کتب متوسط میتوان نیز به «تهذیب(طریق) الوصول الی علم الاصول» که به «تهذیب الاصول» معروف است و همچنین شرح مختصر ابن حاجب به نام «غایه الوصول و ایضاح السبل» که شرحی بود بر کتاب ابن حاجب یعنی «مختصر منتهی السؤال و الامل فی علمی الاصول و الجدل.»
برخی از کتب مطول وی نیز عبارتند از «النهایه» که نام اصلی آن عبارت بود از «نهایه الوصول الی علم الاصول» و همچنین کتاب «منتهای الوصول الی علمی الکلام و الاصول». که نمونهای از کتب مفصّل علامه در علم اصول محسوب میشود. همانگونه که سه کتاب « نهجالوصول الی علم الاصول»، «شرح غایه الوصول الی علم الاصول» که شرح او بر متن غزالی است و همچنین کتاب «النکت البدیعه فی تحریر الذریعه» نیز از دیگر کتب اصولی مفصل علامه به شمار میآیند.
کتاب علامه در شرح مختصر ابن حاجب نیز به یک کتاب درسی اصولی در حوزههای علمیه تبدیل شد. البته مقدس اردبیلی (شیخ حسن بن زید فرزند شهید ثانی) در نجف اشرف شرح مختصر عضدی را تدریس میکرد و برخی مباحث آنرا که ارتباطی با اجتهاد نداشت حذف مینمود.
اما در هر حال کتاب «تهذیب الاصول» علامه محور تعلیقهها و تحقیق شد و معاصران علامه و شاگردانش آنرا شرح نمودند. برای نمونه از شاگردان و پسرخواهرنش «عمیدالاعرجی» و «ضیاءالدین اعرجی» نام میبرم که شروح آنها به طور خاص به شرح عمیدی و شرح ضیائی شناخته میشوند.شرح عمیدی تا مدتی نفوذ خود را در حوزههای علمیه توسعه داد و شهید اول، محمد بن مکّی(۷۸۶هـ.ق) شاگرد شاگردان علامه حلی بر تهذیب الاصول علامه شرحی نگاشت و کتاب دیگری نیز با عنوان «جامع البیان من فوائد الشرحین» به نگارش درآورد که منظور او از شرحین دو کتاب شرح ضیائی و شرح عمیدی بود. همانگونه که تمام علمای قرن نهم همچون جمالالدین حسین جرجانی(م ۹۲۹هـ.ق) و قرن دهم همچون کمالالدین اردبیلی الهی(م ۹۵۰ هـ.ق) نیز شرحهایی بر تهذیب الاصول نگاشتند. تمام اینها دلالت بر این میکند که در تمام این مدت، کتاب «تهذیب الاصول» علامه محور تحقیق و شرح و تدریس بوده است.
درس اصول در قرن دهم هجری
پس از این نوبت به فرزند شهید ثانی یعنی شیخ ابو منصور حسن بن زیدالدین عاملی جبعی(م۱۰۱۱ هـ.ق) رسید که فارغالتحصیل مدرسه نجف اشرف بود و مقدمه دلنشیناش را بر کتاب فقهیاش یعنی «معالم الدین و ملاذ المجتهدین» نگاشت که محور شرح و تعلیقه و تدریس شد. تمام اینها به دلیل عمق تحقیق، حسن عبارت، وجود نظم و تعدیل در روشمندیای بود که در این اثر مشخص شده بود؛ از همین رو این اثر، کتاب اصولی برتر در حوزههای علمیه بود و این جایگاه برجسته را تا دوره امروز ما اشغال کرده است و ما کتاب مانند «معالم» از حیث کثرت تعلیقه، شروح، حواشی، نقد و ترجمه از زمان تألیف آن تا امروز نیافتیم.
مؤلف این کتاب تلاش دارد تا در هر مسأله نظرات مختلف را تحقیق کند و به مهمترین ادله هر قول اهتمام ورزد و موضوعات این ادله را مورد مناقشه قرار دهد. او به نظرات سید مرتضی و شیخ طوسی توجه ویژهای دارد. این مسأله به واسطه اهمیتی بود که این دو در آموزههای امامیه داشتند، به اعتبار اینکه ایندو از مؤسسان پیشگام در علم اصول فقه مذهب امامیه بودند. صاحب معالم این کتاب خود را مدخلی بر علم فقه قرار داد و از همین رو این کتاب مقدمهای رسا و کافی بود که روش استدلال در علم فقه را اقامه میکرد. وی بر مباحث مهم اصول اقتصار کرد و مباحث غیر ضروری در استنباط را حذف نمود.
کتاب معالم نشانگر اوج مباحث اصولی در زمان خود بود از همین رو نیز به محور مباحث اصولی پیشرفته در حوزه علمیه تبدیل شد و علیرغم آنکه در دهههای پس از تألیف این کتاب، کتب جدیدتری نیز تألیف شد باز هم معالم از محوریت نیفتاد؛ کتب جدیدتری همچون «وافیه» فاضل تونی(م۱۰۷۱ هـ.ق) که روشی جدید را در تنظیم مباحث علم اصول ابداع کرده بود و نسبت به نظام بحث در معالم و کتب پیش از آن اعم از کتب علامه، محقق، شیخ طوسی و سید مرتضی دچار نوعی تکامل کیفی شده بود.
علیرغم آنکه گروهی از مشاهیر همچون سید صدرالدین قمی(۱۱۷۰هـ.ق) استاد وحید بهبهانی و دو شاگرد وحید یعنی سید محمد مهدی بحرالعلوم(۱۲۱۲هـ.ق) و سید محسن اعرجی برای شرح و تعلیقهنویسی بر کتاب وافیه تلاش کردند اما کتاب معالم، محور بحث در جوامع علمی بود و حتی وحید بهبهانی که مؤسس مکتب جدید اصولی و فاتح عصر سوم از دورههای تطور علم اصول بود نیز بارها این کتاب را تدریس نمود و در هر بار تدریس، تعلیقاتش را بر این کتاب نگاشت که همین کثرت تعلیقات بر این کتاب، از اهمیت و جایگاه آن در میدان مباحث ارشد اصولی خبر میدهد.
فرزند شهید ثانی به واسطه کتاب اصولیاش «معالم الاصول» مشهور شد. این مسأله علیرغم آن بود که او این کتاب را به عنوان مقدمهای برای کتاب فقهیاش «معالم الدین و ملاذ المجتهدین» نگاشته بود.
ورود به مباحث اصول ذیل مباحث فقهی به طلبه جایگاه کاربردی علم اصول را تأکید میکند و تأکید مینماید که سزاوار نیست به این علم به عنوان یک علم مستقل نگاه شود؛ بلکه لازم است طلبه به همان اندازه که علم اصول به خاطر آن بنا نهاده شده است اقتصار ورزد.
از امتیازات این کتاب، مقدمه کافی و مهمی است که در آن متعرض اهمیت علم فقه و آثار مترتب بر یادگیری آن شده است و تلاشهایی که سلف صالح پیشین برای تحقق مباحث آن کردهاند را با اشاره به اسامی کتب فقهی متقدم بر خود متذکر شده و سپس بحث را به دلایل تألیف این کتاب میکشاند. او با این کلمات به روش تألیفی خود اشاره کرده و میگوید:
«ما به واسطه این کتاب جایگاه ویژه و شناخته شده مسائل شرعی را تجدید کردیم و به واسطه آن مکاتب بحثهای فقهی را احیا نمودیم و در آن تحریر فروع را به تهذیب اصول چسباندیم، و بین دلیل و مدلول جمع نمودیم؛ آن هم به واسطه عباراتی نزدیک با عباراتی مورد پذیرش نفوس و تقریراتی که در ارائه به دیگران مورد پذیرش قرار میگیرد. با عباراتی که نه آن اندازه موجز است که مخلّ به تفهیم مطالب باشد و نه از اطناب ملالآور رنج میبرد. ما این کتابمان را بر یک مقدمه و چهار بخش کلی تقسیم نمودیم. و هدف از مقدمه مختصر در دو امر است…»
او مقصد اول از مقدمه کتابش را به چیزهایی اختصاص داد که سزاور است طالب علم بر آن آگاهی یابد و در آن تأمل نماید و در تمام مراحل تحصیل، آنها را از خود نشان دهد. او این مباحث را با بحث فضیلت علم و اهمیت آن و آنچه که رعایتش بر علما و متعلمین واجب است آغاز نموده و درباره جایگاه علم فقه نسبت به دیگر علوم و دلیل نیاز به این علم و تعریف آن، جایگاه، موضوع، مبادی و مسائل آن سخن گفت. مؤلف پس از این وارد بحث از جایگاه علم اصول میشود و البته بحثی از تعریف علم اصول به میان نمیآورد و مستقیما وارد مباحث علم اصول میشود. این بحث مقصد دوم از مقدمه بود که تحقیق درباره اهم مباحث اصول که اساس بنای احکام شرعیه هستند را بر عهده داشت و در ۹ مطلب و ۶۴ اصل و یک خاتمه ارائه میشد.
علیرغم آنکه صاحب معالم برای تهذیب مسائل اصولی تلاش کرد و برخی از این مباحث را خلاصه نمود اما او برخی مباحث را بسط داده و در تأمل در برخی از مباحث نیز به جهت اهمیتی که در نظر او داشته است، کلام را به درازا کشانده است و در این مسائل مناقشات هیچکدام از پیشینیانش را که مکتوبی در اصول داشتند رها نکرد و از نظرات سید مرتضی و ابن زهره و ابن براج و شیخ طوسی و ابن ادریس آغاز و به محقق حلی و علامه و شهید اول و شهید ثانی پایان میبرد.
صاحب معالم و پسرخواهرش صاحب مدارک به پیروی از شیخ ابوعلی و محقق حلی رأی به حجیّت خبر واحد «اعلائی» دادند. خبر واحد اعلائی خبری است که بینه شرعی دال بر عدالت راوی آن اقامه شود. بر اساس این نظریه، وی حکم به عدم حجیت بخشی از اخبار نمود که در کتب اربعه شیعه وارد شدهاند. از همین رو وی کتاب «منتقی الجمّان فی الاحادیث الصحاح و الحسان» را به نگارش درآورد و اخبار آن را به سه دسته تقسیم نمود:
۱. صحیح اعلائی
۲. صحیح عند المشهور
۳. حسن
این رویکرد در تعامل با احادیث آن هم پس از آن که تقسیم بندی چهارگانه مشهور احادیث(صحیح، موثق، حسن، ضعیف) را ارائه شده بود بازخوردی از طرف برخی از محدثین داشت و در نتیجه انضمام عوامل دیگر، پاسخ این کار آشکار شد. در رشد جریان اخباری و ورود آن به میدان فکری شیعه در قرن ۱۱ هجری میرفت که این جریان در قرن دوازدهم به طور کامل بر رویکرد فقهای مجتهد فائق آید و اگر تلاشهای محکمی که بزرگان مدرسه اصول و خصوصا وحید بهبهانی و نسل اول و دوم شاگردانش از خود نشان دادند نبود، رویکرد اصولی و مدرسه مجتهدین در شرف حذف قرار گرفته بود.
تکامل علم اصول در دو قرن یازدهم و دوازدهم هجری
کارزار فکریای که امین استرآبادی مسببش بود فرصتهای خوبی را برای رشد و تکامل علم اصول مهیّا نمود. پس از امین استرآبادی فعالیتهای اصول بزرگی پیدا شد که شامل تحقیقات جدیدی بود که بنای این علم و قانونگذاری آنرا استحکام بخشید و روشهای جدید در آن ایجاد کرده و تغییرات جوهری در آن پدید آورد.
کسانی که پس از امین استرابادی تا دوره وحید بهبانی در اصول تحقیق نموده و دست به تألیف زدند، جایگاه ویژهای در بلوغ مدرسه وحید بهبهانی و شیخ انصاری در دورههای بعدی داشتند.
سرشناسترین این فقهای اصولی در آن دوره عبارت بودند از:
۱. سلطانالعلمان: حسین بن رفیعالدین محمد الحسینی(م۱۰۶۴هـ.ق) که تعلیقهای انتقادی بر کتاب معالم دارد.
۲. فاضل تونی: عبدالله بن محمد البشروی الخراسانی(م ۱۰۷۱هـ.ق) صاحب کتاب وافیه در اصول که شیخ انصاری در «فرائد الاصول» خود اهمیت بسیاری برای این کتاب قائل است و شیخ از او یاد میکند و نظراتش را بالا میبرد و با احترمی خاص به نقد آنها میپردازد.
فاضل تونی در تنظیم ابواب علم اصول و نقد روش اصولی که در دوره او و پیش از وی نزد علما مورد توجه بود بر دیگر معاصران خود پییشی گرفت. او اولین کسی است که مباحث عقلی را از مباحث الفاظ جدا نمود که گروهی از محققین متأخر نیز از این نظر وی تبعیت نمودند. بعلاوه وی ادله را به ادله شرعیه و عقلیه تقسیم نموده و خود ادله عقلی را به مستقلات عقلیه و غیرمستقلات عقلیه تقسیم نمود.
۳. مولی صالح مازندرانی(م ۱۰۸۱هـ.ق) که حاشیه معروفی بر معالم دارد و شرح زبدهالاصول شیخ بهایی نیز از او است.
۴. مولی خلیل قزوینی که شرح کبیر بر عدّه الاصول شیخ طوسی که معروف به حاشیه خلیلیه است و پیشتر نیز از آن سخن به میان آمد از او است.
۵. محقق سید حسن خوانساری(م ۱۰۹۸هـ.ق) که کتاب فقهیاش را به نام «مشارق الشموس فی شرح الدروس» که در بردارنده مجموعهای از ابداعاتش است برای ما به یادگار گذارده است. او علیرغم آنکه مشی ضد فلسفه داشت اما به به مباحث اصولی رنگی فلسفی بخشید و به واسطه خود او این روح فلسفی بر مباحث اصولی امامیه اولین رویشهای خود را تجربه کرد و سخنان این محقق پیوسته مورد توجه محققین علمای شیعه تا به امروز بوده است. او حاشیهای بر معالم دارد؛ بعلاوه «رساله الاستلزام»، «رساله فی مقدمه الواجب» و «اجوبه عن اشکالات المحقق السبزواری علی رساله الاستلزام» نیز از دیگر آثار اوست.
۶. محقق محمد بن حسن شیروانی(م ۱۰۹۹هـ.ق) که از فارغالتحصیلان مکتب نجف و استاد پدر وحید بهبهانی است. او تعلیقه معروفی بر معالم دارد که دلالت بر عمق، دقت و شمول مطالب وی دارد و همچنین شیروانی تعلیقهای نیز بر شرح ابنحاجب دارد.
۷. جمالالمحققین(فرزند محقق خوانساری) (م ۱۱۲۵هـ.ق) که بر کتاب مختصر ابن حاجب حاشیهای دارد.
۸. فاضل هندی (م ۱۱۷۰هـ.ق) که صاحب کتاب «کشف اللثام» در فقه است که این کتاب متضمن افکار اصولی وی نیز هست.
۹. سید صدرالدین رضوی قمی(م ۱۱۷۰هـ.ق) شاگرد محقق شیروانی و استاد وحید بهبهانی که شرح معروفی بر وافیه فاضل تونی دارد.
فضای اخباریگری در حوزههای علمیه شیعه با قدرت حاکم بود تا آنکه خداوند برای این مسأله فرد بزرگ و سرشناسی همچون وحید بهبهانی را آماده کرد. او از بهبهان به کربلا مهاجرت نمود تا اینکه در مقابل صاحب حدائق بایستد و حجت را بر او و شاگردانش تمام کند و شبهاتی که در اذهان طلاب نفوذ کرده بود رد نماید. آن هم در دورهای که جو سیاسی عمومی به ظهور امثال چنین دو دستگی خطرناکی در نهاد فقه شیعه کمک میکرد؛ چرا که حکّام سیاسی در آن دوره از نفوذ کلام فقها و مواقف سیاسیشان برای صلاح و رستگاری اسلام و مسلمین اظهار خرسندی نمیکردند. تا اینکه این تلاشهای فکری محققین فقهای ما به یاری یکدیگر آمد و در مباحث و افکار و دروس وحید بهبهانی خود را نشان داد. تا آنجا که وی توانست در مقابل این نگرش شایع و گسترده بایستد و ارکان آن را متزلزل نماید. به حدی که حکم به بازگشت از این رویکرد را قطعی کرد و شاگردان وحید نیز روش استادشان را استمرار بخشیدند و از همین رو ضربات علمی به صورت مستمر بر پیکره تفکر اخباری وارد آمد. این حرکت تا ظهور شیخ انصاری در نجف اشرف ادامه داشت.
وحید بهبهانی به عنوان پیشگام مدرسه اصولی جدید که پس از شیوع اخباریگری افراطی مطرح شده بود شناخته میشود و شکی نیست که بخشهای مهمی از مدرسه اصولی جدید امروز به بخشی از نظریاتی باز میگردد که وحید مطرح کرد و در کتابهای شاگردان مکتب اصولیاش به صورت واضحی منعکس شد. همانطور که اصول و ستونهای این نظرات وی در یکی از مهمترین کتب اصولی وی به نام «الفوائد الحائریّه» نموده پیدا کرده است.
مهمترین نظریاتی که در مکتب وحید بهبهانی مطرح شد عبارتند از:
۱. جدایی میان امارات و اصول که از آنطور که شیخ انصاری در ابتدای مقصد سوم از رسائل(وقتی که متعرّض ادله اجتهادیّه(امارات) و ادلّه فقاهتیّه(اصول عملیه) میشود) میگوید ریشههای این بحث از وحید بهبهانی است.
۲. نگاه دقیق و تقسیم بندی در موضوع شک که شیخ انصاری در روش جدید خود برای مباحث اصولی بر آن اعتماد نموده است در حقیقت به تقسیم وحید بهبهانی بازگشت دارد که او شک را به دو قسم تقسم نمود: شک در تکلیف و شک در مکلّف به و تعیین وظیفه عملی مترتب بر هرکدام از این دو.
۳. طرحریزی فقهی استواری که برای برائت در فکر اصولی معاصر جای گرفتهاست در اصل به وحید بهبهانی باز میگردد.
به واسطه همین فتوحات بزرگ در علم اصول و محکم کردن پایههای این علم و شکستن شبهات غالب اخباریها بود که وحید بهبهانی به عنوان پیشگام مدرسه اصولی جدید شناخته میشود و موفقیّتهای علمی مکتب اصولی پس از وی نیز به او بازگشت میکند. چرا که او تخم درخت بلند و مبارک اصول را در دوره معاصر در زمین کاشت.
نشاط اصولیون در قرن سیزدهم هجری
پس از وحید بهبهانی فقهای اصولی که سهمی در شکستن موج اخباریگری داشتند و در مقابل این جریان ایستادگی نمودند عموم شاگردان وحید بودند که ما تنها نام استادنی را که متولی احیای حوزه علمیه در نجف اشرف و فعال کردن و بازگرداند مرکزیت علمی بدان ذکر میکنیم؛ چرا که در عصر وحید بهبهانی مرکز فعالیت فقهی و اصولی امامیه کربلا شده بود. این افراد عبارتند از:
۱. سید مهدی ابن مرتضی بحرالعلوم(طباطبایی) (م ۱۲۱۲هـ.ق): که از شاگردان بزرگ وحید بود که از مراجع تقلید شیعه شد و تدریس علم اصول بر اساس روش استادش را بر عهده گرفت و میراث اصولی خود را در شرح وافیه و تألیف قواعد اصولی مشابه فوائد الحائریه از وحید بهبهانی و منظومهای اصولی با نام «الدرّه البهیّه فی نظم رؤوس المسائل الاصولیّه» و «رسالهای در صحیح و اعم» و «رسالهای در اجتماع امرو نهی» نیز از دیگر آثار او محسوب میشود.
۲. شیخ جعفر کبیر حلّی نجفی معروف به «کاشف الغطا» (م ۱۲۲۷هـ.ق): از شاگردان بزرگ وحید بود که در کار خود با جدّیت تمام وارد شد و در فقه و اصول نو آوری کرد و در فعال نمودن حوزه علمیه در دوره زندگی بحرالعلوم و پس وی نقش داشت. وی در باب فقه، کتاب نوآورانه خود یعنی «کشف الغطاء عن مبهمات شریعه الغراء» را که شامل مقدمه مهمی در اصول فقه نیز میشد تألیف نمود. همچنین کتاب «غایه المألمول فی علم الاصول» نیز از او است. شیخ انصاری از کاشفالغطا با نهایت احترام یاد میکند و تعبیر «بعض الاساطین» در سخن شیخ به شیخ جعفر کاشف الغطا اختصاص دارد.
۳. شیخ اسدالله دزفولی کاظمی(م ۱۲۳۴هـ.ق) : او نیز از شاگردان بزرگ وحید است که مرجعیت در نجف اشرف به او رو کرد. او صاحب «کشف القناع عن وجوه حجیّه الاجماع» است که این کتاب مجموعهای از مباحث ظنون را در بر دارد و شیخ انصاری در فرائد الاصول خود نهایت توجه را بدان روا داشته است.
۴. میرزا ابوالقاسم گیلانی قمی(م ۱۲۳۱هـ.ق) : از بهترین شاگردان وحید و پیشگامان آنها در فقه و اصول. به نظر میرسد که وی کتاب قیمتی خود در علم اصول یعنی «قوانین الاصول» را در حیات استادش تألیف نمود. این کتاب یک دوره کامل اصول فقه است که نهایت تفصیل را در خود دارد و یکی از کتب درسی مهم شد؛ بهگونهای که تمام متأخرین از او بدان اعتنا نمودند و ما در حوزه نجف استادانی را درک کردیم که بر تدریس این کتاب پس از معالم اصرار میورزیدند. این مسأله علیرغم آن بود که گروهی دیگر به جای این کتاب میرزای قمی از کتاب «اصول فقه» علامه مظفر استفاده میکردند. آن هم در دورهای که تحصیلات تکمیلی در زمینه اصول فقه دچار تکامل شده بود، و سطح کتاب قوانین نشان دهنده مرحله دوم از مراحل تحصیل در دوره سطوح در حوزه علمیه آن دوره محسوب میشد. محقق قمی گر چه پس از وحید ساکن قم شد اما او در فعال شدن حوزه علمیه نجف نیز سهیم بود، چرا که میبینیم این کتاب اصولی وی محور تدریس و بحث در دو قرن ۱۳ و ۱۴ شد و شیخ انصاری نیز تعلیقه مفصلی بر مبحث استصحاب قوانین دارد.
۵. سید جواد عاملی(م ۱۲۲۶هـ.ق): صاحب کتاب فقهی بزرگ «مفتاح الکرامه» که او از شاگردان وحید بهبهانی، سید بحرالعلوم، شیخ جعفر کاشفالغطا و شیخ حسین نجف است. او گروهی از فقها و مجتهدین را تربیت کرد. افرادی چون صاحب جواهر، سید صدرالدین عاملی و شیخ محمدعلی هزار جریبی. او همچنین شرحی بر وافیه فاضل تونی، تعلیقهای بر تهذیبالاصول و تعلیقهای بر معالم الاصول دارد. او در عین حال یکی از مقررین مباحث استادش بود که همین مسأله دلیلی بر قدرت علمی و استعدادش بود.
۶. سید محسن اعرجی( م ۱۲۴۰هـ.ق) : از شاگردان برگزیده وحید بود. او استاد گروهی از فقها و مجتهدین همچون سید عبدالله شبّر، شیخ محمد تقی اصفهانی و حجهالاسلام شفتی را تربیت نمود. او دو شرح بر وافیه فاضل تونی دارد که شرح مختصر وی با نام «المحصول فی شرح وافیه الاصول» شناخته میشود.
۷. ملّا مهدی نراقی کاشانی (م ۱۲۰۹هـ.ق) : از شاگردان وحید بهبهانی و صاحب حدائق بود و کتاب اصولی کوچکی با نام «تجرید الاصول» دارد که محتوای عظیمی را در خود جای داده است. پسر وی یعنی ملا احمد نراقی که شاگرد بحرالعلوم و استاد شیخ انصاری بود نیز کتاب «منهاجالاصول» را نگاشت.
۸. شریف العلمای مازندرانی آملی( م ۱۲۴۵هـ.ق): فقیهی اصولی و نوآور و از شاگردان سید علی صاحب ریاض، شاگرد و داماد وحید بهبهانی بود. شریفالعلما اگر چه در اصول نوآور بود اما کتابی از خود به یادگار نگذاشت زیرا وی تنها به تدریس و تربیت اصولیون بزرگ و در رأسشان شیخ انصاری همّت گمارده بود. در درس او حدود هزار نفر از فضلای طلاب حضور پیدا میکردند و او اولین مجتهدی بود که بحث خارج را باب کرد، چرا که استادان تا پیش از او یک کتاب اصولی معین را محور درس خود قرار میدادند اما پس از آنکه شیخ انصاری و همدرسش سعید العلمای مازندرانی مرتبا سر درس بر استاد سؤال و اشکال میکردند به گونهای که بحث گسترش یافت و از محور کتاب مقرر خارج شد. و از همین جا بود که این روش و این سطح از درس به بحث خارج یا خارج از متن کتاب درسی نام گرفت.
۹. سید محمد مجاهد(م ۱۲۴۲هـ.ق): از شاگردان بحرالعلوم و استاد شریفالعلما بود که ثروت اصولی مهمی در کتابش «مفاتیح الاصول» به یادگار گذارده است.
۱۰. ملا محمد مشهدی(م ۱۲۵۷هـ.ق): از شاگردان کاشفالغطا و شریفالعلما که کتاب معروفی به نام «اصول فقه» دارد.
۱۱. شیخ محمد ابراهیم کلباسی اصفهانی(م ۱۲۶۱هـ.ق): از شاگردان وحید و بحرالعلوم. او کتاب اصولیاش «اشارات الاصول» را در دو بخش تدوین نمود: بخش اول در مباحث الفاظ و دوم بخش در مباحث عقلیه و ادله شرعیه.
۱۲. ملا احمد تبریزی (م ۱۲۷۱هـ.ق): وی کتابی اصولی در سه بخش تنظیم نمود. بخش اول در مباحث الفاظ (از بحث صحصح و اعم تا آخر مفاهیم)، بخش دوم (از عام و خاص تا آخر اجماع) و سوم مشتمل بر دو اصل برائت و اشتغال.
۱۳. شیخ محمد تقی اصفهانی( م ۱۲۴۸هـ.ق): اصولی بزرگ معرف به صاحب حاشیه که این حاشیه، بزرگترین و عمیقترین شرح کتاب «معالمالاصول» شمرده میشود و «هدایه المسترشدین فی شرح اصول معالم الدین» نام دارد. شیخ انصاری در مورد اینکه چرا کتابی در مباحث الفاظ تألیف نکرده است میگوید که همین کتاب برای کسی که میخواهد تخصص در مباحث الفاظ پیدا کند کافی است. اصفهانی از محضر استادنی چون سید محسن اعرجی، سید علی طباطبایی، سید بحرالعلوم و کاشفالغطا استفاده کرد و پس از تکمیل تحصیلاتش در نجف، در اصفهان ساکن شد. شیخ جعفر کاشف الغطا نیز به واسطه توجه به جایگاه برجسته وی نزد استادن بزرگش دخترش را به همسری وی درآورد.
۱۴. شیخ محمد حسن نجفی(م ۱۲۲۶هـ.ق): معروف به صاحب جواهر که از شاگردان کاشفالغطا و سید جواد عاملی بود. البته درس صاحب جواهر از دروس متمایز از جهت زیادی شاگردان بود و گروهی از بزرگان که در استحکام مدرسه اصولی جدید نزد امامیه مؤثر بودند از فارغالتحصیلان مکتب وی محسوب میشوند. صاحب جواهر در دوران حیات خود کتابی اصولی نیز تألیف نمود اما او در دوره حیاتش این کتاب را از دست داد و برای اطلاع از افکار اصولی وی چارهای جز رجوع به تنها موسوعوعه فقهی وی یعنی جواهر الکلام نیست.
درس اصول در قرن سیزدهم هجری
پس از تکامل علم اصول و رسیدن این علم به مرحله استحکام و رشد علمی، چارهای جز روشمند شدن مراحل تحصیل در این علم نبود. از همین رو کتاب معالم، اولین کتابی شد که طلبه را وارد فضای علم اصول میکرد. تلاش رو به گسترشی که فقها نسبت به تدریس علم اصول از خود نشان میدادند- خصوصا پس از انقلابی که محمد امین استرآبادی علیه این علم به راه انداخت- آنان را در افقهای جدید در بیشتر ابواب این علم سیر داد. حرکتی که آغاز آن از مشروعیت علم اصول و ضرورت آن و صحت رویکرد اصولی آغاز و به فروع این علم در مباحث اصول عملیه پایان یافت. از همین رو بود که علمای ما گام بزرگ و محکمی در فاصله تجدید روش این علم و تهذیب بخشی از مسائل آن و ابداع در روشهای استدلال و بحث و عمق بخشیدن به محتوا به گونهای که بین آنچه در کتاب معالم مطرح شده است با مباحثی که در حلقههای درسی پیشرفته مطرح میگردد به هیچ وجه نزدیکی وجود ندارد.
تمام اینها از تکامل اساسیای خبر میداد که باعث میشد که طلبه مجبور باشد برای آمادگی برای حضور در دورههای پیشرفته دروس حوزه علمیه گامها و مراحلی را طی کند. از همین رو بود که استادان مجموعهای از کتابها را به عنوان حلقه وصل بین معالم به عنوان مرحله اول و درس خارج به عنوان مرحله نهایی در نظر داشته باشند. از مهمترین این کتب که موجب اعجاب فقها شد و احترام آنان را برانگیخت کتاب یگانهای بود که سرشناسترین شاگرد وحید بهبهانی در دوره حیات استادش نگاشت. او میرزا ابوالقاسم قمی(م ۱۳۳۲هـ.ق) بود که نام کتابش را «قوانین الحکمه» گذاشت؛ کتابی که در دو جلد بزرگ چاپ شد. هر کس این کتاب را مطالعه نماید مسافت طولانیای که علم اصول از انتهای قرن دهم تا ابتدای قرن سیزدهم پیموده است را به خوبی لمس میکند. این نمو در طول این دو قرن از تاریخ تفکر اصولی به هیچ وجه قابل مقایسه با پیشرف علم اصول در طول پنج قرن پیش از آن یعنی از دوره تألیف «العدّه» تا دوره تألیف «معالم» نبود.کتاب قوانین نتایج فعالیتهای اصولی گروهی از فقها در طول دو قرن ۱۱ و ۱۲ هجری را در خود گرآورده است و از امتیازات آن دقت بالا و نوآوری در بخشی از مسائل، خصوصا مسائل عقلی در مباحث اصولی است. بعلاوه که این کتاب در جامعه علمی نیز مورد توجه قرار گرفت.
علیرغم آنکه صاحب معالم حجیّت مطلق ظن را نپذیرفت اما محقق قمی از محققینی است که به دلیل انسداد باب علم، معتقد به حجیّت مطلق ظن شده است و وی به این نظر شناخته میشود.
پس از محقق قمی، نوبت به شیخ محمد حسین اصفهانی صاحب «الفصول الغرویّه» (م ۱۲۵۴هـ.ق) و شیخ محمدتقی اصفهانی(م ۱۲۴۸هـ.ق) صاحب کتاب «هدایه المسترشدین» که از دیگر کتب اصولی به واسطه عمق و دقت نظر متمایز بودند رسید.
بعضی از استادان حوزه پس از معالم الاصول به سراغ قوانین و سپس فصول میرفتند و برخی دیگر یکی از دو کتاب قوانین یا فصول را تدریس میکردند. دروس پیشرفته عالی استادان علم اصول نیز بر اساس روش یکی از این دو کتاب پیش میرفت. این وضعیت ادامه داشت تا آنکه ستاره شیخ مرتضی انصاری(م ۱۲۸۱هـ.ق) درخشید. او فقیه مجددی بود که دوره او به حق، چهارمین دوره تکامل علم اصول نزد امامیه شمرده میشود. دروس شیخ مرتضی انصاری حول قوانین و فصول برگزار میشد و سپس آراء و روش اصولی وی در کتاب اصولی نادرش «فرائد الاصول» که به اسم رسائل نیز شناخته میشود ظاهر گردید. با توجه به اینکه شیخ انصاری در روش و بخشی از مباحث اساسی که اساس علم اصول فقه را مورد توجه خود قرار میدهد تجدید نظر کرد، این کتاب وی آغاز گر دور جدید علم اصول شمرده میشود. به گونهای که طلبه نمیتواند به سطح مباحث این کتاب دست یابد مگر پس از آنکه دو کتاب معالم و قوانین یا فصول را خوانده باشد. البته کتاب رسائل تنها شامل نیمی از مباحث اصول یعنی مباحث حجج و اصول عملیه است. و در آن خبری از مباحث لفظیای که تقریبا نیمی از مباحث اصول را تشکیل میدهد نیست. شیخ این مباحث را نیز تدریس کرده بود و در تقریرات شاگردانش این دروس ظهور پیدا کرد و کتاب «مطارح الانظار» نیز بر همین اساس به چاپ رسید. البته از خود شیخ نقل شده است که وی گفته است با وجود کتاب «هدایه المسترشدین» درمباحث الفاظ نیاز به کتاب دیگری نیست. در هر حال مباحث حجج و اصول عملیه در مقایسه با مباحث الفاظ، مباحثی هستند که ستون فقرات اصول را تشکیل میدهند.
شیخ انصاری در این زمینه حقیقتا گامهای بسیاری برداشت و از همین رو وی را پیشگام عصر جدید از دورههای تطور و تکامل علم اصول در مدرسه فقه اهل بیت میدانند. علیرغم آنکه بیش از دو قرن از زمان تألیف کتاب رسائل میگذرد اما تا امروز هیچ فقیه یا متفقهی نیست که از کتاب رسائل بینیاز شده باشد. خصوصا اینکه به صورت مستمر توسط چهار گروه از شاگردان خود شیخ انصاری نیز نقد شده است.این کتاب امروز یکی از کتب مهمی است که در مرحله سطح پس از معالم و قوانین تدریس میشود. بعلاوه این کتاب مرجع، بلکه محوری از محورهای مهم برای تدریس در دورههای پیشرفته در حوزههای علمیه ما است. شیخ انصاری بعلاوه ستونهای رویکرد اخباری را به طور کامل در هم شکست به گونهای که امروز دیگر جز نامی از این رویکرد به چشم نمیخورد. تمام اینها به برکت عمق، دقت و موضوعیتی است که در اصول شیخ انصاری یافت میشود و در کتاب «رسائل» متمثل شده است. کتابی که از تبعات جوّ اخباریگیری اخیر است.
مدرسه فقهی نجف به واسطه اصولی نوآوری همچون شیخ انصاری به جایگاهی یگانه رسد، چرا که تمام حوزههای علمیه و تمام بزرگانی که پس از شیخ انصاری تا امروز آمدهاند در فضل و زیادت خود مدیون او هستند. در حقیقت شیخ انصاری پیشینیان خود را از خاطرهها برد و باعث شد پیش از او از یاد برده شوند و پس از او به سختی بیافتند.
روش جدیدی که شیخ انصاری مبتکر آن بود مبتنی بر فهم جدید و کاملی از ادله و حجج است و این تصویر جدیدی از ادله خود را در روش و تنظیم علمی جدید مسائل علم اصول نشان میدهد. بعلاوه این روش جدید تأثیر مستقیمی بر عملیات استنباط و تقدیم برخی ادله بر برخی دیگر دارد. نسل اول و دوم شاگردان شیخ که گامهایی برای تکامل علم اصول پس وی برداشتند همگی معترفند که از روش شیخ اعظم تجاوز نکردند و خود را شاگردانی در مدرسه او محسوب میکنند.
شیخ انصاری تنها در نوآوری فعال نبود بلکه مجموعهای از مباحث جدید را که یاز ابتکارات خودش بود و یا آنها را تکامل بخشید همچون مبحث «مصلحت سلوکیّه» و «حکومت و ورود» را مطرح کرد. همچنین او کسی بود که ادلّهای را که برای حجیّت مطلق ظن طرحریزی شده بود و ادلهای که پس از محقق قمی شایع شده بود را رد کرد و بحث جدا کافی از آن را در رسائل ذکر نمود. همانطور که او بود که بحث تفکیک بین امارات و اصول را که وحید بهبهانی مطرح کرده بود مبنایی برای تغییر روش در مباحث اصولی قرار دارد که این روش تا امروز پابرجاست.
درس اصول در قرن چهاردهم هجری
اگر شیخ انصاری را پیشگام دوره جدید از دورههای تکامل علم اصول نزد امامیه بشناسیم، چهار یا پنج گروه پس از او از بزرگان مدرسه اصولی شیخ محسوب میشوند. مدرسهای که به روش جدید و عمق و نضج شناخته میشود و دستاوردهای علمی آن مورد توجه مجامع علمی دیگر در دنیای معاصر است.
مراحل تحصیل علم اصول پس از شیخ انصاری بر اساس سه مرحله آماده سازی و یک مرحله پیشرفته که در اصطلاح حوزوی درس خارج نام دارد تنظیم شده است. بر همین اساس طلبه از معالم آغاز و در گام میانی سراغ کتاب قوانین یا فصول رفته و کار خود را با رسائل به پایان میرساند. این سیر تحصیلی برای آن است که آنچه که استادان برزرگ در حلقههای درس اصولشان مطرح میکنند برای طلبه آشنا و قابل درک باشد.
(پس از شیخ انصاری) کتاب رسائل محور اول دروس خارج شد و شاگردان شیخ انصاری از یک سو به تدریس، شرح و توضیح مقاصد آن پرداختند و از سوی دیگر بسیاری از آنها به تقریر دروس شیخ انصاری و بیان مقاصد وافکار وی مبادرت ورزیدند. این افکار، افقهای جدیدی را برای حوزههای علمیه روشن میکرد و ویژگیهای خاصی را بدان میداد که آن را از دیگران متمایز مینمود.
از این رو هر کدام از شاگردان شیخ انصاری یکی از محورهای هدایت برای حوزه علمیهای که در آن وارد میشدند بودند و اعتماد آن حوزهها را به خود جلب مینمودند به گونهای که هر بیننده و طالب حقیقتی را به خود جلب مینمود. در واقع مدرسه اصولیای که شیخ انصاری پایه گذار آن بود و شاگردان فاضل این مدرسه، بهترین مدرسه علم اصول بودند که تاریخ این علم آن را شناخته است. این مدرسه از چنان نشاط و فعالیتی برخوردار بود که علیرغم شکسته شدن حرکت اخباری پیش از آن نمونهای مانند آنرا سراغ نداریم.
این فعالیت نادر صرفا بازخورد جوّ مهاجم اخباری نبود، بلکه حرکتی برای باز شدن افقهای جدید علم اصول و نفوذ تدریجی فکر فلسفی و دقت عقلی به سمت فکر اصولی و جمع شدن بهترین قدرتهای علمی در جایجای این مدرسه بود. چرا که این روند به پدیدار شدن تکاملهای واقعا وسیع و سریع انجامید به گونهای که طلابی که امروزه رسائل را به پایان میبرند جهش بزرگی بین آنچه در مرحله سطوح تحصیل نمودند و آنچه که در بحث خارج تحصیل میکنند حس مینمایند. به گونهای که آنان احتیاج دارند مباحثی که بزرگان سه گانه پس از شیخ مطرح کردهاند را مطالعه نمایند تا مباحثی که استاد در درس خارج مطرح میکند را درک نمایند.
کسانی که زیر دست شیخ انصاری تربیت شدند و بر کرسی تدریس تکیه زدند افراد زیادی هستند. برخی از سرشناسترین شاگردان وی به لحاظ فهم آراء شیخ و قدرت انتقال این مطالب به شاگردانشان به شرح زیر میباشند:
۱. میرزا حسن شیرازی (م ۱۳۱۲هـ.ق) : میرزای شیرازی از نظر علم، تقوی و سیاست برترین شاگرد شیخ انصاری بود. وجه تمایز او روش ابتکاریاش در تدریس بود زیرا مستمرا بر تربیت طلاب خود بر اساس تربیتی علمی بیشترین حرص را داشت. این مسأله به اندازهای بود که میرزا فرصت تألیف نداشت و تمام وقت خود را به تدریس و اداره کارهای مسلمین اختصاص داده بود ولی در هر حال توجه او به سیاست و مرجعیت دینی وی را از تدریس و تربیت طلاب بازنداشت.
میرزا روش خاصی داشت که بعدها به «مکتب سامرا» معروف شد. یعنی زمانی که با بهترین شاگردان خود پس از ارتحال شیخ انصاری بدانجا مهاجرت نمود. روش متداول که همه از آن تقلید میکردند این بود که استاد موضوع بحث را مطرح کرده و به تنهایی به بحث و بررسی میپرداخت و پس از آن به سؤالات شاگردانش پاسخ میگفت. البته اگر کسی بود که به مطالبی که استاد ارائه کرده بود اشکال کند یا سؤالی نماید. وظیفه طلبه این بود که ابتدا بشنود و سپس در بحث مناقشه نماید. پس طلبه به آنچه که استاد مطرح میکرد گوش فرا میداد و گاهی برخی از طلاب نیز خلاصه درس یا تفصیل آن را به گونهای که امروز به «تقریرات»معروف است مینوشتند.
اما میرزای شیرازی در بیان دقائق علمی عجله نمیکرد و افکار طلابش را از لابلای عرضه موضوع بحث و به هم ریختن برخی نقاطی که با موضوع بحث مرتبطند تحریک مینمود و منتظر پاسخهای شاگردانش- هر کدام به اندازه توانش- میشد. میرزا زمانیکه پاسخها در مجلس درس جمع میشد و از هر کس که توان پاسخ داشت، پاسخش را میشنید شروع به گردآوری اطراف بحث و تنظیم و تحقیق مطلب مینمود و از همین رو طلبه جایگاه فعالی در درس داشت نه یک جایگاه منفعل؛ و بدین ترتیب او به هدف نزدیکتر میشد. او تمام تلاش و استعدادش را برای تحقیق موضوع مورد نظر بکار میگرفت و بر اساس این روش بود که تربیت علمی مطلوب در کوتاهترین وقت ممکن صورت میگرفت و طلاب نیز زندگی و نشاط و اعتماد به نفس و احترام و توجه بیشتری را احساس میکردند؛ چرا که او زمانی که با تمام توجه به نظراتشان گوش فرا میداد به نظراتشان احترام میگذاشت.
در دوره ما این روش را جز در برخی از حلقههای درسی خاص و توسط برخی استادان بلند نظر که به تربیت شاگردانشان حریص هستند نیافتیم. تقریبا میشود گفت که این روش تنها در مجالس استفتاء پیگیری میشود. مجالس استفتاء مجالسی است که در خانههای برخی فقها برگزار میشود و گروهی از فضلا در آن گرد هم میآیند و تقریبا بر اساس این روش درباره جهات مختلف مسأله به بحث مینشینند؛ در حالی که روش عمومی تدریس میرزای شیرازی این روش بدیع بود.
میبینیم که مغزهای متفکر فارغ التحصیلان مکتب میرزا همگی از افراد مشهور هستند که با دقتهای کافی و دامن زدن بسیار به مباحث توانستند علم اصول را به تحرّک وادارند به گونهای که این علم توانست گامهای بزرگی را در دوران بسیار کوتاهی بردارد و نتایج این پیشرفت بزرگ به همین اندازه در زمینه فقه نیز منعکس شد.
آراء و افکار میرزای شیرازی از لابلای نوشتههای شاگردان و حلقههای درسی آنان به دست ما رسیده است و تا این زمان سه جد از اصول به قلم روزدری و با تحقیق مؤسسه آل البیت علیهمالسلام منتشر شده است. صاحبان تراجم هم فقط برای میرزا مکتوبی با عنوان «رساله فی اجتماع الامر و النهی» را ثبت کردهاند. همانگونه که نظریه ترتیب معروف در علم اصول نیز از ایشان شهرت گرفته است.
۲. شیخ حسن نجمآبادی(م ۱۲۴۸هـ.ق): او یکی از سه نفری است که از شیخ انصاری درباره آنان نقل شده است که من فقط برای این سه نفر درس میدهم. گویا شیخ قصد داشته بگوید که تنها این سه نفر از شاگردان من هستند که درس را به طور کامل میفهمند.
۳. میرزا ابوالقاسم کلانتر نوری تهرانی(م۱۲۹۲هـ.ق): نویسنده کتاب «مطارحالانظار» که این کتاب تقریرات درس شیخ انصاری برای شاگردانش است.
۴. سید حسین کوهکمرهای (م ۱۲۹۹هـ.ق): از شاگردان سرشناس شیخ که به تحقیق و دقت مشهور بود و حلقه دروس او یکی از دو حلقه درسی بود که در نجف پس از شیخ انصاری مشهور بود. کتاب «بشری الوصول الی علم الاصول» نیز از او است.
۵. میرزا حبیب الله گیلانی(م ۱۳۱۲هـ.ق) : او به اوج دقت شناخته میشد و از شاگردان متقدم شیخ و یکی از سه نفری است که به آنها اشاره گشت و بزرگان و فضلا مرتبا در درس او شرکت میکردند و معتقد بودند که او بر آراء، مبانی و دقائق افکار شیخ وقوف دارد. او کتاب اصولی معروفی به نام «بدائع الافکار» یا «بدائع الاصول» نیز دارد.
۶. شیخ محمد حسن شریعتمدار استرآبادی(م ۱۳۱۸هـ.ق) : از بهترین شاگردان شیخ که در ۲۳ سالگی درجه اجتهاد را از استادش گرفت. او کتاب «ینابیع العقول فی علم الاصول» را نگاشت.
۷. میرزا محمد حسن آشتیانی (م ۱۳۱۹ هـ.ق) : از شاگردان بزرگ شیخ و مقرران درس او بود که شرح بزرگی بر کتاب رسائل با نام «بحر الفوائد فی شرح الفرائد» نگاشت که از شروح مهم بر رسائل استادش شیخ انصاری محسوب میشود.
۸. آخوند محمد کاظم خراسانی (م ۱۳۲۹هـ.ق): از شاگردان بزرگ شیخ و میرزای شیرازی که از دیگر شاگردانش متمایز بود. آن هم به واسطه خوش ذوقی و دقت کم نظیر و قوت استدلال و تحقیق مطالب و ارائه خوب و شاگردان بسیاری که داشت، به گونهای که در این زمینه بر اساس برخی گزارشها شاگردان وی به هزار تن میرسیدند و خصوصا در دوره آخر این رقم به دو هزار نزدیک شد. تعداد شاگردان آخوند خراسانی حتی بر تعداد شاگردان استادانش یعنی شیخ انصاری و میرزای شیرازی نیز فزونی گرفت و علیرغم دو استاد شاخص دیگر در نجف یعنی مرعشی و طهرانی، آخوند مدرس اول در نجف بود. آخوند به واسطه قدرت فائقش در تلخیص مطالب اصولی مهم، حذف مطالب غیر ضروری، بیان این مطالب با زبان علمی فراگیر و عبارات دقیقی که در کتاب معروفش «کفایه الاصول» نمایان شد شناخته میشود. او فلسفه را نزد ملا هادی سبزواری صاحب منظومه خواند و از آن متأثر شد و به مباحث اصولی طعم فلسفه را چشانید که این رویکرد نزد برخی شاگردان وی همچون محقق اصفهانی(کمپانی) استمرار پیدا کرد. به گونهای که بر مباحث اصولی کمپانی رویکرد عقلی فلسفی به شکل واضح و شور انگیزی طغیان نمود.
برخی از آثار آخوند خراسانی که فرهنگ اصولی وی را تبیین میکند عبارتند از: دو تعلیقه بر فرائدالاصول و «رساله فی المشتق» و کتابی که مباحث مهم علم اصول از جمله مباحث الفاظ، مباحث حجج و اصول عملیه را در خود گردآوری کرده بود و به نام «کفایه الاصول» شناخته میشد که این کتاب از بهترین، متینترین و دقیقترین متون اصولی تدوین شده در قرن چهاردهم هجری است. کفایه الاصول توانست خود را بر حوزههای علمیه تحمیل کند و بر مباحث پیشرفته اصول سلطه پیدا کرد، چرا که مباحث خارج اصول حول آن دور میزند و از همین رو بود که تا امروز به یک کتاب درسی رسمی تبدیل شده است. خصوصا اینکه استادان به گونهای به شرح و تعلیقه زدن بر آن همّت گماردند که در مورد کتب درسی پیش از آن سابقه نداشت.
شیخ آقا بزرگ طهرانی میگوید: «کفایه الاصول متن جامعی در اصول فقه از استاد ما آخوند مولی محمد کاظم هراتی خراسانی متوفی سال ۱۳۲۹هـ.ق است. او مباحث فلسفه را بیش از پیشینیان خود همچون مؤلف رسائل، فصول و قوانین در علم اصول وارد کرد و تدریس این کتاب در حوزههای علمیه نجف تا امروز رایج است و به همین دلیل حواشی بر این کتاب توسط شاگردان مؤلف زیاد شده است.»(الذریعه، ج۲، ص ۱۱۸ و همان، ج ۶، ص ۱۸۶)
شروح این کتاب به حدود ۶۰ شرح رسیده است که از مهمترین آنها میتوان به این موارد اشاره کرد:
حاشیه میرزا ابوالحسن مشکینی، حواشی شیخ علی قوچانی، میرزا علی ایروانی، شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی، شیخ عبدالحسین رشتی، شیخ مهدی خالصی و سید محسن حکیم که اینها همه از شاگردان مصنف بودند و بسیاری دیگر هم بودند که در زمره شاگردان آخوند قرار نداشتند. البته آخوند خراسانی شاگردان فراوانی داشت که که حوزه علمیه را در نجف و دیگر بلاد اسلامی رونق بخشیدند.
آخوند سه نفر از نوابغ شاگردان محققش را از خود به یادگار گذاشت که بر اساس سبک مدرسه اصولی وی قدم برداشتند و حوزه نجف بر روی دوش آنان وارد دوره طلایی خود شد که این افراد عبارتند از:
۱. میرزا حسین نائینی (م ۱۳۵۵هـ.ق)
۲. شیخ محمد حسین اصفهانی(کمپانی) (م ۱۳۶۱هـ.ق)
۳. شیخ آقا ضیا عراقی (م ۱۳۶۱هـ.ق)
این سه پهلوان اصول در این مسائل با هم اشتراک داشتند:
۱. توجه ویژه به مسأله روش، چه در علم اصول به صورت کلی و چه در مسائل دیگر
۲. دقت بینهایت
۳. رنگ عقلی بخشیدن به مباحث علم اصول
۴. تلاش برای نوآوری در مضمون و روش عرضه مباحث. از همین رو است که هر کدام از این سه نفر مکتب خاص به خود خود را دارد؛ مکتبی که خصوصیات ویژه خود را دارد.
مکتب اصولی میرزای نائیئی
میرزای نائینی در سامرا نزد سید محمد فشارکی و سید اسماعیل صدر و میرزای شیرازی شاگردی کرد و سپس به نجف بازگشت و همراه آخوند خراسانی یکی از اعضای هیأت استفتاء آخوند محسوب میشد. نائینی پس از آخوند خراسانی در تدریس مستقل عمل کرد و مجلس درس او از فضلا پر میشد. وی در عهد خود از علمای سرشناس بود. این مسأله به واسطه قدرت برتر نائینی در نقد و تحقیق و بیان سلیس و روان و عمق نظر و روشمندی مباحث او بود. بعلاوه وی توجه خاصی به تفسیر و توضیح نظرات شیخ انصاری میکرد… این ویژگی متمایز درس نائینی بود. وی به اندازهای در این مسأله تبحّر داشت که گویی خود شیخ خزانه علمش را پیش او به ودیعه گذارده و کلیدهای آن را نیز به نائینی داده است. تلاش فراوان نائینی و توجه او به مسأله «روش» و غور در اعماق هر مسأله و قرار دادن آن در جایگاهی که شایستهاش است، در فقه او نیز منعکس شده است. به گونهای که وقتی بحثی فقهی از نائینی را مطالعه میکنید گویی یک بحث اصولی تطبیقی را مطالعه میکنید. از مکتب این استاد شایسته گروهی از اصولیون بزرگ از جمله شیخ محمد علی کاظمی، میرزا حسن بجنوردی و مرجع بزرگ سید ابوالقاسم خوئی و بسیاری دیگر را میتوان نام برد.
مسأله تقریرات نیز در این دوره مطرح شد. منظور از تقریرات، نگارش گزارش بحث استاد توسط شاگردان بود. در همین دوره بود که سید ابوالقاسم خوئی تقریرات درس استادش نائینی را در دو جلد نگاشت و نام آن را «أجود التقریرات» گذارد. شیخ محمد علی کاظمی نیز تقریر خوبی از درسهای نائینی در چهار مجلد تألیف نمود و نام آن را «فوائد الاصول» نهاد. خود نائینیی هم به قلم خود دو رساله اصولی یکی در شرط متأخر و دیگری در تعبدی و توصّلی به یادگار نهاده است.
مکتب اصولی آقا ضیاءالدین عراقی
محقق عراقی از شاگردان بزرگ آخوند خراسانی بود که پس از ارتحال استادش به تنهایی کرسی درس خارج خود را دایر نمود و بیش از سی سال یکی از استادن برجسته باقی ماند. مجلس درس او پر بود از فضلای دوره خود. این مسأله به دلیل ذکاوت نظر، عمق و استحکام فکر، سلامت ذوق و روشمندی در بحث او بود. آقا ضیا در تألیفاتش از تعبیرات پیچیدهای استفاده کرده است. بر خلاف آن، وی در بیان بسیار روان سخن میگفت و به لحاظ فرصت دادن به شاگردانش برای بحث آزاد از دیگران متمایز بود. از همین رو زیر نظر آقا ضیا تعداد زیادی از فقهای اصولی پرورش یافتند. افرادی چون سید عبدالهادی شیرازی، سید محسن طباطبایی حکیم، سید ابوالقاسم خوئی، شیخ محمد تقی آملی، شیخ محمد تقی بروجردی، میرزا حسن بجنوردی، میرزا هاشم آملی، سید احمد خوانساری ، سید یثربی، سید محمود شاهرودی، شیخ حسین حلّی، سید عبدالله شیرازی، آقا بزرگ شاهرودی و…. .
آقا ضیاء چندین دوره درس اصول گفت و از عادات او این بود که آنچه درس میداد را مینوشت. او ترجیح میداد از فضای زعامت و مرجعیت دور بماند تا فرصت کافی برای تحقیق، تدریس و تربیت فقها داشته باشد. خداوند به دست آقا ضیا در فقه و اصول گره مشکلات بزرگی را باز نموده و او تا پایان عمر به تدریس ادامه داد. وی از نوابغ دوره خود و فردی سریع الانتباه، با توان استدلال بالا، فکر نافذ و رأی سلیم بود. بعلاوه آقا ضیا یکی از افراد مورد توجه استادش آخوند خراسانی محسوب میشد. آخوندی که به قدرت در تنظیم نظام درس و تسلط بر شاگردان که بیش از هزار نفر بودند معروف بود.
محقق عراقی برای ما کتاب اصولی کاملی را به یادگار گذاشت که در دوره حیات خودش با عنوان «مقالات الاصول» منتشر شد. این کتاب یک دوره کامل اصول فقه را در بر دارد و جلد اول آن با تحقیق نگارنده این سطور و جناب شیخ محسن عراقی و با همت مجمع الفکر الاسلامی در سال ۱۴۱۴ هـ.ق به چاپ رسید. عراقی همچنین تعلیقهای بر تقریرات همدرس خود میرزای نائینی یعنی فوائد الاصول نگاشت که اخیرا همراه با فوائد الاصول منتشر شده است. بعلاوه او حاشیهای بر کفایهالاصول، رسالهای در قاعده نفی ضرر، رسالهای در شرط متأخر، رسالهای در حجیّت قطع و رسالهای در فروع علم اجمالی نیز دارد. وی همچنین تعلیقههایی بر فرائدالاصول شیخ انصاری دارد و رسالهای نیز در استصحاب عدم ازلی.
افکار محقق عراقی در تقریراتی که شاگردان وی نگاشتند نیز متبلور شده است. از مهمترین این تقریرات که تا به امروز به چاپ رسیده است، یک دوره کامل اصول به قلم شاگرد بینظیرش شیخ محمد تقی بروجردی است که با عنوان «نهایه الافکار» به چاپ است. میرزا هاشم آملی نیز کتاب «بدائع الافکار» را به رشته تحریر درآورده است. همانطور که محمد ابراهیم کلباسی نیز «منهاج الاصول» را نگاشته است.
مکتب اصولی شیخ محمد حسین اصفهانی(کمپانی)
مصلح مجدد شیخ محمد رضا مظفر که یکی از شاگردان بزرگ محقق اصفهانی است، درباره استادش چنین نگاشته است:
«استاد ما نزد فیلسوف حکیم، میرزا باقر اصطهباناتی شاگردی کرد. پس به واسطه جدیتی که داشت به باطن تمام مباحث ایشان راه پیدا کرد و در تمام امور باطنی آن دقیق شد. او در هر مسألهای نظر محکمی دارد و در هر بحثی تحقیق بالاتری ارائه نموده است و نظرات و تحقیقات فلسفی او در تمام آثار و دروس وی آشکار است. به گونهای که کسی که در اصول شاگردی او را مینمود، در درون خود احساس میکرد که از جایی که متوجه هست یا نیست، به بیشتر مباحث فلسفی نزدیک شده است. خصوصا کسی که حاشیه ایشان بر کفایه را بخواند متوجه خواهد شد که چگونه اصطلاحات فلسفی در تعبیرات او موج میزند تا حدی که گاهی خواننده تصور میکند مشغول خواندن یک کتاب فلسفی است. این روح فلسفی وی حتی در ارجوزه وی در مدح پیامبر و اهل بیت نیز موج میزند.»
اصفهانی از مشهورترین شاگردان آخوند خراسانی بود که ۱۳ سال در درس استاد حاضر شد و در خلال این حضور بود که وی خلاصهای از حاشیه معروفش بر کفایه را نوشت. او پس از وفات استادش کرسی درس خود را دایر کرد و بسیاری از مشاهیر زمان ما همچون سید ابوالقاسم خوئی، شیخ محمدرضا مظفر، شیخ محمدرضا اردوبادی، شیخ محمد طاهر خاقانی و… پای درس وی حاضر شدند.
او چندین دوره درس اصول گفت که آخرین دوره کامل خارج اصول را در شوال ۱۳۴۴ هـ.ق آغاز و در سال ۱۳۵۹هـ.ق به پایان رساند که این دوره طولانیترین دوره درس وی بود که بسیاری از مباحث پیچیده را در آن مورد تحقیق و بررسی قرار داد و در خلال همین دوره بود که بخشی از تعلیقهها بر حاشیهاش، خصوصا بر جلد اول آن را به نگارش درآورد؛ همانطور که در خلال این دوره برخی رسالههای کوچک را نیز به نگارش درآورد.
اصفهانی پس از این دوره دوره جدیدی را آغاز کرد که قصد داشت در آن، مسائل علم اصول را تهذیب کرده و با روشی جدید ارائه نماید. او در مبادی بحث آنچه در مسائل مطرح میشد را قرار داد و در مسائل مباحث مبادی را مطرح نمود. او تمام مباحث اصول را به چهار دسته تقسیم نمود:
۱. مباحث الفاظ ۲. ملازمات عقلیه ۳. حجج شرعیه ۴. تعارض دو حجت با هم
در خاتمه نیز بحث از برائت و اشتغال و اجتهاد و تقلید را به میان آورد.
اصفهانی در کار نگارش این کتاب درسی جدید بر اساس این روش مداومت داشت. هدف او این بود که این کتاب جایگزینی برای کتب پیش از آن باشد. کتبی که بین انواع مباحث خلط کرده بودند و با زبان آموزشی نیز نگاشته نشده بودند. بعلاوه او آراء و نظریات خود را در کنار نظرات اصولیین پیش از خود در لابلای مباحث آورده بود. ولی اجل به او فرصت نداد و او در ذیالحجه سال ۱۳۶۱هـ.ق یعنی در همان سالی که همدرس او محقق عراقی فوت شد از دنیا رفت و از همین رو وی نتوانست بیش از یک سال روی این کتاب کار کند. آنچه از این کار به سرانجام رسید، شامل مقدمهای بود که مبادی تصوریه و تصدیقیه و دو قسم آنها یعنی لغویه و احکامیه را شامل میشد و باب اول آن که مختص به مسائل عقل نظری و عملی میشد.
در هر حال شاگرد اصلاحگر اصفهانی یعنی محمدرضا مظفر تلاش کرد که راه استاد را ادامه دهد. وی در روش کتاب اصولیاش از اصفهانی تقلید نمود. مظفر این کتاب اصولی را که «اصول فقه» نام داشت تألیف کرد تا حلقه وصلی بین معالم و کفایه باشد و البته او نیز نتوانست تمام مباحث را در کتاب خود بگنجاند. چرا که مباحث برائت، اشتغال و تخییر از اصول عملیه شرعیه و عقلیه در کتابش نیامد. به همین صورت تلاش برای نو آوری در علم اصول نیز ناقص ماند؛ آن هم علیرغم آنکه اصولیون بر ابداع و نوآوری حریص بودند و وقت گرانبها را برای طلاب این علم و باز کردن درهای جدید و افقهای بلند تحقیق و نوآوری به وفور خرج میکردند.
محققان سه گانه یعنی نائینی، عراقی و اصفهانی گروهی از فقهای بزرگ را تربیت کردند که خصائص این سه نابغه را در خود گردآوری کرده بودند و مدارس آن سه تن را جذب کردند. از جمله آنها که نامشان در آسمان علم حوزه نجف درخشید و آوازهشان به سرعت در خارج نجف پیچید میتوان این افراد اشاره کرد:
۱. سید ابوالقاسم خوئی(م ۱۴۱۳هـ.ق) که مدرسه او خصوصیتهای گوناگونی را در خود گرد هم آورده بود. خوئی اگر چه بیش از همه از استادش نائینی متأثر بود ولی در سخنرانیهای اصولیاش بر اساس متد صاحب کفایه حرکت میکرد؛ یعنی با توجه به این نکته که آخوند مباحث اصولی را به چهار دسته تقسیم کرده است: ۱. مسائلی که حکم شرعی را به علم وجدانی ثابت میکند ۲. مسائلی که حکم شرعی را با علم جعلی تعبّدی ثابت میکند که خود شامل مباحث الفاظ و حجیت ظواهر میشود. ۳. مسائلی که وظیفه عملی شرعی مکلّف را مشخص مینماید. ۴. مباحثی که وظیفه عملی را بر اساس حکم عقل معین مینماید. خوئی معتقد است این فهرست مسائل اصولی و ترتیب طبیعی آنها است.
تقریرات درس خوئی توسط گروهی از شاگردان فاضلش به رشته تحریر درآمده است. از جمله یک دوره کامل اصول است که پنج جلد آن با نام «المحاضرات» منتشر شده است. المحاضرات مباحث جلد اول کفایه را متکفّل شده و شیخ محمد اسحاق فیاض آن را تنظیم نموده است. بخشهایی که از کتاب «مصباح الاصول» منتشر شده است نیز مباحث جلد دوم کفایه را متکفل است. البته تقریرات دیگری نیز از برخی مباحث اصولی ایشان وجود دارد مانند «مصابیح الاصول»، «مناهج الاصول» و «مبانی الاستنباط».
۲. سید حسن بجنوردی (م ۱۳۹۵هـ.ق) که کتاب اصولی ارزندهاش موسوم به «منتهی الاصول» را در دو جلد برای ما به یادگار گذارد. این کتاب شامل تمام مباحث مهم علم اصول همراه با بررسی نظرات استادان سه گانه بجنوردی میشود.
۳. شیخ عبدالنبی نجفی عراقی(م ۱۳۸۵هـ.ق) که کتابی اصولی به نام «المحاکمات بین الاعلام» دارد.
۴. میرزا باقر زنجانی: یکی از شاگردان وی به نام سید محمد موسوی شاهرودی بخشی از مباحث اصولی وی را در یک مجلد به نام «تحریر الاصول» منتشر نموده است.
۵. سید محسن طباطبایی حکیم (م ۱۳۹۰هـ.ق) : که تعلیقهای بر کفایهالاصول دارد که متضمن نظرات استادش محقق عراقی نیز هست و همراه با متن کفاید در دو جلد منتشر شده است.
۶. سید عبدالله شیرازی (م ۱۴۰۵هـ.ق) : که کتابی اصولی از او با نام «عمده الوسائل فی شرح الرسائل» چاپ شده است و همچنین یک جلد از تقریرات درس وی نیز با عنوان «تنقیح الاصول» به چاپ رسیده است.
۷. شیخ محمد طاهر آل شبیر خاقانی: او از شاگردان اعلام سه گانه مذکور است. سه جلد از تقریرات بحث او نیز با عنوان «المحاکمات بین الکفایه و الاعلام» به قلم فرزندش منتشر شده است.
۸. سید عبدالاعلی سبزواری (م ۱۴۱۴هـ.ق) : کتاب اصولی موجزی دارد که مباحث اصولی را تهذیب کرده و نام آن را «تهذیب الاصول» گذارده است.
۹. شیخ محمد سلطان العلما (م ۱۳۸۳هـ.ق): تعلیقه بزرگی بر کفایهالاصول دارد که متضمن نظرات محققان ثلاث است. این کتاب در هفت جلد و چند جزوه الحاقیه منتشر شده است.
۱۰. میرزا هاشم آملی(م ۱۴۱۳هـ.ق): او از جمله شاگردان سرشناس محقق عراقی است و یک جلد از تقریرات مباحث استادش را منتشر کرده است. به همین صورت نیز برخی شاگردان آملی تقریرات مباحثش را با نام «تحریر الاصول» و «مجمع الافکار و مطرح الانظار» منتشر نمودند.
مکتب اصولی سید ابوالقاسم خوئی
وقتی بزرگانی که در جو مدرسه اصولی اعلام ثلاث نائینی، عراقی و اصفهانی را با هم مقایسه کنیم متوجه میشویم که شاگردان سید خوئی بیش از دیگران بودهاند. از جمله این شاگردان میتوان به این افراد اشاره نمود:
۱. شهید سید محمد باقر صدر: که به تفصیل درباره مکتب اصولی وی سخن خواهیم گفت.
۲. سید علی سیستانی: که یک جلد از تقریرات مباحث وی با نام «الرافد فی علم الاصول» منتشر شده است.
۳. سید محمد جعفر جزایری: که شرحی کافی بر کفایهالاصول با نام «منتهی الدرایه» در ۸ جلد دارد.
۴. سید محمد تقی حکیم: که کتابی اصولی در اصول مقارن با عنوان «الاصول العامه للفقه المقارن» دارد.
۵. سید علی نقی حیدری: نویسنده کتاب «اصول الاستنباط».
۶. شیخ جواد تبریزی: که یکی از استادان علم اصول در قم است.**
۷. شیخ میرزا علی غروی: که از استادان حوزه علمیه در نجف است.
۸. شیخ عبدالله فیاض: که تقریرات استادش با نام «محاضرات فی اصول الفقه» را در پنج جلد منتشر نموده و این کتاب تنها اختصاص به مباحث الفاظ دارد.
۹. سید محمد سرور حسینی: که تقریرات درس اصول استادش سید خوئی را نگاشته است که دو جلد از آن در مباحث حجج و اصول عملیه منتشر شده است.
غیر از این بزرگواران بسیاری دیگر نیز هستند که ما اسمی از آنها نیاوردیم.
مکتب اصولی شهید صدر:
استاد ما شهید سید محمد باقر صدر حرکت علم اصول را از آغاز آن تا دوره وحید بهبهانی همچون مورخی محقق که تلاش میکند تمام گذشته را فرا گیرد و بر آینده اشراف پیدا کند دنبال کرد و تلاشهای بزرگ او برای تکامل علم اصول و تأسیس مرحلهای جدید در نوشتههای اولیهاش از علم اصول، خصوصا کتاب بیهمتایش «المعالم الجدیده للاصول» متبلور شده است. او در این کتاب مقدماتی از روش تأسیسیاش را مطرح میکند و نشانههایی از مدرسه جدیدش را میآورد که به جد میتوان از آن به آغاز عصر جدید در علم اصول و سیر تکامل آن تعبیر کنیم. این دوره پنجمین دوره از دوران تکامل علم اصول است که شهید صدر در معالم الجدیده به سه دوره اشاره کرده است و دوره وحید بهبهانی را دوره سوم آن اعتبار کرده است.
مشخصات مکتب شهید صدر بدین قرار است:
۱. نگاه کامل و فراگیر به تمام شعبههای معرفت اسلامی و انسانی.
۲. احاطه و فراگیر بودن تمام محتملات در هر موضوعی که قصد حلش را دارد. این مشخصه اساسیترین اصل در نظام فکری و معرفتی است که به محقق در فهم صحیح هر مسأله کمک میکند.
۳. نو آوری و اصلاح در مورد تمام چیزهایی که علوم و نظریات را شامل میشود. به همین واسطه توانست افقهای جدیدی برای معرفت اسلامی به صوت عام و در رشته فقه و اصول به صورت خاص باز نماید.
۴. روش فنی یکتا: که در مباحث اصولی و فقهی وی به صورت خاص و در باقی مباحث معرفتی وی به صورت عام نمود پیدا کرده است. به واسطه قدرت فائق شهید صدر بر روش بحث و ربط هماهنگ و ارتباط منسجم مباحث، وی جهات در هم تنیده در سخنان دیگران را خصوصا در مسائل گره خورده به خوبی تقریر میکند. از این راه فکر را روشن کرده و به شکلی موضوعی که محقق متخصص نظیرش را ندیده است آن را منظم میکند. در عین حال به دقت روش استدلال در هر موضوعی را مشخص مینماید و معلوم مینماید که در این مسأله آیا باید بر برهان تکیه کرد یا بر استقراء و وجدان؟ و او بر ادعای وجدانی بودن مدعایی که میخواهد آن را اثبات نماید کوتاه نمیآید بلکه از مسائل آگاه کننده لازم برای برانگیختن این وجدان بهره میبرد.
۵. رویکرد منطقی و وجدانی: از همین رو محقق حس نمیکند که برهانها سنگین هستند و او را به زحمت انداختهاند یا این برهانها با ذوق و حس وجدانی مسأله مطابق نیستند؛ زیرا او دائما مسأله را با حس وجدانی ذاتیاش درک میکرد و سپس برای پشتیبانی علمی از آن از هر برهان عقلی یا استدلال منطقی که میتواند بهره میبرد.
۶. ذوق فنی و احساس عقلائی در مباحثی که متکی بر استظهارات عرفی یا مرتکزات عقلی است. و خیلی کم اتفاق میافتد که رویکرد برهانی منطقی در استدلال با ذوق فنی و حس عقلائی و ذهنیت عرفی در شخصیت علمی یک نفر جمع شود.
اما ابداعات شهید ما امام صدر، در حوزه علم اصول بر چند نوع است. بخشی از آنها در حوزه فکر اصولی کاملا جدید به حساب میآید، بخشی دیگر در حوزه نتایجش جدید محسوب میشود و گروهی دیگر نیز مکمّل نظر علمای پیشین علم اصول است. از جمله نوآوریهای بخش اول، بحث دلنشین او درباره سیره عقلا و متشرعه و نظریه تعویض اوست که ضمن مباحث خبر واحد از آن بحث کرده است.از نمونههای قسم دوم میتوان به این موارد اشاره نمود: مبحث قطع و ابطال قاعده قبح عقاب بلابیان توسط وی و اثبات کردن منجزیت علم اجمالی و همینطور اثبات اصول بر یکدیگر زمانی که در نتیجه با هم توافق داشته باشند. همچنین بحث وی درباره مسأله وضع و نوآوری او در نظریه «قرن اکید»(درباب وضع). از قسم سوم نیز این نمونهها در کارهای وی به چشم میخورد: بحث او درباره حقیقت معنای حرفیه، بحث از جمع بین احکام ظاهریه و واقعیه و به همین صورت بحث از ترتب و تزاحم و قاعده نفی ضرر.
اما میراث اصولیای که شهید راحل برای ما به یادگار گذاشت در دو تلاش مهم درباره تجدید و اصلاح درس اصول در حوزه نمود پیدا کرد:
۱. تلاش برای تغییر در روش مباحث اصولی که این تلاش در حلقههای اصولی سهگانهای که او در سه دوره برای طلاب علم اصول تدوین نموده بود، (یعنی در کتاب سه جلدی حلقات) نمود پیدا میکرد. شهید صدر قصد داشت به وسیله این کتب، طلاب از کتب موروقی که برای آموزش علم اصول تألیف نشده بودند بینیاز شوند. بعلاوه این کتب تفاوتهای بسیاری در روش دارند و ادبیات سخت و گرههای زیاد و از نکات ضعیف دیگری رنج میبرند که استاد ما شهید صدر در مقدمه حلقه اولی از حلقات آنها را بیان میکند. استادان اصول نیز تعیلقه نویسی بر حلقات و شرح آن را آغاز کردهاند که این کتاب نیز شایستگی آن را دارد. این کتاب موفقترین تلاش در دوره ما برای تجدید نظر در قلمرو کتاب درسی در حیطه علم اصول است.
۲. تلاش برای تعمیق سطح مباحث علم اصول و فراگیر بودن تمام جوانب بحث در هر مسألهای با توجه به ریشههای واقعی هر مسأله و جایگاه طبیعی آن نسبت به سایر مباحث و اهدافی که قصد طرح آن شده است. نتیجه این تلاش در دو دوره از مباحث خارج اصول وی به نگارش در آمده است. یکی از این تقریرات به نام «بحوث فی علم الاصول» نام گرفته و در هفت جلد منتشر شده است و دیگری «مباحث الاصول» نام دارد که تا به امروز سه جلد آن منتشر شده است.
تلاش برای اصلاح کتب درسی اصولی پیش از شهید صدر
پیش از شهید صدر نیز تلاشهایی برای اصلاح کتب درسی اصولی انجام شده بود از جمله:
۱. اصول الفقه: در چهار جلد از شیخ محمدرضا مظفر. امتیاز این اثر در بسیط بودن عرضه مطالب است. در عین حال اصول فقه مظفر شامل مبانی اصولی معاصر، خصوصا اعلام ثلاثه یعنی نائینی، عراقی و اصفهانی نیز هست. همانطور که دیگر امتیاز این کتاب تبعیت از روش اصفهانی است. البته این کتاب شامل بخشی از مباحث اصول عملیه نمیشود. اصول الفقه به واسطه این ممیزات خود جایگاه کتاب قوانین الاصول را گرفته و کتاب درسی مورد قبول حوزه علمیه نجف اشرف و به تبع آن، حوزههای علمیه دیگر شد. این کتاب تا پیش از تدوین حلقات شهید صدر، حلقه واسط بین معالم و کفایه بود.
۲. اصول الاستنباط: از امتیازات این کتاب یک جلدی از سید علی نقی حیدری اختصار در تعبیر و روان بودن عبارات آن است. در عین آنکه این کتاب شامل تمام مباحث اصول فقه بر اساس روش کفایه الاصول نیز میشود. به علاوه اشارهای هم به نظرات متأخرین همچون سید خوئی دارد. این کتاب البته نتوانست جایگاه هیچکدام از کتب درسی را در حوزه نجف بگیرد ولی پس از انقلاب اسلامی تدریس آن در حوزه قم به عنوان مرحله اول تعلیم اصول و به جای معالم یا تحریر معالم متداول شد.
۳. اصول العامّه للفقه المقارن: این کتاب یک جلدی از سید محمد تقی حکیم است. این کتاب متضمن نیمی از مباحث علم اصول یعنی مباحث حجج و اصول عملیه است. از امتیازات این کتاب عبارتهای سلیس، دقت در طرح مباحث، روش با کیفیت و مقارنه بین اصول کلی نزد امامیه و اصول عامه نزد غیر امامیه میباشد. روش این کتاب بسیار به روشی که آقای خوئی در محاضرات اصولی خود به کار میبرد شبیه است. این کتاب در دانشکده فقه نجف اشرف تدریس میشد و به عنوان حلقه وصل بین معالم و کفایه یا به عنوان جایگزینی برای رسائل شیخ انصاری پیشنهاد شد. پیشنهاد دیگری نیز وجود داشت که میگفت این کتاب همراه با جلد اول و دوم اصول فقه مظفر به جای رسائل و کفایه تدریس شود. خصوصا اینکه این کتاب نظرات معاصرین و متأخرین از آخوند خراسانی و شیخ انصاری را نیز در برداشت. کتاب مذکور تا پیش از تدوین حلقات شهید صدر بهترین کتاب بود؛ بلکه میتوان گفت که هنوز هم در زمینه اصول مقارن بهترین منبع محسوب میشود.
۴. «علم اصول الفقه فی ثوبه الجدید»: از شیخ محمد جواد مغنیه که یک دوره مبسوط علم اصول را در خود جای داده است.
۵. «مبادی الاصول الفقه» از شیخ عبدالهادی فضلی: این کتاب نمایانگر حلقه اول و مقدماتی برای تحصیل روش جدید علم اصول با تکیه بر اختصار، شمول، طرح بندی است و با زبانی واقعا ساده مطالب را بیان میکند.
غیر از اینها تلاشهای دیگری نیز در غیر از حوزه نجف برای نوآوری صورت پذیرفته است که این کارها چیزی جز تلخیص و تهذیب برخی کتب درسی قدیمی مانند فصول، معالم، قوانین و رسائل نیست. این تلاشها، خصوصا با وجود کتاب «اصول فقه مظفر»تلاشهای موفقی محسوب نمیشوند. خصوصا پس از مطرح شدن حلقات و تدریس این کتاب توسط برخی شاگردان شهید صدر و غیر آنها، توجه به دیگر کتب کاهش یافت.
——-
*. متن کامل این مقاله با عنوان «تطور الدرس الاصولی فی مدرسه النجف الأشرف» در شماره شانزدهم ماهنامه «الفکر الاسلامی» (دیماه 1375) صفحات 101 تا 140 منتشر شده است. سیدمرتضی ابطحی این مقاله را برای دین آنلاین ترجمه کرده است.
**. مرحوم آیتالله العظمی میرزا جواد تبریزی در سال 1385(ده سال پس از انتشار این مقاله به ملکوت اعلی پیوست.)
از آغازین روزهای اهمیت یافتن فقه به عنوان علم نعیین بایدها و نبایدهای شرعی، اصول فقه به عنوان ابزاری برای فهم دستور فقهی مطرح و به تدریج به تکامل رسید. بدون شک در این میان، حوزه نجف که از آغاز مهد جریان تفقه با گرایش اصولی بوده است، نقش اساسی در این تکامل ایفا نمود. آنچه در ادامه میآید نگاهی خلاصه به مهمترین مراحل تکامل علم اصول در حوزه نجف است. متن اصلی این مقاله به زبان عربی توسط حجهالاسلام و المسلمین سید منذر حکیم به نگارش درآمده است. سید منذر حکیم از شاگردان مکتب نجف و قم محسوب میشود. وی در درس خارج فقه و اصول از محضر درس استادانی چون حضرات آیات عظام امام خمینی، سید ابوالقاسم خوئى، شهید سید محمد باقر صدر، سید علی سیستانی، میرزا جواد تبریزی، حسین وحید خراسانى، میرزا هاشم آملى، سید کاظم حائرى و سید محمد مفتى الشیعه اردبیلى بهره برده است. حکیم علاوه بر تدریس علوم دینی در حوزه علمیه، تألیفات متعددی در زمینه علوم دینی و از جمله اصول فقه دارد.