بخش دوم: کتاب مقدس
مسیر دیگری که رابطه دین و اخلاق طی میکند، با کتاب مقدس عبری آغاز میشود و با متونی یونانی که مسیحیان آن را «عهد جدید» نامیدهاند، امتداد مییابد. اخلاق و دین، نخست با فرامین خداوند در کتاب مقدس عبری است که با یکدیگر پیوند میخورند. این فرمانها در حال حاضر در بخش نخست سِفر پیدایش آمده و بر دو گونه است: نخست فرمانی که خدا به وسیله آن کار خلقت را انجام میدهد؛ مانند اینکه میگوید «روشنایی بشود» (پیدایش ۱:۳) سپس بعد از آفرینش حیوانات، خداوند دومین نوع فرامین را صادر میکند «بارور و کثیر شوید» (پیدایش۱:۲۲) و این فرمان را به انسانهایی که با صورت الاهی خلقشان کرده است نیز میدهد (پیدایش۱:۲۸). در بخش دوم این سِفر، سومین نوع از فرمانهای خدا را میتوان دید. خدا به آدم میگوید که او آزاد است تا از میوه هر درختی در باغ، تناول کند اما او نباید از درخت معرفت به خیر و شر چیزی بخورد. هنگامی که آدم و حوا نافرمانی میکنند و از میوه درخت ممنوعه میچشند، از باغ اخراج میشوند. در اینجا به لحاظ مفهومشناسی، خانوادهای از مفاهیم وجود دارد که با چیزهایی که ما در فلسفه یونان خواندهایم متفاوت است. خدا عهدی با انسانهایی که میخواهند بابرکت باشند میبندد که بر اساس آن اگر آنها از فرامین خدا اطاعت کنند، خداوند هم به آنها برکت خواهد داد. در متن کتاب مقدس، توضیح داده نشده که نافرمانی بشر چیست؛ جز آنجا که مار به حوا میگوید اگر حوا و همسرش از میوه درخت ممنوعه بخورند، همچون خداوند، جاودانی و نامیرا خواهند شد و به خیر و شر آگاهی خواهند یافت. این گفته موجب میشود تا حوا به خوردن میوه اشتیاق پیدا کند و به چشمش خوش آید و آن را برای کسب حکمت خیر و شر مطلوب بیابد. آنها میوه را میخورند و از عریانی خود آگاه و شرمگین میشوند به گونهای که خود را از خداوند پنهان میکنند. رویگردانی از خدا و سرپیچی از فرمان خداست که این کار را با عنوان «سقوط در گناه» مشخص میکند. در ادامهی داستان، قابیل، هابیل را میکشد و بدی بین همهی مردم زمین شیوع پیدا میکند و سِفر پیدایش، اولین دولت را به عنوان فساد و شرارت محض توصیف میکند(پیدایش ۶:۶). این ایدهی آشفتگی اولیه به دور از خدا و فرامین او یا نسبت به خدا و اوامرش در دوره اولیه آبای کلیسا مبدل به اندیشهی اراده شد. در افلاطون یا ارسطو به هیچ وجه چنین اندیشهای وجود نداشت و هیچ واژهی یونانیای که بتوان آن را در انگلیسی دقیقا معادل با «اراده/ will» قرار داد، در متنهای آنها وجود ندارد.
در تورات (اسفار خمسه)، این داستان با ابراهیم ادامه مییابد و خدا به او فرمان میدهد سرزمین آبا و اجدادیاش را ترک کند و به سرزمینی که خداوند به او و اخلافش وعده داده بود، برود. (پیدایش ۸-۷: ۱۷). سپس به ابراهیم فرمان میدهد که پسرش را قربانی کند؛ فرمانی که در آخرین لحظه با جایگزین ساختن یک قوچ به جای پسر، لغو شد. (پیدایش ۱۴-۱۱: ۲۲) نبیرههای ابراهیم به سبب وقوع خشکسالی سرانجام به مصر رسیدند، و قوم اسرائیل به سبب ازدیاد نسل و تولید مثل، تحت فشار و اسارت فرعون قرار گرفت. تا اینکه در نهایت، موسی مردم را آزاد کرد و در طول دورهای که بنیاسرائیل سرگردان و خانه به دوش بودند، موسی از خدا فرامین دهگانه را در دو لوح یا لوحه دریافت کرد (خروج ۱۸:۳۱، ۱۷-۱: ۲۰). لوح نخست به وظایفی که انسان مستقیما در برابر خدا دارد، میپردازد؛ تنها خدا را بپرستد و نام خداوند را مقدس بشمارد و حرمت روز شنبه را حفظ کند. دومین لوح به وظایف انسانها در قبال یکدیگر میپردازد. در این لوح، غیر از فرمان نخست که به ما میگوید به پدر و مادر خود احترام بگزاریم، سایر فرامین، به شکل نهی بیان شدهاند (نکشتن، اجتناب از زنا، دزدی، دروغ یا طمعکاری). یک اصطلاح در اینجا وجود دارد که منحصرا متعلق به همین جاست: «پادشاهی/ kingdom». یونانیان به یک نوع از پادشاهی توجه داشتند که در آن تحت حاکمیت انسانی که شاه خوانده میشود قرار میگرفتند (اگر چه آتنیان در دوره کلاسیک، به چنین نظامی هم بدگمان بودند). اما آنها هیچ ذهنیتی درباب پادشاهی خداوند نداشتند. این ایده بر حسب اصطلاحات حقوق و قانون قابل توضیح است و در سفر خروج در پیوند با تعهد و قراردادی در کوه سینا مطرح میشود. پادشاهی قلمرویی است که قوانین بدان حکم میکنند.
این موجب شکلگیری پرسشی درباره گستره این قلمرو میشود. فرامین دهگانه زمینه بسته شدن عهدی با مردم اسرائیل را فراهم میکنند؛ هرچند منابعی وجود دارند مبنی بر اینکه قصد خدا برکت دادن به کل جهان از طریق این عهد بوده است. قوانین دیگر در تورات، اوامر و نواهیای درباره خلوص مناسک و قربانی است و نیز چگونگی استفاده از سرزمینی که به نظر میرسد به طور خاص برای این مردم در جای خاصی درنظر گرفته شده است و این قوانین در آنجا باید اجرا شود. اما پیمانی که خدا با نوح پس از طوفان بست برای کل ابنای بشر قابل اجراست و گستره جهانی و همگانی آن به صراحت در کتابهای حکمت آمده است. این پیمان پیوندی دائمی بین اینکه ما چگونه باید زندگی کنیم و چگونه باید انسان باشیم، ایجاد کرده است. مثلا در حکمت ۸ از کتاب امثال سلیمان، حکمت به آوای بلند به نوع انسان میگوید که از رذالت و شرارت بیزار است؛ او در ادامه، جزئیات قابل توجهی را توصیف میکند و میگوید هنگامی که خدا جهان و ساکنان جهان را آفرید او –یعنی حکمت- یک صنعتگر در کنار خدا بوده است.
در مجموعه نوشتارهایی که عهد جدید نامیده میشود، همین مضمون از فرامین خداوند وجود دارد. مسیح تمامی فرامین خدا را در دو فرمان خلاصه میکند: فرمان به عشق به خداوند با تمام قلب و جان و ذهن (نگاه کنید به تثنیه ۶:۵) ، و فرمان به عشق نسبت به همسایه همچون خویشتن (نگاه کنید به لاویان ۱۹:۱۸). نخستین فرمان عشق، احتمالا خلاصه فرامین لوح اول از فرامین دهگانه موساست و دومین فرمان عشق، خلاصه دومین لوح. با این وصف، عهد جدید، در ارائهی روایتی از انسانی که نمونه کامل فرمانبرداری است و کسی است که زندگی بدون گناه و معصیت دارد، شباهتی به کتاب مقدس یهودی ندارد. پژوهشگران عهد جدید در اینکه مسیح تا چه اندازهای ادعای خدایی داشت، اختلاف نظر دارند، اما تفسیر سنتی این ادعا را به مسیح نسبت میدهد. به هر روی، دیدگاه مسیحی این است که ما میتوانیم در زندگی مسیح روشنترین وحی ممکن را به صورت انسانی ببینیم؛ و آن وقوع چیزهایی است که بر اساس آنها مسیح به خدا شباهت میبرد و توأمان چیزهای دیگری در زندگی او وجود دارد که او را شبیه ما انسانها میکند. در «موعظه بالای کوه» (متی ۷-۵) مسیح شماری از احکام سختگیرانه را کنار میگذارد. او احکام الاهیای را برمیگیرد که بیشتر جنبه قلبی و باطنی دارند؛ مثلا نه تنها ارتکاب به قتل ضرورتی ندارد بلکه به غضب هم نیاز نداریم ؛ نه تنها نباید مرتکب زنا شویم بلکه تسلیم شهوت هم نباید باشیم. ما گفتهایم هرکه بر گونه راست تو سیلی زد، گونه چپ خود را نیز بگردان. مسیح به ما میگوید دشمنان خود و نیز کسانی را که از ما نفرت دارند، دوست بداریم؛ و بدینسان او روشن میکندکه حکم الاهیِ عشق مبتنی بر رابطه عاشقانه متقابل و دو سویه نیست (متی ۴۸-۴۳: ۵، لوقا ۳۶-۲۷: ۶). نهایتا هنگامی که از او میپرسند «همسایه ما چه کسی است؟» (لوقا ۱۰) داستان یکی از سامریان (دشمنان سنتی یهودیان) را نقل میکند، که یهودی مجروحی را دید و نمیدانست چگونه و چرا کنار جاده افتاده، دلش برای او سوخت و از او مراقبت کرد و نیازهایش را برطرف ساخت. مسیح میگوید آن سامری که به این مسافر مجروح، مهرورزی کرد همسایه اوست.
قربانیساختنِ خود روشنترین موضوع در بخشی از روایتی است که به مرگ مسیح میپردازد. این رویداد به گونههای بسیار متفاوتی، در عهد جدید مورد دقت و فهم قرار گرفته است، اما موضوع محوری ماجرا این است که مسیح به خاطر ما میمیرد؛ در واقع یک فرد معصوم به خاطر گناهکاران مرگ را میپذیرد. مسیح پارادایم عشق به همسایگانمان را با عنوان ناخرسندی و عدم تمایل نسبت به مرگ آنها توصیف میکند. این موضوع با ارتباط ما با خدا پیوند خورده است؛ ارتباطی که در آن با نافرمانی از خداوند مرتکب عهدشکنی میشویم، اما از طریق رستگاری و نجات و به سبب بخشایش خداوند، دوباره این عهد احیا میشود. به ویژه، در نامههای پولوس، ما در وضعیت سه جانبه ارتباط اخلاق نسبت به کار خدا به خاطر خودمان، قرار گرفتهایم. سستیها و گناهان گذشتهی ما، بر اساس فدیه مسیح، بخشیده شده است (رومیان ۲۶-۲۱: ۳). از طریق اینکه ما به واسطه مسیح فرزندخوانده خداوند هستیم، با خدا آشتی داده شدهایم (رومیان ۱۹-۱۴: ۸). ما با کار روح القدس به رشد آینده به سوی پارسایی باید امیدوار باشیم (رومیان ۵-۳: ۵). چنین الاهیاتی به تمامه به تحلیل جزئیات نیازمند است اما اینجا مجالش نیست.
بین دو سنت یونانی و سنت یهودی-مسیحی تضادی وجود دارد. ایده خدایی که در اندیشه یونانی، محوریت دارد، ایدهای است که در آن خدا همانند یک مغناطیس ما را به خود جذب میکند؛ چنان که ما میل داریم شبیه او شویم. کتاب مقدس یهودی-مسیحی اما، توجه اصلیاش به خدایی است که آمر به ماست و فرمان صادر میکند. سادهسازی این تضاد با گفتن این سخن که یونانیان در پرداختن به رابطه بین اخلاق و دین به خیر علاقه داشتند و یهودی-مسیحیان به حق یا الزام و وظیفه، ما را به اشتباه خواهد انداخت. به نظر میرسد که مفهوم الزام و وظیفه در برابر پسزمینهی امر و فرمان ساخته شده است. اما این تصویر بسیار سادهتر است؛ زیرا یونانیان در چند و چون احوالاتشان مجالی برای جلوگیری از امیال داشتند و از این رو، در تصویری که ارسطو از انسان معتدل یا شجاع به دست میدهد، امیالی برای غذا و امور جنسی یا امنیت وجود دارد که با عشق به شرافت، این امیال معتدل و کنترل شدهاند. از سوی دیگر، در روایتی که ما از نگرش یهودی-مسیحی داریم، عشق خداوند به مفهوم فرمان خدا اضافه شده است آنچنان که عهد با خدا در چیزهایی که فرامین آنها را تثبیت کردهاند، عهدی است که با آن خداوند به ما برکت میدهد و ما در مسیری قرار داده شدهایم که به بالاترین خیر یعنی یگانگی با خدا منتهی خواهد شد.
در تورات (اسفار خمسه)، این داستان با ابراهیم ادامه مییابد و خدا به او فرمان میدهد سرزمین آبا و اجدادیاش را ترک کند و به سرزمینی که خداوند به او و اخلافش وعده داده بود، برود. (پیدایش ۸-۷: ۱۷). سپس به ابراهیم فرمان میدهد که پسرش را قربانی کند؛ فرمانی که در آخرین لحظه با جایگزین ساختن یک قوچ به جای پسر، لغو شد. (پیدایش ۱۴-۱۱: ۲۲) نبیرههای ابراهیم به سبب وقوع خشکسالی سرانجام به مصر رسیدند، و قوم اسرائیل به سبب ازدیاد نسل و تولید مثل، تحت فشار و اسارت فرعون قرار گرفت. تا اینکه در نهایت، موسی مردم را آزاد کرد و در طول دورهای که بنیاسرائیل سرگردان و خانه به دوش بودند، موسی از خدا فرامین دهگانه را در دو لوح یا لوحه دریافت کرد (خروج ۱۸:۳۱، ۱۷-۱: ۲۰). لوح نخست به وظایفی که انسان مستقیما در برابر خدا دارد، میپردازد؛ تنها خدا را بپرستد و نام خداوند را مقدس بشمارد و حرمت روز شنبه را حفظ کند. دومین لوح به وظایف انسانها در قبال یکدیگر میپردازد. در این لوح، غیر از فرمان نخست که به ما میگوید به پدر و مادر خود احترام بگزاریم، سایر فرامین، به شکل نهی بیان شدهاند (نکشتن، اجتناب از زنا، دزدی، دروغ یا طمعکاری). یک اصطلاح در اینجا وجود دارد که منحصرا متعلق به همین جاست: «پادشاهی/ kingdom». یونانیان به یک نوع از پادشاهی توجه داشتند که در آن تحت حاکمیت انسانی که شاه خوانده میشود قرار میگرفتند (اگر چه آتنیان در دوره کلاسیک، به چنین نظامی هم بدگمان بودند). اما آنها هیچ ذهنیتی درباب پادشاهی خداوند نداشتند. این ایده بر حسب اصطلاحات حقوق و قانون قابل توضیح است و در سفر خروج در پیوند با تعهد و قراردادی در کوه سینا مطرح میشود. پادشاهی قلمرویی است که قوانین بدان حکم میکنند.
این موجب شکلگیری پرسشی درباره گستره این قلمرو میشود. فرامین دهگانه زمینه بسته شدن عهدی با مردم اسرائیل را فراهم میکنند؛ هرچند منابعی وجود دارند مبنی بر اینکه قصد خدا برکت دادن به کل جهان از طریق این عهد بوده است. قوانین دیگر در تورات، اوامر و نواهیای درباره خلوص مناسک و قربانی است و نیز چگونگی استفاده از سرزمینی که به نظر میرسد به طور خاص برای این مردم در جای خاصی درنظر گرفته شده است و این قوانین در آنجا باید اجرا شود. اما پیمانی که خدا با نوح پس از طوفان بست برای کل ابنای بشر قابل اجراست و گستره جهانی و همگانی آن به صراحت در کتابهای حکمت آمده است. این پیمان پیوندی دائمی بین اینکه ما چگونه باید زندگی کنیم و چگونه باید انسان باشیم، ایجاد کرده است. مثلا در حکمت ۸ از کتاب امثال سلیمان، حکمت به آوای بلند به نوع انسان میگوید که از رذالت و شرارت بیزار است؛ او در ادامه، جزئیات قابل توجهی را توصیف میکند و میگوید هنگامی که خدا جهان و ساکنان جهان را آفرید او –یعنی حکمت- یک صنعتگر در کنار خدا بوده است.
در مجموعه نوشتارهایی که عهد جدید نامیده میشود، همین مضمون از فرامین خداوند وجود دارد. مسیح تمامی فرامین خدا را در دو فرمان خلاصه میکند: فرمان به عشق به خداوند با تمام قلب و جان و ذهن (نگاه کنید به تثنیه ۶:۵) ، و فرمان به عشق نسبت به همسایه همچون خویشتن (نگاه کنید به لاویان ۱۹:۱۸). نخستین فرمان عشق، احتمالا خلاصه فرامین لوح اول از فرامین دهگانه موساست و دومین فرمان عشق، خلاصه دومین لوح. با این وصف، عهد جدید، در ارائهی روایتی از انسانی که نمونه کامل فرمانبرداری است و کسی است که زندگی بدون گناه و معصیت دارد، شباهتی به کتاب مقدس یهودی ندارد. پژوهشگران عهد جدید در اینکه مسیح تا چه اندازهای ادعای خدایی داشت، اختلاف نظر دارند، اما تفسیر سنتی این ادعا را به مسیح نسبت میدهد. به هر روی، دیدگاه مسیحی این است که ما میتوانیم در زندگی مسیح روشنترین وحی ممکن را به صورت انسانی ببینیم؛ و آن وقوع چیزهایی است که بر اساس آنها مسیح به خدا شباهت میبرد و توأمان چیزهای دیگری در زندگی او وجود دارد که او را شبیه ما انسانها میکند. در «موعظه بالای کوه» (متی ۷-۵) مسیح شماری از احکام سختگیرانه را کنار میگذارد. او احکام الاهیای را برمیگیرد که بیشتر جنبه قلبی و باطنی دارند؛ مثلا نه تنها ارتکاب به قتل ضرورتی ندارد بلکه به غضب هم نیاز نداریم ؛ نه تنها نباید مرتکب زنا شویم بلکه تسلیم شهوت هم نباید باشیم. ما گفتهایم هرکه بر گونه راست تو سیلی زد، گونه چپ خود را نیز بگردان. مسیح به ما میگوید دشمنان خود و نیز کسانی را که از ما نفرت دارند، دوست بداریم؛ و بدینسان او روشن میکندکه حکم الاهیِ عشق مبتنی بر رابطه عاشقانه متقابل و دو سویه نیست (متی ۴۸-۴۳: ۵، لوقا ۳۶-۲۷: ۶). نهایتا هنگامی که از او میپرسند «همسایه ما چه کسی است؟» (لوقا ۱۰) داستان یکی از سامریان (دشمنان سنتی یهودیان) را نقل میکند، که یهودی مجروحی را دید و نمیدانست چگونه و چرا کنار جاده افتاده، دلش برای او سوخت و از او مراقبت کرد و نیازهایش را برطرف ساخت. مسیح میگوید آن سامری که به این مسافر مجروح، مهرورزی کرد همسایه اوست.
قربانیساختنِ خود روشنترین موضوع در بخشی از روایتی است که به مرگ مسیح میپردازد. این رویداد به گونههای بسیار متفاوتی، در عهد جدید مورد دقت و فهم قرار گرفته است، اما موضوع محوری ماجرا این است که مسیح به خاطر ما میمیرد؛ در واقع یک فرد معصوم به خاطر گناهکاران مرگ را میپذیرد. مسیح پارادایم عشق به همسایگانمان را با عنوان ناخرسندی و عدم تمایل نسبت به مرگ آنها توصیف میکند. این موضوع با ارتباط ما با خدا پیوند خورده است؛ ارتباطی که در آن با نافرمانی از خداوند مرتکب عهدشکنی میشویم، اما از طریق رستگاری و نجات و به سبب بخشایش خداوند، دوباره این عهد احیا میشود. به ویژه، در نامههای پولوس، ما در وضعیت سه جانبه ارتباط اخلاق نسبت به کار خدا به خاطر خودمان، قرار گرفتهایم. سستیها و گناهان گذشتهی ما، بر اساس فدیه مسیح، بخشیده شده است (رومیان ۲۶-۲۱: ۳). از طریق اینکه ما به واسطه مسیح فرزندخوانده خداوند هستیم، با خدا آشتی داده شدهایم (رومیان ۱۹-۱۴: ۸). ما با کار روح القدس به رشد آینده به سوی پارسایی باید امیدوار باشیم (رومیان ۵-۳: ۵). چنین الاهیاتی به تمامه به تحلیل جزئیات نیازمند است اما اینجا مجالش نیست.
بین دو سنت یونانی و سنت یهودی-مسیحی تضادی وجود دارد. ایده خدایی که در اندیشه یونانی، محوریت دارد، ایدهای است که در آن خدا همانند یک مغناطیس ما را به خود جذب میکند؛ چنان که ما میل داریم شبیه او شویم. کتاب مقدس یهودی-مسیحی اما، توجه اصلیاش به خدایی است که آمر به ماست و فرمان صادر میکند. سادهسازی این تضاد با گفتن این سخن که یونانیان در پرداختن به رابطه بین اخلاق و دین به خیر علاقه داشتند و یهودی-مسیحیان به حق یا الزام و وظیفه، ما را به اشتباه خواهد انداخت. به نظر میرسد که مفهوم الزام و وظیفه در برابر پسزمینهی امر و فرمان ساخته شده است. اما این تصویر بسیار سادهتر است؛ زیرا یونانیان در چند و چون احوالاتشان مجالی برای جلوگیری از امیال داشتند و از این رو، در تصویری که ارسطو از انسان معتدل یا شجاع به دست میدهد، امیالی برای غذا و امور جنسی یا امنیت وجود دارد که با عشق به شرافت، این امیال معتدل و کنترل شدهاند. از سوی دیگر، در روایتی که ما از نگرش یهودی-مسیحی داریم، عشق خداوند به مفهوم فرمان خدا اضافه شده است آنچنان که عهد با خدا در چیزهایی که فرامین آنها را تثبیت کردهاند، عهدی است که با آن خداوند به ما برکت میدهد و ما در مسیری قرار داده شدهایم که به بالاترین خیر یعنی یگانگی با خدا منتهی خواهد شد.