کدام داعش؟ بازنمایی‌، کلیشه، برساخت

مهدی سلیمانیه

مهدی سلیمانیه؛ پژوهشگر علوم اجتماعی و دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی دانشگاه تهران است. وی که پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود را با موضوع «بررسی ویژگی‌های جامعه‌شناختی نمونه نوعی محصل علوم دینی در حوزه علمیه قم (طلاب دوره سطح)» تألیف کرده بود، امسال این پایان‌نامه را در قالب کتابی با عنوان «طلبه زیستن» با مقدمه‌ای از استاد راهنمایش دکتر سارا شریعتی منتشر کرد. حوزه مورد علاقه وی، مطالعات جامعه‌شناختی درباره تشیع و روحانیت است و در این مقاله می‌گوید که ما همچنان داعش را آن‌گونه که هست، نمی‌شناسیم و تصویری از داعش برای خود ساخته‌ایم که واقع‌بینانه نیست.

1 گروهی خشکه‌مقدس ِ بنیادگرای ِ مذهبی که به دنبال خشونت‌ورزی هستند. جماعتی آرمان‌گرا که به دنبال ساخت جامعه‌ای ارتجاعی مبتنی بر الگویی عقب‌افتاده، غیرتاریخی و غیراجتهادی هستند. بازی‌خوردگان قدرت‌های سیاسی فرامنطقه‌ای و منطقه‌ای که از نقشه کلی این قدرت‌ها برای به هم زدن نقشه منطقه تبعیت می‌کنند. مجاهدین آزادی‌بخش و آرمان‌گرایی که از منطقه و نقاط مختلف جهان گردآمده‌اند تا حکومتی مبتنی بر آرمان‌های اسلامی بنیان بگذارند. جوانان ساده‌دل دارای اختلال هویت و عمق پایین اطلاعات مذهبی که بازیچه دست برخی بازیگران قدرت‌طلب آگاه به موقعیت شده‌اند. تصویر واقعی داعش، در کدام قاب است؟ وقتی از داعش سخن می‌گوییم، گویی از تصویری صحبت می‌کنیم که همه معنا و مشخصات آن آگاهیم. تصویری که رنگ و نقش‌های مشترکی چون بنیادگرایی، خشونت‌طلبی، ضدیت با ارزش‌های مدرن و فرقه‌گرایی را دارد. از داعش که صحبت می‌کنیم، گویی همه می‌دانیم که از چه چیزی صحبت می‌کنیم.

2 این تصویر مشترک چگونه شکل گرفته ‌است؟ منبع این تعریف بین ذهنی امروز ما از داعش کدام است؟ چه کسی و چگونه این تصویر مشترک را شکل داده‌ ‌‌‌‌است؟ برای پاسخ به این پرسش، باید به منابع اطلاعاتی‌مان از داعش دوباره فکر کنیم. تقریباً هیچ‌کدام از ما برخورد مستقیمی با داعش نداشته‌ایم. یک گام آن‌طرف‌تر، کسانی هم که از داعش سخن می‌گویند و آن را به ما می‌شناسانند نیز برخورد مستقیمی با پدیده‌ داعش نداشته‌اند؛ از کارشناسان سیاسی شبیه دانای کلّ تلویزیون گرفته تا مفسّرین برنامه‌های خبری شبکه‌های بین المللی ماهواره‌ای، از ستون‌نویسان لغت‌دان روزنامه‌ها و مجلات داخلی و خارجی گرفته تا کنش‌گران مهم سیاسی. انبوه نیروهایی که امروز در سوریه و عراق با داعش می‌جنگند نیز جز از پشت خاکریز و روزنه شکاف کمین‌گاهشان داعش را لمس نکرده‌اند. جز مواردی معدود، ظاهراً از گروگان‌های قبلی جان‌ به در برده‌ داعش تا بسیار معدود روزنامه‌نگاران جسور، کسی با داعش، آن‌گونه که هست، برخورد نداشته ‌است. پس این تصویر مشترک قدرتمند بین ذهنی از کجا تولید شده ‌است؟

3 بخش اعظم تصویر ما از داعش، محصول یک مثلث است: مثلث بازنمایی، برساخت و تصورات قالبی. داعشی که ما می‌شناسیم، در این مثلث متولد شده‌است.

4 از همان ابتدای شکل‌گیری رشته‌ای به عنوان جامعه‌شناسی، مفهومی مورد توجه جدی قرار گرفت: بازنمایی[1]. در واقع عمر این مفهوم، به اندازه‌ عمر خود رشته‌ جامعه‌شناسی است. امیل دورکیم – یکی از نخستین پایه‌گذاران جامعه‌شناسی- درباره‌ تعریف مفهوم بازنمایی می‌نویسد:
«در واقع بازنمایی، یک تصویر ساده از واقعیت نیست؛ یک سایه‌ بی‌حرکت که به وسیله اشیاء به ما القاء شده ‌باشد. بلکه بیشتر یک نیروی جنبش‌آفرین در اطراف ماست. یک گردباد همه‌جانبه متشکل از پدیده‌های زیستی و روانشناختی»[2]
شاید بتوان گفت که به دو دلیل، مفهوم «بازنمایی» در طول قرن گذشته در زندگی ما حتی اهمیتی بیشتر از زمان جامعه‌شناسانی چون دورکیم یافته‌است. نخست، افزایش نقش «رسانه‌ها» و گسترش کمّی و کیفی نقش آن‌ها در زندگی روزمره‌ ما و در شکل دادن آن‌چه از جهان تصور می‌کنیم. افزایش رسانه‌ها و تأثیرات‌شان، انقلاب ارتباطات و افزایش میانگین سطح سواد عمومی در جهان عاملی دوم را شکل داد: نوعی افزایش در میانگین آشنایی ما با پدیده‌های بیشتری در جهان یا جلب توجه ما به طیفی گسترده‌تر از پدیده‌ها که تا پیش از این جایی در زندگی ما نداشتند. ما به دانستن چیزهایی در جهان مشتاق یا مجبور شدیم که انسان تا پیش از آن اشتیاق و اجباری به آشنایی با آن‌ها نداشت. این‌که چپ‌ها در آخرین انتخابات یونان سر کار آمده‌اند، این‌که قیمت جهانی طلا امروز چه تغییری کرده ‌است، این‌که اپل از آخرین محصول خود رونمایی می‌کند، این‌که یک سیاهپوست رییس جمهور کشوری صدها هزار کیلومتر آن‌طرف‌تر شده است، همه و همه مواردی هستند که تا پیش از این جایی در زندگی ما نداشتند.
ما تقریباً از هیچ‌کدام از این موارد تجربه‌ مستقیم نداریم. در واقع ضریب تأثیر تجربه‌ مستقیم ما در ساختن دانش‌مان نسبت به جهان بسیار کمتر از گذشته‌شده است. ما احساس می‌کنیم چیزهایی می‌دانیم که خودمان تجربه‌ مستقیمی در ساختن تصویرش نداریم: نه با چپی واقعی برخورد داشته‌ایم، نه حتی یک بار به سالن‌های تعیین قیمت طلای جهانی قدم گذاشته‌ایم و تابلوهایشان را با چشم‌های خودمان نگاه کرده‌ایم، نه در یک شعبه‌ رسمی شرکت اپل قدم زده‌ایم و نه حتی یک بار به آن کشور میلیون‌‌ها کیلومتر آن‌طرف‌تر قدم گذاشته‌ایم. اما علی‌رغم همه‌ این نکرده‌ها و نرفته‌ها و ندیده‌ها، عادت کرده‌ایم که به آن‌چه رسانه‌ به ما می‌گوید اعتماد کنیم. ما تربیت شده‌ایم که «بازنمایی»ها را به عنوان خودِواقعیت – و نه برداشتی از آن- بپذیریم. داعشی که ما احساس می‌کنیم همه می‌شناسیم، از درون همین جعبه‌های رسانه‌ای به ذهن ما وارد شده‌است. تصویری که رسانه‌ها می‌گویند نامش «داعش» است.

5یک مفهوم دیگر هم این‌جا بسیار مهم می‌شود: کلیشه‌ها یا تصورات قالبی[3]. تصورات قالبی، تقسیم‌بندی‌های از پیش آماده‌ای هستند که ما تجربه‌های خودمان از جهان را با استفاده از آن‌ها دسته‌بندی می‌کنیم[4]. بسیاری از این تصویرها و تقسیم‌بندی‌ها و تعاریف، پایه‌ای در واقعیت ندارند اما در ذهن‌های ما به عنوان واقعیت جاافتاده‌اند. یک دلیل این جاافتادگی و تأثیرگذاری، آن است که نوعی اجماع بر سر این تعریف‌ها و تصویرها به وجود آمده‌است و «همه فکر می‌کنند یا می‌دانند که این طور است» یا به تعبیر آشنای دیگر «به قول معروف…». این تصویرها و تصورات، غالباً تا حد زیادی تغییرناپذیر، مانا و متصلب هستند. به همین دلیل تصورات قالبی، هم زاییده و هم زاینده‌ تعصب هم به شمار می‌روند. به علاوه یک موتور موّلد دیگر تصورات قالبی، «کل‌ساختن» است. به عنوان مثال، مواردی مثل این باورها که فلان قوم خسیس هستند، یا اهالی بهمان کشور سردمزاج‌اند یا رانندگی زن‌ها خوب نیست نمونه‌هایی آشنا از تصورات قالبی هستند.
بخش مهمی از آن‌چه احساس می‌کنیم همه از داعش می‌دانیم، زاییده‌ همین تصورات قالبی است: ما داعش را داخل بسته‌هایی که از پیش برایمان آماده کرده‌اند و ما آن‌ها را پذیرفته‌ایم قرار می‌دهیم و همه چیز تمام می‌شود: بنیادگرایی[5]: داعش چیست؟ یک جنبش بنیادگرا. اما بنیادگرایی چیست؟ جعبه‌ای از تصور قالبی که تعداد زیادی از پدیده‌های مختلف و متنوع به صورت درهم داخلش می‌ریزیم: طالبان، القاعده، بوکوحرام، جبهه النصره، اخوان‌المسلمین و … بله! و داعش را هم داخل همین جعبه می‌اندازیم و نفس راحتی می‌کشیم.
اما مسأله حل نشده‌است؛ این جعبه را چه کسی ساخته ‌است؟ معنای بنیادگرایی چیست؟ «گرایش» به کدام «بنیاد»ها؟ چگونه گرایشی به بنیادها؟ آیا تمامی این محتویات این جعبه‌، به یک نوع خاص از «بنیاد»ها معتقدند؟ آیا نوع گرایش‌شان به این بنیادها یکی است؟
به این فهرست، تصورات قالبی آشنای دیگری مثل افراط‌گرایی، خشونت‌طلبی، رادیکالیسم، سلفی‌گری، تروریستی، تکفیری و موارد متعدد دیگر را هم اضافه کنید و در برابرشان پرسش‌های فوق را قرار دهید: افراط نسبت به کدامین نقطه میانه‌روی؟ خشونت نسبت به چه کسی و چه چیزی؟ خشونت در نسبت با کدام صلح‌طلبی؟ رادیکالیسم در برابر کدام میانه‌روی؟ کدام درک از سلف صالح؟ از خلال کدام منبع؟ این سؤالات به ما کمک می‌کنند که به دیواره‌ این جعبه‌های تصور قالبی ضربه بزنیم و ببینیم تا چه حد معنادار هستند؟ با کنار گذاشتن یا به تعلیق درآوردن این تصورات قالبی، آیا باز هم چیز زیادی در مورد داعش می‌دانیم؟

6«برساخت»[6]سومین منبع تصویری است که ما احساس می‌کنیم از داعش داریم. برساخت را شاید بتوان تصویری ذهنی از واقعیت تعریف کرد که گرچه به طور کلی بی ارتباط با واقعیت بیرونی نیست، اما تصویری گزینشی از واقعیت است. به معنای دیگر، برساخت واقعیت، دوباره چیدن و گزینش جنبه‌هایی از واقعیت بیرونی است. به طور مثال فرض کنید که کاریکاتور، می‌تواند یک برساخت ذهنی از واقعیت باشد: تصویری که بی‌ارتباط با واقعیت نیست اما جنبه‌هایی از آن را به صورت گزینشی بزرگ‌تر و بخش‌هایی را کوچک‌تر از آن‌چه که هست تصویر می‌کند و در این میان آن‌چه مهم‌ترین تأثیر را در ایجاد این تصویر برساختی از واقعیت دارد، انتخاب و اراده‌ کاریکاتوریست است.
معمولاً در ایجاد و تشخیص برساخت‌های اجتماعی، باید به نظام منافع گروه یا فردی که برساخت را تولید می‌کند، توجه جدی داشت. این‌که چه بعدی از واقعیت برجسته شده، چه بعدی از آن تخفیف داده‌شده و چه بعدی به کلی نادیده گرفته می‌شود، تا حد زیادی تابع نظام منافع و نظام ارزش‌های برساخت‌کننده یا برساخت‌کنندگان است؛ در واقع سود و زیان آن فرد یا گروه و نظام ارزش‌های آنان است که می‌گوید چه تصویری از واقعیت را برساخت و ارائه کند.
در برساخت تصویر داعش، چندین و چند برساخت‌کننده‌ اصلی وجود دارند: نخست خود داعش و نیروهایش (اگر فرض کنیم که درون داعش، تکثر نیروهایی وجود ندارد که این خود محل سؤال و مورد تردید است)، دوم قدرت‌های بین‌المللی و منطقه‌ای (از آمریکا گرفته تا کشورهای اروپایی و از عربستان گرفته تا ایران)، سوم رسانه‌های رسمی و غیررسمی (از خبرگزاری‌ها گرفته تا شبکه‌های اجتماعی) و چهارم فضای اجتماعی، فرهنگی و مذهبی جوامعی که به نوعی با داعش سر و کار پیدا کرده‌اند.
تمامی این بازیگران نظام منافع  و نظام ارزشی خاص خود را دارند؛ نظام‌های منافع و نظام ارزش‌هایی که گاهی با یکدیگر هم‌پوشانی پیدا می‌کند و گاهی با یکدیگر در تضاد است. حرکت این آونگ تضاد توافق نظام منافع و نظام ارزش‌های بازیگران صحنه است که برساخت تصویر داعش را برای ما رقم می‌زند. به عنوان مثال نظام منافع کشوری چون امریکا شاید اقتضاء کند که دشمنی مشترک را جایگزین بلوک شرق نماید تا بتواند منافع ملی خود را به حداکثر برساند و چرخ اقتصاد عظیم خود را بچرخاند. نظام منافع کشوری چون عربستان شاید اقتضاء کند که در برابر خطری که از سوی اتحاد شیعی در منطقه احساس می‌کند و مبتنی برنظام ارزش‌هایش که مبتنی بر نظام سنتی عربی، سنی با خوانش سعودی است، به هر طریق ممکن خود را در جایگاه قدرت منطقه‌ای رده اول نگاه دارد.یا ترکیه منافع خود را در حل معضل کردها و بازچینش قدرت‌های منطقه‌ای همسایه‌اش بیابد و نظام ارزش‌هایش که مبتنی بر خوانشی سنی، اما عثمانی و ناسیونالیسم ترکی است. داعش هم نظام منافع خاص خود را در این میان دارد و نظام ارزشی خاص خود را به وجود آورده‌است.
برآیند این سیستم پیچیده‌ تعاملی و رقابتی است که تعیین می‌کند از داعش چه تصویری برساخت شود و نه چیزی که داعش در واقعیت خود هست.

7 نکته‌ جالب در این میان آن است که گاهی و به صورت غریب، نوعی اشتراک و هم‌پوشانی میان بازیگران رقیب و دشمن متعدد این میدان ایجاد می‌شود: تصویری که داعش می‌خواهد از خودش برساخت کند با تصویری که به عنوان مثال امریکا و ایران به دنبال برساخت آن از داعش هستند منطبق می‌شود: بالفرض برساخت تصویری به شدت خشن، متوحش و کاملاً غیرمنطقی از داعش که هم قدرت داعش را به عنوان یک گروه ماجراجو و جویای فضا و موقعیت به رخ می‌کشد و هم ایران و امریکا را برای بسیج نیروهایشان علیه داعش یاری می‌کند. در چنین موقعیتی است که اشتراک بر برساخت چنین تصویری، «واقعیت داعش» را به شدت حاشیه می‌راند. گویی همه‌ بازیگران به برساخت تصویری واحد از داعش رضایت می‌دهند که شاید نسبت چندانی با واقعیت نداشته‌ باشد. در این لحظه است که واقعیتِ داعش از دسترس شناخت غیرمستقیم ما خارج می‌شود.

8بخش اعظم تصویر ما از داعش، در این مثلث متولد شده‌ است. اضلاع این مثلث، درک ما را از داعش محدود کرده‌اند. این محدودیت چه عواقبی داشته‌است؟
پیامد جدی این محدودیت شناخت ما از داعش، تقلیل‌گرایی است: برای ما میان طالبان، داعش، جبهه‌ النصره، القاعده، بوکوحرام و ده‌ها گروه و تشکل دیگر فعال در منطقه چه تفاوتی وجود دارد؟ آیا تمامی این گروه‌ها را ذیل برچسب‌های از پیش‌تعیین‌شده‌ای که گفتیم طبقه‌بندی نمی‌کنیم؟ ما تمایزها (و حتی تقابل‌های) احتمالاً جدی این گروه‌ها را تقلیل می‌دهیم و این مسأله شناخت ما را از جهان و بازیگرانی که زندگی ما را تحت تأثیر قرار داده‌اند، کج و معوج و غیرواقعی کرده ‌است. این غیرواقعی بودن تصویر ما از این گروه‌های متکثر، تحلیل‌ها و تعلیل‌ها و موضع‌گیری‌ها و نوع برخوردهای ما را با داعش و باقی این گروه‌هاکه برخاسته از این تصویر است، غیرواقعی می‌کند. ما حتی برای حفظ تصویر غیرواقعی‌مان از داعش، ترجیح می‌دهیم به صورت آگاهانه یا ناخودآگاه، تناقضات و شواهد غیرواقعی بودن تصویرمان از داعش و سایر گروه‌های فوق را پنهان یا انکار کنیم؛ یک تغافل ِ شناختی. به عنوان نمونه، درگیری‌ها و تضادهای میان این گروه‌ها سانسور شده یا به صورت جدی به آن‌ها پرداخته نمی‌شود.

9ما پیش از تحلیل، تعلیل و موضع‌گیری‌ در قبال داعش، به شناخت داعش نیاز داریم. شناختی فراتر از اضلاع مثلث محدودکننده‌ فوق. توصیف، مقدم بر تحلیل و تحلیل مقدم بر موضع‌گیری است. ما همچنان داعش را آن‌گونه که هست، نمی‌شناسیم. گامی که لاجرم باید برداشته‌ شود.

10سیاست اما در تمام جهان راه خود را می‌رود. اولویت سیاست، شناخت واقعیت نیست. مسأله‌ سیاست، قدرت است. کسب قدرت لزوماً با شناخت واقعیت گره نخورده‌ و چه بسا در گروی واقعی نکردن و واقعی نشدن شناخت ما از واقعیت باشد. این‌جاست که مسیر علم و راه سیاست از هم جدا می‌شود.

 

[1]Representation
[2] Durkheim, Emile (1984), The Division of Labour in Society, MacMillan Pub. Translated by W.D. Halls.P. 53.
[3]Stereotypes
[4] گیدنز، آنتونی (1386)، مبانی جامعه‌شناسی، نشر نی، صفحه 281.
[5]Fundamentalism
[6]Reconstruction

مهدی سلیمانیه؛ پژوهشگر علوم اجتماعی و دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی دانشگاه تهران است. وی که پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود را با موضوع «بررسی ویژگی‌های جامعه‌شناختی نمونه نوعی محصل علوم دینی در حوزه علمیه قم (طلاب دوره سطح)» تألیف کرده بود، امسال این پایان‌نامه را در قالب کتابی با عنوان «طلبه زیستن» با مقدمه‌ای از استاد راهنمایش دکتر سارا شریعتی منتشر کرد. حوزه مورد علاقه وی، مطالعات جامعه‌شناختی درباره تشیع و روحانیت است و در این مقاله می‌گوید که ما همچنان داعش را آن‌گونه که هست، نمی‌شناسیم و تصویری از داعش برای خود ساخته‌ایم که واقع‌بینانه نیست.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.