روششناسی نوسلفیه
روش نوسلفی، اصولاً، حامی تغییر جامعه از راه اصلاح رفتار فردی بوده است. برای اصلاح جامعه و بازتنظیم آن بر مبنای ایمان درست، افراد بشر باید آگاهانه «متقاعد» به پذیرش یا بازگشت به اسلام باشند. چنین تغییری از طریق «تربیت» و نیز تعلیم نصوص دینی قرآن و حدیث ممکن است
نوسلفیه، با تحفظ براصول نظری و عملی سلفیهی قدیم، تعبیر تازهای از این اصول دارند که از حیث عمل سیاسی به نتایج متفاوتی منجر شده است. مهمترین این موارد عبارتند از:
1. اتباع در مقابل تقلید
در اندیشهی سلفیهی قدیم واژهی «اتباع» به معنی تبعیّت و الویت دادن به نصّ بود و در مقابل واژهی «ابتداع» یعنی بدعت قرار داشت که ناظر به عقلگرایی یا هر تفسیر رها از نصوص دینی و مبتنی بر مکاتب فلسفی یا غیرفلسفی دورهی میانهی اسلامی بود. اما اتباع در مشرب قدیم سلفی، «اتباع اجتهادی» بود؛ یعنی این مجتهد بود که روش استنباط مبتنی بر منطق اتباع را برای استنباط حکم شرعی به کار میبست و عامهی مسلمانان از فتوای شرعی او، که شریعتشناسی متخصص بود، «تقلید» میکردند. بنابراین، قدمای سلفیه اتباع را به وساطت فقیه / مجتهد و فهم اجتهادی او در زندگی سیاسی جاری میکردند.
اما سلفیهی جدید «اتباع» را نه در مقابل تفاسیر رها از نصوص دینی، بلکه در برابر «تقلید از مجتهد» قرار میدهند. بنابراین، به نظر سلفیهی جدید، حقیقت یا احکام عملی دین درست را باید از منابع و نصوص اصلی دین / متون مقدس جستوجو کرد نه از کتابهایی که فقیهان نگاشتهاند.[1] این روششناسی که با توجیه «ضرورت بازگشت بیواسطه به قرآن» شروع و تقویت شده است، در ذات خود مولد «رادیکالیسم اسلامی» در درون و بیرون جهان اسلام بوده و هست.
نوسلفیه، با تغییراتی که در روششناسی سلفی ایجاد کردهاند، در وضعیت معرفتی و عملی خاصی قرار گرفتهاند که «شرایط امکان» متفاوت از قدما دارند. مشرب قدمایی، با تکیه بر نظریهی «تصویب مجتهدین» نوعی تساهل و تسامح شناختی و عملی داشتند و ناگزیر، تحمل مخالفان خود را، حداقل در نظر، فرض دانسته و در عمل نیز کم و بیش شاهد تکثرگرایی آنان هستیم. اما نوسلفیه، برعکس، نه تنها بر غیرمسلمانان به دلیل فقدان توحیدشان میتازند، بلکه با استناد به «تکفیر» به غیریتسازی و خشونت در درون جوامع اسلامی نیز حکم میکنند.
نوسلفیه، بدینسان، مفهوم «توحید» را در مقابل دو مفهوم «بدعت» و «شرک» قرار میدهند که یکی مستلزم خشونت در درون جوامع اسلامی و دیگری خشونت در بیرون جوامع اسلامی است. به نظر این گروهها، سلفیسم جدید، نوعی از ایمانگرایی اسلامی است که تنها دغدغهی آن جستوجوی دین ناب و انجام دقیق توصیههای وحی، بیهیچ تفسیری، است، آنگونه که به پیامبر اسلام(ص) نازل شده است؛ نوعی ظاهرگرایی افراطی که میاندیشد هیچ معنا و مصلحت و قصدی، ورای «معنای حرفی» نصوص دینی نیست و در نتیجه، نیازی به همسنجی ادلهی شرعی و اجتهاد در نصوص نیست. تنها چیزی که اهمیت دارد اجرای این نصوص، به هر ترتیب ممکن، به ویژه با استناد به «جهاد» است، ابزاری که مشروعیت آن را خود نصّ تضمین و توصیه کرده است. این روششناسی نتایج مهمی، از حیث تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، در جهان اسلام دارد که یکی از مهمترین آنها «تعطیل فقه» یا، حداقل، تقلیل آن به علم جمعآوری و تبویب احادیث از یک سو و «بازتولید ناگزیر خشونت» به نام «جهاد» از سوی دیگر است.
2. دوگانگیهای نوسلفیه: تزکیه و جهاد
رادیکالیسم نوسلفی هر چند الزامات سیاسی هم دارد، اندیشه جهادی آنان بنیادی غیرسیاسی دارد. نوسلفیه، اگر چه با تمایل به سازمانهایی نظیر «التکفیر و الهجره» در دههی 1980م، نوعی رادیکالیسم اسلامی را شکل داد و برای جهاد علیه وضع موجود در شمال آفریقا اعلام موضع کرد، حرکت سلفیه، به ویژه قبل از دههی 1990م، اساساً، یک جنبش تزکیهطلب و غیرسیاسی بود که هیچگونه تهدید علیه هیچ یک از رژیمهای متفاوت عربی ـ اسلامی تلقی نمیشد. این عنصر از تزکیه طلبی، هنوز هم به عنوان یکی از ارکان نوسلفیه باقی مانده است.
روش نوسلفی، اصولاً، حامی تغییر جامعه از راه اصلاح رفتار فردی بوده است. برای اصلاح جامعه و بازتنظیم آن بر مبنای ایمان درست، افراد بشر باید آگاهانه «متقاعد» به پذیرش یا بازگشت به اسلام باشند. چنین تغییری از طریق «تربیت» و نیز تعلیم نصوص دینی قرآن و حدیث ممکن است.
این آموزهی نوسلفی نتیجهی سیاسی هم دارد. آنان تصدیق میکنند که حاکمیت تنها از آن خدای یگانه است. بنابراین، مفاهیمی نظیر «دولت ـ ملت» را مورد تردید قرار داده و بر مفهوم سیاسی «امّت» و اجتماع دینی ـ سیاسی فراگیر، پافشاری میکنند. با این حال، نوسلفیّه تاکنون، به استثنای طالبان در افغانستان، هرگز خودشان را، به مثابه جماعت «انقلابی» که در پی تغییر رژیمهای قدیم وتأسیس نظام سیاسی جدید در جهان اسلام هستند، معرفی نکردهاند. آنان نه مسلمانان انقلابی خواهان تغییر سیاسی، بلکه بیشتر خود را محافظان ایمان مردم و مجاهدان توحید و تزکیه میدانند. درست به همین دلیل است که با دولتهای موجود و عمدتاً سنتی در جهان اسلام نه تنها تعارضی ندارند، بلکه شاید همکاری هم میکننند. نوسلفیّه بدینسان به معجونی از اصول متفاوت و بعضاً ناهمساز تبدیل شده است. برخی از این ناسازهها عبارتند از:
ـ خلط و توسعه در مفهوم بدعت:
سلفیهی جدید با توسعه در دایرهی بدعت بسیاری از مسائل علمی ـ مذهبی اختلافی را، که سلفیهی قدیم معمولاً در حوزهی خلافات اجتهادی قرار میدادند، مشمول بدعت میدانند و مخالفان خود را با عنوان اهل بدعت، طرد و تکفیر میکنند. در عین حال، گفته میشود که بدعت مفهومی ناروشن و مبهم در نزد آنان است که گاهی نیز به ابزاری دلبخواهانه در توجیه حمله به مخالفان نوسلفی بدل میشود. این اندیشه بی آنکه وجه مثبت آرا و اعمال انسانها را ببیند، بیشتر دیدگاهی بدبین و عیبجویانه است. میل دارد که مخالف مذهبی خود را اهل بدعت و بنابراین دشمن پندارد.
ـ موضع دوگانه در باب حاکمان جوامع:
نوسلفیه در عین حال که به اطاعت بیسابقه از حکومتهای جهان اسلام حکم کرده و هرگونه انکار آنان را، به عنوان اولوا الامر، تحریم میکنند، در بسیاری موارد تن به قوانین مدنی ناشی از حکومت این جوامع نمیدهند. مثلاً بیهیچ گذرنامه و روادیدی به کشورهای اسلامی وارد و خارج میشوند و به اقامت و تجارت میپردازند.[2]
همین وضعیت، خصوصاً بعد از حملهی صدام حسین به کویت و حضور نظامی آمریکا در منطقه به دعوت حاکمان عربستان، نوسلفیه را در معرض تعارضات و انشعابات متعدد قرار داد. پیدایی دو گروه نوسلفیهی اصلاحی / علمی و نوسلفیهی جهادی، و شفاف شدن مرزبندیهای این دو از نتایج این دوگانگی در شبه جزیرهی عربستان بود.
[1] . Juan Jose Escobar Stemmann, MIDDLE EAST SALAFISM'S INFLUENCE AND THE RADICALIZATION OF MUSLIM COMMUNITIES IN, http//:meria.idc.ac.il/journal/2006/issue3/jv10no3a1.html#bio.
[2] . الکنانی، پیشین، ص 19.
روش نوسلفی، اصولاً، حامی تغییر جامعه از راه اصلاح رفتار فردی بوده است. برای اصلاح جامعه و بازتنظیم آن بر مبنای ایمان درست، افراد بشر باید آگاهانه «متقاعد» به پذیرش یا بازگشت به اسلام باشند. چنین تغییری از طریق «تربیت» و نیز تعلیم نصوص دینی قرآن و حدیث ممکن است
دکتر داوود فیرحی: