سید هادی طباطبایی: آیتالله سیدرضا برقعی از اعضای ارشد مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم روز شنبه در ۶۷ سالگی بر اثر عارضه قلبی در شهر قم درگذشت. وی از شاگردان و یاران امامخمینی بود که در دوران تبعید امام، بنیانگذار انقلاب را همراهی میکرد. وی همچنین از دوستان بسیار صمیمی مصطفی خمینی، فرزند ارشد امام بود.
در سوابق علمی وی تدریس خارجفقه و عضویت در هیئت استفتائات دفتر آیتالله منتظری و آیتالله بیات زنجانی را ذکر کرده اند.
آیتالله برقعی در انتخابات پنجمین دوره مجلس خبرگانرهبری برای حوزه انتخابیه تهران ثبتنام کرده بود که صلاحیتش توسط شوراینگهبان مورد تأیید قرار نگرفت.
سیدهادی طباطبایی در یادداشت زیر به نکاتی درباره آن عالم فقید پرداخته است:
دقیقاً یک سال پیش بود. یکی از اساتید دانشگاه در محفلی علمی سخن میگفت. از انواع اسلام در دنیای معاصر پرده بر میداشت. یکی یکی ویژگیهای اسلام و مسلمانی را بر میشمرد و در دسته بندیهای خود جای میداد. در تقسیم بندی خود، به نحوهای از اسلام رسید. با ویژگیهایی که بر میشمرد می شد تشخیص داد که نماینده آن گونه از اسلام در دیار ما چه کسی است. نامی از بانی و رهبر فکری آن جریان نمی برد اما حاضران، لبخند تلخی می زدند و نام رهبر آن جریان فکری را نجوا می کردند. در میانه های مجلس اما سیدی فریاد برآورد که “این اسلام نیست، این خشونت است، این توّهم اسلام است، نام آن را اسلام نگذارید”.
سید روی در هم کشیده و برافروخته بود. گویی از غیرت دینی خود پرده بر میداشت. چهرهاش در خاطرم ماند. سیدی متوسط القامه با ریشهایی جو گندمی. با خود گفتم رگ غیرت سید به جوش آمده و چنین دل نگران این سبک فکری است. از یکی از حاضران در مورد او پرسیدم. گفت سید رضا برقعی است.
برقعی پیش از این، زمانی که مرحوم مهدوی کنی در مورد آیت الله منتظری سخنانی گفته بود نیز اعتراض کرده بود. مهدوی کنی پس از درس اخلاق در پاسخ به سئوال یکی از دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) در خصوص مالکیت این دانشگاه گفته بود که احتمالاً آقای منتظری پیر شده و استعفای هفت- هشت سال پیش خود را فراموش کرده است. برقعی در مقام پاسخ برآمد و نامهای به مهدوی کنی نوشت و اعتراض کرد که: اگر شخصیتی مانند شما از نظر علمی و سنی در جایگاه استاد اخلاق، بخواهد به بزرگ دیگری اهانت کند، آیا بیش از آنچه شما گفتهاید میتواند کلام دیگری بگوید؟ برقعی همچنین در ادامه اعتراض خود اذعان داشته بود که شما گفتهاید که آیت الله منتظری هفت-هشت سال پیش از ریاست عالی جامعه الامام الصادق(ع) استعفا دادهاند و چون پیر شدهاند این استعفا را فراموش کردهاند. زمانی را که شما به آن اشاره داشتهاید، زمانی بوده است که ایشان در حصر خانگی بودهاند و کسی اجازه ملاقات با ایشان را نداشته است و این استعفا اگر صحت داشته باشد، یا به صورت کتبی موجود است و یا افرادی عادل به صورت شفاهی از ایشان شنیدهاند. اگر به صورت کتبی بوده است چرا ارائه نمیشود و مورد قضاوت همگان قرار نمیگیرد؟ و اگر این استعفا به صورت شفاهی بوده بفرمایید چه کسانی این مطلب را از ایشان شنیدهاند؟
[1]
برقعی از شاگردان امام خمینی بود. وی بیست سال بیشتر نداشت که در سالگرد فاجعه فیضه سخنرانی کرد و تأثیر زیادی بر جای گذاشت و لذا مورد تعقیب حاکمیت پهلوی قرار گرفت. پس از آن بود که با حمایت آیت الله منتظری، به نجف اشرف عزیمت کرد. برقعی اما پس از مدتی حضور در نجف به ایران بازگشت. با ورودش به ایران بازداشت شد و به زندان افتاد.
انقلاب اما پیروز شد و سید رضا برقعی از جانب امام خمینی حکمی دریافت کرد تا به کشورهای خلیج فارس برود و در ترویج سنت اسلامی بکوشد. “مقتضی است جنابعالی مسافرتی به منطقه خلیج فارس و قطر بنمایید و به وضع شیعیان و ایرانیان مقیم منطقه رسیدگی نموده و چنانچه کمبودهایی از نظر تبلیغ و امور مذهبی دارند در رفع آنها بکوشید و عموم اهالی محترم را به وظایف خطیر و حساسی که در این موقعیت تاریخی به عهده دارند آشنا ساخته به اتحاد و یگانگی دعوت نمایید.”
[2]
امام خمینی اجازه تصدی در امور حسبیه و اخذ وجوه شرعیه را نیز به سید رضا برقعی داده بود.
[3] برقعی سالها در حوزه و دانشگاه به تدریس پرداخت. وی همچنین عضو هیأت استفتای مرحوم منتظری شد.
زمانی که فتوایی جدید از آیت الله بیات زنجانی عنوان شد و اعتراضهایی را در پی داشت، سید رضا برقعی در مقام دفاع برآمده و گفته بود که فقیه جامع الشرایط میباید چنین باشد و بر اساس شرایط زمانی و مکانی و بر پایه استدلال شرعی و عقلی به استنباط احکام بپردازد.
[4]
من اما شش ماه پس از اولین دیدار با سید رضا، او را در مجلسی دیگر دیدم. تاسوعای حسینی بود و سید به منبر رفته بود. به محض دیدنش به یاد آن محفل سابق افتادم. به سرعت عباراتی که آنروز بر زبان آورده بود در ذهنم تداعی شد. چهرهی برافروختهی آن روزش را در خاطر آوردم. این بار اما سید بر منبر رفته بود و مستمع سخنان وی بودم.
سید رضا اما این بار با طیب خاطر سخن میگفت. شمرده شمرده و دقیق. بر سخنان خود منبع ذکر میکرد. سیدی که آنروز برافروخته بود و رگ سیدی اش جوشیده بود، امروز هم بغضی در گلو داشت. بغض او در حین سخنرانی بارها شکفت. به یاد دارم آنروز نام مادرش زهرا(س) را نمیتوانست بیان کند. به محض بردن نام بی بی دو عالم، صدایش میلرزید و سخنش قطع میشد و اشک از دیده اش جاری میگردید.
به هنگامی که از منبر پایین آمد، به نزدش رفتم و التماس دعایی گفتم. هنوز بغض در گلو داشت و نمیتوانست به راحتی سخن بگوید. همین دو دیدار اندک و کوتاه برایم کافی بود تا غیرت دینی و طبع حریر صفتش را دریابم. این دو ویژگی از او برایم انسانی پاک نهاد را مجسم کرده بود. انسانی که میتوانست با همین دو مؤلفه، بر رونق مسلمانی بیفزاید. سید رضا برقعی روحانی نیک نفسی بود که در 67 سالگی چشم از جهان فرو بست. شاید اگر چونان اویی در این جهان افزون شوند، رونق مسلمانی را نیز افزون کنند. روحش شاد.
ارجاعات:
[1] http://www.borgheimodarres.blogfa.com/post-2.aspx
[2] صحیفه امام، ج 7، ص417
[4] http://www.borgheimodarres.blogfa.com/post-17.aspx
آیتالله سیدرضا برقعی از اعضای ارشد مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم روز شنبه در ۶۷ سالگی بر اثر عارضه قلبی در شهر قم درگذشت. وی از شاگردان و یاران امامخمینی بود که در دوران تبعید امام، بنیانگذار انقلاب را همراهی میکرد. وی همچنین از دوستان بسیار صمیمی مصطفی خمینی، فرزند ارشد امام بود.
در سوابق علمی وی تدریس خارجفقه و عضویت در هیئت استفتائات دفتر آیتالله منتظری و آیتالله بیات زنجانی را ذکر کرده اند.
آیتالله برقعی در انتخابات پنجمین دوره مجلس خبرگانرهبری برای حوزه انتخابیه تهران ثبتنام کرده بود که صلاحیتش توسط شوراینگهبان مورد تأیید قرار نگرفت.
سیدهادی طباطبایی در یادداشت زیر به نکاتی درباره آن عالم فقید پرداخته است: