انتشار ویرایش جدید مع موسوعات رجال الشیعه
کتاب مع موسوعات رجال الشیعه تالیف سید عبد الله شرف الدین را موسسه کتابشناسی در 3 جلد شیعه منتشر کرد
معرفی مولف
کتاب مع موسوعات رجال الشیعه، نوشتۀ سید عبد الله شرف الدین (فرزند علامه سید عبدالحسین شرف الدین) است.
سید عبد الله شرف الدین فرزند هفتم علامه شرف الدین، در چهاردهم رمضان سال 1345 در لبنان متولد شد؛ ادبیات و فقه واصول را نزد پدر و علمای لبنان خواند؛ در سال 1373قمرى به قم آمد و از درس آیات عظام بروجردی، امام خمینی، شریعتمداری، گلپایگانی و شیخ محمد کرمى رضوان الله علیهم استفاده کرد. وی علاوه بر علوم حوزوی به زبان فرانسه، علوم طبیعی، تاریخ، جغرافی و ریاضی تسلط دارد.
وى از کتابخانه هاى بسیارى در ایران و هند و پاکستان و عراق و سوریه و لبنان دیدار کرده است. از آن جمله است کتابخانه آستانۀ قدس رضوی در مشهد، کتابخانه سالار جنگ در حیدر آباد دکن، کتابخانه سید حامد حسین در لکهنو، کتابخانه مدرسۀ الهادی در بنارس، کتابخانه مدرسه جامع منتظر در لاهور، کتابخانه الظاهریه در دمشق و برخی از کتابخانه های نجف و کربلا.
از آثار قلمی می توان به کتابهای زیر اشاره کرد:
الف) تصحیح و تعلیقه بر کتابهای علمای پیشین است که در مجموعه مع موسوعات رجال الشیعه چاپ شده؛
ب) معجم رجال الشیعه که در زندگى نامه و طبقات رجال شیعه است و تاکنون به سى جلد رسیده است؛
ج) تتمّه بغیه الراغبین والحاشیه علیه.
معرفی اجمالی کتاب
کتاب مع موسوعات رجال الشیعه با نگاهی به کتابهای ارزشمندی همچون الذریعه، طبقات اعلام الشیعه و اعیان الشیعه نگاشته شده است.
سید عبدالله شرف الدین در تعلیقات خود بر این کتابها، به تصحیح مطالبِ اشتباهِ راه یافته در آن کتابها پرداخته، و گاه اضافاتی بر مطالب آنها آورده و افتادگی های آنها را تکمیل کرده است.
این کتاب که در سه جلد چاپ شده است تعلیقه بر بیش از ده کتاب به ترتیب ذیل است:
جلد اول نقد و بررسی و تعلیقاتی بر کتابهای الذریعه إلی تصانیف الشیعه و طبقات اعلام الشیعه نوشته علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی است.
موسسه کتابشناسی شیعه با مقدمه ای در دو بخش کتاب را آغاز کرده است:
بخش اول در شیوه نگارش تعلیقات الذریعه است.
بخش دوم مقدمه شامل نامه های علامه شرف الدین (41 نامه) به فرزندش سید عبدالله (نویسنده کتاب) است.
سید عبد الله شرف الدین در تعلیقات خود بر ذریعه و طبقات به چند مطلب پرداخته است: تصحیح برخی از تاریخهای ذکر شده در کتاب ذریعه؛ اشاره به نویسندگانی که یا تشیع آنها اثبات نشده و یا اصلا شیعه نبوده اند و بنا به شیوه علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی نباید در کتاب نامشان ذکر می کشد؛ ذکر نام کتابهای دیگر نویسندگان که آقا بزرگ تهرانی بدانها دسترسی نداشته است. جلد اول در 824 صفحه تدوین یافته است.
جلد دوم شامل نقد و بررسی و تعلیقاتی بر جلد 5 تا 32 کتاب اعیان الشیعه نوشته علامه سید محسن امین است. جلد دوم در 644 صفحه تدوین یافته است.
جلد سوم که در 656 صفحه تدوین شده، نقد و بررسی چندین کتاب است؛ ابتدای آن تعلیقاتی بر جلد 33 تا 52م کتاب اعیان الشیعه و مع مستدرکات اعیان الشیعه مرحوم سید حسن امین است.
تعلیقاتی بر کتابهای زیر نیز آمده است:
رجال النجاشی از احمد بن علی نجاشی، أمل الآمل فی علماء جبل عامل از شیخ محمد بن حسن مشهور به شیخ حر عاملی، فوائد الرضویه از شیخ عباس قمی، ماضی النجف وحاضرها از شیخ جعفر آل محبوبه، انور البدرین فی تراجم علماء القطیف والأحساء والبحرین از شیخ علی بلادی بحرانی، شهداء الفضیله از علامه امینی، موارد الإتحاف فی نقباء الأشراف (دو جلد)، و منیه الراغبین فی طبقات النسّابین هر دو از عبد الرزاق کمّونه حسینی.
شایان ذکر است که تعلیقات به ترتیب مجلدات کتابها بوده و خواننده به راحتی می تواند محل آنها را در متن کتابها پیدا کند.
معرفی تفصیلی کتاب به قلم علی مختاری به نقل از اینه پژوهش 24:
این کتاب عهده دار معرفى و بررسى سه کتاب از مجموعه هاى رجال و تراجم شیعه است که عبارتند از:
1ـ الذریعه الى تصانیف الشیعه, تاٌلیف محقق متتبع شیخ آقا بزرگ تهرانى;
2ـ طبقات اعلام الشیعه, تاٌلیف محقق متتبع شیخ آقا بزرگ تهرانى;
3ـ اعیان الشیعه, تاٌلیف دانشمند بزرگوار سید محسن امین عاملى.نویسنده کتاب بحث و بررسى درباره هشت کتاب ذیل رانیز به اینها ملحق کرده است:
1ـ رجال نجاشى;
2ـ أمل الآمل فى علماء جبل عامل, از شیخ حر عاملى;
3ـ الفوائد الرضویه, از شیخ عباس قمى;
4ـ ماضى النجف و حاضرها, از شیخ جعفر محبوبه;
5ـ انوار البدرین فى علماء الاحساء و القطیف و البحرین, از شیخ على بلادى;
6ـ شهداء الفضیله, از علامه شیخ عبدالحسین امینى;
7ـ موارد الاتحاف فى نقباء الأشراف, از سید عبدالرزاق کمونه;
8ـ منیه الراغبین فى طبقات النّسابین, از سید عبدالرزاق کمونه.
عمده مباحث نویسنده مربوط به ذریعه, طبقات و اعیان الشیعه است. از این مجموعه سه جلدى تمام جلد اول اختصاص به ذریعه و طبقات دارد, و نیز تمام جلد دوم و 434صفحه از جلدسوم به بحث درباره اعیان الشیعه اختصاص دارد و تنها از ص 435 تا 518 یعنى تا آخر جلد سوم, شامل بحث و بررسى هشت کتاب دیگر است. بدیهى است نویسندگان این یازده اثر که موردنقد واقع شده اند, همگى قصد نداشته اند شرح حال تفصیلى عالمان و دلایل خود بر اثبات مذهب و ردّ همه اتهامات رجال و عالمان را به نگارش در آورند; و گرنه مثنوى هفتاد من کاغذ مى شد. بسا شیخ آقا بزرگ تهرانى دلایلى بر شیعه بودن موٌلفانى داشته, ولى اثبات مذهب افراد, خود بحث مستقل و مجال مخصوص مى طلبیده, لذا متعرّض آن ادله نشده است.
موٌلف در ص 8 مقدمه گوید: (روشن است که هیچ کتابى در این زمینه خالى از لغزش و اشتباه نخواهد بود; بخصوص کتابهاى دوره اى و مجموعه ها. و به جهت خدمت به حقیقت و علم, به تصحیح و تنقیح این مجموعه ها دست زدم و بررسى و ژرف نگرى و تتبع را به حدّ کمال رساندم و ـ بحمدالله ـ به بهترین وجه در نقدو تصحیح موفق گشتم).وى ابتدا از دو مجموعه بزرگتر و نفیس, یعنى الذریعه و طبقات اعلام الشیعه, سخن مى گوید و جلد اول شامل قریب 700 صفحه را با بررسى این دو کتاب به پایان مى برد و در وصف شیخ آقا بزرگ مى نویسد: (خواننده طبقات اعلام الشیعه شیخ آقا بزرگ را رادمردى با نیت خالص, حقیقت جو و پاک مى یابد و پیداست که اخلاص شگفت انگیزش دلیل پاکى طینت و بزرگوارى و عظمت روح و اخلاق والاى اوست).
موٌلف, شیخ آقا بزرگ را به عنوان علامه اى که در تتبع و تحقیق قوى و فراگیرى و احاطه به علم رجال و روات شهره آفاق است, مى ستاید و اهل دانش, خصوصاً تشیّع را, وامدار او مى شمارد.آنگاه مى افزاید:
(با توجه به تتبع گسترده و اطلاعات وسیع , اشتباهات فراوانى به این دو کتاب خصوصاً الذریعه راه یافته است. و عجیب است که مشتمل بر بسیارى از تاٌلیفات اهل سنت خصوصاًمشاهیر آنان, از قبیل محى الدین ابن عربى, از قدما و متاٌخران گشته است, شگفت انگیز تر آن که کتابهاى زیادى از عده اى ناصبى را که به دشمنى با شیعه شناخته شده اند و برخى دشمن اهل بیت ـ ع ـ هستند نام برده است; نظیر کتابهاى غزالى, و دیوان سلطان محمود غزنوى و سلطان سلیمان قانونى. و آنچه موجب تعجب و تحیّر مى شود, ذکر تاٌلیفات تعدادى از مسیحیان همچون عبدالمسیح انطاکى, و همچنین ذکر موٌلفات متعددى از قادیانى ها, بهائى ها و هندوهاست; چنانکه نوشته هاى عده اى را که پیش از اسلام وفات کردند هم یاد کرده است.)
آنگاه موٌلف که فرزند عالم فرزانه سید شرف الدین عاملى است به نقل از اهل وثوق و اطلاع خبر مى دهد که بعضى از دست اندرکاران نشر, بدون اطلاع شیخ آقا بزرگ, مطالب فراوانى را لابلاى صفحات الذریعه گنجانده اند. وى مى گوید:(این خبر نزدیک به حقیقت مى نماید[؟] و گرنه شیخ آقا بزرگ کجا و این زشتیهاى بزرگ کجا؟ او برتر و جلیل القدرتر از اینهاست). و مى افزاید:( گذشته از این, آنچه در طول تحقیقم بدان رسیدم این است که چنین مجموعه اى با این اندازه و کیفیت, ناگزیر از وجود خطا و اشتباه حتى در امور روشن و بدیهى است; چنانکه محمد فرید وجدى هم شرح حال شریف رضى را دوبار یک بار ذیل عنوان الشریف الرضى و دیگر بار ذیل الشریف الرازى آورده است). در پایان تاٌکید دارد که به علت خدمت به این دو کتاب و خدمت به زحمات موٌلف به تصحیح و تحقیق این دو کتاب همت گماشتم و بحمدالله به تصحیح و تصویب همه جانبه این کتب موفق شدم. (ج1, ص8 ـ 10)
جلد دوم و 434صفحه از جلد سوم درباره اعیان الشیعه, و 80صفحه دیگر درباره کتابهاى نجاشى, امل الآمل, فوائد الرضویه, ماضى النجف و حاضرها, انوار البدرین, شهداء الفضیله, موارد الاتحاف (جلد یک و دو) و منیه الراغبین است.
بررسى و تحقیق در اعلام, با توجه به وجود نامهاى مشابه, کارى بس دشوار, پرزحمت و نیازمند تمرکز حواس و حافظه قوى است و پر واضح است که موٌلف این اثر زحمات طاقت فرسایى متحمل شده که هیچگاه چنین تلاشها را اهل انصاف نادیده نخواهند گرفت. موٌلف گرامى از زوایاى گوناگونى به نقد کتابهاى یاد شده پرداخته است:
1) گاه تکرار ها را بازگو نموده است; همانند: ج2,ص483, سطر5, که در ذیل معرفى سید حسین کمونه آورده است: (همین شرح حال در ص349, شماره5561 در همان جلد27 اعیان الشیعه تکرار شده است.) و در ذیل السید حسین البروجردى گوید:(شرح حال بروجردى در ص191 از جلد 27, مانند جلد26ص342 است.) نظیر همین مطلب را درباره سید حسین بحرالعلوم و میرزا تاج الدین صاعدى ذکر مى کند.
2) گاهى به لقبهایى اشاره مى کند که اشتباهاً از پدر به پسر به ارث رسیده است; مثلاً در ترجمه الحسن بن محمد بن الدباس مى گوید: ضیاءالدین, لقب خود سید فضل الله است, نه فرزندش. (ج2,ص484).
3) گاه به اشتباهات جزئى که معمولاً در چاپ و استنساخ رخ مى دهد, اشاره شده است; نظیر اینکه مى گوید: نسب حسین بن محمد علوى به حسن بن الامام زین العابدین غلط و صواب آن حسین است; زیرا امام سجاد ـ ع ـ فرزندى بنام حسن نداشته است. (ج2,ص484).
4) در مواردى تنافى دو تاریخ را نشان داده است; مانند اینکه مى گوید: اینکه گفته شده: نسخه خطى در سال 1297 در تملک سلطان حسین صفوى بوده صحیح نیست, زیرا وفات شاه حسین در سال1135بوده است. (ج3,ص516).
5) در پاره اى موارد درباره یک نکته تحقیق شده است; نظیر بررسى مذهب راغب اصفهانى (ج2,ص487ـ489).
آنچه گفته شد, اشاره اى گذرا به کاوشهاى علامه سید عبدالله شرف الدین در این اثر بود. بخش عمده کار موٌلّف این است که از اول تا آخر کتاب به مناسبتى افرادى را از گردونه تشیع به معنى عام آن بیرون پرتاب کرده که به مواردى اشاره مى شود:
1) در ج1,ص420, بعد از ذکر رساله فارسى امیر خان کوکبى گرجى, معاصر شاه حسین صفوى, مى نویسد :
(ازکجا شود ثابت نامبرده مسلمان باشد, تا صحیح باشد از رساله اش نامى برده شود; زیرا جمیع مردم گرج مسیحى هستند).
2) در ج1,ص420درباره رساله موسیقى صفى الدین عبدالموٌمن بن یوسف بن فاخرارموى آذربایجانى, که از هنرمندان بلخ است, مى گوید: شیخ آقا بزرگ دلیلى نیاورده تا اثبات کند که او شیعه و داخل در موضوع کتاب باشد. و همین که از هنرمندان بلخ است شیعه بودنش بعید مى نماید.
3) در ج1,ص421, ذیل سخن صاحب الذریعه که شیخ شمس الدین محمد بن ابى بکر بن محمد الخبیصى در خطبه اش بعد از نام پیامبر (ص) دارد :(آله الطیبین الطاهرین المبجّلین), مى گوید: (این به تنهایى دلیلى بر شیعه بودن نیست; چون بسیارى از اهل سنت نیز چنین مى گویند).
4) در صفحه فوق مى گوید: شرف الدین جعفر بن محمد بن حمزه شیعه امامى نیست ; زیرا زرکلى در الاعلام (ج2,ص124) گفته است وى مبلّغ و از علماى اسماعیلیه بوده است. باید در پاسخ گفت: مگر اسماعیلیه غیر شیعه اند؟ و بناى الذریعه بر تصانیف شیعه اثنى عشریه امامیه بوده است؟
5 ) درج1,ص200, درباره معین الدین محمد خطاط, نویسنده تاریخ هرات, که معاصر وى زندگى نامه اش را در حبیب السیر نگاشته, مى گوید: شیعه بودن وى بعید مى نماید; چون معهود نیست که از اسفراین احدى شیعه باشد. و در ص201درباره معین اسفراینى, شاگرد فخرالدین الخالدى اسفراینى, مى گوید: شاگردى فخرالدین بر استاد مذکور, تشیع وى را نفى مى کند; مضافاً اینکه چون نام دیوانش در کشف الظنون آمده است, شیعه نیست. باید گفت آیا شهید ثانى و برخى دیگر از عالمان شیعه در نزد علماى عامه درس نخواندند؟ و آیا اگر نام کسى در کشف الظنون بیاید دلیل غیر شیعه بودن اوست؟
6) گاه محل دفن, یا نزدیک بودن قبر کسى را به قبر یک سنى, دلیل شیعه نبودن دانسته است; مثلاً مى گوید: دفن فراهى نزد خواجه عبدالله انصارى دلیل بر نفى تشیع وى است (ج1,ص201). همچنین مکان دفن را دلیل, بعد از تشیع مى داند, (ج1, ص570). در موارد دیگرى نیز همین نزدیکى قبر با قبر یکى از اهل سنت را دلیل دورى از تشیع دانسته است; در حالى که دستور اهل بیت ـ ع ـ و بزرگان علما, وحدت اجتماعى و زندگى مسالمت آمیز با اهل سنت و نزدیکى قلبها بوده است, ولى نویسنده ظاهراً حاضر نیست قبرها هم با هم نزدیک شود, چه رسد به قلبها! آیا در تهران و بسیارى از شهرها براى شیعه و سنى دو قبرستان جدا گانه هست؟
7) نویسنده سکونت در برخى از شهرها یا انتساب اسمى را دلیل دورى از تشیع مى داند. بنگرید که مى گوید:
1ـ قطران ابن منصور ارموى شیعه نیست, به دلیل غلبه تسنن بر تبریز. (ج1,ص576).
2ـ درباره محمدنظام کابلى, ساکن هند, مى گوید: همین که از افاغنه و اهل کابل است دلیل محکمى است بر نفى تشیّع او. (ج1,ص198ـ199).
3ـ چون معزى غزنوى از اهل غزنه است, تشیع وى بعید است. (ج1,ص199).
4 ـ بعید است خواجه معین شیرازى شیعه باشد; چون بر شیراز آن روز تسنّن غلبه داشته است. (ج1,ص201).
5 ـ ترکمنها سنى هستند. (ج1,ص338).
6 ـ ابن نصوح محمود شیرازى سنى است; چون آن روز تسنّن بر شیراز غلبه داشت. (ج1,ص341ـ342).
7 ـ وصف رشید الدین اسفراینى به اسفراینى, دلیل دورى وى از تشیع است. (ج1,ص342).
8 ـ سمرقندى شیعه نیست; چون من از سمرقند شیعه سراغ ندارم. (ج1,ص80).
8) گاه اطلاع بر مطالب عرفانى یا لقب و شهرت متناسب با یکى از فرقه هاى صوفى را دلیل غیر شیعه بودن مى داند. مثلاً درباره عبدالرحمن قادرى گوید: صفت (قادرى) نص واضحى است بر نفى تشیّع; چون منسوب به طریقه قادریه است. (ج1,ص338). همچنین درباره سید عبدالرحمان حسینى قادرى مى گوید: صفت قادرى موٌلف با موضوع عرفانى کتاب دلیلى قوى است که قادرى مسلک بوده و از موضوع کتاب کاملاً بیگانه است0(ج1,ص440). همچنین مى گوید: از آنجا که حاشیه شرح جدید تجرید در کشف الظنون آمده, معلوم نیست موٌلفش شیعه باشد; چون کشف الظنون از تاٌلیفات شیعه کم نام مى برد؟ (ج1,ص81).
به هر حال نویسنده افرادى را که مذهبشان مورد بحث است, سنى شمرده است; نظیر شبسترى, محى الدین بن عربى,عطار, خیّام (ج1,ص448), راغب اصفهانى و عبد الرزاق کاشانى. (ج1,ص336).
باید توجه داشت که وظیفه یک کتابشناس در رده بندى موٌلفان و مذاهب آنان چیست؟ و اگر هر شخص منصفى به جاى آقا بزرگ تهرانى بود کتابهاى افرادى چون شریعت سنگلجى را در ردیف چه گروهى ثبت مى کرد؟ آیا مى توان این دسته را جزء یهود یا نصارا و مجوس یا کمونیستها جا داد؟ یا باید گفت مسلمان, ولى منحرف بودند. نکته دیگر اینکه عمده ایرادات جناب موٌلف بر ذریعه تهرانى مربوط به این است که موٌلف فلان کتاب معلوم نیست شیعه باشد, و از کجا تشیعش ثابت شده و بنابراین از موضوع کتاب خارج است! ولى آن هم با دیدگاههاى خاص جناب موٌلف که نمونه هایى از آن ذکر شد. بنابراین, این کتاب را نمى توان تصحیح همه جانبه ذریعه دانست. علاوه بر این بسیارى را خود تهرانى هم مى دانسته شیعه نیستند, و به جهاتى نامشان را آورده است. مثلاً درج14,ص160از شرح نهج البلاغه محمد محیى الدین عبدالحمید معاصر یاد کرده است و تهرانى بهتر از شرف الدین مى دانسته که وى سنى است و نه شیعه.
دیگر اینکه اشتباهات بسیارى در همین کتاب رخ داده که مجال گفتن آنها نیست و بواقع خود این اثر نیز محتاج نقدى مبسوط است. همچنین بسیارى از ایرادات, خطاهاى مطبعى یا سهوالقلمى بوده است; مثل اینکه گوید: در ذریعه (ج5,ص278 ) از شهید ثانى با عنوان زین العابدین یاد شده در حالى که نامش (زین الدین) است. (ج1,ص79). با توجه به اینکه تهرانى در سراسر ذریعه شاید بیش از حدود صد بار نام شهید را به طور صحیح (زین الدین) آورده و این نکته اى بسیار روشن و بدیهى براى شخصى مانند تهرانى بوده است, این غلط حتماً چاپى یا سهوالقلم است و نباید به حساب اشتباهات ذریعه گذاشت. بلکه لازم بود موٌلف جدولى از اغلاط مطبعى ذریعه و کتابهاى دیگر را تنظیم مى کرد و این موارد را در آن جدول مى آورد.
نمونه دیگر اینکه گفته است در ذریعه (ج11,ص129) بجاى (هذا) باید (هذه) باشد. (ج1,ص244).
نمونه دیگر اینکه گفته است: در ذریعه (ج12,ص266) وفات ابن فهد حلى به سال 481 ذکر شده, ولى درست آن 841 است. (ج1,ص248). در حالى که اصاغر اهل فن, چه رسد به تهرانى, مى دانند که ابن فهد حلى متوفاى 481 نیست و باید این اشتباه مطبعى یا سهوالقلم باشد. و از این گونه اغلاط در اثر مورد بحث بیشتر رخ داده است; مثل اینکه در ج1,ص317 شهاب الدین مرعشى تبدیل شده است به شهار الدین! نیز در ج1,ص316 تعبیر (وضوح الشمس فى رائعه النهار) به کار برده در حالى که جزماً (رابعه النهار) درست است نه (رائعه النهار) .
بارى, یکى از سست ترین ایرادات موٌلّف بر ذریعه این است: (در ذریعه ج21,ص138 آمده است: …لسیّدنا العلامه اٌبى محمد الحسن صدر الدین دام ظلّه). موٌلف گوید: (اینکه آقا بزرگ فرموده: (دام ظلّه) سهو است; زیرا این مجلّد ذریعه در سال 1392 یعنى 38 سال بعد از وفات سید حسن صدر چاپ شده است)!
پیداست که این ایراد از مضحک ترین ایرادات است; تهرانى که با سید صدر دوست بوده خیلى خوب مى دانسته که وى چه وقتى از دنیا رفته است; ثانیاً, جمله (دام ظلّه) نشان مى دهد که این قسمت ذریعه در زمان حیات سید صدر نوشته شده است و اتفاقاً حذف این گونه تعبیرات, که نشان دهنده تاریخ تاٌلیف کتاب است, اشتباه است و نه ابقاء آنها. وگرنه لازم است مؤلّف همواره در چنین اثرى دست ببرد; چون بالاخره تا هنگام چاپ کتاب, بسیارى از کسانى که از آنها با تعبیرات دالّ بر حیات یاد شده, از دنیا مى روند!
بارى , آنچه ذکر شد مربوط به جلد اول اثر مورد بحث است و از مباحث جلد اول مى توان حدس زد که در جلد دوم و سوم چه بحثهایى مطرح شده است که بررسى تفصیلى آنها را مجالى دیگر باید.
منبع:الاثر
کتاب مع موسوعات رجال الشیعه تالیف سید عبد الله شرف الدین را موسسه کتابشناسی در 3 جلد شیعه منتشر کرد