حسین علیزاده و رهبرانقلاب و حلال و حرام موسیقی
حسین علیزاده، نوازنده و استاد شهیر موسیقی سنتی، در بازدید از یکی از آموزشگاههای موسیقی و کانون موسیقی دانشگاه فردوسی مشهد ضمن افتتاح خانه گفتگو در این دانشگاه که برای گفتمانهای فرهنگی و هنری پیشبینی شده است، در جمع تعدادی از اساتید علوم انسانی دانشگاه فردوسی و دانشجویان کانون موسیقی گفته است: «این تضاد عجیبی است، ما در دانشگاه، در سطح عالی مملکت برای موسیقی جایگاه داریم؛ ولی وقتی کسی موسیقی تحصیل میکند در جامعه به او توهین میشود. توهین فقط در لغو کنسرت نیست؛ توهین ادبیاتی است که در برخی روزنامهها از زبان برخی افراد بازتاب داده میشود. بنده اگر قدرتش را داشتم باید از این وضع شکایت میکردم، چون این افراد موسیقی را در سطح فحشا مطرح میکنند، من معتقدم باید در سطوح عالی درباره این مسأله صحبت شود. رهبر انقلاب راهنمای این جامعه و راهنمای دنیای اسلام هستند، ایران در منطقه الگو است و درست نیست که چنین نگاهی به موسیقی در ایران وجود داشته باشد. من مطمئنم که نگاه رهبر انقلاب به موسیقی نگاه والایی است، چون ایشان اطلاعات موسیقیایی خوبی دارند.»
شاید علیزاده اشاره داشته باشد به آن بخش از سخنان رهبر انقلاب در بازدید از صدا و سیما و در جمع اهالی موسیقی(۹ مرداد۱۳۷۵) که به موسیقی در غرب:
«هیچ ویژگی غرب، مرا مبهوت و مجذوب نمیکند. در عین حال، ویژگیهای مثبت غرب را از روی محاسبه، تأیید میکنم. یکی از آن ویژگیها، مقوله موسیقی است. درست است که در غرب، موسیقیهای منحط وجود دارد. اما در همان نقطه از جهان، از دیر باز موسیقیهای آموزنده و معنادار هم بوده است؛ موسیقیی که برای گوش سپردن به آن، انسانِ عارفِ واقفِ خردمند، میتواند بلیط تهیه کند، در سالن اجرای کنسرت بنشیند و ساعتی، از آن لذت ببرد.
در غرب موسیقیهایی که گاهی یک ملت را نجات داده و گاهی یک مجموعه فکری را به سمت صحیح هدایت کرده، کم نبوده است. غرب برخوردار از چنین ویژگیی نیز بوده و هست.
در شرق که راجع به آن گفتم (یعنی در محدوده جغرافیایی مورد اشاره) متأسفانه موسیقی از چنین اعتبار و جایگاهی برخوردار نبوده است. موسیقی در این جا عبارت از آهنگها و آلات و ادوات لهو بوده؛ که فقها از آن به موسیقی لهوی حرام تعبیر کردهاند. فرض بفرمایید فلان خلیفه، شب دچار بیخوابی میشده است. موسیقیدانها همراه با کنیزکان مُغنی، بایستی میآمدند تا اسباب طرب او را فراهم کنند.»
(آیتالله خامنهای، بازدید از صدا و سیما و در جمع اهالی موسیقی، ۹ مرداد ۱۳۷۵/هنر از دیدگاه مقام معظم رهبری، چاپ و نشر: دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، ۱۳۷۷)
موسیقی حلال و حرام؛ موسیقی و سنتی و غیرسنتی
بیانات در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومین روز از دهه فجر (روز انقلاب اسلامی و جوانان):
در مورد موسیقی دو حرف وجود دارد: یکی این که ببینیم اساساً مشخّصههای موسیقی حلال و حرام چیست و دیگر این که بیاییم در مصداق، مرزهایی را مشخّص کنیم تا بهقول شما، جوانان بدانند که این یکی حرام و این یکی حلال است. البته این دومی کارآسانی نیست. کار دشواری است که انسان از این اجراهای موسیقیهای گوناگون – موسیقی خارجی، موسیقی ایرانی هم با انواع و اقسامش؛ با کلام، بیکلام – بخواهد یکییکی اینها را مشخّص کند؛ اما مشخّصههای کلّیای دارد که آنرا میشود گفت. البته من هم در جاهایی به بعضی از اشخاصی که دستاندرکار بودند، آنچه را که میتوانستم و میدانستم، گفتهام؛ حالا هم مختصری برای شما عرض میکنم.
ببینید؛ موسیقیای که انسان را به بیکارگی و ابتذال و بیحالی و واخوردگی از واقعیتهای زندگی و امثال اینها بکشاند، موسیقىِ حلال نیست؛ موسیقىِ حرام است. موسیقی چنانچه انسان را از معنویت، از خدا و از ذکر غافل کند، حرام است. موسیقیای که انسان را به گناه و شهوترانی تشویق کند، حرام است؛ از نظر اسلام این است. موسیقی اگر این خصوصیات مضر و موجب حرمت را نداشته باشد، البته آنوقت حرام نیست. اینهایی را که من گفتم، بعضیش در موسیقی بیکلام و در سازهاست؛ بعضی هم حتّی در کلمات است. یعنی ممکن است فرضاً یک موسیقی ساده بیضرری را اجرا کنند، لیکن شعری که در این موسیقی خوانده میشود، شعرِ گمراه کنندهای باشد؛ شعرِ تشویق کننده به بیبندوباری، به ولنگاری، به شهوترانی، به غفلت و اینطور چیزها باشد؛ آن وقت حرام میشود. بنابراین، آن چیزی که شاخص حرمت و حلیّت در موسیقی است و نظر شریف امام هم در اواخر حیات مبارکشان – که آن نظریه را در باب موسیقی دادند – به همین مطلب بود، این است. موسیقی لهوی داریم. ممکن است موسیقی – به اصطلاح فقهیاش – موسیقی لهوی باشد. «لهو» یعنی غفلت، یعنی دور شدن از ذکر خدا، دور شدن از معنویت، دور شدن از واقعیتهای زندگی، دور شدن از کار و تلاش و فرو غلتیدن در ابتذال و بیبندوباری. این موسیقی میشود حرام. اگر این با کیفیّت اجرا حاصل شود، اگر با کلام حاصل شود؛ فرقی نمیکند.
شما میگویید زبان بینالمللی. آن موسیقیای که بهقول خود شما مرزها را درنوردیده و در جاهایی پخش شده، آیا لزوماً موسیقی خوبی است؟ صرف این که یک موسیقی از مرز فلان کشور خارج شد و توانست به مثلاً کشورهای مختلف برود و یک عدّه طرفدار پیدا کند، مگر دلیل خوب بودن موسیقی است؟ نه؛ به هیچ وجه. ممکن است موسیقیای باشد که به شهوترانی و تحرّکات و نشاطهای شهوی جوانی تحریک میکند؛ طبیعی است که یک مشت جوانی که غفلت زده هستند، از این موسیقی خوششان میآید. هر جایی که در دنیا دستشان به این نوار بیفتد، از آن نوار استفاده میکنند. این دلیل خوب بودن موسیقی نیست.
من نمیتوانم بهطور مطلق بگویم که موسیقی اصیل ایرانی، موسیقی حلال است؛ نه، این طور نیست. بعضی خیال میکنند که مرز موسیقی حلال و حرام، موسیقی سنّتی ایرانی و موسیقی غیرسنّتی است؛ نه، اینطوری نیست. آن موسیقیای که منادیان دین و شرع همیشه در دورههای گذشته با آن مقابله میکردند و میگفتند حرام است، همان موسیقی سنّتی ایرانی خودمان است که به شکل حرامی در دربارهای سلاطین، در نزد افراد بیبندوبار، در نزد افرادی که به شهوات تمایل داشتند و خوض در شهوات میکردند، اجرا میشده است. این همان موسیقی حرام است. بنابراین، مرز موسیقی حرام و حلال، عبارت از ایرانی بودن، سنّتی بودن، قدیمی بودن، کلاسیک بودن، غربی بودن یا شرقی بودن نیست؛ مرز آن چیزی است که من عرض کردم. این ملاک را میشود بهدست شما بدهیم، اما اینکه آیا این نوار جزو کدامهاست، این را من نمیتوانم مشخّص کنم.
البته الان دستگاههایی هستند که ممیّزی میکنند؛ اما من خیلی هم اطمینان ندارم که این ممیّزیها صددرصد درست باشد. گاهی میآیند به ما میگویند که یک نوار بسیار بد یا مبتذلی را بهصورت مجاز پخش میکنند؛ گاهی هم ممکن است عکس این اتّفاق بیفتد. من الان نمیدانم واقعاً این ممیّزیها چقدر از روی واقعبینی و ضابطهمندی انجام میگیرد؛ اما آن چیزی که من میتوانم به شما بهعنوان یک جوان خوب و به عنوان کسی که مثل فرزندان خودم هستید بهعنوان نصیحت و نظر خودم بگویم، ایناست که عرض کردم.
به نظرم میرسد که موسیقی میتواند گمراه کننده باشد، میتواند انسان را به شهوات دچار کند، میتواند انسان را غرق در ابتذال و فساد و پستی کند؛ میتواند هم این نباشد و میتواند عکس این باشد. مرز حلال و حرام اینجاست. من امیدوارم که شما جوانان با این زادِ تقوا بتوانید وارد میدان شوید و تولیدهایی داشته باشید که به معنای حقیقی کلمه هم خصوصیات موسیقی خوب و بلیغ را داشته باشد و به معنای حقیقی تأثیرگذار مثبت باشد و حقیقتاً جوانان و روحها را به صفا و به معنویت و به حقیقت رهنمون کند.(۱۳۷۷/۱۱/۱۳)
بیانات در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران
موسیقی در کشور ما قاعدتاً موسیقیِ باکلام است و مردم از کلامش بیشتر میفهمند. اگر این ساز با کلام همراه شد، آنوقت ساز هم برای ما مفهوم پیدا خواهد کرد؛ والّا اگر کلام نباشد، ما از ساز چیزی نمیفهمیم. حالا من که نمیفهمم، دلیل نیست؛ من یک آخوند هستم و با این چیزها ارتباطی نداشتهام؛ آنهایی هم که ارتباط داشتهاند، نمیفهمند! من که به شما عرض میکنم، چون تفحص و سؤال کردهام و فهمیدهام که از ساز چیزی نمیدانند؛ یعنی زبان موسیقی را با کلامش بیشتر میفهمند، تا با آن نغمهیی که از ساز بیرون میآید. منظور من این است که آن موسیقی، آنجایی که زبان گویایی داشته باشد – یا بهخاطر کلامی بودنش، یا بهخاطر اینکه مردم با زبان آن ساز آشنا هستند – همین خاصیت ربط و انتقال را دارد.
…
البته بحث دربارهی موسیقی، واقعاً یک بحث دشوار و طولانی است؛ نمیشود با یک کلمه مسألهی موسیقی را حل کرد. در موسیقی، دو مصداق روشن وجود دارد؛ یک مصداق حرام قطعی، یک مصداق حلال قطعی؛ بین این دو محدوده هم موارد مشتبه است. حرام قطعی، آن موسیقییی است که انسان را از خود بیخود میکند؛ از حقایق بیخود میکند؛ از خدا بیخود میکند و به شهوات سوق میدهد. موسیقی لهوی – که دربارهی آن از ما سؤال میکنند و ما هم جواب میدهیم که موسیقی لهوی حرام است – این کار را با انسان میکند. لهو، یعنی «ما یلهی عن اللَّه»، (۱۲) «ما یلهی عن ذکر اللَّه».(۱۳) آن چیزی که انسان را از حقایق عالم غافل میکند و به عالم توهمات و خیالات میبرد، یا به شهوات میکشاند، لهو و حرام است. موسیقییی که وقتی برای دختر و پسر جوان، یا حتّی غیر جوان نواخته بشود، یا عرضه بشود، یا خوانده بشود و او را به ملاهی و مناهی و فساد و شهوات بکشاند و از آن نزاهت مطلوب اسلام خارج کند، حرام است؛ این میتواند موسیقی سنتی باشد، میتواند موسیقی غربی باشد، میتواند موسیقی محلی – یا به قول شماها موسیقی مقامی – باشد؛ فرقی نمیکند؛ هر موسیقییی که اینطوری باشد، مصداق بارز حرام است. آن موسیقییی که این خصوصیات را ندارد، حلال است؛ مثلاً خوانندهی خوب و خوشصدایی، شعر خوشمضمونی را میخواند و نوازندهیی هم مینوازد و آن مضمون شعر، شنونده را به سمت حقایق اسلامی و الهی و عرفانی و حقایق زندگی – ولو خارج از مسائل عرفانی و الهی باشد – نزدیک میکند؛ این قطعاً اشکال ندارد و حرام نیست. مثلاً در اوایل جنگ صدای شجریان را میگذاشتند که اینطور میخواند: «بشنوید ای گروه جانبازان / سرنوشت وطن به دست شماست»؛ هیچکس نمیگوید این حرام است؛ با اینکه آن نوازنده هم همان سازهای معمولی را میزند؛ اما این مضمون، یک مضمون حلال است و احدی ادعا نمیکند که این حرام است؛ در حالی که از لحاظ موازین فنی، صدای این بهتر از تاج اصفهانی است؛ آن نوازندهیی هم که در کنارش مینوازد، معلوم نیست که خیلی با آن گذشته فرق داشته باشد.
در همین برنامهی «چکاوک» شما، گاهی از موسیقییی استفاده میشد که آدم میدید اصلاً باب غفلت از زندگی است! کسانی بودهاند که برای اینکه اصلاً از حقایق زندگی غافل بشوند، به موسیقی پناه میبردند؛ اسلام این را نمیپسندد؛ اسلام میخواهد ما را به متن زندگی برگرداند. اسلام، غافل شدن و غرق شدن و رفتن در توهمات و پندارها و گیج شدن و از حقایق زندگی غافل ماندن را اصلاً قبول ندارد و نمیپسندد. قاعدتاً آنطور موسیقی هم با مسکرات همراه است؛ یعنی مکمل هم هستند! اینگونه موسیقییی که من میگویم، ضد آن است؛ اصلاً در جهت مقابل موسیقی لهوی است. موسیقی حلال، بیدار کننده و هشیار کننده است.
بانگ گردشهای چرخ است اینکه خلق
میسرایندش به طنبور و به حلق
«بانگ گردشهای چرخ است»، یعنی چه؟ میخواهد بگوید که موسیقی جزو حقایق و طبیعت عالم است.
ما همه اجزای آدم بودهایم
در بهشت آن لحنها بشنودهایم
در بهشت اینها را شنیدهاند؛ حالا هم که میشنوند، احساس شوق میکنند. البته این فلسفهی غیرمقبولی است؛ اما حاکی از این است که موسیقی یکی از حقایق عالم است. حالا این موسیقییی که جزو حقایق عالم است، آن چیزی نیست که انسان را از حقایق عالم غافل میکند و در پندارها و خیالات و توهمات و احیاناً در شهوات غرق میکند.
ببینید، همان خوانندهی قدیمی هم دو گونه شعر خوانده است: یکطور شعری که اگر شما چشمتان را ببندید و گوش کنید، فکر میکنید که او داشته بشکن میزده؛ یا مثلاً در مجلس فلان خانِ الدنگِ عیاشِ عرقخور نشسته و مینواخته و میخوانده است! طور دیگر اینکه حالی داشته، معنویتی داشته و مثلاً شعر فیض کاشانی و حزین لاهیجی را خوانده و یک نفر هم نواخته است. ببینید، این دو گونه نواختن است؛ آنهایی را که از نوع اول است، پخش نکنید. شما نگاه کنید، آن آهنگی که مردم را به یاد معنویت و حقیقت و خدا میاندازد، آن را پخش کنید؛ یا با شعری همراهش کنید که آن شعر این خصوصیت را داشته باشد. مثلاً یکی از خوانندههای خوب ما(۱۴) غزل علامهی طباطبایی(۱۵) را خوانده است – «همی گویم و گفتهام بارها / بود کیش من مهر دلدارها» – این غزلی است که عارفی، فیلسوفی، اهل معنایی گفته و پُر از معنویت است. یا مثلاً وقتی شعر آمیرزا حبیب خراسانی(۱۶) – «امروز امیر درِ میخانه تویی تو / فریادرس نالهی مستانه تویی تو» – را پخش میکنند، مرد و زن مسلمان معاصر ما احساس تقرب و معنویتی میکنند؛ این درست است؛ اگر اینطور نیست – یعنی شعری در عکس این جهت است، یا آهنگی در نقطهی مقابل این جهت است – آن را پخش نکنید؛ معیارها را رعایت کنید.
موارد مشتبه و مشکوک هم به جای خود حکمی دارد. باید مصداق حلال و مصداق حرام را از هم تفکیک کرد؛ رودربایستی هم گیر نکنید که حالا از ما این را میخواهند؛ نه، ببینید واقعاً تکلیفتان چیست؛ آن را انجام بدهید. بعضی از آن خوانندههای گذشته آدمهای خوبی بودند – خوب به معنای نزیه و نوکر این و آن نبودن – بعضیها هم اینطور نبودند؛ نوکر اعیان و سلاطین و خوانین بودند؛ واقعاً اینها چه ارزشی دارند!؟ به نظر من، شما اگر جهتگیریها را در نظر بگیرید، مشکلات حل خواهد شد. موسیقی باید به جهت درست آن کشانده بشود. شما دیدید که امام در باب موسیقی فتوای جدیدی دادند که واقعاً هیچیک از فقها با این استحکام و با این صراحت در باب موسیقی نظر نداده بودند؛ این، آن موسیقی است؛ باید نگذارید به آن چیزهایی که از نظر شرع اشکال دارد، آلوده و آمیخته بشود.(۱۳۷۰/۱۲/۰۵)
بیانات در دیدار مدیران مراکز سازمان صدا و سیما در استانها
برنامههای رادیو را باید تنظیم کنید. در سحرهای ماه رمضان چه برنامهیی پخش خواهید کرد؟ چه لزومی دارد که ما در سحرهای ماه رمضان فرضاً در رادیو یک تکنوازی بگذاریم و یک نفر بیاید ویولون یا سنتور بزند؟! از اینهایی که سحرها بلند میشوند، کدامشان چنین توقعی دارد؟! البته در ایام دیگر و در برنامههای عادی، مردم بالاخره موسیقی میخواهند؛ نمیشود که بکلی درِ موسیقی را بست؛ اما در سحرهای ماه رمضان، اینهایی که بلند میشوند دعای ابوحمزه بخوانند، یا مناجات بشنوند، یا نمازی بخوانند و بعد سحری بخورند و بخوابند، کدامشان از شما توقع تکنوازی دارد؟ بهنظر بنده، این از چیزهای غیر لازم است.
این هم که ما خیال کنیم حتماً بین دو برنامه باید سازی زده بشود، اشتباه است. ما موارد زیادی دیدهایم که در رادیوها و تلویزیونهای بیگانه، خیلی از بخشهایشان اصلاً موسیقی و ساز ندارد؛ یک برنامه تمام میشود، بلافاصله یک برنامهی دیگر شروع میشود؛ اصلاً لازم نیست که ساز باشد. من در سابق گاهی به دوستان در رادیو میگفتم که برای ایجاد فاصله بین دو برنامه، صدایی شبیه برخورد یک قاشق با یک کاسهی فلزی کافی است – دنگ – هیچ لزومی ندارد که حتماً بین دو برنامه، قطعهیی از یک موسیقی معروف یا غیر معروف را بگذارید. بنابراین، در سحرهای ماه رمضان اصلاً فضای موسیقی لازم نیست. اگرچه موسیقی نوع حلالی دارد که لهوی و غافلکننده نیست و آن نوع حلال را شما صبح تا شب در برنامههای گوناگون به مردم میدهید – این اشکالی ندارد – اما همین حلالش هم در سحرهای ماه رمضان لازم نیست.
اینکه ما فرض کنیم با این صدای ساز یا نی، این فرد به خدا نزدیک میشود، به نظر من مقدار زیادی از اینها حرف است؛ بیش از آنچه که واقعیت داشته باشد. البته انکار نمیکنیم که کسانی در سطح خاصی از روحیات و افکار، با چیزی از این قبیل ممکن است توجهی پیدا کنند؛ اما این عمومیت ندارد. عامهی مردم ما موسیقیشناس و موسیقیفهم نیستند؛ ماها هم نیستیم؛ عدهی خاصی هستند که موسیقی را میفهمند. اگر ما از موسیقی هم چیزی را میفهمیم، بخش کلامىِ موسیقی است؛ مثلاً شعر حافظ را میخواند و هرکس بنا بر استعداد خود، چیزی میفهمد؛ اما از آن سازی که بغلش میزنند، ماها نمیفهمیم. شما ببینید در این کنسرتهای موسیقییی که در دنیا – بخصوص در اروپا – معمول است، افراد پول میدهند، بلیط میخرند و یک ساعت در آنجا مینشینند تا فرضاً فلان قطعهی آهنگ بتهوون(1) را بشنوند؛ این مربوط به آنجاهاست؛ اینجا اصلاً نیست؛ نه اینکه حالا در دورهی اسلامی نیست؛ هیچ وقت نبوده است؛ آیا شما چنین چیزی سراغ دارید؟ غالب مردم ما زبان موسیقی را نمیشناسند و با موسیقی انس ندارند. در دنیای شرق تقریباً اینطوری است که موسیقی متعلق به خواص است و عدهی خاصی موسیقی میدانند؛ اما شعر و آهنگهای شعرگونه عمومیتر است. عامهی مردم ما زبانِ ساز را نمیفهمند؛ حالا شما بگویید با این زیر و بمهای ساز و با این قطعهیی که ساختهام، میخواهم این موضوع را القاء کنم. اگر آن سازندهی قطعه نباشد، من و شما نمیفهمیم که این قطعهی موسیقی چه دارد میگوید؛ اما وقتی که یک نفر بگوید به به، این ساز فلان حالت را القاء کرد، ما هم میگوییم بله، واقعاً درست فرمودید! غالب مردم ما اینطورند. مردمی که نسبت به موسیقی برخورد و احساسشان این است، ما چرا بیخود بیاییم چیزی را که نوعی از آن مشتبه است و اشکال دارد، در سحرهای ماه رمضان قاطی برنامههای مردم بکنیم و آن حال عبادت را از آنها بگیریم؟!(۱۳۷۰/۱۲/۰۷)
بیانات در دیدار اعضای شورای سیاستگذاری صدا و سیما
موسیقىِ قبل از انقلاب، از لحاظ ارزشی، سه عیب عمده داشت. ما که از لحاظ فنی وارد نیستیم؛ فقط میتوانیم بگوییم که از جنبههای ارزشی، سه اشکال در آن وجود داشت. یکی این بود که در بخشی از موسیقیها، در انتخاب مضمون و قالب، گرایش تند و میل شدیدی به ابتذال بود. قالبهای موسیقی و زبان شعر، هر دو ایرانی بود؛ اما این تصنیفها، هم از لحاظ محتوا و هم از لحاظ فنی مبتذل بود؛ به طوری که وقتی یک موسیقیدان میدید آهنگ را اینگونه میشکنند و خراب میکنند و از این وسایل، بد استفاده میشود و در شکلهای نامناسبی، از این و آن تقلید میکنند، ناراحت بود. پس، میل به ابتذال وجود داشت؛ مثل خیلی از تصنیفهایی که در آنوقت رایج بود. آهنگها، آهنگهای ایرانی، وسایل هم وسایل ایرانی؛ اما قالب و محتوا مبتذل بود. الان که من این مطالب را میگویم، شاید ناگهان به عنوان نمونه، چند بیت از این شعرها و تصنیفها در ذهن شماها شکل ببندد.
عیب دوم این که گرایش شدیدی به موسیقی غربی بود. عیب سوم این بود که موسیقی سالم و سنتی و فنی کلاسیک ایرانی، در خدمت محتواهای بد و فاسد کننده قرار میگرفت. …(3)
بنابراین، موسیقىِ قبل از انقلاب، این سه عیب را داشته است؛ که از همه بدتر، آن اولی است، و از همه کم ضررتر، آن دومی است. یعنی گرایش به موسیقی غربی، چیز بدی است؛ اما نه به بدی صرف موسیقی ایرانی در راههای بد. ای بسا یک موسیقی غربی باشد که در آن، هیچگونه ابتذال و فساد و زنبارگی و پستی و دنائت بشری نیست؛ یک چیز بسیار عالی و عرفانی و سطح بالاست؛ اگرچه در جامعهی ما، زبان موسیقی، زبان خیلی رایجی نیست و غالباً ما کسانی هستیم که از این قضایا دور بودهایم و زبان موسیقی را نمیفهمیم؛ البته شماها شاید اهل فنید و میتوانید بفهمید. بنابراین، اگر چنین چیزی پیدا بشود، ولو غربی هم باشد، ایرادی ندارد. این، بهتر از آن موسیقی به اصطلاح سنتی است.
گاهی برای تبرئهی یک موسیقی، میگویند که این موسیقی سنتی است! موسیقی سنتی، یعنی فلان دستگاه آواز ایرانی است که یک خوانندهی ایرانی، با فلان ساز ایرانی میخواند. اینکه تمام قضیه نیست. باید دید که این، چه چیزی را ارایه میکند و چه چیزی را به ذهن و دل و جان مستمع خودش میریزد.
پس، در صدا و سیما حواستان جمع باشد که از این سه عیب اجتناب بکنید. البته هر سه، عیب است؛ اما به ترتیب، عیب اول، بدترین است؛ عیب سوم، در درجهی دوم قرار دارد؛ و عیب دوم، درجهی سه است. توجه داشته باشید که در باب موسیقی، این سه مورد، اشکال اساسىِ ارزشی است.
در موسیقی سنتی، شعر حافظ یا سعدی خوانده میشود، ولی این کافی نیست؛ باید شعر خوب خوانده شود؛ چیزی که وقتی مستمع شنید، این هنر در خدمت ارزشهای انقلابی و اسلامی قرار گرفته باشد. این، مخصوص انقلاب هم نیست. هر جامعه و هر انسان و هر مجموعهی بشرییی، میخواهد که هنر در خدمت ارزشهای مقبول خودش قرار بگیرد. این جرم نیست که اسلامیها میخواهند هنر در خدمت ارزشهای اسلامی قرار بگیرد. همهی مکاتب و همهی جوامع دنیا، همینطورند. ارزشهایی در ذهنشان وجود دارد که با ارزشهای دیگری فرق دارد. آنان هنر نقاشی، طراحیهای گوناگون، شعر، موسیقی و همه چیز را در خدمت این ارزشها قرار میدهند. این، یک توقع زیادی نیست که جامعهی اسلامی چنین انتظاری داشته باشد.(۱۳۶۹/۱۲/۱۴)