تاملی در نظریه رویاهای رسولانه عبدالکریم سروش
مهدی نساجی
گرچه سروش در ارایه نظریه خود، خصوصا در مواردی که به صورت شفاهی به بیان آن می پردازد، فراز و نشیب هایی را طی می کند که موجب می شود فرمول های مختلفی از این نظریه به دست آید، با این حال گمان می کنم آنچه در سه اصل زیر خلاصه می کنم، تقریب خوبی از نظریه وی باشد:
۱- آن چه ما از آن تعبیر به وحی می کنیم، شنیده های رسول که سپس تبدیل به گفته هایی شده باشد نیست. فرآیند وحی، یک گیرندگی انفعالی نیست که در آن خداوند به پیامبر مطالبی را گفته باشد و پیامبر نیز آنها را ضبط و سپس در میان مسلمانان پخش کند. تجربیات و حالات و نیز بستر اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ای که او در آن زندگی می کند، در شکل گیری وحی تاثیرگذارند.
۲- آنچه از آن تعبیر به وحی می شود، رویاهای رسول است که در حالتی نامتعارف برای او پدیدار گشته است. برخی تعابیر جایگزین کلمه «رویا»،«رویای قدسی»، «مکاشفه» و اتصال به عالم «مثال» است.
۳- حال که قرآن از جنس خواب و رویا است، روش فهم قرآن نیز باید به شیوه خوابگزاری باشد.
سه گزاره فوق هیچکدام از عظمت و عصمت قرآن نمی کاهند.
گزاره اول:اساسا چه اشکالی دارد اگر بگوییم رسول خدا نیز در شکل گیری قرآن نقش داشته است؟ مادامی که بپذیریم پیامبر حداقل در حوزه های مرتبط با هدایت بندگان دارای عصمت است و خطا و اشتباهی در کنش ها و گویش های او نیست، در این صورت اشکالی ندارد اگر فرض کنیم که وی به نحوی در شکل گیری آیات قرآن مدخلیت داشته باشد. مهم آن است که محصول وحی، یعنی قرآن، مورد تایید و تصدیق خداوند باشد و همانی باشد که برای هدایت بندگان مورد نیاز است، حال چه این که پیامبر در پیدایش آن مدخلیت داشته باشد یا نداشته باشد و چه این که مدخلیت او زیاد باشد یا کم . بنابراین اگر کسی در پژوهشی پدیدار شناسانه به این نتیجه رسید که پیامبر نیز سهمی در پیدایش قرآن دارد، چنین قرآنی کماکان دارای عصمت و حجیت است، چرا که پیامبری که کاشف از حقیقت بوده، هر چند در این کشف مدخلیت داشته، خودش معصوم بوده است.
گزاره دوم: این که گفته شود ماهیت وحی از جنس رویا است نیز خللی در حجیت و عظمت وحی وارد نمی کند. چه این که قطعا این رویا با رویاهایی که انسانهای عادی می بینند متفاوت است. گرچه سروش نام رویا برگزیده، تصریح دارد که این رویاها از جنس مکاشفات پیامبر هستند. یعنی این رویاها کاشف از حقایقی هستند که دانستنشان هدایت گر سایرین است. حقایقی که در دسترس دیگران نیست و پیامبر در فرآیندی که ملموس ترین نامش رویا است، به آنها نائل می گردد. این اشکال که خواب و رویا حجت نیست و اگر وحی نیز از جنس رویا باشد، حجیت آن مخدوش می شود نیز وارد نیست. چه این که همانطور که صاحب نظریه تصریح می کند، به همان دلیل که اگر وحی شنیده های پیامبر باشد، حجت است، اگر وحی دیده های پیامبر هم باشد بازهم حجت است. خلاصه آن که از منظر درون دینی، چون پیامبر دارای مقام عصمت است، لذا «هرچه آن خسرو کند، حجت بود» و مورد تایید و تصدیق پروردگار و به اذن او است.
گزاره سوم: روش فهم قرآن به شیوه خوابگزاری است. چنین ادعایی نیز منافی حجیت و عظمت قرآن نیست. نهایت این است که روش متفاوتی را برای فهم قرآن پیشنهاد می کند که با روشهای پیشین متفاوت است. قرآن کماکان دارای عصمت است و منبعی الهام بخش برای هدایت بندگان است. در نظریه رویاهای رسولانه در جایگاه قرآن تغییری حاصل نمی شود، بلکه این فهمندگان قرآن اند که باید به فکر راههای تازه برای فهم آن باشند. تطور در روشهای فهم قرآن نیز چیز جدیدی نیست و عارفان و فیلسوفان و اصولیان و اخباریان، همگان با اقرار به جایگاه و منزلت ویژه قرآن هرکدام روش مخصوص به خود را در فهم قرآن پیش گرفته اند که بعضا ناسازگاری هایی نیز با هم دارند. نظریه رویاهای صادقه نیز می تواند روش خوابگزاری را، اگر بتواند دلایل کافی برای درستی آن ارایه کند، به عنوان جایگزین و یا هم ارز روش های پیشین ارائه نماید، بدون آن که خللی بر باور مسلمانان در عصمت و حجیت قرآن وارد شود.
توضیح مدعای دوم:
نتیجه عملی نظریه رویاهای رسولانه این است که قرآن جز به شیوه خوابگزاری قابل فهم نیست و از آنجا که قرآن از جنس رویا است، وظیفه فهم آن به دوش خوابگزاران است. این ادعا همانطور که توضیح داده شد، منافی عصمت و حجیت قرآن نیست ولی منافی حجیت فهم ما از قرآن است. به عبارت فنی تر، شیوه خوابگزاری، گرچه مشکل پدیدارشناسانه(فنومنولوژیک) ندارد، دارای محظورات معرفت شناسانه (اپیستمیک) است. حداقل چهار اشکال و یا مشکل معرفت شناختی به روش خوابگزاری وارد است.
نخست: از این که قرآن رویاهای رسولانه است، نمی توان لزوما نتیجه گرفت که برای فهم قرآن احتیاج به خوابگزار است. ممکن است قرآن رویاهای رسولانه باشد ولی مکاشفاتی باشند که احتیاج به تاویل و تعبیر و خوابگزاری نداشته باشند. به عنوان نمونه، رویاهای صادقه ای که انسان های معمولی می بینند نیز گاه بی نیاز از تعبیر و تاویل اند و محض حقیقت را بدون آن که آن را در قالب تمثیل برده باشند نشان می دهند. لذا توصیف پدیدار شناسانه وحی به رویا و یا مکاشفات پیامبر، دلیلی بر این ندارد که آنچه ماحصل این کشف و شهود است، الزاما احتیاج به خوابگزاری دارد.
دوم: این است که به فرض فهم قرآن جز به روش خوابگزاری حاصل نمی شود. چگونه می توان خوابگزاران صلاحیت داری را یافت که توان خوابگزاری قرآن را داشته باشند؟ این که بگوییم مردم شناسان و انسان شناسان و روانشاسان باید به خدمت گرفته شوند تا در بستر زمانی هزار و چهارصد سال پیش به تحلیل رویاهای رسولانه بپردازند، امری نشدنی و تیری در تاریکی است.
سوم: به فرض که این کار مقدور ومیسر باشد، روش راستی آزمایی خوابگزاری خوابگراران چگونه است؟ از کجا معلوم که تعابیر و تاویلات خوابگزاران مطابق حق و حقیقت باشد؟ به چه دلیل خوابگزاری خوابگزاران حجت است؟ چه معیار معرفت شناسانه ای برای سنجش مدعای آنان وجود دارد؟ اگر چند معبر، به شیوه های متناقضی آیات قرآن را تعبیر نمودند، کدام یک را بپذیریم؟ هیچ معیار عقلی و عرفی و زبان شناسانه ای برای عیار سنجی تعابیر خوابگزاران وجود ندارد. در این صورت مومنان از چاله در آمده اند و به چاه افتاده اند. در روشهای مرسوم تفسیری، مفسر از مجموعه ای قواعد زبانی و عقلایی و شواهد متنی و غیر متنی برای استظهار خود از آیات کمک می گیرد و مجموعه استدلال هایش را در دسترس دیگران قرار می دهد تا ارزیابی شود، با همه این احوال تفاهم در فهم قرآن با مشکل مواجه است. حال اگر دست از همین استدلالات و استظهارات متنی بشوییم و کار را به خواب گزاران بسپاریم، آیا برای درست کردن ابرو، چشم را کور نکرده ایم؟ آیا پیامد چنین نظریه ای دوری از عقلانیت نیست؟
چهارم: روش خوابگزاری، به شکلی بنیادین با روشهای مرسوم فهم متن متفاوت است. لذا برخلاف دیدگاه صاحب نظریه، نمی توان این روش مکمل روش های پیشین دانست. اگر خوابگزاری تنها روش قابل فهم متن قرآن باشد، معنایش این است که در هزارو چهارصد سال گذشته مومنان به خطا رفته اند اگر این گونه است،سوال این است که چرا پیامبر در گفتارهای غیر قرآنی اش که در حالت هشیاری و به زبان عرف بوده است، هیچ اشاره ای به این نکته نکرده است (هیچ اشاره ای نه در کلام رسول و نه در کلام یاران و هم عصران او به این نکته وجود ندارد) که آنچه من به عنوان وحی برای شما می گویم، رویاهایی است که برای فهم آن نه از روش
های عرفی فهم که احتیاج به خوابگزاری است؟
جمع بندی
نظریه رویاهای رسولانه منافاتی با باور به حجیت و عصمت قرآن و پیامبر ندارد و درصورتیکه بتواند مشکلی را در فهم قرآن حل کند، بالقوه می تواند مورد پذیرش قرار گیرد. با اینحال گمان نمی رود چنین پدیدارشناسی ای، نتایج معرفت شناسانه ای را که صاحب نظریه به دنبال آن است به دست دهد. چه این که به نظر می رسد، بر آشفتگی های فهم قرآن اقزوده شود. دغدغه فهم آیات مشکل قرآنی، دغدغه بجایی است و این که گفته شود، قرآن نتیجه کنش فعال پیامبر در عالم کشف وشهود است شاید بتواند راهی برای فهم این آیات بازکند، ولی رویا نامیدن آن و بلافاصله وظیفه فهم قرآن را به دوش خوابگزاران سپردن استدلال ناتمامی است.