داستان نگونسازی بهار عربی؛ گفتگو با جلبیر الاشقر پژوهشگر و متفکر لبنانی درباره ناکامی بهار عربی و وضعیت فعلی و آتی کشورهای مسلمان
دکتر جلبیر الاشقر (گیلبرت اشقر) پژوهشگر و متفکر لبنانی و استاد مطالعات توسعه و روابط بینالملل در آکادمی مطالعات آسیا و آفریقا در دانشگاه لندن است. او مطالعات عمیق و دنبالهداری درباره وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشورهای عربی داشته و همواره بر وقوع موجی چون بهار عربی هشدار میداده است. پایگاه قنطره نظر او را درباره ریشههای بهار عربی و آینده آن پرسیده است. وی معتقد است که در جریان انقلابهای بهار عربی با مثلثی سهگانه مواجه هستیم: جریان انقلاب، نظام سابق (ضد انقلاب اول)، نیروهای بنیادگرا (ضد انقلاب دوم). اکنون پس از گذشت چند سال از بهار عربی، جریان انقلاب به حاشیه رانده شده و دو جریان ضد انقلاب به جنگ با خود مشغولاند. آقای اشقر معتقد است باید سازشی میان دو جریان ضد انقلاب صورت گیرد تا جریان انقلابی بتواند به تغییرات درازمدت خود ادامه دهد.
ــ شما دربرابر دروازه براندنبورگ (دروازه برلین) و با فاصله چند قدم از محل عبور دیوار برلین ایستادهاید؛ دیواری که تخریب آن، با اوجگیری دوره دوم دموکراسیخواهی در اروپا همراه بود. موج اول در اروپای جنوبی (اسپانیا، پرتقال، یونان) در میانه دهه هفتاد میلادی به راه افتاد. امروز موج دموکراسیخواهی عربی که به بهار عربی معروف شده است را چگونه توصیف میکنید؟
جلبیر الاشقر: مقایسه میان جهان امروز عرب با آن جریانهای دموکراسیخواهی، البته مفید است؛ ولی به نظرم باید دایره مطالعه را وسیعتر کرد و با جریانهای دموکراتیک دیگری خارج از اروپا در دهه هشتاد میلادی نیز مقایسه کرد؛ از جمله کشورهای آمریکای جنوبی و شرق آسیا، به ویژه کره جنوبی و تایوان. در تمام این کشورها، نظامهای دیکتاتوری به لیبرال دموکراسی تغییر یافتند، با این تفاوت که میزان تغییر و تحول جابهجا به شدت فرق میکرد.
تحولخواهی در اروپای جنوبی و آمریکا جنوبی و شرق آسیا، به دنبال رشد سریع اقتصادی به سبب صنعتیسازی و نوسازی و در راستای تحکیم و تثبیت اقتصاد رخ داد. اما تغییرات انفجاری اروپای شرقی پس از دوره طولانی رکود اقتصادی صورت گرفت، و نه تنها نظام دیکتاتوری را به لیبرال دموکراسی تغییر داد، بلکه تغییرات ریشهای در نظام اجماعی و اقتصادی نیز ایجاد کرد. بوروکراسی دولتی به بازار آزاد تبدیل شد و با اقتصاد اروپای شرقی ادغام گشت. بنابراین، تفاوتی جدی میان تحولات اروپای شرقی با اروپای جنوبی و آمریکای لاتین و شرق آسیا وجود دارد. در آنها تنها نظام سیاسی تغییر یافته بود. همچنین میتوان از ترکیه نیز نام برد که رشد اقتصادی به تغییر سیاسی و رهایی جدی از تسلط ارتش انجامید. اثر آن را در کودتای نافرجام اخیر میبینیم. ارتش سعی داشت که تسلط و قدرت سابق خود را بازیابد.
اما درباره تغییرات جهان عرب، میتوان گفت که این تغییرات شباهت بیشتری به رخدادهای اروپای شرقی دارد، و بهار عربی نتیجه رکود اقتصادی درازمدتی است که رشد اقتصادی بسیار پایین و میزان بسیار بالای بیکاری، به ویژه در میان جوانان، پدید آورد. تنها تفاوت جدی این جا است که بوروکراتها در دولتهای اروپای شرقی قدرت داشتند، و اقتصاد در آن جا ملک خصوصی افراد نبود؛ لذا در دفاع از نظام دست به هر خشونت و سرکوبی نیازیدند. در عوض، به بازسازی جایگاه خود در جامعهای سرمایهداری اقدام کردند. به همین دلیل است که بسیاری از حاکمان امروز اروپای شرقی، مانند امثال پوتین، فرزندان نظام سابق هستند.
اما اوضاع در جامعه عربی پیچیدگی بیشتری دارد. ما در جهان عرب با دولتهایی مواجه هستیم که در مالکیت گروه حاکم قرار دارند و بنا بر اصطلاح ماکس وبر، حکومت ارثی در آن کشورهای جریان دارد و یا نظام حاکم همواره به غارت کشور به نفع گروه حاکم مشغول است. در این صورت، افرادی که بر قدرت چنگ افکندهاند، تا آخرین نفس از قدرت خود و حکومت ارثی دفاع میکنند و میبینم که گارد ویژهای در دفاع از خود تشکیل دادهاند که به هیچ وجه امکان سرنگونی آنان بدون عبور از این گارد وجود ندارد. چه خوب بود اگر میشد این نظامها را ساقط کرد؛ اما چارهای جز این نیست که چنان تغییری در نظام اقتصادی و اجتماعی ایجاد کنیم که تمام افرادی که نفعی از نظام میبرند، از بین بروند. چنین اتفاقی تا کنون در هیچ کشور عربی رخ نداده است.
ــ آیا میخواهید بگویید که بهار عربی، موجی بود که برای مدتی جریان داشت و نیرویش تحلیل رفت و به حال خود رها شد؟
جلبیر الاشقر: توهمی در سال 2011 ایجاد شد که سرنگونی بن علی و مبارک، تحققی بر شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» (ملت سقوط نظام را میخواهد) خواهد بود؛ فارغ از این که نظام در دو کشور تونس و مصر بر پایههایی بسیار وسیعتر از شخص حاکم و اطرافیانش استوار است. وضع در کشورهای ارثی مانند سوریه و لیبی به مراتب دشوارتر بود و بدون نابودی گارد ویژه، امکان سرنگونی حاکم وقت نیز میسر نمیشد. این اتفاق در لیبی رخ داد، لیکن سرنگونی رییس دولت با سرنگونی و نابودی نظام همراه شد؛ چرا که نظام حاکم دولت را از ابتدا به گونهای مناسب خود بنا نهاده بود. اما در سوریه، نظام سرنگون نشد و اکنون به توافق و چانهزنی با نظام راضی شدهاند و تنها بود یا نبود شخص بشار اشد، مسألهساز شده است.
آن چه در سال 2011 در جهان عرب شاهد بودیم، تنها نقطه آغاز راهی انقلابی و دشوار و طولانیمدت است که دهها سال به طول خواهد انجامید؛ درست مانند فرآیندهای انقلابی و تاریخی دیگری مانند آن چه در انگلستان و فرانسه و چین و بسیاری دیگر از کشورها رخ داد. در سالها و دهههای آتی، یا با تغییرات ریشهای در اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورهای عربی روبهرو خواهیم شد و شرایط ورود به مرحلهای جدید در تاریخ عربی فراهم خواهد آمد و یا این که تمام این تلاشها شکست خواهد خورد و در آستانه ورود به دوره خطرناکی از انحطاط و گسست اجتماعی قرار خواهیم گرفت؛ چیزی که اکنون در برخی از کشورهای منطقه مشاهده میکنیم.
ــ خواست آرمانی شما از تغییر نظام اقتصادی و اجتماعی در نقاط محدود و مشخص چگونه است؟
جلبیر اشقر: لازم است که طبقه انگل حاکم که بر کشورها و این جمهوریهای ارثی چنگ انداخته است، سرنگون شود و نظامی دموکراسی در صیانت از منافع ملت، به ویژه طبقههای زحمتکش، جایگزین آن شود؛ نظامی که توسط مردم انتخاب میشود و همواره در برابر نظارت و اشراف مردمی و دموکراتیک فروتن است. به نظامی اقتصادی متفاوتی با نظام نئولیبرالی فعلی نیازمندیم که رشد حقیقی تولید را فراهم آورد و بر پایه فساد و رانت و خصوصیسازیِ اموال عمومی استوار نباشد. بدون ایجاد این تغییرات عمیق و ریشهای، امیدی به خروج از بحرانی که درگیر آن هستیم، نیست. به مصر بنگرید که نظام اجتماعی و سیاستهای اقتصادی از سال 2011 تا کنون و از مبارک تا مجلس نظامی و مرسی و سیسی تغییری نکردهاند. برخی گمان میکنند که سیسی پایانی بر بحران است؛ لیکن بحرانهای اقتصادی و اجتماعی در مصر همواره به صورت فزایندهای تشدید میشوند و سیاستهای سیسی در کنترل آنها ناتوان مانده است.
ــ پس از گذشت نزدیک به شش سال از بهار عربی، آیا شما خوشبین هستید یا بدگمان و یا به قول امیل حبیبی، روزنامهنگار فلسطینی، در حالتی از خوف و رجا قرار دارید؟
جلبیر الاشقر: در سال 2011 وقتی همگان در حالتی از خوشبینی و سرخوشی بودند، هشدار دادم که سرنگونی بن علی و مبارک کمکی به تغییر نظام در این دو کشور نمیکند و از استعاره کوه یخی استفاده کردم که بخش کوچکی از آن روی آب و بخش بزرگتر زیر آب است. اگر سر آن را بزنیم، به سرعت، بخش دیگری از آب سر بر میآورد. در آن زمان، همه سرخوش از بهار عربی بودند و هشدار مرا فال بد پنداشتند. اما امروزه همه بدبین شدهاند. به خوشبینانِ دیروز و بدگمانانِ امروز میگویم که کار تمام نشده است، باید خوددار بود و صبر ایوب داشت تا بر جریان مخالف انقلاب (ضد انقلاب) پیروز شد. درست است که در دوران عقبگرد و نگونساری زندگی میکنیم؛ اما نیروی جوان انقلابی همچنان زنده است و تحلیل نرفته است. این نیروی جوان همچنان ابراز وجود میکند و میتوان حضور آن را در راهپیماییها و اعتصابهای مردم مصر دید و یا در رخدادهای شهر القصرین تونس در ابتدای سال جاری و تظاهرات آرام اخیر در سوریه. من اهل فال نیک زدن نیستم؛ بلکه امید دارم و میدانم که اگر اهل عمل باشیم، میتوانیم وضعیت بهتری ایجاد کنیم.
ــ به نظر میرسد شما به این اطمینان رسیدهاید که مشکل اقتصادی و اجتماعی یا توسعه بیمار و معلول بنا به تعبیر خود شما در کتاب «الشعب یرید» جرقه اصلی را در انقلابهای بهار عربی زد. طبیعی است که این تحلیل، ارتباطی با سابقه گرایشهای مارکسیستی شما دارد و میخواهد تمام مسایل را به ریشههای اقتصادی و اجتماعی گره بزند. آیا فکر نمیکنید که بهار عربی، در اصل انقلابی برای کسب آزادی و کرامت بود؟
جلبیر الاشقر: به شعاری که در میدان «التحریر» در جریان خیزش مردم شکل گرفت، دقت کنید: «عیش، حریه، عداله اجتماعیه، کرامه وطنیه» (نان، آزادی، عدالت اجتماعی، کرامت ملی). من هیچ کدام از این جوانب را نادیده نمیگیریم. البته دیگران چنین اشتباهی مرتکب شدهاند و بهار عربی را تنها تلاشی برای کسب آزادی و دموکراسی میبینند و از بحرانهای اقتصادی و اجتماعی چشم میپوشند. به همین دلیل است که گمان کردند انتخابات آزاد و تغییر قانون اساسی، میتواند مشکل را حل کند.
اگر کمی به گذشته برگردیم، میبنیم که در میانه دهههای پنجاه و شصت میلادی، نظامهایی ملی و عربی، به ویژه جمال عبدالناصر در مصر، دولتهای توسعه واقعی تشکیل دادند؛ لیکن این دولتها به استبداد سیاسی و فساد اداری (بوروکراسی) انجامیدند. آن چه که در دههای هفتاد و هشتاد به نام «سیاسه الانفتاح» (سیاست درهای باز) در مصر رخ داد، رویکرد توسعهطلبی دولت و دستاوردهای اجتماعی را نابود کرد و در عین حال، فساد و استبداد را همچنان باقی گذاشت. همواه گفتهام که باید عکس آن، امروز رخ دهد: نابودی فساد و استبداد و بازسازی دولت توسعه بر پایه اصول دموکراتیک.
ــ درخواست تغییر و تحول در سوریه، عمیقتر و ریشهایتر از دیگر کشورهایی بود که بهار عربی در آنها شکل گرفت، اما موضوع آزادی و کرامت بر همه چیز سایه افکند.
جلبیر الاشقر: این امر، طبیعی است. هر قدر که اقدامات دولت قهرآمیزتر و سرکوبگرانهتر باشد، موضوع آزادی بیشتر مطرح میشود و بر دیگر مسایل سایه میافکند. اما مشکل اقتصادی و اجتماعی در سوریه کماهمیتتر از مصر و تونس نبود. برنامه پیشرفت و توسعه ملل متحد، پیش از بهار عربی هشدار داده بود که سوریه در آستانه انفجار قرار دارد. دولت سوریه دههها بود که سیاست قهرآمیزی را در پیش گرفته بود و هشدار سازمان ملل، ناظر به وضعیت بد اقتصادی و سیاسی سوریه بود، نه سرکوبهای دولتی. رشد فقر در روستاها، جریان مهاجرت از روستا به شهر، بزرگ شدن حومههای فقیرنشین در اطراف شهرها، نرخ بالای بیکاری و سرانجام تبدیل سوریه از کشوری که میبایست در مسیر توسعه اقتصاد تولیدی قرار گیرد، به کشوری با اقتصاد تکمحصولی سربار و دلالی املاک و ساختمان، همه اینها سوریه را در آستانه آشوب ملی قرار داده بود.
انباشتِ تمام این عوامل اقتصادی و اجتماعی بود که سوریه را به وضعیت انفجار رساند. در سال 2011 چندین بار تکرار کردم که پرسش دشوارتر این است که چرا انفجار سوریه تا این زمان به تأخیر افتاد، نه این که اصلا چرا در سوریه چنین اتفاق افتاد. پیش از بهار عربی، موضوع «مشکلات توسعه در خاور میانه و شمال آفریقا» را تدریس میکردم و همیشه کلاسم با موضوع انفجار اجتماعی پیشرو در این کشورها و عوامل احتمالی آن به پایان میرساندم.
ــ از ضد انقلاب و ضرورت رویاروی با آن سخن گفتید. لطفا کمی بیشتر درباره ضد انقلاب و نیروهای اثرگذار آن توضیح دهید.
جلبیر الاشقر: روشن است که جریان ارتجاع عربی و به ویژه عربستان سعودی با کمک ایالات متحده آمریکا، مقابل گرایشهای ملی و چپگرا در دهههای پنجاه و شصت میلادی ایستاد. اتحاد عربستان و آمریکا، از ایدئولوژی دینی به صورت گزینشی، سوءاستفاده کرد و به این ترتیب، بنیادگرایی اسلامی و سلفی به سلاحی مهم در این نبرد تبدیل شد. افغانستان در دهه هشتاد میلادی، عرصه یکهتازی این اتحاد بود؛ اما سپس سحر ساحر به خودش برگشت و بخشی از جریان بنیادگرای سنی به جنگ با غرب برخاست. همگی روش بن لادن را میشناسیم. با این حال، جنبشهای بنیادگرا چه سلفیگرایی سعودی و چه اخوانیهای قطری و چه حرکتهای دیگر بنیادگرا در این منطقه، همگی با خواست و مطالبه مردمی در بهار عربی مخالف است و با آن سر جنگ دارد. اگر میبینم که بنیادگران در جریان بهار عربی، بر موجهای مردمی سوار شدند، فقط به این خاطر بود که از شور و هیجان انقلابی به نفع خود، و در جهت ضد انقلاب بهرهگیری کنند.
ما با دوگانه انقلابی و ضد انقلابی روبهرو نیستیم؛ بلکه در برابرِ ما، مثلثی متشکل از سه ضلع انقلاب، نظام قدیم (ضد انقلاب اول)، نیروهای بنیادگرای دینی (ضد انقلاب دوم) قرار دارد. جریان انقلاب به سبب ناتوانی سیاسی نیروهایش در مطالبه صریح و قاطعانه خواستههای جوانان انقلابی، به حاشیه رانده شد و نتوانست با یکی از دو جریان ضد انقلاب وارد تعامل شود تا جریان دیگر را سرکوب کند. فساد حاکم بر دو جریان ضد انقلاب و جدال آنان بر سر تصاحب قدرت، به وقایعی خونبار در سوریه، مصر، لیبی و یمن انجامید.
ــ بازگشت فعال جریان انقلابی به عرصه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی، چه شرایطی را میطلبد؟
جلبیر الاشقر: شرط اول، کاهش درگیری میان دو جبهه ضد انقلاب است. بر خلاف خواسته همیشگیام، امروزه آرزویم این است که ایالات متحده و غرب در تلاش خود برای آشتی دادن دو جریان ضد انقلاب موفق شوند. تلاشهایی که برای برقراری سازش در تونس انجام شد، به ثمر رسیده است و در لیبی نیز همین تلاشها جریان دارد و امید است در سوریه و یمن هم چنین اتفاقی رخ دهد. فکر میکنید چرا آرزو دارم این دو جریان ضد انقلاب با هم سازش کنند؟ در صورت سازش، همگان خواهند دید که این دو جریان هر دو برنامههای سیاسی و اقتصادی مشابهی دارند؛ هرچند دیدگاهشان در مورد میزان دخالت دین در سیاست دو تا است. سازش میان این دو جریان، شرایط بهتری را برای بازگشت نیروهای انقلابی جوان فراهم میکند و آنان خواهند توانست با ایجاد انقلابی مترقی و پیشرو، با هر کدام از این دو جریان ضد انقلاب مبارزه کنند.
ــ یک شب از کودتای ترکیه گذشته است، دیدگاه اجمالی شما در این باره چیست؟
جلبیر الاشقر: من به طور کامل مخالف کودتاهای نظامی هستم؛ به ویژه در این مورد خاص که اکثریتی با انتخاباتی دموکراتیک پشت سر اردوغان قرار دارند. اما وضعیت در مورد مرسی فرق میکند و او تنها یک چهارم آرا را در دور اول انتخابات ریاست جمهوری کسب کرد و تنها به این خاطر در دور دوم پیروز شد که بسیاری از ترس پیروزی احمد شفیق، نماینده نظام قدیم مصر، به مرسی رأی دادند. با این حال، مرسی به گونهای برخورد کرد که گویا اکثریت جامعه از حامیان او هستند و رفتارهای نابخردانه خود را بر تمام جامعه تحمیل کرد. به این ترتیب، خود مقدمات شورش ارتش علیه دولتش را فراهم کرد، و نظام قدیم مصر دوباره با قدرت و سرکوب بیشتری بازگشت. هرچند با تمایلهای استبدادی و سلطنتی اردوغان به شدت مخالفم ولی مطمئنم اگر کودتا در ترکیه پیروز میشد، ترکیه نیز به سرانجام مصر دچار میگشت.
ــ راهکار ایدهآل شما برای مشکل سوریه چیست؟
جلبیر الاشقر: اولین و مهمترین کار این است که جلوی خونریزی و ویرانی گرفته شود؛ پیش از آن که نه ملتی و نه بنا و منزلی بماند. اوضاع سوریه چنان در چاهی عمیق فروافتاده است که دیگر هیچ امیدی به تحقق رویاهای بهار عربی سال 2011 در کوتاه مدت نمانده است. بایستی جلوی خونریزی و جنگ گرفته شود تا دوباره جنبش مترقی مردمی به حرکت درآید. همان گونه که پیشتر گفتم بهتر است میان دو جریان ضد انقلاب سازش صورت گیرد تا نقاط مشترک میان آنها روشن شود و نیروی مترقی انقلابی به مبارزه با هر دو در دراز مدت اقدام کند؛ به جای این که دو نیروی ضد انقلاب خود با یکدیگر بجنگند.