علم خرافات؛ هیچکس در برابر سحرپنداری مصون نیست
متیو هاتسون
یک بار شخصی از نیلز بور، فیزیکدان برندۀ جایزۀ نوبل پرسید آیا واقعاً اعتقاد دارد نعل اسبی که در خانهاش آویخته برایش شانس میآورد؟ بور پاسخ داد: “البته که نه، اما میدانم که چه اعتقاد داشته باشم، چه نداشته باشم، باز هم برایم شانس خواهد آورد.”
به نظر میرسد حتّی منکران وجود خداوند نیز از یک قدرت برتر هراس دارند. مطالعهای که سال گذشته منتشر شد نشان داد که اشخاصی که میگفتند اعتقادی به وجود خداوند ندارند، با بلند ادا کردن بعضی جملات، دچار استرس میشدند و عرق میکردند. جملاتی مثل: «از خدا میخواهم پدر و مادرم را غرق کند». میزان استرس آنها درست مثل معتقدان و خداباوران بود.
ظاهراً اعتقاد به وجود روح نیز فراگیر است. یکی از روانشناسان در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که یک سوم از کسانی که معتقد بودند هشیاری انسان با مرگ پایان مییابد، تداوم افکار و احساسات را به شخصیتهای مردۀ داستانهای تخیّلی نسبت میدادند.
به نظر میرسد وقتی به یاد مرگ خودمان میافتیم، باورهای مذهبی نیمهخودآگاهِ ما بیشتر خود را بروز میدهند. مطالعهای دیگر حاکی از آن بود که وقتی از افراد خواسته شد تا دربارۀ مرگ مطلبی بنویسند، آنها به طور ناخودآگاه بین واژههای مرتبط با موجودات مافوقطبیعی (مثل خدا، روح، جهنم) و واژههای «واقعی» و «حقیقی» ربط و نسبت برقرار میکردند. این اتّفاق در میان مسیحیان و افراد بیدین یکسان رخ داد.
سحرپنداری صرفاً ماحصل جهل یا تلقین نیست، بلکه به نظر میرسد یکی از پیامدهای طبیعی همین تفکّرات معمولی و تطبیقپذیری اجتماعی ما است. ما همان طور که به انسانها مقاصدی نسبت میدهیم، به پدیدههای جهان طبیعت نیز اهدافی منتسب میکنیم. مقالۀ اخیری که «دانشگاه بریتیش کلمبیا» منتشر کرده گویای آن است که هر چه شخص بهتر قادر به خواندن ذهن دیگران باشد، اعتقاد محکمتری به وجود خدا، مافوق طبیعه و هدفمندی حیات دارد. در عین حال شاید بتوان گفت ویژگی اوتیسم و درخودماندگی یکی از مواردی است که به بیاعتقادی افراد منجر میشود. یکی از یافتههای پژوهش آن بود که هرچه ویژگی درخودماندگی و خودگرایی در فرد بیشتر باشد، احتمال معتقد بودن وی به وجود خداوند کمتر خواهد بود.
ترس نیز یکی دیگر از سائقههای افراد به سوی عدم معقولیت و منطقناپذیری است. در مطالعهای که در بریتانیا صورت گرفت، از دانشجویان خواسته شد تا تصوّر کنند با جادوگری مواجه شدهاند که قصد دارد آنها را طلسمی شیطانی کند. نزدیک به نیمی از آنها میگفتند که یک دانشمند باید بدون هر گونه شک و نگرانی سحر و جادو را پذیرا شود و مطمئن باشد که هیچ تأثیری نخواهد داشت. با این حال همگی میگفتند که شخصاً پیشنهادِ سحر شدن را رد میکنند.
از آنجا که حرفهای باطل قابل پذیرش نیست ، برای اینکه آنها را به خورد عده ای بدهند ، این حرفها را با یک مطلب حق مخلوط میکنند تا ابتدا نظر مخاطب را جلب نمایند. این روش فریب دادن است.
نظم ، قانونمندی ، انسجام ، وهدفمندی در جهان وپدیده های آن انکار ناپذیر است زیرا انکار آنها به معنای انکار علوم است.
این دلیل واضحی بر توحید است.بنابر این فریب دهندگان برای انکار آن ، نخست ضرورت عدم اعتقاد به جادو گری و خرافات را مطرح میکنند ، آنگاه هدفمندی در جهان را با مثالهایی از خرافات مخلوط مینمایند تا مخاطب را فریب بدهند.
چگونه است که از مشاهده نظم و برقراری قانون در یک موسسه فورا به هدفمندی مدیر آن پی می بریم ولی از برقراری قانونها در جهان هنوز در هدفمندی خالق و نگهدارنده آن شک میکنیم؟