همۀ اسلامگرایان خطرناک نیستند، بلکه تنها باید از سلفیها ترسید
رابین رایت
وجه تشابه گروههای متفاوت سلفی آن است که همگی مورد حمایت وهابیون (یک انشعاب خشکهمقدّس از فرقۀ تسنّن در عربستان سعودی) هستند و از آنها الهام میگیرند. البته همۀ سعودیها و سلفیها وهابی نیستند. اما اساساً همۀ وهابیها سلفی هستند. بسیاری از اعراب، بهویژه در خارج از حوزۀ کمجمعیت خلیج، گمان میکنند که وهابیون سعی دارند با کمک کردن و همدستی کردن با سلفیهای منطقه که تازه وارد عرصۀ سیاست شدهاند، آینده را از آن خود سازند؛ یعنی همان کاری که سی سال پیش با تأمین بودجۀ مدرسههای دینی در جنوب آسیا انجام دادند و منجر به شکلگیری طالبان در افغانستان شدند.
حال دستفروش دیگری که در همان میدان میوه میفروخت با کمال ناراحتی میگفت: "آزادیهای ما بیشتر شده، ولیکن وضعیت اشتغالمان افت پیدا کرده است!" شخص دیگری میگفت محمد بوعزیزی همان دستفروشی که خودسوزی کرد، این کار را انجام نداد تا مجبور به رأی دادن در انتخابات دمکراتیک نباشد، بلکه دلیل کارش آن بود که آزار و اذیتهای مقامات محلّی امکان امرار معاش را از وی سلب کرده بود.
بعد از درددل دستفروشها، نماز در مسجد آن سمت خیابان به پایان رسید. در میان نمازگزاران سلفیهایی نیز به چشم میخوردند. سلفیها مسلمانان سنّی فوقمحافظهکاری هستند که سخت تلاش میکنند تا نظم جدید را نه بر اساس واقعیتهای موجود، بلکه طبق سنّتهای مذهبی قرن هفتم تعریف کنند. سالها بود که بسیاری سلفیها از سیاست احتراز میکردند و حکّام مستبد را مادامی که مسلمان بودند میپذیرفتند. اما در هشت ماه گذشته، انبوه مسلمانان در سراسر خاورمیانه به جنبشهای قدرتمند سلفی پیوستهاند که از سرخوردگی مردم و اغتشاشات موجود به نفع خود استفاده میکنند.
هلال سلفی جدیدی که شکل گرفته یکی از ناشناختهترین و نگرانکنندهترین پیامدهای شورشهای عربی است؛ این هلال از شیخنشینهای خلیج فارس آغاز میشود و امتداد آن تا کشورهای شرق مدیترانه (فلسطین، لبنان، سوریه و اردن) و آفریقای شمالی میرسد. این بنیادگرایان و خشکهمقدُسان پوپولیست، در حال ورود به فضای سیاسیای هستند که زمانی مبارزان جهادگرا آن را اشغال کرده بودند و حال کمتر از سابق جولان میدهند. هر دو گروه بنیادگرایانی هستند که خواستار نظم جدیدی مبتنی بر اوضاع صدر اسلام هستند. با این حال سلفیها لزوماً جنگطلب نیستند و بسیاری از آنها با خشونت مخالفند.
در کشور تونس، سلفیها «حزب جبهۀ اصلاحات» را در ماه مه تشکیل دادند و اعتراضاتی را از جمله در سیدی بوزید به راه انداختند. در تابستان امسال نیز بهکرّات نمادهای آزادی بیان را مورد هجمه قرار دادند، یک گالری هنری را غارت کردند و اجازه ندادند موسیقیدانان صوفی و طنزپردازان سیاسی برنامۀ خود اجرا کنند. در مصر نیز سلفیها به طرز نامعلومی پدیدار شدند، بهسرعت احزابی را تشکیل دادند و در ماه ژانویه 25% از کرسیهای مجلس را از آن خود ساختند (یعنی بیشترین تعداد کرسیها بعد از اخوانالمسلمینِ 84 ساله). نفوذ سلفیها در شورشهای سوریه رو به افزایش است. آنها احزاب یا فراکسیونهایی در الجزیره، بحرین، کویت، لیبی، یمن و در بین فلسطینیان دارند.
سلفیها تنها بخشی از طیف اسلامگرایان هستند که بهسرعت در حال رشدند. وجود انواع مختلف اسلامگرایان در اوایل قرن بیست و یکم یادآور گرایشهای گوناگون سوسیالیستی در قرن بیستم است. امروز نیز مانند همان زمان، بعضی از اسلامگرایان بیشتر از هرکس دیگری، برای منافع و ارزشهای غربی خطر دارند. سلفیها بیش از همه مخالف حقوق اقلّیتها و زنان هستند.
وجه تشابه گروههای متفاوت سلفی آن است که همگی مورد حمایت وهابیون (یک انشعاب خشکهمقدّس از فرقۀ تسنّن در عربستان سعودی) هستند و از آنها الهام میگیرند. البته همۀ سعودیها و سلفیها وهابی نیستند. اما اساساً همۀ وهابیها سلفی هستند. بسیاری از اعراب، بهویژه در خارج از حوزۀ کمجمعیت خلیج، گمان میکنند که وهابیون سعی دارند با کمک کردن و همدستی کردن با سلفیهای منطقه که تازه وارد عرصۀ سیاست شدهاند، آینده را از آن خود سازند؛ یعنی همان کاری که سی سال پیش با تأمین بودجۀ مدرسههای دینی در جنوب آسیا انجام دادند و منجر به شکلگیری طالبان در افغانستان شدند.
سلفیها خیلی بیشتر از احزاب اسلامگرا حیات سیاسی و شخصی انسانها را محدود میسازند. حال آن که اسلامگرایان از آنها گستردهتر و امروزیتر هستند و در انتخاباتهای مصر، تونس و مراکش، با احتراز اکثریت آراء پیروز گشتهاند. شعار اکثر عربها، عدالت اقتصادی و سیاسی است. اما برای سلفیها این شعار دربرگیرندۀ تقوا و پرهیزکاری به صورتی انعطافناپذیر و تحمیلی نیز هست.
شیخ محمد الکردی پس از آنکه به عنوان یکی از اعضای حزب سلفی «النور» در پارلمان مصر نصب شد، اظهار داشت: "دو گزینه وجود دارد: بهشت یا آتش جهنّم." این حزب طرفدار جداسازی جنسیتی در مدارس و ادارات است، تا بدین ترتیب مردان بتوانند تمرکز بیشتری داشته باشند. الکردی به من گفت: "اما اشکالی ندارد که شما هم در اتاق حضور داشته باشید، چون شما میهمان ما هستید و ما دلیل اینجا بودنتان را میدانیم. با این حال شما یک زن و ما سه مرد هستیم و همه دوست داریم با شما ازدواج کنیم." احتمالاً کلمۀ «ازدواج» یک حسنتعبیر بود که او به کار برد!
اسلامگرایانِ امروزیتر همگی از سلفیها هراس دارند. راشد الغنوشی، پایهگذار حزب «النّهضه»، حزب حاکم اسلامگرا در تونس میگوید: "سلفیها تلاش میکنند ما را تحت فشار قرار دهند." اکنون این دو گروه اسلامگرا رقیب و دشمن هم هستند. خانم مرهیزیه لابیدی (Merhézia Labidi)، معاون رئیس مجلس مؤسسان تونس و یکی از اعضای حزب «النّهضه» معترضانه میگوید: "سلفیها با آماده کردن پیشنویس قانون اساسی مخالفند. آنها فکر میکنند که قانون اساسی به منزلۀ قرآن است!"
سلفیها در حال عمیقتر کردن شکاف میان مسلمانان شیعه و سنّی هستند و هلال شیعی را به چالش کشیدهاند. هلال شیعی اصطلاحی است که ملک عبدالله پادشاه اردن در سال 2004 در طیّ جنگ عراق آن را ساخت تا منحنی نفوذ، متشکّل از ایران شیعی تا متّحدان آن در عراق، سوریه و لبنان را توصیف کند. امروز این خطر وجود دارد که این دو هلالِ متخاصم، کشورها را بر سر آیندۀ منطقه به میدان جنگ بکشانند.
سلفیها معمّای دردناک و طولانیمدّتی برای غرب هستند. اهداف و مقاصد آنها بیش از هر حزب اسلامگرای دیگری غربستیزانه است. آنها سعی دارند سکولارها و اسلامگرایان دیگر را به گذشته (که همواره هم خوب نبوده) بازگردانند.
سیاست امریکا بالاخره پس از شصت سال پشتیبانی از حاکمان مستبد به بیداری رسیده است. ایالات متحده قدرت مردم و تغییرات انتخاباتی را در تونس، مصر، لیبی، مراکش و یمن پذیرفته است. اما آغوش واشنگتن همچنان به روی پادشاهیهای مستبدّ حوزۀ خلیج مثل عربستان سعودی گشوده است، با وعدههای ابهامآمیز آنها مبنی بر اصلاحات مدارا میکند و حتّی حاضر است قدرت امریکا را گرو بگذارد تا از آنها حمایت کند.
سیاست خارجۀ آمریکا باید تنوّعپذیر باشد؛ چه به خاطر نیاز کشور به نفت و چه برای مقابله با تهدیدهای ایران. اما گره زدن جایگاه آتی آمریکا در منطقه، به خاستگاه و دژ سلفیگری و چشمانداز انحرافآمیز آن مبنی بر یک نظم جدید، اشتباه بزرگی است.