عاشورای حسینی و روشنفکران ایرانی
سید هادی طباطبایی
واقعهای به مهابت عاشورا چیزی نیست که بتوان بهراحتی آن را انکار کرد. منتقدان اگرچه طعنها بر آن زدهاند، اما روشنگرانی نیز برآمدند و عقلانیت را بر این واقعه تزریق کردند و از زواید نامبارکی آن را پیراستهاند. امروز هم میتوان بر واقعهٔ عاشورا اشک ریخت، میتوان از تُربت حسینی مدد طلبید و میتوان به ضریح مطهرش توسل جست.
احمد کسروی از دیگر منتقدان بود. وی ماجرای عاشورا را برساختهٔ شیعیان میدانست و خِرَد را قربانی این ماجرا برمیشمرد: "داستانی که ۱۳۰۰ سال پیش رخداده به آن پرداختن و به گریه و سوگواری برخاستن از خرد روی گردانیدن و آن را لگدمال ساختن است. اینکه پنداشتهاند که خدا از این گریه و زاری خشنود گردد و پاداشها دهد، نادانی دیگری از آنان میباشد. خدا از کاری خشنود گردد که بخردانه باشد".[2] اعتراضها بر ماجرای عاشورا و عزاداری بر امام سوم شیعیان، بر این موارد محدود نبود. از سوی دیگر اما اندیشمندانی برخاستند و بر معقولیتِ ماجرای عاشورا مجاهدت ورزیدند.
مهدی بازرگان؛ خصایصِ نیکِ عاشورا
مهدی بازرگان در سال ۱۳۲۳ مقالهای در نشریه ایمان منتشر کرد. وی در پاسخ به برخی از انتقادات بر عاشورا و عزاداریها عنوان کرد اشکریزی فقط بر خصایص نیک و پسندیدهای است که همهٔ آدمیان بر آن مُهر صحّه مینهند: "مگر اساس روضهخوانیهای ما غیر از برجستهسازی بسیاری از صفات حمیده است؟ به فرض که بر قضایای کربلا شاخ و برگهای زیادی بسته باشند یا اصلاً چنین واقعهای در عالم رخ نداده یک تراژدی بیش نباشد، بالأخره چیست؟ تجسم یک مشت احساسات و فضایل است که به نظر هموطنان ما پسندیده میآید. سرتاسر تظاهرات حقانیت، شجاعت، شهامت عزتنفس و بردباری است. اطاعت و یاوری را که در عالیترین درجه امکان جمع شده است را نمایش میدهد. اصحابی را وصف میکند که نمونه انضباط بوده، اخلاص را به جانبازی رسانده و باوجود یقین کامل به کشته شدن و ناکامی دنیا، دست از پیشوای خود برنداشته و در میدان شهادت بر همه سبقت میجستند. خاندانی را نشان میدهد که از خود مؤسس سلسله بوده، ملّت عرب را از حال بردگی و درندگی به فرمانروایی دنیا سوق دادهاند و حالا بهعوض چشیدن میوه ریاست و بهرهبرداری فتوحات، دست از عقیده مطلق خود برنداشته با تمام عفت و بزرگی که برای ایشان فرض میشود خود را تسلیم زنجیر اسارت مینمایند و درنهایت سختی دست از شکیبایی و عزت برنمیدارند".
بازرگان ویژگیهای پسندیده خاندان اهلبیت(ع) را برمیشمرد و بر این باور بود که اگر اشکی ریخته میشود و اگر محفل عزایی به پا میگردد، در مدح و ستایش این صفات نیکوست و این عمل بهغایت پسندیده و خرد نواز است. به باور بازرگان: "به فرض که چنین اشخاصی با چنین کیفیات، سابقه تاریخی نداشته باشند آیا نظایر چنین احساساتی هم در دین وجود نداشته است؟ به فرض محبت رفتگان، آنهم رفتگان به قول شما مجعول و بیگانه ناروا باشد و سرگذشت آنها آمیخته با هزاران پیرایه، آیا عشق به کمال و شنیدن کمالات قابل ملامت است؟ چه ضرر دارد سالی چند روز در برنامه اشتغالات فکری انسان مختصر انصراف حاصلشده از تعاقب مطامع مادی بهسوی مدارج خالصتری موقتاً انحراف نماید. قدم در عالمی غیر از علم خودپرستی و محیطی بالاتر از خواب و خوراک گذارد. اگر اهل شهامت است نمونههایی بالاتر از خود ببیند".
مرحوم بازرگان بعدها در سال ۱۳۷۲ نیز در خصوص ماجرای عاشورا سخنرانی کرد. او در آن محفل نیز بر این مهم تأکید ورزید که نفس عزاداری بر امام حسین(ع) پسندیده است و نه شوق بهشتی در میان است و نه پروای از عذاب دوزخی. به باور او، صِرف عزاداری بر حسین بن علی(ع) به معنای حُرمت نهادن بر اوصاف پسندیده است.[3]
علی شریعتی و عاشورایی انقلابی
علی شریعتی دیگر اندیشمندی بود که واقعه عاشورا را صبغهای عقلانی بخشید. وی با انتقاد از رویکرد مخرّبانهٔ منتقدان، عنوان میکرد که: "برخی درباره آثار شهادت حسین(ع) تردید کردهاند و آن را قیامی خواندهاند که شکستخورده است، شگفتا کدام جهاد و کدام جنگ پیروز بوده است که دامنه فتوحاتش در سطح جامعه در عمق اندیشه و احساس و در طول زمان و ادوار تاریخ اینهمه گسترده و عمیق و بارور باشد. آری اینجا حسین پیروز است زیرا با خونش خباثت و رذالت و حکومت بنی امیه را نشان داده است و از آن مشروعیتزدایی کرده است".[4]
در تفسیری که شریعتی ارائه میداد، حسین(ع) نمیتوانست حکومت را سرنگون کند اما با شهادت خود، میتوانست آن را رسوا سازد. تعبیر او از شهادت اینچنین بود که: "شهادت مرگ دلخواهی است که مجاهد با همه آگاهی و همه منطق و شعور و بیداری و بینایی خویش، خود آن را انتخاب میکند".[5] شریعتی با التفات بر زمانهای که در آن میزیست، کوشیده بود تا روح انقلابیگری را از رفتار امام حسین(ع) استنباط کند و آن را برجسته سازد. زمانهٔ شریعتی هنگامهای بود که میباید اعتراض علیه حاکمیت برمیخاست. وی بر این مهم واقف بود و امام حسین(ع) را الگویی برای این اعتراض معرفی میکرد. این جملهٔ معروف شریعتی بود که: "فتوای حسین این است آری! در نتوانستن نیز بایستن هست. برای او زندگی عقیده و جهاد است بنابراین اگر او زنده است و به دلیل اینکه زنده است، مسئولیت جهاد درراه عقیده را دارد. انسان زنده مسئول است و نه فقط انسان توانا؛ و از حسین زندهتر کیست؟"[6]
شریعتی بر این رویکرد که در پس اشکریزی بر حسین(ع) هدف و رسالت او مورد بیمهری و کم عنایتی قرار گیرد خرده میگرفت. وی اعتراض میکرد که: "دعوت به شهادت را، این انتظار یاری از او، این پیام حسین را که شیعه میخواهد و در هر عصری و هر نسلی شیعه میطلبد ما خاموش کردیم. به این عنوان که به مردم گفتیم که حسین اشک میخواهد، ضجّه میخواهد و اگر هیچ پیام دیگری ندهد مرده است و عزادار میخواهد… آری اینچنین به ما گفتهاند و میگویند". شریعتی میکوشید تا حرکت و پویایی را از نهضت عاشورا استنباط کند. او در پس هر قطره اشکی، جنبشی را میدید که میتواند حاکمیتی را به لرزه اندازد و حق را غالب کند.
مطهری و خرافهزدایی از عاشورا
مرتضی مطهری هم عَلَم عقلانیت در ماجرای عاشورا برافراشت. وی نیز عزاداری بر امام حسین(ع) را بهقصد التیام دردهای شخصی، مورد طعن قرارداد و هدفی فراتر را جستجو میکرد. وی این رویکرد را که عزاداری بر امام حسین(ع) برای این است که تسلی خاطری برای حضرت زهرا (س) باشد برنمیتابید و عنوان میکرد که: "در این صورت خیال میکنیم حسین بن علی(ع) در آن دنیا منتظر است که مردم برایش دلسوزی کنند یا –العیاذ بالله- حضرت زهرا(س) بعد از ۱۳۰۰ سال آنهم در جوار رحمت الهی منتظر است که چهارتا آدم… برای او گریه کنند تا تسلی خاطر پیدا کند".[7] وی عنوان میکرد که ابتدا میباید قهرمان بودن امام حسین(ع) بر ما مشخص شود و بعد در رثای این قهرمان بگرییم. "در رثای قهرمان بگریید برای اینکه احساسات قهرمانی پیدا کنید، برای اینکه پرتویی از روح قهرمان در روح شما پیدا بشود و شما هم تااندازهای نسبت بهحق و حقیقت غیرت پیدا کنید. شما هم عدالتخواه بشوید. شما هم با ظلم و ظالم نبرد کنید".[8]
مطهری اما علاوه بر برکشیدن عزاداریها از نگاهی "تسلیبخش" به رویکردی "قهرمانپرور"، بر خرافههایی که دامان واقعه عاشورا را گرفته است نیز انتقاد میکرد. وی بر این باور بود که واقعه کربلا در اثر عدم رشد اجتماع، مسخ و معکوس شده است. تمام عظمتها و زیباییهایش فراموششده، حماسه و شور و افتخاراتش محوشده و بهجای آن زبونی و ضعف و جهالت و نادانی آمده است.[9] ازنظر مطهری، در ماجرای عاشورا هم تحریف لفظی رخداده است و هم تحریف معنوی. "تحریفهای لفظی از قبیل داستان لیلی و علیاکبر، داستان عروسی قاسم، داستان آب آوردن حضرت ابوالفضل(ع) در کودکی برای امام حسین(ع)، آمدن زینب در حین احتضار بر بالین اباعبدالله(ع)، عبور اسرا در اربعین کربلا، عدد مقتولان، روز عاشورا ۷۲ ساعت بود، امام حسین با زی شاهان از مکه خارج شد و …".[10]
به باور مطهری، تحریف معنوی هم در واقعه عاشورا رخ داد. به تعبیر او: "دو تحریف معنوی بسیار عجیب و ماهرانه در هدف نهضت حسینی ایجاد شد:
۱. یکی از تحریفاتی که در هدف قیام صورت گرفته و برگرفته از معتقدات مسیحیت است که حسین بن علی(ع) قیام کرد که کشته بشود برای اینکه کفاره گناهان امت باشد، کشته شد برای اینکه گناهان ما آمرزیده بشود، حالا اگر بپرسند آخر این در کجاست؟ خود حسین چنین چیزی گفت؟ پیغمبر گفت؟ امام گفت؟ چنین حرفی را چه کسی گفت؟ میگوییم ما به این حرفها چهکار داریم؟ امام حسین(ع) کشته شد برای اینکه گناهان ما بخشیده شود و نمیدانیم که این فکر را ما از دنیای مسیحیت گرفتهایم. ملت مسلمان خیلی چیزها را ندانسته از دنیای مسیحیت بر ضد اسلام گرفت، یکی همین است.
۲. تحریف معنوی دومی که ازنظر تفسیر و توجیه حادثه کربلا رخداده این بود که گفتند میدانید چرا امام حسین(ع) رفت و کشته شد؟ یک دستور خصوصی فقط برای او بود و به او گفتند تو برو و خودت را به کشتن بده. معلوم است، اگر یک چیزی دستور خصوصی باشد، به ما و شما دیگر ارتباط پیدا نمیکند. یعنی قابل پیروی نیست. اگر بگویند حسین چنین کرد و تو چنین کن؛ میگوید حسین از یک دستور خصوصی پیروی کرد و به او مربوط نیست. به دستورات اسلام که دستورات کلی و عمومی است مربوط نیست! آن یک دستور خصوصی مخصوص خودش بود."[11] این در حالی است که امام حسین(ع) یک مکتب عملی برای کسانی که در این شرایط واقع بشوند به وجود آورد. این کلام امام(ع) است که فریاد میزند: "و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید".
مطهری جهد بلیغ کرد تا زواید را بزداید و واقعهای را پیش چشم قرار دهد که با عقلانیت بیشتری همخوانی داشته باشد.
عبدالکریم سروش؛ غلبهٔ رحمت بر غضب در ماجرای عاشورا
در سالهای پس از انقلاب اسلامی، عبدالکریم سروش رسالت عقلانیت دینی را بر عهده داشت. وی بر این باور است که در زمانهٔ انقلاب، رویکردهایی نسبت به واقعهٔ کربلا بیانشده است که همگی خصلت انقلابیگری را ترویج میکنند. وی بر علی شریعتی نقد میکند و میگوید: هیچ سند معتبری وجود ندارد که ثابت کند هدف امام حسین(ع) قیام و انقلاب بوده است. به باور سروش، تفاسیری از حرکت امام حسین(ع) که ایشان را داعیهدار انقلاب معرفی میکند، متعلق به زمانهای است که اینگونه تفاسیر را میپسندیده و خوش میداشتهاند. سروش اما بر این نکته تأکید میکند که: "واقعهٔ عاشورا نباید به ما نفرت افکنی یاد بدهد. این را باید از ذهن و ضمیر خود پاککنیم. واقعهٔ عاشورا دستاویزی شده برای همه کسانی که عقیده غیر شیعی داشتند، شیعیان برای علل وقوع واقعه، تاریخ را عقب عقب رفتند و به ابوسفیان و ابوبکر رسیدند و آنها را عامل شهادت امام حسین(ع) دانستند. این تحلیل ناصوابی از تاریخ است. اینکه غیر خودت همه را مغضوب خداوند بدانی اشتباه است. این دینداری عوضی است".
سروش بر این باور است که میباید از برداشتهایی که یک دیندار مصلحتاندیش، از واقعه کربلا دارد و تمامی وقایع را در قالب اسطورههایی دست نایافتنی میبیند گذر کنیم و به دینداری معرفت اندیش و درنهایت تجربتاندیش نایل آییم.
سروش تأکید میکند که: از عاشورا نباید درس انتقام، نفرت، خود را فرقهٔ برگزیده دانستن بگیریم.[12] سروش با همین رویکرد است که مواجههٔ مولانا جلالالدین با واقعهٔ عاشورا را برمیگزید و آن را بهعنوان الگویی معرفی میکرد. مولوی بر واقعهٔ عاشورا چنین نظر میکرد که افرادی عاشق از زندانِ تن رهایی جستند و به معشوق خود نائل آمدند.
جان سلطانی ز زندانی بجست/ جامه چه درانیم و چون خاییم دست؟
چونکه ایشان خسرو دین بودهاند/ وقت شادی شد چو بشکستند بند
سوی شادروان دولت تاختند/ کنده و زنجیر را انداختند
به تعبیر سروش، مولانا انسان عاشقی بود و عشق را نه تنها دانسته بود بلکه چشیده بود. لذا وقتیکه به حادثهٔ کربلا هم نگاه میکند، یک حادثهٔ عاشقانهٔ زیبای دلربای ایثارگرانهای را میبیند که مست آن میشود.[13]
مصطفی ملکیان، امام حسین(ع) یک قدیس اخلاقی
مصطفی ملکیان دیگر اندیشمندی است که سنگی دیگر بر بنای عقلانیت واقعهٔ عاشورا نهاده است. وی بر این باور است که امروزه ما از واقعهٔ عاشورا درسی نمیآموزیم بلکه هرکدام صرفاً میکوشیم تفسیری از این واقعه را به دست دهیم. وی برای درسآموزی از این واقعه، امام حسین(ع) را بهعنوان یک قهرمان اخلاقی معرفی میکند و وی را قابل تبعیت میداند. ملکیان بر این باور است که به لحاظ اخلاقی حسین بن علی(ع) را میتوانیم کسی بدانیم که قدیس و قهرمان است. مراد ملکیان از قدیس به معنایی است که فیلسوفان اخلاقی به کار میبرند. به لحاظ اخلاقی وقتی فردی قدیس به شمار میآید که محبت نتواند مانع راه دشوار وی شود. و وقتی قهرمان شمرده میشود که مخالفت نتواند مانع راه وی گردد. ملکیان پسازاین تعریف عمومی، سه معنایی را که در علم اخلاق از قدیس و قهرمان وجود دارد ارائه میکند. به گفتهٔ او، قدیس در معنای اولی کسی است که علایق و محبتهایی که مانع انجاموظیفهٔ عموم مردم میشود، مانع از انجاموظیفهٔ او نشود و بهرغم تمام مشکلات انجاموظیفه کند. برایمثال، دختر جوانی که ایام جوانی را با صرفنظر از ازدواج، صرف مراقبت از پدرش میکند، قدیس محسوب میشود.
معنای دوم قدیس و قهرمان این است که نه تنها به خاطر محبت از وظیفهٔ اخلاقی خود نمیگذرد، بلکه اندکاندک شعله محبتها را در خود خاموش میکند و مانع تداوم فعلیت آن حس درونی میشود. ملکیان مثالی را در این خصوص طرح میکند. فرض کنید شما با دوست خود در حال قدم زدن با فقیری برخورد میکنید. شما بهراحتی بدون اینکه ترس یا خوفی در درونتان وجود داشته باشد به او هزار تومان میدهید ولی دوست شما با هزاران جدوجهد موفق میشود که بر نفس خود غلبه کند و به فقیر پولی بدهد. حال کار فرد اول که بدون هیچ دغدغهای پولی به سائل میدهد ارزشمندتر است یا کسی که بهرغم مبارزهٔ بسیار با نفسش موفق میشود بر آن غلبه کند و به گدا پولی بدهد؟ در این وادی علمای اخلاق اختلافنظر دارند.
ملکیان سپس به معنای سوم از قهرمان و قدیس اخلاقی اشاره میکند. در معنای سوم قدیس اخلاقی کسی است که افزون و اضافه بر وظیفه اخلاقیاش عمل میکند و محبتها نمیتواند او را بهجایی برساند که فقط به وظیفهاش عمل کند. برای مثال اگر در میدان جنگ گروهی میبیند که نارنجکی در حال انفجار است و همه درخطر هستند، بهرغم خطری که نارنجک دارد خود را روی آن میاندازد تا سایرین از خطر مصون بمانند این فرد فوق وظیفه انجام داده است.[14]
به گفتهٔ ملکیان این معنای سوم عالیترین مرتبه از مراحل اخلاقی است. علیرغم اینکه بسیاری ازآنچه درباره واقعه کربلا نقل کردهاند رخ نداده است اما بر اساس همان مقدار هم که از درستی آن اطمینان داریم، میشود گفت که حسین بنعلی(ع) هم قدیس و هم قهرمان اخلاقی به همین معناست. ملکیان با رویکردی اخلاقی به واقعهٔ عاشورا، حرکت امام را میستاید و وی را یک قدیس اخلاقی میداند که در زمانهٔ حاضر نیز قابل تبعیت است. ملکیان بر این باور است افرادی که بخواهند به این مرحله دست یابند، نه با "عقلانیت" و کنکاشهای ریزبینانه، بلکه با "معنویت" میتوانند به این مرحله نزدیک شوند.
واقعهای به مهابت عاشورا چیزی نیست که بتوان بهراحتی آن را انکار کرد. منتقدان اگرچه طعنها بر آن زدهاند، اما روشنگرانی نیز برآمدند و عقلانیت را بر این واقعه تزریق کردند و از زواید نامبارکی آن را پیراستهاند. امروز هم میتوان بر واقعهٔ عاشورا اشک ریخت، میتوان از تُربت حسینی مدد طلبید و میتوان به ضریح مطهرش توسل جست. همهٔ این امور را میتوان عاقلانه و بخردانه به انجام رسانید؛ چراکه به تعبیر احمد کسروی: "خدا از کاری خشنود میگردد که بخردانه باشد".
این متن در شماره ۱۱۸ نشریه "خیمه" منتشر شد.
در روش مولا حضرت امام حسین(ع) عبادت و بندگی خدا به معنای حقیقی آن ، عقل وحکمت ، و تمام نیکی ها باهم وجود دارند.
در گذر تاریخ ، کسانی پیدا شدند که به جهت خود خواهی آنرا انکار نمودند. این نوع افراد باید بدانند که تمام ستمگران در مدت چهارده قرن نتوانستند آنرا از عقل و احساس مردم خارج نمایند. کسروی ها مرده وامام حسین(ع) همچنان زنده هستند.
از سوی دیگر کسانی که مدعی تزریق عقلانیت هستند باید به فکر تصحیح برداشت های خود از عاشورا باشند. این زمین است که به نور خورشید نیاز دارد..