فرزندان طلاق بیشتر در معرض اعراض از دین هستند
درک ولش
شمار آمریکاییهایی که به دین پشت کردهاند رو به افزایش است و در این بین طلاق نیز به شتاب این روند میافزاید. پژوهشهای صورتگرفته حاکی از آن است که فرزندان طلاق در مقایسه با فرزندانی که والدین آنها در کنار یکدیگر زندگی میکنند غیرمذهبیتر هستند، حتّی اگر خود والدین آنها مذهبی باشند.
اظهار بیاعتقادی به دین و اعراضِ از آن، از دهۀ 70 آغاز شد و نرخ طلاق نیز از دهۀ 80 رو به فزونی گذاشت. این نشان میدهد که احتمالاً ارتباطی میان این دو موضوع وجود دارد. در حال حاضر نسبت افراد بیدین 25% است، حال آن که چهل سال پیش این رقم تنها 5% بود.
افزون بر این، نتایج همین پژوهش نشان میدهد که فرزندانی که والدین آنها پیرو ادیان متفاوتی هستند، بیشتر در معرض اعراض از دین هستند. فرزندان طلاقی که والدین آنها پیرو ادیان متفاوت بودهاند، محتملترین افراد برای اعراض از دین هستند.
بهعلاوه، نتایج پژوهش گویای آن بود که احتمال مذهبی بودنِ فرزندان طلاقی که والدین آنها مذهبی هستند، کم است. تنها 31% فرزندان طلاقی که دارای والدین مذهبی بودهاند همچنان به طور مرتّب به کلیسا میروند، در حالی که 43% فرزندان والدینی که با هم زندگی میکنند به طور مرتّب در مراسم کلیسا شرکت میکنند.
اندرو روت (Andrew Root)، استاد مدرسۀ دینی لوتر میگوید: "با طلاق همهچیز از هم میپاشد؛ دوستان مشترک، بستگان. همه علیه هم جبهه میگیرند. حتّی دین هم جانبداری میکند و کلیساها از هم جدا میشود. پدر دینِ مادر را ترک میکند یا بالعکس. ارتباط برقرار کردن بین دنیای آنها دشوار میشود."
روت کشیشها، بهویژه کشیشهای پروتستان را به خاطر رشد بیایمانی در بین جوانان مقصّر میداند. او میگوید در دهۀ 80 که نرخ طلاق به طور ناگهانی افزایش یافت، کشیشهای پروتستان به موضوع رسیدگی نکردند، طلاق را مذمّت نکردند و ساکت ماندند. طبیعتاً فرزندان افرادی که عضو این کلیساها بودند نیز با این تفکّر بزرگ شدند که کلیسا و دین هیچ کاری نکردند تا در آن شرایط دشوار به داد آنها برسند و کمکشان کنند.
از عوامل دیگری که باعث رویگرداندن افراد از دین میشود، میتوان رسواییهایی که روحانیون به بار میآورند و ناتوانایی افراد در درک آموزههای دینی را نام برد.