زاویه وحدت حوزه و دانشگاه
مجلهٔ زاویه در دو برنامهٔ اخیر خود موضوع وحدت حوزه و دانشگاه را به بحث و چالش کشید. هدف اصلی زاویه از این طرح موضوع، اهمیت وجودی بحث وحدت حوزه و دانشگاه بهعنوان میوه و ثمرهٔ انقلاب اسلامی است که تبعات آن مواردی همچون شکوفایی تمدن، مرجعیت علمی، تقسیم عادلانهٔ ثروت و پیشرفت و توسعه در عرصههای مختلف علمی و فرهنگی و اجتماعی و غیره بوده و آسیبهای موجود در این حوزه میتواند اثرات منفی جدی بر موارد پیشگفته بگذارد.
همچنین اتفاقنظر بر این بود که تحقّق این وحدت برای مقابله با ورود و هجمهٔ مبانی الحاد از طریق علم جدید در جامعه و مبارزه با تمامیتخواهی مخالفان نظام جمهوری اسلامی و خودکفایی و توسعهٔ پایدار ملی امری ضروری است.
لذا پیشنهاد این کارشناسان این بود که حوزه و دانشگاه مسئولیت اصلی خود در قبال این وحدت را جدی بگیرند و از فترت و رخوت موجود در این زمینه دست کشیده و نقش پویا و فعّال و تأثیرگذار خود را ایفا نمایند.
اما در قسمت دوم زاویه با حضور کارشناسان (تقی آزاد ارمکی، محمدرضا اسدی و حمید پارسانیا) بحثهای انضمامیتری مطرح شد و ابعاد اختلاف یا اتفاق دو نهاد حوزه و دانشگاه به شکل شفافتری مطرح شد.
لازم به توضیح است که تقریباً همهٔ مهمانان هر دو برنامه اتفاقنظر داشتند که دانشگاههای امروزین ایران بر اساس نظام جدید تمدّن غربی یا مدرنیته و با رویکرد پوزیتیویستی تأسیس شدند، و حتی به شکلی افراطی، دکتر اسدی بر این باور بود که دانشگاه نماد عقلانیت مدرن و حوزه نماد عقلانیت دینی است و با توجه به ماهیت عقلانیت جدید که سوبژکتیو و خودبنیاد و منتقد تمام حوزههای معارف بشری ازجمله دین است، وحدت حوزه و دانشگاه عملاً منتفی است مگر در اهداف. اما دکتر تقی آزاد ارمکی بهسختی با این دیدگاه مخالفت کرده و هرگونه مطلقانگاری در این زمینه را رد و آن را ناشی از کلیشههای رایج در ادبیات سیاسی کنونی کشور دانست. بر این اساس، ارمکی معتقد بود که در خود غرب هم عقلانیت مدرن در همهٔ زمینهها ظهور و بروز نیافت و هرچند مثلاً پروتستانتیسم غلبه یافت اما کاتولیکها نیز همچنان نقش خود را در تمدن جدید حفظ کردند. حمید پارسانیا نیز با اتخاذ یک موقف بینابینی بر این باور بود که عقلانیت مدرن با عقلانیت موردنظر اسلام تفاوت جدی دارد و درحالیکه در عقلانیت سوبژکتیویستی جدید اراده مقدم بر علم لحاظ شده، اما در عقلانیت اسلامی در مرحلهٔ ثبوت تقدم با علم است و این اختلافات مهم است. او همچنین پدیدار شدن فلسفهٔ دین را به دلیل ضعف پوزیتیویسم در حذف نگاه دینی به مسائل دانست، که نهایتاً به مباحث پساسکولاریسم منجر شد و بهنوعی بازخوانی عقلانی دین ولو بدون هیچگونه همدلی با آن بود. اما همچنین خاطرنشان کرد که ورود فلسفهٔ دین در ایران با خطاهای فاحشی همراه بود، زیرا به تفاوت نهفته در عقلانیت مدرن و عقلانیت دینی توجه نشد و خیلیها بهاشتباه فلسفهٔ دین را با کلام اسلامی یکی دانستند که طبیعتاً صحیح نبود.
اما نوع نگاه کارشناسان به مسئلهٔ وحدت حوزه و دانشگاه بر تلقی آنها از این وحدت یا مخالفت با آن استوار بود. تقریباً همهٔ مهمانان برنامه بهجز دکتر اسدی، تمایز پارادایمی و شکاف عمیق فکری و مبنایی بین حوزه و دانشگاه (و فرع بر آن علم و دین) را انکار یا تعدیل شده عنوان کردند. دکتر گلشنی با توجه به ماهیت پوزیتیویستی علوم جدید، پیوند آن با الهیات و فلسفه را بخصوص از دریچهٔ وحدت حوزه و دانشگاه امری ضروری برای مقابله با الحاد رایج در بین برخی دانشمندان بزرگ تجربی در دنیا دانست و ورود حوزه و نقش مثبت او در رفع شبهات حاصل از پیشرفتهای علوم جدید بخصوص فیزیک و زیستشناسی را ارزنده توصیف کرد و استدلال او این بود که در دنیای غرب بسیاری از کشیشان برای رفع شبهات فیزیکدانان یا زیستشناسان در مسائلی مانند خلقت و پیدایش عالم به یادگیری تخصصی این علوم میپردازند تا بتوانند ظاهراً به زبان خود علم و باطناً با زبان الهیات و فلسفه پاسخ ملحدان را بدهند! لذا پیشنهاد داد که حوزویان در یادگیری علوم جدید کوتاهی نکنند و به این خودآگاهی برسند که باید با زبان علم به شبهات دانشمندان ملحد پاسخ داد، زیرا امروزه الحاد از طریق علم وارد شده و دانشمندان فقط زبان علم را معتبر میدانند!
آیتالله غرویان نیز با تأیید نظرات گلشنی، حوزه را به برونشد از رخوت و بیمسئولیتی در قبال تحوّلات جامعه و دنیای جدید دعوت کرد و نقش مهم او را در پویایی نسبت به نظرات جدید علمی و تأثیرپذیری احکام فقهی از اصول علمی جدید متذکر شد. اما استدلال غرویان در مورد عدم وجود اختلاف پارادایمی بین علم و دین، تعریف او از حقیقت بهعنوان امری مقول به تشکیک بود! حقیقت جنبههای مختلف دارد و هر باب آن با علمی گشوده میشود و اگر احساس شود که در جایی جزمیّت و قطعیّت وجود دارد و دیگر راه پژوهش بسته است، این به معنی انسداد باب علم و تحجّر است، و چون دریای حقیقت بیپایان است پس هیچ نهاد علمی حق ندارد ادعای تمامیّت بکند؛ چه حوزه باشد چه دانشگاه! و این دو نهاد باید بهمنظور رسیدن به هدف اصلی یعنی حقیقت با هم تعامل داشته باشند.
نهایتاً هر دو کارشناس ثمرهٔ اصلی وحدت را پویایی و اعتلای تمدن اسلامی و نظام جمهوری اسلامی دانسته و تعاملات مستمرّ و تبادلات علمی فارغ از جهتگیریهای سیاسی را لازمهٔ فعالیت حوزه و دانشگاه دانستند.
اما دکتر اسدی که اختلاف پارادایمی بین حوزه و دانشگاه را بسیار جدی میدید، به تفاوتهای این دو نهاد در سه بعد تاریخی، معرفتی و آنتولوژیک پرداخت و با تبارشناسی نسبت میان علوم در دورهٔ شکوفایی تمدن اسلامی در قرون سوم تا پنجم و مدارس آن زمان که اغلب دروس دینی (فقه و حدیث و …) و غیردینی (فیزیک، ریاضی، …) در کنار هم تدریس میشد و بهمرور این علوم از هم تفکیک شدند، تا انتقال این تمدن به قرون وسطی و دگردیسی غرب در دورهٔ رنسانس و پروتستانتیسم و ظهور روشنگری تا مدرنیته، سعی کرد تغییرات ماهوی عقلانیت بشر غربی در این تحوّلات تاریخی را بازگو نماید و اشاره کرد که عقلانیت سوبژکتیویستی دورهٔ روشنگری با کانت به مرحلهٔ خودبنیادی و نقّادی رسید و این عقلانیت پایهگذار مدرنیته بود و با توجه به انتقال این عقلانیت از طریق تأسیس دانشگاههای جدید در ایران در اوایل قرن چهاردهم شمسی، این نتیجه را گرفت که عقلانیت حاکم بر دانشگاه یک عقلانیت مدرنیستی و روشنفکرانه و در مقابل عقلانیت دینی است، زیرا عقلانیت مدرن خود منتقد دین و علیه آن بود. بنابراین اسدی به این نتیجهٔ جامعتر رسید که وحدت حوزه و دانشگاه فقط در اهداف ممکن و البته مطلوب است و در شاخصهای مهمی همچون موضوع، مسائل، روشها و پیشفرضها امکان وحدت کاملاً منتفی است.
شاید مخالف جدی چنین موضع تندی، دکتر آزاد ارمکی بود که این دیدگاه را کلیشهای دانسته و معتقد بود که تعاملات بین دو نهاد حوزه و دانشگاه از اول بوده و حتی در خود غرب هم اختلافات تا این حد نبوده و ضمناً لزومی هم ندارد که چنین مقایسهٔ تاریخی را موجّه دانست، زیرا اقتضائات فرهنگی مردم ایران و نیز اقتضائات خاص انقلاب اسلامی وجود چنین وحدتی را لازم دید و تعاملات بسیاری از ابتدا رخ داده و بهتر است بگوییم که اشکال کار کجا بوده نه اینکه وحدت باشد یا نه؟ زیرا این وحدت ضروری است و وجود داشته اما خطاهای بسیاری رخ داده ازجمله اینکه تقسیم کار بین این دو نهاد عادلانه و دقیق نبوده است. ارمکی نسبت دادن روشنفکری به دانشگاه از سوی اسدی را نیز رد و بر این باور بود که مباحث روشنفکری دینی بیش از آنکه در دانشگاه مطرح باشد در حوزه بیشتر مطرح بود و از سوی دیگر نقش خیلی از عناصر دانشگاهی در ظهور انقلاب اسلامی بیش از حوزویان بود و همهٔ اینها نشان میدهد که دیدگاههای رادیکالی مثل دیدگاه اسدی مفید موضوع نیست و باعث تعطیلی مباحث و فعالیتهای مربوط به وحدت و تلاشهای تاکنون انجام شده خواهد بود. او با اشاره به فعالیتهای شورای عالی انقلاب فرهنگی در مورد ایجاد و بسترسازی این وحدت، نوع نگاه اسدی را بازدارندهٔ این تلاشها و عقیم ساختن آنها دانست و گفت باید به ضروریات نظام جمهوری اسلامی نیز توجه کرد؛ نظامی که میخواهد مستقل و پایدار باشد و مشکلاتش را رفع نماید و در مسیر رشد و تعالی پایدار ادامهٔ حیات دهد و بحث وحدت برای این موارد ضروری است و نگاه پارادایمی به مسئله راه به جایی نخواهد برد.
اسدی در ادامهٔ تبیین خود از نسبت میان حوزه و دانشگاه به تفاوت آنتولوژیک این دو نهاد نیز اشاره و عنوان کرد که باتوجه به شکاف معرفتی بین این دو نهاد، هستیشناسی آنها نیز تفاوت دارد و نوع موجودیت آنها و نگاهشان به مسائل بسیار متفاوت است، اما خاطرنشان کرد که در وضعیت کنونی جامعه، نه حوزه و نه دانشگاه هرگز به مرحلهٔ خودآگاهی در مورد خود نرسیدند و چیستیشان در کتم عدم باقی ماند، درحالیکه در مسئلهٔ وحدت که از حالت کاربردی و پراگماتیک اولیه در بدو طرح آن از سوی نظام (که به دنبال رفع تفرقه و تشتّت بود) به حالت تئوریک و نظری، وجود این خودآگاهی لازم بود تا حوزه و دانشگاه بفهمند که موجودیتشان دقیقاً ً چیست و چگونه است تا بتوانند نقش خود را تبیین نمایند. اما پارسانیا با تأیید اختلاف معرفتی این دو نهاد، اختلاف آنتولوژیک به معنای وجودی را رد کرد و آن را به اختلاف هویتی تغییر داد و اشاره کرد که با نظر به اختلاف معرفتی حوزه و دانشگاه، طبیعتاً نظرگاههای این دو نهاد هویات مختلفی را باعث خواهد شد و نوع آگاهی فردی و اجتماعی که از فراخور معلومات و معارف این دو نهاد شکل میگیرد با هم متفاوت است و از این منظر اختلاف این دو نه پارادایمی، بلکه گفتمانی است.
ارمکی نیز با رد اختلافات پارادایمی دو نهاد حوزه و دانشگاه، هر نوع مطلقانگاری را در این زمینه مخدوش دانست و بر این باور بود که نباید به دانشگاه یا حوزه به شکل یک کلیّت واحد نگریست، زیرا موقعیات و جایگاهها متفاوت است، مثلاٌ خیلی اتفاقاتی که در دانشگاهی مثل تهران رخ میدهد، هرگز در دانشگاههای دیگر مثلاً دانشگاهی در فلان شهر ایران رخ نمیدهد، یا برخی اقدامات و تحوّلات نتایجش در همهٔ دانشگاهها یکسان نبوده، مثلاً ورود حوزویان در دانشگاه تهران مشکلات بسیاری به بار آورد حال آنکه ممکن بود در یک دانشگاه کوچکتر در فلان شهر ایران ثمرات خوبی داشته باشد! او همچنین عدم خودآگاهی حوزه و دانشگاه در مسئلهٔ وحدت را که اسدی مطرح کرد نیز انکار نمود و معتقد بود که هم حوزه و هم دانشگاه کاملاً با خودآگاهی و بدون استفاده از روشهای خشن و نادرست در هم ورود کردند و این تعاملات مسبوق به آگاهی بوده و همواره نیز وجود دارد و از این منظر هر دو نهاد بهطور مداوم در حال بررسی و نقد و داوری در مورد همدیگر هستند. ارمکی اقرار کرد که نوع نگاهش به مسئله فانکشنال و کاربردی است و بنابراین مسئلهٔ کنونی این است که آسیبهای این مواجه و تعامل بین دو نهاد را بررسی کرده و بشناسیم و رفع نماییم.
درمجموع، پیشنهاد همهٔ کارشناسان برنامه، زمینهسازی و ایجاد برنامههای منظم گفتمانی بین دو نهاد حوزه و دانشگاه و تشکیل جلسات بحث و گفتگو و تبادلنظر فارغ از هر نوع جنجال و نگاه سیاسی و کاملاً بیطرف و البته بدون هرگونه تعصب و پیشداوری ذهنی و فکری از سوی نهادهای مرتبط ازجمله شورای عالی انقلاب فرهنگی از یکسو، و خود حوزه و دانشگاهها از سوی دیگر بود.