رمضان و اولویت پرداختن به روح دین
وحید سهرابیفر
آیا جوهر خودکار مانع از وصول آب به پوست است؟ تلفظ صحیح «ض» در «ولاالضالین» چگونه است؟ نخستین تیر را چه کسی در روز عاشورا پرتاب کرد؟ آیا اجنه قدرت صدمه زدن به انسان را دارند؟ آیا ماه صفر نحس است؟ اینها و سؤالات مشابه این، حجم قابلتوجهی از سؤالات دینی را تشکیل میدهند. سؤالاتی که از سوی مراجعان پرسیده میشود و اهل علم هم لاجرم به آنها پاسخ میدهند. حجم انبوه این سؤالات، میتواند تلنگری باشد به ما تا توجه کنیم به این پرسش که «نظام الهیاتی و معرفت دینی ما تا چه میزان مبتنی بر اولویتهایی است که در متون دینی بیان شده است؟»
اگر هدف از رسالت را –با توجه به حدیث نبوی (ص)- تکمیل مکارم اخلاقی بدانیم و گوهر آن را ایمان به غیب و معنویت حاصل از آن تصور کنیم، آیا دغدغهها و سؤالات ما، با این اولویتها، رابطهای متناسب برقرار میکند؟ بهعبارتدیگر، چقدر از ما در پی روح/هدف/گوهر دین هستیم و چه میزان در ظاهر ماندهایم؟
روح دین چیست؟ روح دین ایمان است، اما نه ایمانی که صرفاً تکرار شهادتین باشد و به لفظ خلاصه شود، آنچنانکه برای بسیاری از ما اینگونه تعریف شده است تا جایی که مولوی نهیب میزند که «ای قناعت کرده از ایمان به قول». ایمان یعنی یک باور درونی که از ساحت ذهن و ضمیر فراتر رود و خود را به تمام ساحتهای وجودی انسان گسترش دهد و به قول جان هیک، زمینه دگرگون شدن انسان را فراهم آورد و او را از خودمحوری به خدامحوری سوق دهد. اگر این نگاه را بپذیریم، آنگاه منظومه دینی ما بایستی بر اساس اولویتهای تعریفشده شکل بگیرد و مهندسی آن بهنحوی باشد که همه بخشهای آن، در راه رسیدن به روح دین یاری کنند. در این حالت، اهمیت هر پرسش دینی به میزانی خواهد بود که بر ایمان فرد بیفزاید و زمینه آن دگرگونی مبارک را فراهم آورد.
مولوی در شعر دیگری، اولویت پرداختن به روح دین را بهخوبی ترسیم میکند:
مرا غرض ز نماز آن بود که یک ساعت * غم فراق تو را با تو باز بگذارم
و اگرنه این چه نمازی بود که من بی تو * نشسته روی به محراب و دل به بازارم
اگر این اولویتبندی را اساس دینورزی خود قرار دهیم، آنگاه خود را در آستانه حادثهای مبارک خواهیم یافت؛ جایی که میتوانیم بیشازپیش به روح دین دستیابیم و آن تغییر وجودی را در خویش پدید بیاوریم. اگر این اولویتبندی را اساس دینورزی خود قرار دهیم، آنگاه میتوانیم مخاطب این گفتار نبوی(ص) در خطبه شعبانیه باشیم که:
ایهاالناس انه قد اقبل الیکم شهر الله بالبرکه والرحمه والمغفره شهر هو عندالله افضل الشهور و ایامه افضل الایام و لیالیه افضل اللیالی و ساعاته افضل الساعات …
اول اینکه با مخلوط نمودن تعدادی پرسش که هیچ ارتباطی باهم ندارند نباید احکام خدا را سبک بشماریم.
دوم اینکه ایمان و عمل صالح در قرآن باهم آمده اند و یکدیگر را تکمیل و تقویت مینمایند. هریک از ایندو بدون دیگری ناقص است.
سوم اینکه اولویت بندی را باید از قرآن و نهج البلاغه و راهنمایی ها وسیره پیامبر( ص) و عترت( ع) بیاموزیم ونه از شعر و شاعری.
نویسنده تلاش کرده در مورد “اولویت ها” و در نظر گرفتن “هدف از شریعت” صحبت کند. نام این کار سبک شماردن احکام نیست بلکه اهتمام به احکام از راه توجه به روح آنهاست.
اولویت را باید از قرآن بیاموزیم که در آن بطور مکرر ایمان و عمل صالح باهم آمده است ، و نه از بافتنی های عرفا.
1.چه ر احت به نام گوهر و روح دین، احکام الهی را تحقیر کردید. 2. فردی که از روی نیت درست و اخلاص، احکام الهی را جست و جو می کند تا به حقیقت برسد مصداق ان شعر مولوی نیست. 3. جان هیک به عنوان کثرت گرای مسیحی چه جایگاهی در میان احکام اسلامی و گوهر دین دارد؟ اگر فحوای کلام نویسنده اشتراک گوهر دین در تمام ادیان است و در صدد است به نام ظاهر گرایی و پوسته گرایی فقه را به کناری بنهد تا به گوهر دین مد نظر جان هیک برسد، باید بگویم که ایشان با در امیختن شعر مولانا ، سخن جان هیک و کلام پیامبر راه اشتباهی را در پیش گرفته است. فضای سخن جان هیک کاملا نامرتبط با متن است.
4.خدا محوری مد نظر جان هیک کجا و خدامحوری مد نظر اسلام کجا. خدامحوری در اسلام به این معناست که انسان تمام اعمال و رفتارهای خود را بر اساس آنچه خداوند برای وی تعیین فرموده، انجام دهد تا از این طریق رضایت و خشنودی پروردگار خود را فراهم کند. از جمله عواملی که میتوانند فرد را در بهکارگیری اصل خدامحوری یاری کنند ایمان، تواضع و اعتقاد به معاد است.
تقریبا یکسال از نگارش این مطلب می گذرد و من امروز با آن مواجه شدم.سعی کردم به عنوان یک مخاطب بی طرف و برای دریافت حقیقت موجود در آن با آن روبرو شوم .دوست گرامی اما من آنچه شما به عنوان نظر در پایین این نوشتار درج کرده اید را درک نکردم!کجای این مطلب احکام الهی را به سخره گرفته بود!بحث بر سر این نیست که فرد در جست و جوی احکام خداوند مهربان نباشد اتفاقا از ضروریات ابتدائیه سیر انسان همین است بلکه آنچه من دریافتم این بود که قرار نیست در این مرحله باقی ماند بلکه باید بهره خود از این احکام را گرفت اما در این مرحله نماند و تلاش کرد که به اصل و جوهره دین که همان معنویت و اخلاق ارائه شده توسط انبیاء و اولیاء الهی است دست یافت.قرار نیست کسی قشر را کنار بگذارد ولی این را هم بدانیم که اگر به درون قشر نرفتیم و حقیقت را از دل آن بیرون نکشیدیم حقیقتا سرمان کلاه رفته است و ماه مبارک رمضان فرصتی مغتنم برای این منظور است.اما نکته دیگر اینکه گیرم جناب جان هیک معتقد به پلورالیسم یا یک کثرت گرا باشد در کجای کلامی که نویسنده از قول ایشان در این متن آورده ایرادی می توان وارد کرد؟!به نظرم اینجا اگر بخواهیم به کلام او ایرادی وارد کنیم من و شما کثرت گراتر خواهیم بود!برای درک وحدت نباید در ظاهر توقف نمود،چرا که توقف در قشر، آدمی را ناخودآگاه به جانب کثرت می کشاند حال آنکه این حقیقت و لب نهفته در پس احکام الهی است که انسانها را به سوی عالم وحدت و حقیقت رهنمون می شود و اختلاف نظرها و دعواهای بر سر عنب و انگور را برطرف می سازد.
مرا غرض ز نماز آن بود که یک ساعت
غم فراق تو را با تو باز بگذارم
وگرنه این چه نمازی بود که من بی تو
نشسته روی به محراب و دل به بازارم