درباره کتاب «جامعهشناسی اسلام شیعی»
یاسر میردامادی
کتاب «جامعهشناسی اسلام شیعی» مجموعهای از مقالات اندیشمندانه است که توسط سعید امیرارجمند جامعهشناس تاریخ گرد هم آورده شده است. در این مجموعه، به منظورِ تحلیل تاریخیِ تشیّع دوازده امامی، از چارچوب جامعهشناسی وبری استفاده شده است. کتاب دربردارندۀ تحلیل اجتماعی-تاریخیِ مفصّلی از تشیّع دوازده امامی از زمان شکلگیری فرقۀ تشیّع در قرن هشتم تا به رسمیت شناخته شدن آن به عنوان دین ملّی در دوران صفویه در قرن شانزدهم و تا انقلاب اسلامی و شکلگیری حکومت خداسالاری شیعی در ایران در اواخر قرن بیستم است.
1. امامت به عنوان هدایت الهی و همیشگیِ بشر پس از درگذشت پیامبر اسلام،
2. غیبت امام دوازدهم،
3. الهیات جهانی و رستگاریبخشِ شهادت که بر پایۀ قتل جانسوز حسین نوۀ پیامبر در سال 680 میلادی استوار شده است. در اسلام سنّی اثری از این سه عنصر وجود ندارد.
بخش دوم کتاب که چهار مقاله را در خود جای داده، مربوط به گسترش و استقرار تشیع دوازده امامی در ایران در عصر صفویه (1501-1722) تا انقلاب اسلامی در سال 1979 است. در دوران صفویه تشیع دوازده امامی بهتدریج از شکل یک دین اقلیتی به دین ملّیِ اکثر مردم ایران تغییر یافت. همزمان با این تحوّلات، فقها نیز به عنوان نمایندگان تشیع دوازده امامی بهتدریج به یک نهاد حکومت مذهبی تبدیل شدند. در دورۀ قاجار، به خاطر از اعتبار افتادنِ قداست پادشاهان، «سزاروپاپیسم» جای خود را به دوگانگیِ حکومت_روحانیسالاری داد. اما در زمان روحالله خمینی، شاهد نوعی بازگشت به سزاروپاپیسمِ صفویون بودیم که این بار به شکل سلطنتی توأم با خداسالاری ظهور پیدا کرد.
بخش سوم کتاب که شامل چهار مقاله میشود مربوط به تحوّلات ساختاری در نمایندگان تشیع دوازده امامی است. در دوران شکلگیریِ تشیع دوازده امامی (یعنی قرون هشتم و نهم میلادی)، نمایندگان مذهب تشیع خودِ دوازده امام فرهمند و مقدّس شیعه بودند. در زمان غیبت صغری، این نمایندگان نائبان امام غائب بودند و در زمان غیبت کبری نیز این وظیفه ابتدا به راویان حدیث، مثل محمّد کلینی و ابن بابویه و بعدها به الهیدانانی چون مفید و نصیر طوسی و در نهایت به فقها محوّل شد.
موضوع مقالات بخش چهارم (یعنی بخش پایانی کتاب) حرکتِ پس و پیشِ اجتماعی-سیاسیِ تشیع دوازده امامی بین انقلاب و مشروطیت است. نخستین انقلاب شیعی تحوّلی بود که صفویان به بار آوردند. دومینِ آنها نیز تحولاتی بود که در سال 1979 با انقلاب اسلامی به وقوع پیوست. این تحوّلات تأثیر ژرفی بر الهیات سیاسی شیعه برجای گذاشت. ارجمند با تأکید بر انقلاب سال 1979 عنوان میدارد که معاندان روشنفکرِ روحانی و غیرروحانی، مثل مجتهد شبستری، محسن کدیور و عبدالکریم سروش شالودۀ الهیاتی را که امام خمینی و پیروانِ انقلابی او بنا نهادهاند به لرزه درمیآورند.
به جز فصل 5 و 9، تمام فصلهای دیگرِ کتاب پیشتر در قالب فصولی در کتب دیگر یا مقالاتی در نشریات مختلف به انتشار درآمده بود. اما دستکم در یک مورد، به نظر میرسد که مقالهای که در کتاب به چاپ رسیده است، در مقایسه با مقالۀ اصلی مورد کمدقّتی قرار گرفته است. در فصل 19 این طور نتیجهگیری شده است که "سیاست پیچیدۀ قانون اساسی در ایران در زمان ریاستجمهوری خاتمی موضوع مقالۀ دیگری است که من هفتۀ گذشته در بوداپست آن را ارائه دادم" (453). مشخّص نیست که در این جمله "هفتۀ گذشته" به کدام مقاله اشاره دارد. حال آن که همین مطلب در مقالۀ اصلی بهروشنی ذکر شده است.
ارجمند مدّعی بود که پیش از امام خمینی، اعطای عنوان «امام» به یک آیتالله "کاملاً در تاریخ تشیع دوازده امامی بیسابقه بوده است و تا قبل از امام خمینی، شیعیان این عنوان را صرفاً منحصر به دوازده امام خود میدانستند" (187)، در حالی که این کار چندان هم بیسابقه نبوده است. خود مؤلف در همین کتاب ذکر میکند که حدود یک ربع قرن پیش از امام خمینی، پیروان محمد خالصی وی را امام میخواندند (374). همچنین میتوان مورد موسی صدر را نیز در اینجا ذکر کرد که پیش از امام خمینی خیلیها او را امام مینامیدند. علاوه بر این، تعدادی غلطهای تایپی، کلمات تکراری و کلماتی که به طور تصادفی زیر آن خطکشی شده و خطاهای نقطهنگاری نیز در کتاب به چشم میخورد.
سعید امیرارجمند (دارای مدرک دکترا از دانشگاه شیکاگو، 1980) استاد ممتاز جامعهشناسی و مدیر مؤسسۀ مطالعات جهانیِ «استونی بروک»، رئیس انجمن مطالعۀ «جوامع فارسیزبان» و سردبیر نشریۀ «مطالعات فارسی» است.
تاریخ انتشار کتاب: اوت 2016
انتشارات بریل
تعداد صفحات: 498
نویسنده گزارش: یاسر میردامادی (دانشجوی دکترای رشتۀ مطالعات اسلام و خاورمیانه در دانشگاه ادینبره)
تاریخ تهیۀ گزارش: 14 اوت 2017
بسمه تعالی. در گزارش بالا اشکالات اساسی زیادی وجود دارد ،که به بعضی از انها در اینجا پاسخ های کوتاهی ارایه میشود:
۱_ تشیع غیر از تاریخ شیعیان است و نباید این دو را باهم مخلوط نمود.
۲_ تشیع حقیقت اسلام است ونه فرقه، زیرا خود پیامبر ( صل الله علیه واله) انرا معرفی فرمودند و مردم را به پیروی از قران وعترت امر فرمودند.
۳_ خالق انسانها، ادیان توحیدی وسپس اسلام را که کاملترین انها وبرای تمام زمانهاست، برای هدایت وسعادت مردم مقرر فرموده ، ونه برای پاسخ به مساله ذهنی شما.
۴_ حضرت امام حسین( ع) وبطور کلی ۱۲ امام موجب گردیدند که مردم حقیقت اسلام را شناختند، هرچند حکومت ها اغلب مخالف بودند. ان زمان قرن های اول و دوم بود ونه قرن هشتم !!!!!!!!
۵_ ملاک شناختن وفهمیدن حقیقت اسلام ، نه حکومت ها هستند ، نه روحانیون ونه مردم ، بلکه فقط دو ملاک همراه با یکدیگر وجود دارد : « قران و عترت» .
در مورد نکتۀ 4، در اینجا منظور تاریخ میلادی است، نه هجری قمری.
درست است ولی به نظر می رسد که نگارش یک ایرانی، آنهم در باره تاریخ اسلام دلیلی ندارد که به تاریخ میلادی ارایه شود ودر چکیده ،معادل هجری آنهم نیامده است. چرا نویسنده هیچ اشاره ای ننموده که در همان قرن اول ویا به گفته او قرن هشتم (میلادی!!) مردم چگونه متوجه حقیقت اسلام شدند و چگونه سفارشات وتاکید ها و فرمانهای پیامبر اسلام(صل الله علیه و آله و سلم) در غدیر، مجددا پس از عاشورا و با تلاش های امامان معصوم (ع) مورد توجه قرار گرفت هر چند امویان و عباسیان مخالفت و ظلم می نمودند.