«دیانت و عقلانیت»
کتاب «دیانت و عقلانیت» یادداشتها و مقالات رضا بابایی در حوزه دینشناسی، با رنگوبوی روشنفکری دینی و سمتوسوی آسیبشناسی است. بسیاری از این یادداشتها و مقالات، سابقه نشر در مجلات علمی و فضاهای مجازی (بهویژه سایت دینآنلاین) دارند، اما نویسنده با نظرداشت نقدها و بازخوردها، همه آنها را بازنویسی و ویرایش کرده است؛ چنانکه در مقدمه کتاب مینویسد: «این یادداشتها و جستارها، در طی سالیانی دراز پدید آمدهاند؛ اما همگی در سال 1396 بازنگری و ویرایش علمی شدهاند.»
سخن مؤلف در فصل نخست کتاب بر این پایه استوار است که تا فهم سنتی از متن دینی تغییر نکند، اصلاحات دروندینی ممکن نیست و اصلاحات فرهنگی نیز در جامعه با موانعی سخت مواجه میشود، و این در حالی است که رسالت این متون در جامعه هدف، اصلاحات فرهنگی بوده است. به عقیده او اگرچه قطار تحولات اجتماعی، منتظر نمیماند که فهم عالمان دینی از متون تغییر کند، بدون برخی تغییرات در خوانش متن دینی، جامعه باید هزینه بیشتری برای هرگونه تحول و تغییر بدهد.
در فصل دوم، از سیالیت و قابلیت فهم دینی سخن میگوید. همه یادداشتهای این بخش، نقدهایی بر قرائت سنتی و رایج از دین است. آسیبشناسی به معنای کشف نابایستگیهای نظری و عملی در اندیشه و سیره دینداران، وجه مشترک یادداشتهای فصل سوم کتاب است. نویسنده برای آنکه نقدهای خود را در سه فصل گذشته موجه نشان دهد، در فصل چهارم میکوشد که سهم تاریخ را در شکلگیری برخی سنتها و سیرتها نشان دهد که گاهی بیش از سهم متون و سیره پیشوایان نخست است. بخشی مهم از این فصل درباره حقیقت عاشورا است.
فصل پنجم کتاب، صبغهای متفاوت دارد؛ زیرا بیشتر ناظر به پارهای ظرفیتها و قابلیتهای دین در حوزه معنویت و عرفان است. در این فصل همچنین پارهای از آموزههای عرفانی، بهویژه از زبان مولانا در مثنوی معنوی، گزارش شده است.
بابایی در این کتاب، بسیار کوشیده است که به زبانی ساده و غیر تخصصی سخن بگوید و جز دو یا سه یادداشت کتاب، بهکلی خالی از بحثهای پیچیده کلامی یا فلسفی یا فقهی است. از تقدیمنامه کتاب نیز میتوان دریافت که انگیزه نویسنده از ورود به مباحث دینشناختی، اصلاحات معطوف به زندگی انسانها در دنیا و مسیر اصلاح جامعه به سوی همزیستی و تفاهم و آسودگی بیشتر است. نویسنده، کتابش را به کسانی تقدیم کرده است که خدا را در محراب خرد میپرستند و نیز کسانی که در کاستن از رنج انسانها میکوشند.
عقلانیت دروندینی
نگاه عقلانی به دین از دو منظر ممکن است:
1. عقل خودبنیاد بشری؛
2. عقلانیت دروندینی.
در روش نخست، دعاوی دینی را به خرد ناب میسپاریم تا درباره آن داوری کند. از ویژگیهای خرد ناب یا عقل خودبنیاد، کوشش برای حراست از مرزهای خود در برابر عوامل بیرونی (وحی، تاریخ، شهود، محیط و…) است. بنابراین تنها ارزشها و هنجارهایی را میشناسد که از طریق برهان یا استقرای اطمینانآور به آن رسیده باشد. فروتنی آن نیز تنها در برابر سنجههای نقد و تفکر انتقادی است. عقل خودبنیاد، در دانشهایی همچون منطق و معرفتشناسی و فلسفه شکل میگیرد.
نگاه و روش دوم (عقلانیت دروندینی)، اجزای نظری و عملی منسوب به دین را به پیشفرضها، مبانی و ضروریات دین عرضه میکند تا درنگرد که آیا میان آنها ارتباطات منطقی و ارگانیک وجود دارد یا نه. به عبارت دیگر، در روش عقلانیت دینی، نخست بهاجمال میپذیریم که دین، امری عقلانی، مفید و بدون تناقض است، و سپس باورها و رفتارهای منسوب به دین را با همان عقلانیت میسنجیم. منطق این نوع ارزیابی و ارزشداوری، در خود دین صورتبندی میشود، نه در بیرون از آن؛ مشروط به آنکه خردستیز نباشد؛ اگرچه گاهی گزیری از خردگریزی نیست.
«عقلانیت دروندینی» با اندکی تسامح، در ذیل معرفتشناسی انسجامگروی (Coherentism) میگنجد. کتاب «دیانت و عقلانیت» نیز از این منظر به معارف و مناسک و آموزههای دینی نگریسته است. از همین رو بیش از نگاههای سنتی و رسمی، از اصول کلی دین و قواعد مشترک ادیان و تاریخ صدر اسلام (بهویژه تا پیش از شکلگیری حکومت مدینه و خلافت که اقتضاهای فرعی و زمانمند دارند)، حجت و برهان میآورد و نیز از دستکاری در شاخصهای دینداری در دورههای پسین انتقاد میکند.
دستکاری در شاخصهای دینداری
به گفته مؤلف کتاب، معنای مسلمانی و دینداری، در طی قرون مختلف، یکسان نبوده است. این تغییر در برخی حوزهها به قدری است که میتوان از آن به «دستکاری ژنتیک» تعبیر کرد؛ زیرا برخی از این تغییرات، در حوزه شاخصهای دینداری است؛ یعنی در اهداف و برنامههای اصلی. برای مسخ آیینها، هیچ راهی آسانتر و کمهزینهتر از این نیست که آنها را در مسیری غیر از اهداف نخستینشان بیندازند، یا به گفته امام علی (ع)، آن را چونان پوستینی وارونه بر تن کنند. مصیبتِ عظما، آنگاه است که وارونهپوشان گمان میکنند که هر شیوه و رفتاری غیر از شیوه و رفتار آنان، وارونه کردن دین است! این وارونگی، تحقق پیشبینی پیامبر اسلام است که گفت: «در آیندهای نزدیک، از اسلام جز نام و از ایمان جز آداب ظاهری و از قرآن جز حروف آن، باقی نمیماند.» (بحارالانوار، ج 52، ص 90)
اسلام، مانند هر آیین دیگری، نتیجهای را منظور داشته و برای رسیدن به آن، مقدماتی را تشریع یا پیشنهاد کرده است. فراموشی نتیجه، مقدمات را هم مسخ میکند و در مسیری دیگر میاندازد. ما میدانیم که قطعاً مقصود از روزه، روزه نیست؛ نماز برای نماز واجب نشده است؛ حج و هجرت و جهاد، مطلوبیت ذاتی ندارند؛ بلکه همه اینها، در پی مقصودی و منظوری بوده است؛ مانند سه مصرع نخست رباعی که مقدمات مضمون اصلی را در مصرع چهارم فراهم میکنند.
مصرع چهارم در رباعی دین چیست؟ پاسخ به این پرسش، در مقام نظر آسان است؛ زیرا به گواهی همه متون دینی، آنچه سزاوار هدفگیری است، اخلاق و معنویت است؛ یعنی انصاف و فروتنی و جوانمردی و دادگری و شفقت بر خلق خدا و راستگویی و درستکاری و پرستیدن خدای مهربان و ایمان به غیب. مصرعهای دیگر دین، برای آن است که این اهداف تحقق یابد. اما شوربختانه، شاخصهای دینداری در جامعه ما، غیر از شاخصهایی است که متون و نصوص و قرون نخستین خبر میدهند، و این غیریت و تفاوت، هم کمّی است و هم کیفی. یعنی جامعه دینی، هم عقبتر از آموزههای دینی است (تفاوت کمّی) و هم گاهی مقابل آن (تفاوت کیفی).
اختلاف کمّی میان متون دینی و جامعه دینی در «شاخصهای دینداری»، به این معنا است که جامعه در مسیر دین گام برمیدارد، اما آهستهتر از آنچه دین خواسته است. بنابراین اختلاف در میزان و مقدار است؛ نه در جهت و مسیر. مثلاً دروغ یا بیانصافی، هم در منابع دینی قبیح است و هم در جامعه دینی؛ اما یکی بیش از دیگری آن را قبیح میشمارد؛ چنانکه دروغگو یا بیانصاف یا عهدشکن، در جامعه دینی به اندازه متون دینی، مذموم نیست. اولیای دین گفتهاند: «انّ اولی الاشیاءِ بالدینِ الانصاف؛ نزدیکترین چیز به دین، انصاف است» و «لا دین لمن لاعهد له؛ دین ندارد آن کس که به عهدش پایبند نیست» و قرآن گفته است: «دادگری به تقوا نزدیکتر است؛ اعدلوا هو اقرب للتقوی.» اما آیا جامعه دینی همین اندازه به عدالت و انصاف، اهمیت میدهد؟
تغییر کیفی، آن است که دین، روی به سویی داشته باشد و جامعه دینی رو به سویی دیگر. مثلاً روح کلی دین، عفو و بخشش باشد، اما جامعه دینی، هوای انتقام و کینهتوزی در سر داشته باشد؛ یا توصیه اصلی دین به عقلانیت و خردمندی باشد، اما مردم سراغ نقل و خبر و شنیدهها و نوشتههای مشکوک بروند؛ یا پیکان امر به معروف و نهی از منکر، در متون دینی، به سوی حاکمان باشد، اما در جامعه، این اصل دینی، گریبان محکومان را بگیرد؛ یا موضع دین غلوستیزی باشد، اما مسلمانان در غلو و افراط، با یکدیگر مسابقه بگذارند. افزون بر اینها، چه تغییری مهمتر از اینکه قرآن خطاب به مسلمانان میگوید پیامبر برای شما گوشی شنوا است، اما بسیاری از کسانی که خود را پیرو و مبلغ رسالت او میدانند، زبانی گشاده دارند و گوشی بسته؟
شاخصهای دینداری در جامعه ایرانی، بهشدت دچار تغییرات کمّی و کیفی شده است. آری؛ بسیاری از شعائر مذهبی و مظاهر دینی در این جامعه، به آشکارترین وجه ممکن پدیدار است؛ اما اگر میزان، متون و نصوص نخستین و روح دینداری باشد، بسا مردمی که نماز میگزارند و روزه میگیرند و زیارت و حج میروند و خمس و زکات میدهند و تسبیح میگردانند و مسجد و حسینیه میسازند و قرآن و دعا میخوانند و عزاداری میکنند و شمایل مذهبی دارند و…، اما از روح و حقیقت دین بیگانهاند. تغییر در شاخصهای دینداری، موجب میشود که جامعه دینی، ظلم، دروغ، تملق، ریا، بیانصافی، فقر، عهدشکنی، نابلدی، بیتدبیری، مسئولیتناپذیری و… را تاب بیاورد، ولی بیمبالاتی در فرعی از فروع دین و ظواهر را هرگز!
نشانههای انحراف و تغییر فراوان است. برخی از این تغییرات، بهگونهای است که اگر کسی بخواهد «اصل» بگیرد و «بدل» را واگذارد، گویا دینی جدید آورده است؛ چنانکه امام صادق (ع) درباره آخرین امام (ع) میگوید: «هنگامی که قائم ما خروج کند، امر تازه، روش تازه و داوری جدیدی با خود میآورد.»(اثبات الهداه، ج 7، ص 83) اما بهواقع ایشان دین جدید نمیآورد؛ بلکه «او کاری را میکند که رسول خدا با سنتهای جاهلی کرد؛ [یعنی] سنتهای پیشین را از میان برمیدارد و اسلام را از نو آغاز میکند.» (نعمانی، الغیبه، ص 231)
باری؛ نمونههای فراوانی میتوان آورد که نشان میدهند دینداری در دوره ما دیگرگونه شده است؛ از آن میان است:
یک. حاشیهنشینی عدالت و اخلاق
دو. غلبه واگرایی بر همگرایی
سه. غلبه مناسک بیرونی بر ایمان درونزاد
چهار. غلبه سیاست بر دیانت