سیاستاندیشی حسن حنفی
حمیدرضا منصوریراد
حسن حنفی از جمله روشنفکران مصری است که به احیاء تمدن اسلامی میاندیشد. وی ایدههایی را برای برونرفت از احوال امروز جهان اسلام پیشنهاد داده است. او در منظومه فکری خود، موضعش را نسبت به رابطه سیاست و دین نیز عنوان کرده است.
حنفی بر این باور است که میان اسلام و سیاست تفکیکی وجود ندارد. او سیاست و حکومت را بخشی از اهداف اسلام میداند و آن را مورد توجه قرار میدهد. وی در همین خصوص، رویکرد جهان غرب به ارتباط میان دین و سیاست را نمیپذیرد و عنوان میکند که تجربه غرب در مورد رابطه دین و سیاست تجربه بدی بود اما در اسلام نمیتوان دین و سیاست را از هم جدا کرد، چون دنیا و آخرت از هم جدا نشدنی هستند. [1]
اما موضع حنفی در خصوص سیاست و دیانت را نمیباید با تفسیر مرسوم آن مقایسه کرد. حنفی از آنجا که به سکولاریسم باور دارد، دین اسلام را نیز دارای ریشههای سکولار میداند و مواردی از قبیل حقوق بشر، آزادی، عقلانیت را نیز در آموزههای دینی جستجو میکند. در نظر حنفی، اسلام با سکولاریسم مطابقت دارد و در مواردی که اختلافی میان این دو در میگیرد، میباید به جامعیت اسلام رجوع کرد.
وی رویکرد غرب نسبت به رابطه سیاست و اسلام را مورد نقد قرار میدهد. حنفی معتقد است که استعمار، سببساز آن شده است که برخی تصور کنند میان اسلام و سیاست، تمیز و اختلافی وجود دارد. وی اما صریحاً اعلام میکند که دو عامل اساسی بقای اجتماع و تمدن است: یکی دین و دیگری حکومت. حکومت در حوزه اجتماع با یک قدرت مرکزی، امور جاری مردم را سر و سامان میدهد. دین نیز در حوزه تمدن، انگیزه و حرکت لازم را برای ایجاد و حفظ تمدن به وجود میآورد. حنفی معتقد است که همه تمدنهای گذشته بشری از این دو عامل برخوردار بودهاند.[2]
اما یکی از نکاتی که حنفی به نیکی بر آن انگشت نهاده است، تمایزی است که میان دین اسلام و سایر ادیان در زمینه ورود به سیاست وجود دارد. وی عنوان میکند که در هر دینی، دو جریان وجود داشت: یکی جریان شکلگرا و رسمی که حافظ وضع موجود بود؛ جریان دوم جریانی بود که تعالی روحی و اخلاقی را مورد توجه قرار میداد و از هر گونه سویه سیاسی تهی بود. اما در اسلام، جریان سومی هم بهوجود آمد که آن همان رویکرد سیاسی و اجتماعی به دین و تشکیل حکومت است. در نگاه اسلام، دین تنها منحصر به اعمال عبادی و ایمانی نیست، بلکه به عرصه اجتماع نیز توجه میدهد و برای حل معضلات اجتماعی نیز سخنانی برای شنیدن دارد.
حنفی اما به این مهم نیز توجه میدهد که حضور دین اسلام در عرصه اجتماع و مناقشههای ایجاد شده در وادی سیاست، سبب شد که برخی تصور کنند که این منازعاتِ سیاسی، مناقشهای دینی است.
حنفی معتقد است که نقش مثبت دین در متحد کردن مسلمانان و بیدارگری آن، بیش از نقاط ضعف آن در وادی سیاست بوده است. حنفی بر همین اساس از ضرورت تشکیل حکومت اسلامی نیز سخن به میان میآورد. او ویژگیهایی را برای حکومت اسلامی بر میشمرد که در دیگر حکومتها وجود ندارد. وی بر همین اساس عنوان میکند که حکومت اسلامی، حکومت خودکامه نیست که فقط رئیس حکومت نظر خود را اعمال کند، بلکه حکومت قانونی است و حاکمان به شروطی مبتنی بر قرآن و سنت مقید هستند. او بر همین اساس عنوان میکند که حکومت اسلامی، حکومت قانون الهی است و قانونگذار خداوند است و این به معنای برتری حکومت دینی بر سایر حکومتهاست.
این نحوه موضع حنفی البته خالی از اشکال نیست. آیا میتوان احکامی را که در خصوص ارتداد از دل کتاب و سنت استنباط میشود مستند به حکم خدا کرد و عنوان داشت که این احکام، در جهان امروز مقبول خداوند است؟ آیا میتوان اداره جامعه را به صرف خمس و زکات که در کتاب و سنت از آن یاد شده، بسنده کرد و از قوانین مالیاتی و یا بانکی امروز صرف نظر کرد؟ مواضع حنفی در این خصوص البته شفاف نیست.
حنفی یکی دیگر از ویژگیهای حکومت اسلامی را در اطاعت از خدا و نه پیروی از اکثریت مردم میداند. وی عنوان میکند که در حکومت اسلامی بر همگان واجب است که از خدا تبعیت کنند، در حالی که در نظامهای غربی پیروی از اکثریت وجود دارد. حال ممکن است که این اکثریت بر اساس منافع شخصی خود به امری ناروا فرمان دهند، در حالی که در حکومت اسلامی، این منافع شخصی، جای خود را به اراده الهی میدهد و از هر گونه ظلم بر دیگری مصون است.
ویژگی دیگری که حنفی آن را به عنوان برتری حکومت اسلامی یاد میکند، زندگی بیآلایش حاکمان است. به تعبیر او، حکومت در اسلام تنها ابزاری است که مردم را به اهداف متعالیتری رهنمون میکند.
این نحوه مواضع حنفی، به نظر کمتر قرابتی با کل پروژه فکری او دارد. حنفی این ایدههای خود در خصوص مباحث سیاسی را نزدیک به سی سال پیش طرح کرده است. شاید وی امروز از این رویکردهای خود گذر کرده باشد. حنفی اما وقتی که از قرابت اسلام و سکولاریسم سخن میگوید، میباید به همعنانی سیاست و اسلام نیز حکم بدهد. هر چند که دستآوردهای سکولاریسم، بر این مهم بنا شدهاند که عقل بشری فصل الخطاب است و نیازی به حکمی ماورایی وجود ندارد. جمع میان سکولاریسم و حکومت اسلامی، قدری غریب به نظر میرسد. مگر اینکه چونان حسن حنفی، سکولاریسم را از دل اسلام استنباط کنیم و بر آن مُهر صحه نهیم.