کتابی در تبیین و نقد آراء حسن حنفی
سعید هوشیار
پرسشی که همیشه ذهن نواندیشان مسلمان را به خود مشغول داشته، پرسش از علل عقبماندگی جهان اسلام است. علاوه بر ایران، البته جهان عرب نیز به این مهم پرداختند. متفکران برجستهای به این مهم توجه دادند. در مصر این توجه بیش از دیگر کشورهای عرب بود و متفکران این کشور، ایده پردازیهای بسیاری در این زمینه به انجام رساندند. کتاب ” اسلام و تجدد در مصر” را نصرالله آقاجانی در راستای به تصویر کشیدن همین موضوع به رشته تحریر درآورده است. وی در این کتاب توجه اصلی را به روی آراء حسن حنفی قرار داده است. در این کتاب، تاریخچه نواندیشی نشان داده شده و آراء طهطاوی، احمد لطفی السید، علی عبدالرازق، طه حسین، خالد محمد خالد، سید جمال، محمد عبده و دیگرانی نیز به بحث گذاشته شده و مورد واکاوی قرارگرفته است. قسمت عمده این کتاب اما آراء حسن حنفی را به بحث گذاشته است.
نویسنده برخی از مبانی روششناسی اندیشه حنفی را برمیشمرد. او معتقد است که حنفی در طرح آراء خود، نسبیتگرایی را لحاظ کرده و با این متر و معیار به سروقت فهم حقیقت میرود. وی از حنفی نقل میکند که گفته بود: “تغییر شرایط اجتماعی و مطابقت با آن، اصلی ثابت است که اصول اساسی میراث اسلامی آن را تجویز کرده است”. از همین نسبیتگرایی است که کثرتگرایی نیز نمایان میشود. از همین روست که حنفی حتی ایمان و الحاد را نیز مفاهیمی نظری میداند که از واقعیتی عینی حکایت نمیکند. زیرا آنچه را برخی الحاد میدانند چهبسا عین ایمان باشد و برعکس، آنچه را ایمان تعبیر میکنند عین الحاد باشد.
یکی دیگر از مبانی فکر حنفی، “فایدهگرایی” است. بهزعم حنفی در میراث ما عقاید و نظریههای مختلفی وجود دارد که آن را اشاعره، معتزله و … مطرح کردهاند، ولی ما باید مطابق نیازهای عصری، برخی از آنها را انتخاب کنیم که مناسبتر هستند. ملاک این گزینش به فایده مندی آنها در شرایط اجتماعی خاص برمیگردد.
از دیگر مؤلفههای اندیشه حنفی، “قداست زدایی” است. نویسنده بر این باور است که حنفی، میکوشد تا میان دین و فهم دینی تمایز نهد و برداشتهای گذشتگان از دین را خالی از هرگونه قداست تلقی کند. از دیگر مبانی اندیشه حنفی، “تاریخی نگری” است. تلاش علمی حنفی معطوف به رویکرد تاریخی و تمدنی او است، زیرا برای هر دوره تاریخی و هر تمدنی، روحی قائل است. در این رویکرد، اندیشهها در شرایط تاریخی معین و در محیط تمدنی خاصی پدید میآیند، لذا هر فکری ازنظر حنفی فکری تمدنی و تعبیری از روح عصر خویش است. مطابق چنین مبنایی حنفی به این نتیجه میرسد که ذات و اصل دین فقط فرض امکانی است که جز از خلال تفسیرهای تاریخی مفسران وجود ندارد.
حنفی بر اساس آنچه در این کتاب عنوان شده است، دارای تفسیری سکولار از دین است. حنفی در رویکرد “تجدد و تراث” خود اعتقاد دارد که در شرایط این عصر، یعنی عقبماندگی، اشغال سرزمینهای اسلامی و رکود فکری، هدف اصلی باید استقلال و آزادی این سرزمینها باشد، درنتیجه اگر به الهیات، فلسفه، فقه و تصوف نیاز باشد باید الهیاتِ زمین، فلسفه زمین، فقه زمین، تصوف و شعر زمین پدید آید. عرفان باید عرفان انقلاب، فقه باید فقه پیش رفت و تفسیر دین، تفسیر از دین توسعه و ترقی باشد.
یکی از کلیدیترین مباحث حسن حنفی، سخن از غرب و مواجهه با آن است. این بحث نیز به نحو مبسوط در این کتاب پرداخته شده است. بهطورکلی حنفی اندیشه معاصر ما را در مواجهه با غرب در سه دیدگاه هجوم، دفاع، و گزینش در نوسان قرار میدهد. وی به اقتضای “آگاهی تاریخی”و از “منظر تمدنی”، رویکردی نقدی را پیشنهاد میدهد؛ یعنی درباره تراث قدیم یا تراث غرب موضع دفاعی یا هجومی نباید گرفت، بلکه باید هر دو را نقد کرد. تراثِ گذشته را باید مطابق نیازهای عصر جدید بازسازی کرد. ازنظر او باید بر پژوهشهای غربشناسی ما به جای جدل، هجوم یا دفاع منطق نقد و بازسازی حاکم باشد؛ در غیر این صورت هم چنان در حیرت به سر خواهیم برد.
نویسنده اما میکوشد تا این رویکردهای حنفی را نقد کند. وی معتقد است که حنفی کوشیده است تا غرب را محدود کند و جایگاه تاریخی آن را نشان دهد. این در حالی است که با محدود کردن غرب در جایگاه خود، هنوز غرب نقد نشده است. نقد باید قیمت غرب را تعیین کند؛ اما محدود کردن آن، اعتبار آن را برای تاریخ و جغرافیایش نقض نمیکند. و این همان نسبیت معرفتی، ارزشی و تمدنی است، درحالیکه رویکرد تهاجمی میتواند تعارض خود را با بخشی از غرب نه از آن نظر که مربوط به محیط و جغرافیای ما نیست، بلکه ازاینجهت که با حقائق و هستی و ارزشهای انسانی هماهنگ نیست، نشان دهد.
حنفی اما در مواجهه با متون دینی نیز میکوشد تا فهمی را به دست دهد که مطابق با دانشهای امروزی گردد. وی در حوزه روایات مدعی است که باید با بهرهگیری از علوم انسانی و اجتماعی نو و با توجه به تاریخی بودن شکل، ساختار و مضمون احادیث، از روش قدما در “نقد سندی” روایات به مرحله جدید امروزی، یعنی”نقد متن” روی آورد. به اعتقاد وی ساختار و شکل حدیث تابع قوانین و عوارض نقل شفاهی است و نیز مضمون یا موضوع آن مرتبط با عصر صدور روایت، شرایط، عادات، سنن و اقتضائات آن زمان است. نویسنده اما این نحوه از رویکرد حنفی را نقد میکند و بر این باور است که حنفی در ارزیابی ارتباط بین شأن نزولها و آیات وحی راه افراط رفته است. نویسنده معتقد است که حنفی به مغالطهای بنیادین فرورفته است که فهم آیات را تنها در چهارچوب تاریخی و اجتماعی آن قرار داده و تقدم شأن نزول بر آیات را به معنای تقدم واقع بر آیات گرفته است. پیرو این مغالطه به مغالطه دیگری افتاده که چون شأن نزولها همان احساسات و تجارب درونی افراد است، لذا تفسیر آیات به تفسیر آن تجارب درونی بازمیگردد. نویسنده سپس سؤالی را طرح میکند به این مضمون که به تعبیر حنفی احساسات و تجربه زنده درونی افراد چه نسبتی با قرآن دارد و چرا باید آن را بر آیات قرآن تحمیل کرد؟ آیا افراد یک عصر احساسات شبیه به هم دارند و از تجارب زنده یکسانی برخوردارند؟
سؤالاتی که میتوان از این متفکر مصری پرسید و منظومه فکری منقحتری را از وی انتظار برد. کتاب اسلام و تجدد در مصر را انتشارات بوستان کتاب در 496 صفحه در سال 1392 منتشر کرده است.