راه میانه حسن حنفی
سعید هوشیار
حسن حنفی (1935-) ازجمله نواندیشان معاصر عرب محسوب میشود. وی متفکری مصری است و صاحب کرسی فلسفه در دانشگاه قاهره است. حنفی در خانوادهای اهل هنر به دنیا آمده است. وی در جوانی به آموختن ساز ویولن پرداخته و تا نون نیز آن ساز را مینوازد. وی اما در هنگامه جوانی، انگیزههای انقلابی پر شوری نیز داشته و به فعالیتهای سیاسی نیز مشغول بوده است. بر همین اساس بود که به اخوان المسلمین پیوسته و در آن محفل به فعالیتهای سیاسی نیز اقدام میکرد. فعالیتهای سیاسی اما سبب دوری او از محیط علمی نشد. وی در دانشگاه سوربن پاریس به تحصیل فلسفه پرداخت. به مقام استادی نائل آمد و در دانشگاههای فرانسه، امریکا، بلژیک، آلمان و کویت نیز به تدریس پرداخت.
حنفی که در دانشگاههای مختلف جهان به تدریس پرداخته، بنای فکری خود را نیز بر منطق گفتگو قرار داده است. وی در همین خصوص کتابی را تحت عنوان “دعوت برای گفتگو” نگاشت. این کتاب اما از جانب محافظهکاران مصر، بهعنوان بدعت و کفر دانسته شد. حنفی با همین رویکردِ گفتگو است که در شورای تعامل متقابل که از 26 نخستوزیر و رئیسجمهور سابق تشکیل شده بود، نقش مشاور را بر عهده داشت و از ایدههای وی برای گفتگو میان ممالک و فرهنگها استفاده میشد. او همچنین عضو انجمن میان فرهنگی است که به تشویق گفتگو میان فیلسوفان از سراسر جهان میپردازد. وی در راستای همینگونه از فعالیتهایش، ازجمله امضاء کنندگان اصلی نامه سرگشادهای بود که به رهبران مسیحی نگاشته شد و به دعوت و صلح و درک متقابل توصیه شده بود. آن نامه مشهور، “کلمه مشترک میان ما و شما” نام داشت.
حسن حنفی همچنین از معدود نواندیشان عرب است که با اندیشه انقلاب اسلامی ایران نیز در سالهای نخست آن آشنا شد. او زمانی که در اروپا به سر میبرد، با علی شریعتی از نزدیک آشنا شد و دوستی برقرار کرد. وی حتی در روزهای نخست شکلگیری انقلاب اسلامی، برای آشنایی با دستگاه فکری امام خمینی درگیر مباحث ایشان در موضوع ولایتفقیه و حکومت اسلامی شد. وی بعدها عنوان کرد که اوایل انقلاب در ایران، کتابهای امام خمینی را با شور و شوقی زیاد در زیر پالتوی بلندی که میپوشیده، در بین طبقات دانشگاه قاهره جابهجا میکرده است. وی بعدها در سال 1386 نیز برای شرکت در همایش حکمت مطهر به ایران آمد.
حنفی اما بر آن است تا از میراث اسلامی در جهان جدید به دفاع بپردازد. وی به مجادله میان سنت و نوگرایی عطف توجه داده است و میکوشد در این خصوص به واکاوی و موشکافی دقیقی نائل آید. او در سال 1980 نوشتاری را با عنوان “التراث و التجدید موقفنا من التراث القدیم” را منتشر کرد. وی در راستای این کار، پروژهای را با عنوان من العقیده الی الثوره را در سال 1988 منتشر و در آن به بازخوانی سنت، توجه ویژه داد. وی همچنین کتاب مقدمه فی علم الاستغراب را بهمنظور نقد سنتهای غرب نگاشت. حنفی علاوه بر این، تاکنون کتب متعدد دیگری را به رشته تحریر درآورده است. برخی از آثار او عبارتند از: الدین و الثوره فی مصر (1988)، السیار الاسلامی (1981) سنج تربیه الجنس البشر (1977) فی فکرنا المعاصر (1976) دراسات اسلامیه (1981) من العقیده الی الثوره (1989).
حنفی در راستای دفاعی موجه از اسلام، بر آن است که دین اسلام میتواند موافقت با سکولاریسم داشته باشد. اگر جهان جدید آمیخته با مؤلفههای سکولار است، چه باک که دین اسلام نیز خالی از این مقوله نیست و میتوان به تمام قامت از آن دفاع کرد. وی در خصوص قرابت میان سکولاریسم و اسلام بر این باور است که: “سکولاریسم در لغت، نسبت نزدیکی با مفهوم زمان و نو شدن دارد و همین دلالت لغوی است که در فلسفه و اجتهاد، به کار متفکران میآید. چنان چه مجتهدین میتوانند سنتهای اسلامی را نوین کنند تا از عهده چالشهای عصر مدرن بر آیند. اما اگر سکولاریسم به معنای استدلال، تعقل، حقوق بشر، دموکراسی، آزادی، آگاهی (دانش) و جامعه مدنی باشد، باز هم اسلام با آن موافق است. زیرا شریعت در اسلام، بر مبنای مقاصدی چون احترام به زندگی بشری، اخلاقیات، شأن بشر و عدالت بنا شده است. به همین دلیل افراد محافظهکار از سکولاریسم میترسند ولی ترقی خواهان هراسی از آن ندارند. اسلام برای جهان است. یک دین دنیایی است و ازاینرو امکان سازگاری آن با عرفی شدن وجود دارد.”[1]
وی بر همین اساس، میکوشد تا میان اسلام و سکولاریسم پیوندی برقرار کند. راهکار حنفی این است که میباید از رویکردهای سنت گرایانه و محافظهکارانه عبور کرد و راه احیاگری و نوسازی را برگزید. راه اصلاح طلبانه نیز این است که آموزههای سنتی را میگیرد و در تفاسیر جدید و منطبق با چالشهای مدرن عرضه میکند. بنابراین مدرنیته، اصلاحطلبی و احیاگری، جزء مفاهیمی است که در بطن سکولاریسم اسلامی نهفته است.
بر همین مبناست که حنفی به غرب نیز، نگاهی یکسویه ندارد. وی بر این باور است که بهجای اینکه غرب را یک منبع آگاهی و دانش در نظر بگیریم، میتوانیم آن را یک موضوع مطالعه تلقی کنیم. در این صورت، غرب میتواند یک موضوع علم و دانش باشد نه یک مدل برای تمام فرهنگها. حنفی در این خصوص، از درافتادن در تمامی آموزههای غرب پروا میدهد و عنوان میکند که ما باید از غربگرایی رها شویم. چراکه غربگرایی یک واکنش بنیادگرایانه را در پی خواهد داشت. به تعبیر وی، بنیادگرایی و غربگرایی کنش و واکنش هستند. لذا گرایش به یکی، لاجرم دیگری را در پی خواهد داشت.
حنفی همچنین موانعی را در راه، اصلاح برمیشمرد و آنها را موردنقد قرار میدهد. به باور وی، یکی از اصلیترین موانع اصلاح، محافظهکاری و تقلید از گذشتگان است. این عامل، سبب میشود تا جلوی حرکت ما را بگیرد. عامل دومی که وی بهعنوان مانع اصلاح برمیشمرد، تقلید از غرب و جذب آن شدن است. وی در این خصوص عنوان میکند که: ما باید بدانیم که غرب یک تجربه جهان است، نه همه تجربه جهان. لذا مرید تام و تمام آن شدن، شایسته نیست. سومین عاملی که مانع راه اصلاح است، این مهم است که ما با واقعیتها برخورد نمیکنیم. بلکه با ایدهها و ایدئولوژیها سروکار داریم. به تعبیر او، ما واقعیت آزادی، عدالت اجتماعی و اتحاد را در نظر نمیگیریم و هنوز خود را پشت کتابها و نظریههایمان پنهان میکنیم. حنفی همچنین عامل سیاسی را نیز یکی از عواملی میداند که میتواند مانع اصلاح شود و راه را بر فهم صحیح از میراث اسلامی ببندد.
حنفی همچنین به رویکرد تاریخی از دین باور دارد. وی در این خصوص عنوان میکند که: قرآن تاریخی است، ولی حدیث تاریخیتر از قرآن بوده، تفسیر نیز تاریخیتر از قرآن و حدیث است و نیز سیره، تاریخیتر از اینها است. درنهایت، فقه است که تاریخیتر از همه اینها است. وی با مبنای تاریخی بودن احادیث، مفاد و معانی آن را ناظر به محیط جغرافیایی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و دینی اعراب زمان صدور روایات و گاه عرب جاهلیت میداند.[2] بر همین مبنا، وی بر پارهای از احکام فقهی خرده وارد میکند. آن را شایسته جهان جدید نمیداند. بهعنوان نمونه، ازنظر حنفی آنچه در فرهنگ قبیلهای بهعنوان قصاص چشم در مقابل چشم و نیکی در مقابل نیکی و مجازات در مقابل مجازات وجود دارد به دوران و شرایط معیّن تاریخی تعلق دارد، ولی درگذر زمان بهصورت امری دینی و فرازمانی و فرامکانی درآمده است.
حنفی بر این باور است که همه فرقههای اسلامی بر اساس شرایط مختلف فرهنگی پدید آمده است و هر یک بازتابی از آن شرایط است. لذا وی مدعی است که برخلاف نظر کسانی که میراث اسلامی را نمایانگر عنصر ثبات در برابر واقعیت اجتماعی متغیر دانستهاند، کثرت فرقههای اسلامی و مذاهب کلامی نشاندهنده تغییر و ثبات هر دو است.
حنفی با ایدههایی که درانداخته است، شایسته توجه و التفات بسیاری است. به نظر میرسد که پارهای از نواندیشان دینی در ایران نیز، ایدههای وی را موردتوجه قرار داده و از آن مدد گرفتهاند. مواجهه وی با سکولاریسم، میتواند یکی از الگوهای قابل تبعیت در جهان اسلام قرار گیرد. مواجهه وی با جهان غرب نیز ازجمله مواردی است که میتواند هم اصلاح گران دینی را به تأمل وادارد و هم سنتگرایان را مقبول افتد. راه میانهای که حنفی برگزیده است شاید الگوی مناسبی برای امروز جهان اسلام باشد.