روشنفکران دینی و فقه: نقدی بر دیدگاه دکتر فیرحی
مهدی کاظمی زمهریر
دکتر فیرحی در مصاحبه اخیر خود با ویژهنامه «صدودوازدهمین سالگرد انقلاب مشروطه در ایران» منتشر شده توسط روزنامه فرهیختگان، به نقادی روشنفکران دینی بهخاطر بیتوجهی به فقه سیاسی پرداخته است. وی در این مصاحبه میگوید: «در دوران دانشجویی و حتی الان، احساس میکنم جریان روشنفکری ما با تکیه بر فلسفه و کلام و غفلت از تأثیر فقه و امکانات فقه در حوزه زندگی سیاسی باعث تأخیر در توسعه سیاسی کشور شده است». (ص 45) با فرض اینکه این نقد ناظر به روشنفکران دینی مسلمان پس از انقلاب است به بررسی آن خواهم پرداخت. انشاء الله در فرصتی دیگر دیدگاه روشنفکران عصر قاجار و پهلوی اول را در مورد فقه بررسی خواهم داد.
1. با نگاهی به کارنامه روشنفکرانی مانند بازرگان، سروش، شبستری و شاگردان ایشان که پس از انقلاب گفتمان روشنفکری دینی را بسط و ترویج دادهاند، میتوان گفت نقد دکتر فیرحی چندان وارد نیست. نه تنها روشنفکران دینی پس از انقلاب از اهمیت تحول فقه و امکانات آن برای زیست دینی غافل نبودند، بلکه بخش مهمی از پروژه ایشان معطوف به فراهم آوردن زبان فنی لازم برای ساخت ” فقه پویا ” یا ” فقه مدرن ” گردیده است. درواقع، بازرگان از اولین سخنگویان اصلاح حوزه و ضرورت بازسازی سنت حوزوی برای پاسخگویی به مسائل و مشکلات عصر جدید است. وی در مقالهای تحت عنوان «انتظارات مردم از مراجع» در کتاب «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت» که در سال 1341، پس از فوت آیتالله بروجردی نگاشته شده است، برداشت نسل جوان و نواندیش دینی را از اسلام و نسبت آن با امور سیاسی و اجتماعی عیان میسازد. بازرگان در این مقاله ضمن بیان این نکته که مقلدین سنتی در زمانه وی یا در اقلیت هستند و یا «روزبهروز از تعداد و اهمیتشان خیلی کاسته میشود»، خواهان توجه فقه به مسائل معاصر با رعایت عنصر زمان و مکان است. از نظر وی چون هر مسئلهای که درباره مصالح دین و دنیای مسلمان مطرح شود خصلت شرعی دارد، خواهان پاسخگویی فقیهان به این مسائل میگردد. (بازرگان، 1341: 104) همچنین، پروژه معرفتشناسانه “قبض و بسط تئوریک شریعت ” دکتر سروش و رویکرد هرمنوتیکی مجتهد شبستری در کتاب ” هرمنوتیک کتاب و سنت” با هدف ساخت مجموعهای از گزارههای کلیدی برای نحوه فهم شریعت و سنت فقهی به شیوهای روزآمد طرح شده است. همچنین، میتوان از ابوالقاسم فنایی و ایده «تقدم اخلاق بر فقه» وی سخن گفت که نه برای گذار از فقه بلکه برای فراهم آوردن چارچوبهای اخلاقی لازم برای تأسیس فقه اجتماعی نوین طرح گردیده است.
2. با نگاهی به مصاحبه دکتر فیرحی میتوان مجموعهای از گزارههای کلیدی و مفروضاتی را یافت که مصاحبهشونده بهسادگی آنها را بهکار میگیرد، بدون آنکه به خواننده در مورد پیشینه ورود آنها به زبان دینشناسانه دوران معاصر در ایران توضیحی عرضه نماید. این گزارهها که برای فهم پروژه فکری دکتر فیرحی یعنی ساخت فقه مدرن ضروری هستند بدون رجوع به مباحث کلامی و روششناسانه روشنفکران دینی پس از انقلاب قابل فهم نیستند. دکتر فیرحی میگوید: «فقه یک دانش است و ممکن است به قدیم و جدید تقسیم شود، پوست بیندازد و سرانجام هم با دنیای جدید خودش را تطبیق دهد و در عین حال برای آن حرف بزند و شرط بگذارد و قالبی که برای مسلمانان مناسب است را پیدا کند.» (ص 44)؛ «فقه هم یک دانش است، یک بار در قالب سنت قرار میگیرد و یک بار ممکن است از این امر خلاص باشد.» (ص 45)؛ «همانطور که در مواجهه با فلسفه سیاسی یونان افلاطون به مذاق شما خوش آمد و ارسطو نه، ممکن است در فقه هم نظریههای فقهی اقتدارگرا به مذاق شما خوش آید و نظریههای فقهی دموکراتیک به مزاق شما خوش نیاید.» (ص 45)؛ «متن هزار و یک امکانات دارد. به متن نگاه میکنید یکی دو تکیه گاهی دارید که از اقتدار صحبت میکند و دهها چیز دیگر هم دارد که از دموکراسی صحبت میکند. چرا این را ذیل آن ببینیم ولی آن را ذیل این نبینیم؟» (ص 46)؛ «نص عرفی نمیشود ولی همیشه فهم نص موقت است. خود نص کامل است، اما فهم آن موقت است… تغییر نظریه به معنای تغییر فهم از نص است اما نه اینکه نص تغییر پیدا کند.» (ص 46)
3. نقل قولهای بالا بدون رجوع به سنت روشنفکری و امکانات زبانی که برای تفسیر و فهم سنت فراهم آورده است، قابل طرح نیست. در واقع، با تلاش این روشنفکران است که نگاه ایستا به فقه و شریعت، به نگرشی پویا تبدیل گردید و امکان سخن گفتن از فقه سنتی و مدرن، و تأثیرپذیری فقه از زمانه فراهم شد. جدیت روشنفکران در عمومیسازی این انگارهها، به سطحی از موفقیت رسیده است که مصاحبهشونده امروز به سادگی از آنها برای توضیح پروژه فکری خود و فهم سنت فقهی استفاده میکند، بدون آنکه از بداعت و تعارض آن با روایت سنتی حوزویان از فقه سخن بگوید. گویی که این برداشتها روایتی متعارف از فقه و شریعت در میان مسلمانان و فقیهان از گذشته دور بوده است.
4. در نهایت در مورد این گزاره و اتهام دکتر فیرحی به روشنفکران که غفلت از فقه و امکانات آن، باعث عقب افتادن توسعه سیاسی گردید، میبایست یک نکته را از منظر تاریخی طرح نمایم. با رجوع به تجربه تاریخی معاصر میتوان مدعی شد که نگرش روشنفکران دینی به فقه و امکانات آن در حکمرانی نه تنها بدبینانه نبود، بلکه ائتلاف روشنفکران دینی با حوزویان در انقلاب ریشه در خوشبینی ایشان به امکان پیوند زبان فقهی با زبان سیاسی مدرن داشت. پس از پیروزی و تثبیت انقلاب به تدریج این خوشبینی به مجادله و بدبینی تبدیل شد؛ اختلاف دولت دوران جنگ با اعضای شورای نگهبان در حوزههای مختلف حکمرانی، نقطه ظهور برجسته آن بود. در واکنش به ظهور این مجادلات است که ضرورت فراتر رفتن از فقه سنتی هم در میان رهبران سیاسی و هم روشنفکران احساس گردید. به نحوی که امام خمینی (ره)، این گفته که «حکومت در چارچوب احکام الهی دارای اختیار است» را بهکلی برخلاف دیدگاههای خود میدانست (فوزی، 1384: 127) و نتیجه کاربرد فقه سنتی بدون توجه به شرایط زمان و مکان را این میدانست که «تمدن جدید بهکلی از بین برود و مردم کوخنشین بوده و یا برای همیشه در صحراها زندگی نمایند». (همان:109-110)
5. روشنفکران دینی بهدرستی متفطن این مسئله شدند که گذار از بحران فوق نیازمند دو چرخش مهم روششناختی و جهاننگرانه از عالم سنتی است، زیرا که آنچه فقه سنتی را در تقابل با نیازهای حکمرانی قرار داد نه احکام جزئی آن بلکه رویکرد کلی مندرج در فقه سنتی نسبت به جایگاه انسان در حیات اجتماعی و نقش دولت در زندگی روزمره بود. بنابراین، روشنفکران تلاش کردند از حیث روشی ایده پویایی معرفت و خصلت بشری معارف سنتی را پیش کشند؛ و از حیث جهانشناختی بر تمایز عالم جدید از قدیم دست گذاشتند و نیاز عالم مدرن را به فهمی متفاوت از انسان، جایگاه انسان در اجتماع و نسبت آن با دولت گوشزد کردند. این ایدهها امروز اگرچه به گزارههای نسبتاً” متعارف و شایعی تبدیل شده است و مددکار پژوهشگران برای عرضه فهم متمایزی از سنت فقهی است، اما در زمانه طرح آنها، جدل برانگیز و با طرد نظریهپردازانشان همراه بوده است.
منابع:
ـ ویژهنامه صد و دوازدهمین سالگرد انقلاب مشروطه در ایران، روزنامه فرهیختگان، 14 مرداد، 1397.
ـ فوزی تویسرکانی، یحیی، تحولات اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران (1357-1380) (جلد دوم)، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1384.
ـ بازرگان، مهدی، ” انتظارات مردم از مراجع” در: بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1341.
کاملاً زوایای پنهان موضوع مصاحبه روشن شده است
مبانی اجتهاد در فقه متعلق به چهارده قرن پیش است ، از مبانی متعلق به دنیای آن روز بعید است که راه حلی برای مسائل امروز به دست داد . با توجه به اینکه مبانی فقه سنت است و نه کتاب .
بانظرشماکاملاموافقم ! اسلام فقاهتی هرچه درچنته داشته دراین چهل سال بیرون داده هنگام آنستکه به هسته اسلام که همانا توحیدواخلاق ورحمانیتست تمسک جوییم واداره جامعه رابه اهل فن علوم انسانی واقتصاد جدیدوحقوق بسپاریم انشااله….