مروت و مدارا؛ سیره عملی امام با مخالفان
عبدالرحیم اباذری
از سال 1342 که انقلاب بزرگ اسلامی ایران تحت رهبری حضرت امام خمینی (ره) آغاز شد، بعضی از شخصیتهای برجسته حوزوی بنا به برداشتها و اختلاف سلیقههایی که با دیدگاههای امام داشتند، با انقلاب همراهی نکرده و هرکدام برای خود دلایلی مطرح میکردند که در جای خود به آن پرداخته شده است.
بعد از پیروزی نیز مواردی پیش آمد حتی نظرات برخی از شاگردان امام، مخالف نظر ایشان شد؛ در این میان سیره عملی خمینی کبیر احترام و تکریم و حفظ حرمت و در مواردی حتی دفاع از آن بزرگان بود.
مرحوم آیتالله آقا شیخ مرتضی حائری با اینکه نسبت به مسائل انقلاب موضع منفی و گاهی تندی داشتند اما امام از ایشان نیز تکریم میکردند. آقای سید حمید روحانی مینویسد وقتی میخواستم اسامی شاگردان امام را در جلد اول کتاب نهضت بیاورم، لیست آن را تهیه کرده و تقدیم ایشان دادم تا ملاحظه و تاییدکنند. درآن لیست آیتالله منتظری را نفر اول آورده بودم و آقا شیخ مرتضی نفر دوم بود، حضرت امام چون متوجه شدند روی آقای منتظری خط کشیدند و نوشتند که آقا مرتضی نفر اول بیاید. وقتی هم آقای حائری از دنیا رفت امام طی پیام مهمی از ایشان به طور شایسته و مناسبشان تجلیل کردند.
معروف است که مرحوم آیتالله سید محمد روحانی یکی از مخالفان سر سخت امام در حوزه نجف بود و موضعگیریهای تندی از ایشان علیه امام نیز گزارش شده است اما وقتی بعد از پیروزی انقلاب، ایشان به ایران آمدند بیدرنگ مورد استقبال امام قرار گرفتند. رهبر کبیر انقلاب فرزندشان حاج احمدآقا را به استقبال ایشان فرستادند و ضمن خوشآمد گویی، درخواست کردند هرگونه نیاز و کمکی باشد احمد در خدمت است.
در این میان برخی طلاب جوان و احساساتی که تحمل این عدم همراهیها را نداشتند گاهی واکنشهای تندی علیه این بزرگان از خود بروز میدادند و فضای حوزه را خراب و آلوده میکردند که هرگز موافق نظر حضرت امام نبود. آن وقتها چون این تنشها به اوج خود رسید، یک روز امام اطرافیان و نزدیکان و اعضای بیت و دفترشان در قم را جمع کردند و به آنها توصیه و تاکید فرمودند: «کسی حق ندارد در منزل من پشت سر علما حرف بزند.»
بعد که به نجف تبعید شدند و چون بعضی خبرهایی شنیدند بیدرنگ از آنجا نیز طی نامهای، خطاب به مرحوم آیتالله پسندیده توصیه و تاکید میکنند: «آنهایی را که به بزرگان و مراجع اسائه ادب و توهین میکنند به دفتر و بیتشان راه ندهد.»
علاوه، در یک سخنرانی مفصل خطاب به طلاب تأکید میکنند که تندرویها را نسبت به بزرگان و مراجع کنار بگذارند بعد آن جمله معروف خویش را میفرمایند:
«… و من یک نصیحت میکنم به بچههای طلاب؛ طلاب جوان که تازه آمدهاند و حاد و تندند؛ و آن این است که آقایان! متوجه باشید اگر چنانچه شَطْر کلمهای به یک نفر از مراجع اسلام، شطر کلمهای اهانت بکند کسی به یک نفر از مراجع اسلام، بین او و خدای تبارک و تعالی ولایت منقطع میشود. کوچک فرض میکنید؟! …توبهتان مشکل است قبول بشود!»
بعد از پیروزی نهضت نیز خمینی کبیر با اینکه در اوج قدرت بودند اما نسبت به مخالفان و به خصوص مراجع معظم تقلید کمال تواضع را داشتند، به طوری که چندین بار به دیدار آنان رفتند. در ماجرای اهانت به آیتالله شریعتمداری فوری به دیدن ایشان رفتند با اینکه در ورودی منزل مورد هتک حرمت اطرافیان قرار گرفتند، اما هرگز ارتباط خویش را با ایشان قطع نکردند! در ماجرای غائله حزب خلق مسلمان تلاش بسیاری کردند تا ایشان را از این فضا دور کنند، در سه مرحله مرحوم آقای فلسفی را به خدمت ایشان فرستادند، متاسفانه نتیجهای حاصل نشد.
از مرحوم آیتالله ملکوتی شنیدم بارها نقل میکرد؛ وقتی آیتالله شریعتمداری اصرار داشتند که استانداران و امام جمعههای آذربایجان را ایشان منصوب و تعیین کنند در این مورد اعضای جامعه مدرسین جلسهای در منزل یکی از اعضای محترم برگزار کرده بودند، آغاز جلسه مرحوم حاج احمد آقا از طرف امام پیام آورد که در آن امام به اعضای جامعه توصیه داشتند در این مورد کاری نداشته باشند و بگذارند آقای شریعتمداری هر طور صلاح میدانند عمل کنند. در حالی که آقای مهندس بازرگان که نخست وزیروقت و مرید آقای شریعتمداری بود به این اقدام اعتراض جدی داشت و آن را خلاف قانون میدانست.
بارها از مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی شنیدم، میفرمود: در جلسهای با حضور سران قوا، محضر حضرت امام بودیم، مطرح شد که فلان گروه ضد حوزه و روحانیت هستند، امام فرمودند: آنها ضد روحانیت نیستند، بلکه با شخص شماها مخالف هستند؛ میخواهند شماها نباشید بعد یکی از حاضران گفت: آقا اینها ضد شما هستند؛ امام جواب دادند: «ضد من باشند چه میشود؟، مگر من اصول دین هستم؟!»
قرائن و شواهد بسیاری وجود دارد و نشان میدهد که امام در موارد متعدد و مشابه نسبت به مخالفان معمولاً کوتاه میآمدند حتی در مورد اعلان رؤیت هلال که از وظایف و مختصات حاکم اسلامی است، همیشه مردم و مسئولان را به دفاتر مراجع و به خصوص دفتر آیتالله گلپایگانی ارجاع میدادند؛ همین طور در اداره حوزه و تعیین اعضای شورای مدیریت و امثال ذالک چندان دخالتی نمیکردند.
نسبت به ساحت مراجع و بزرگان حالت خضوع و تواضع ستودنی داشتند در نقلی آمده به حالات معنوی مرحوم آیتالله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی غبطه میخوردند و این را گاهی بر زبان میآوردند و تصریح میکردند؛ حتی در اوائل پیروزی با اینکه در اوج قدرت بودند ولایت را در وجود ایشان میبینند و طی پیامی توسط حاج احمد آقا از آن مرحوم در خواست میکنند که شما این اجازه را به من بدهید و ولایتتان را به من تفویض کنید تا من بتوانم در امور انقلاب و کشور تصمیم بگیرم.
نقش تخریبی افراطیون
متأسفانه بهرغم این ارتباط صمیمانه، یک سری افراد تندور و محافل افراطی، حضور کاسهای داغتر از آش داشتند، به نام دفاع از امام و انقلاب، با یک سری رفتارها، کردارها و گفتارهای ناشیانه مرتب به این ارتباطهای مثبت و صمیمانه آسیبهای جدی وارد میکردند، در ماجرای تهیه و چاپ لیست اسامی شاگردان امام که در پیش اشاره شد خود آقای سید حمید روحانی تصریح دارد با اینکه امام نوشتند و تاکید کردند نام آقای حائری مقدم بر آقای منتظری شود ولی وی بر خلاف نظر امام، پافشاری کرده آقای منتظری را جلوتر میآورد!
در حوزه نجف همه میدانند با وجود اختلاف نظرهایی که امام با سایر مراجع معظم تقلید داشتند ولی ارتباط، احترام و اعتماد متقابل همچنان بر قرار بود، در چند مورد شخص امام در مقابل هتک حرمت بعثیها نسبت به ساحت مرجعیت نجف، از حریم آن بزرگان حمایت جدی کردند و با ایادی دولت عراق درگیر شدند. حتی فرزندشان آقا مصطفی در درس اکثر همان مراجع شرکت کرده و بهره علمی میبرد. اینکه نماز میت حاج آقا مصطفی، توسط آیتالله خوئی اقامه میشود؛ از اوج اعتماد و ارتباط امام به آن مرجع بزرگ حکایت دارد،
اما در مقابل، از سوی برخی افراد تندرو و کسانی که خود را منصوب به امام میدانستند، طی تحلیلهایی همین مراجع «ارتجاع نجف» نامیده شدند، فعالیتهای علمی، دینی، فرهنگی و سیاسی دو دهه امام موسی صدر و شهید سید محمد باقر صدر در لبنان و حوزه نجف «کمر بند امنیتی برای اسرائیل» معرفی گردیدند. به گفته آقای سید صادق طباطبایی وقتی بخشی از این حرکتهای تفرقه افکنانه به امام گزارش میشود، چون نزدیک نماز مغرب بود امام از شدت ناراحتی رکعات نماز را قاطی میکنند، معلوم میشود ایشان چقدر از این گونه حرکتهای افراطی منزجر و متنفر بودند.
همین فضای ساختگی توسط تندروها سبب شد، پس از پیروزی، نزدیک به دو دهه آیت االه خویی و امام موسی صدر در ایران کاملاً بایکوت خبری و رسانهای بشوند، کسی جرات نمیکرد اسمی از آن بزرگان بر زبان بیاورد. شهریه آیتالله خویی در شهرستانها به صورت قاچاقی و مخفیانه به طلاب و روحانیون پرداخت میشد؛ نمایندگان ایشان در شهرستانها و مراکز استانها، متهم به انواع و اقسام اتهامات واهی گرفتار، تحت تعقیب و منزوی بودند.
جالب است در همین ایام، همزمان ارتباط امام با آقای خویی و خانواده صدر به گونه صمیمانه و عادی برقرار بود؛ در سال 1363 وقتی سید جمال فرزند بزرگ آقای خویی در ایران فوت کرد، حضرت امام طی پیام محبت آمیز به آیتالله خویی تسلیت گفته و به توصیه ایشان، پیکر سید جمال در بالاسر حرم حضرت معصومه (ع) با احترام به خاک سپرده میشود، چنانکه در فوت داماد ایشان، آیتالله سید احمد مستنبط در سال 1364 نیز پیام تسلیت صادر میکنند.
سیاست تعدیل در سیره امام
در هشت سال دفاع مقدس که حضرت امام خمینی از دولت وقت آقای میر حسین موسوی حمایت قاطع میکردند، بعضی از اعضای جامعه مدرسین و نمایندگان مجلس به توجیه اینکه اوامر رهبری ارشادی است و نه مولوی به مخالفت جدی با آن دولت موضع میگرفتند وتعداد آنها در مجلس به 99 نفر معروف شده بود. در این مقطع تاریخی چون جریان چپ و اصلاح طلبان حاکم بودند جناح راست و اصولگرایان در اقلیت، تنگنا و انزوا قرار داشتند و در میان مردم نمیتوانستند ظاهر بشوند. حتی وقتی حضرت امام گاهی صحبت از اسلام آمریکایی میکردند مصداق بارزش در اذهان مردم همین مخالفان دولت تداعی میشد.
در پی آن یک روز جمعه مردم هجوم آوردند و از سخنرانی قبل از خطبههای نماز جمعه قم که توسط مرحوم آیتالله آذری قمی ایراد میشد مانع شدند؛ در مهدیه تهران سخنرانی آیتالله محمد یزدی را به هم زدند و ایشان را از منبر پایین آوردند. چون این دو بزرگوار از رهبران 99 نفر در مجلس به شمار میآمدند. یک هفته در نماز جمعه قم، مردم طومار بلندی را امضا میکردند و در آن خواستار اخراج این دو نماینده از مجلس بودند.
به خاطر همین فضای موجود، اغلب طلاب جوان علیه جامعه مدرسین حرکتهای تندی داشتند و زیر بار برنامههای آنان نمیرفتند و در مقابل جامعه مدرسین، مجمع نمایندگان طلاب را تشکیل دادند.
در این میان حضرت امام خمینی سعی و تلاش میکردند نقاط ضعف هردو طرف را نقد و تعدیل کرده و آنها را مدیریت کنند و در نهایت طرفین را کنار هم و برای هم قرار بدهند. امام در دفاع از دولت با اینکه تشری به مخالفان زده و فرموده بودند: «شما نانوایی یک شهر را نمیتوانید اداره بکنید از جان این دولت چه میخواهید؟!» از سوی دیگر به طلاب جوان هم پیام و هشدار میدادند جذب جامعه مدرسین شوند و میفرمودند: «تندروی عاقبت خوبی ندارد و باعث شکست شده و شما را به دامن اسلامی آمریکایی سوق میدهد.» یعنی اگر خودتان را تعدیل نکنید به همان نقطه ضعفی گرفتار میشوید که امروز مخالفان خود را به آن متهم میکنید.
از سوی دیگر وقتی در اثر همین فضای موجود رهبران جناح مخالف دولت در مجلس، حضرات آیات: آذری قمی و محمد یزدی در انتخابات مجلس شورای اسلامی رأی نیاوردند و به تعبیری توسط مردم از مجلس اخراج شدند، امام در یک اقدام حمایتی و تعدیلی، طی حکمی آقای یزدی را به عضویت شورای نگهبان منصوب کردند و از آقای آذری قمی هم به گونه دیگر از قبیل کمک مالی در جهت تأسیس موسسه تحقیقاتی دلجویی نمودند. در همین حال از تشکیل و آغاز فعالیت مجمع نمایندگان طلاب جوان نیز حمایت همه جانبه کردند.
در سیره و سیاست خمینی کبیر نفی مطلق افراد و اشخاص و گروهها و جناحها هیچ جایگاهی نداشت، ایشان میخواستند همه گروهها با همه اختلافات، سلایق و گرایشی که دارند بتوانند در خدمت انقلاب، نظام و مردم باشند. در کنار «جامعه روحانیت مبارز» از «مجمع روحانیون مبارز» نیز حمایت میکردند؛ در قاموس رهبر کبیر انقلاب هیچ کسی حق نداشت خودش را حق مطلق بداند و دیگران را باطل مطلق، خودش را قسیم الجنه و النار فرض کرده و بهشت و جهنم را در میان مردم و جناحها تقسیم کند و مغازه مغفرت نامه فروشی باز نماید.
با کمال تأسف در آن مقطع تاریخی، برخی محافل تندرو این سیرهٔ تعدیلی امام را نادیده گرفتند و بر خلاف نظر ایشان به بعضی مراجع معظم وقت و شخصیتهای دیگر هتک حرمت کردند و هر کدام از آنها را به نحوی منزوی ساختند. در واقع امام را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند در این ماجراها، تندروهای هردو جناح چپ و راست، اصولگرا و اصلاح طلب مؤثر بودند.
به یقین اگر به سیره امام عمل میشد سرنوشت مرحوم آیتالله شریعتمداری غیر از آن چه اتفاق افتاد رقم میخورد و حضرات آیات عظام: سید صادق روحانی و سید حسن قمی آن گونه حبس خانگی نمیشدند و شخصیتهای ریشه دار و محترم حوزه و دانشگاه مانند دکتر احمد مهدوی دامغانی به خارج نمیرفتند.
آن ایام اگر چه افراطیون با این حرکتهای غیر منطقی خیال میکردند مشکل نظام جمهوری اسلامی را برطرف میسازند اما متوجه نبودند، واقعاً روی شاخه نشسته و بُن میبرند و به ساختار سالم و ریشه هزار ساله مرجعیت شیعه تیشه میزنند! متاسفانه امروز به جایی رسیدیم اگر یک مرجع تقلید به جاسوسی و ارتباط با بیگانگان متهم بشود مردم به آسانی و راحت آن را قبول میکنند، اما برای جاسوسی و خیانت دیگران سند و دلیل میطلبند! بعضیها خواستند نظام اسلامی و ولایت فقیه را به خیال خود تقویت و پشتیبانی کنند نا خواسته تیشه به ریشه هر دو زدند.
بعد از رحلت حضرت امام، این سیرهٔ حسنه توسط رهبر معظم انقلاب نیز به طور جدی دنبال میشد، سال 1371، هنگام رحلت آیتالله خویی، معظم له طی پیام تاریخی، طلسم 14 ساله علیه آن مرجع بزرگ را شکستند و از مقام علمی، خدمات دینی، عمرانی و حوزوی ایشان تجلیل کردند. در اقدامی دیگر زمینه رفع حصر آیتالله قمی و آیتالله روحانی را فراهم آوردند حتی به توصیه ایشان، آقای قمی به حج عمره مشرف شدند. از بزرگی شنیدم نقل میکرد: وقتی یک دوره فقه (بیع) آقای شریعتمداری چاپ شد و آن را خدمت رهبری بردم خوشحال شدند و فرمودند خوب است سایر آثار از جمله یک دوره اصول ایشان هم چاپ بشود. حتی هنگامی که در جلد دوم نهضت امام خمینی، دکتر علی شریعتی توسط مؤلف کتاب، متهم به همکاری با ساواک و ایادی آن معرفی شد، معظم له موضع صریح و قاطع گرفته و کتبی نوشتند: «به نظر من و با شناختی که از دکتر داشتم … شاکلهٔ او با نوکری ساواک سازگار نبود.»
در کنار همه اینها باز یک عدهای کاسههای داغتر از آش شدند، همهٔ کاسه و کوزهها را به هم زدند، برخلاف نظر امام و رهبری، برخلاف مصوبه شورای تأمین استان و برغم توصیهها و درخواستهای آیتالله جوادی آملی و مرحوم آیتالله مشکینی، به بیت و حسینیه آیتالله منتظری و بعدها به تحریک جریان انحرافی به دفتر آیتالله صانعی هجوم آوردند و کاری کردند که مایه شرمندگی برای همه شد.
در ماجرای بیت آقای منتظری یکی از صحنه گردانان اصلی به نگارنده میگفت: چون میدانستیم اگر رهبری بفهمند مانع خواهند شد به مخابرات گفتیم ارتباط تلفنی میان قم – تهران را قطع کردند، غروب آن روز وقتی کار را تمام کردیم، ارتباط بین شهری برقرار شد. به او گفتم: پس اطاعت از ولی فقیه و پیروی از اوامر رهبری چه میشود؟! در جواب گفت: بعضی مواقع آدم به وظیفه و تشخیص خود باید عمل کند، بعد هم برای «خودسری» و «کله شقی» خود دلیل و استدلال آورد و گفت: در صدر اسلام و جنگ نهروان هم، نبایستی مالک اشتر به توصیه امام علی علیه السلام عمل میکرد بلکه میرفت شیوخ نهروان را میکشت تا سرنوشت جنگ به حکمیت منتهی نمیشد!
متاسفانه از آن روزی که این گونه آدمهای کوچک مغز، داعشی مسلک و خوارج پیشه وارد عرصههای سیاسی، امنیتی و اجرایی شدند و سیره حسنه امام و رهبری را دور زدند و انسانهای بزرگ، شریف و ریشه دار را منزوی کرده و از قطار انقلاب بیرون انداختند، مشکلات کشور نیز رو به فزونی گذاشت. همینها بودند که پل پیروزی برای حاکمیت یه جریان انحرافی شدند که هیچ اعتقادی به حوزه و روحانیت و مرجعیت نداشتند و با زبانحال ندای «امام زمان منهای مرجعیت» سر میدادند و اصرار میورزیدند که خودشان مستقیماً با امام زمان در تماس و ارتباط باشند.، اینها آمدند سنگی را به چاه ویل انقلاب و نظام انداختند که امروز صد عاقل نمیتوانند بیرون بیاورند.
چه باید کرد
امروز با اینکه از دوران حاکمیت جریان انحرافی 5 سال سپری شده اما هنوز رسوبات افکار انحرافی و رذائل اخلاقی آنان در لایههای جامعه میان برخی افراد و محافل مشاهده میشود و نیاز به پاکسازی اساسی و دراز مدت دارد اگر میخواهیم مشکلات نظام، کشور، انقلاب و مردم بر طرف شود در مرحله نخست باید از ادامه نفوذ این فرهنگ غلط و فکر التقاطی مانع شویم، در مرحله بعدی باید با اشراف و هدایت رهبری به سیرهٔ حسنه امام و افکار و اندیشههای ناب حواریون امام برگردیم، باید نیرویهای اصیل و انقلابی از هر دو طرف اختلافات و درگیریهای جناحی را تمام کنند، همدیگر را تحمل کنند و در کنار هم باشند و در نهایت عرصهها و فرصتها را از چنگ افراطیون و تندروهای طرفین و آدمهای کوچک مغز گرفته و مردم را از سلطه تحمیلی آنان رها سازند.
مروت و مدارای ایشان با مرحوم ایت الله شریعتمداری زبان زد خاص و عام است.