«سند الگوی پیشرفت» در هالهای از ابهام
محمدتقی سهرابیفر
آنچه در چهلمین سال انقلاب اسلامی به عنوان «سند» ارائه میشود اهمیتی مضاعف دارد. این سند درجه و اعتبار نهادهای فکریِ نظام اسلامی را به نمایش میگذارد از اینرو دقت و شفافیت در آن امری اجتنابناپذیر است. یکی از مشکلاتِ مرسوم در اعلان نظرهایِ رسمی عدم ورود به مباحث چالشی است. مسکوت گذاردن، کلیگویی و…. شاید در فضاهای علمی مشکلی ایجاد نکند اما در مقام عمل بدون تعیین تکلیف این مباحث، نمیتوان نتیجهای درخور داشت. بنده با توجه به اهمیتِ موضوع نکاتی چند از جمله برخی ابهامات را عرض میکنم، باشد که گامی کوچک در راستای تکمیل سندِ مزبور باشد.
1. «پیشرفت» به عنوان یکی از کلیدواژههای این سند، تعریف نشده است. مسلم است که منظور از آن با پیشرفت و توسعه دنیای غرب متفاوت است.
2. با توجه به متفاوت بودن معنای «پیشرفت» در این سند، بیان این نکته که در سال 1444 جزءِ چند کشور پیشرفته آسیا و جهان میشویم، مبهم خواهد شد.
3. یکی از ویژگیهای سندِ قوی و پویا آن است که بسته و تمام شده نباشد، یعنی خود امکان تغییر و بهروز شدن را در خود داشته باشد. این امکان در بندهایِ سند دیده نمیشود.
4. «در سال ۱۴۴۴ هجری شمسی مردم ایران دیندار، عموماً پیرو قرآن کریم، سنت پیامبر (ص) و اهلبیت (ع) ….» برنامههایی که یک طرفش مربوط به اراده و تلاشِ آحادِ انسانها و طرف دیگر آن وابسته به مقدار لطف و تفضل الهی است، برای به نتیجه رسیدن آنها نمیتوان زمان تعیین کرد طبق صریح قرآن هدایت انسانها حتی در اختیار شخص پیامبر (ص) نیست و هدایت تنها بهوسیله خداوند متعال با لحاظِ نوعِ تلاشِ انسان و … صورت میگیرد. آنچه در اختیار حاکمان و مسئولان است زمینهسازی است اما اینکه این زمینهسازی در چه تعداد از انسانها و در چه مدت زمانی مثمر ثمر واقع شود، معلوم نیست. باید توجه داشته باشیم که انسانها رکن اصلی این آرمان هستند و باور و ایمانِ آنها امری درونی است و لذا صرفِ تصمیم و تصویب مسئولان تنها به دوگانگیِ ظاهر و باطنِ انسانها منجر میشود. باید میانِ رساندنِ انسانها به این چارچوب با رسیدنِ آنها به این مرحله تفکیک قائل شد.
مبانی انسانشناختی
اساسیترین شرط برای رسیدن به آرمانهایِ والا تحول واقعی انسانهاست و هیچ تئوری و نظریهای هر چقدر متقن و محکم نمیتواند جایِ تحولِ انسانها را پر کند. به همین دلیل آموزههای دینی نیز بیشترین تأکید را بر تهذیب و تعلیم انسانها میکنند. ما انسانها بهترین سند(قرآن) را در اختیار داریم اما انسانهای ناصالح با استناد به همین قرآن، بزرگترین جنایتها را مرتکب میشوند.
با توجه به این نکته اساسی، نکاتی درباره مبانی انسان شناختیِ سند عرض میشود:
1. عبارت «هدف از آفرینش انسان، معرفت و عبادت پروردگار و در پرتو آن، دستیابی به مقام قرب و خلیفهاللهی است» دقیق نیست بالاخره هدف نهایی معرفت، عبادت، عبودیت و یا خلافت است؟ از نظر نگارنده، قرآن و سیره نبوی(ص) و ائمه(ع) گواهند بر اینکه نه مطلقِ معرفت و نه مطلقِ عبادت هیچکدام هدف نهایی نبوده است اینکه رسول اکرم(ص) در معراج در بالاترین درجه قرب و معرفت قرار میگیرد اما جهت اجرایِ دستور رسالت به جامعه بتزده و شرکآلود برمیگردد و اینکه بسیاری از عبادتها موردنهیِ معصومان(ع) قرار میگیرد، نشان میدهد هدف نهایی معرفت از طریق عبودیت و بندگی است و شاید همین نکته(طریقیّتِ عبودیت برای معرفت) وجه فارق میان عرفان اسلامی با دیگر عرفانهاست.
2. آیا همه انسانها میتوانند به مرتبه نهایی کمال نائل شوند؟ طبق برخی از ادله و آرا پاسخ منفی است. طبق برخی نظرات انسانها علاوه بر تفاوتهایِ پسینی، تفاوتهای پیشاخلقت نیز دارند و زمینه رسیدن به کمال نهایی برای همه در همه ساحات فراهم نیست.
3. مباحث «مبانی انسانشناختی» به برخی از امور مهم نپرداخته است از جمله اینکه:
ـ انسانها ضمن اشتراک در فطرت اولیه، در نتیجه اختیار، تربیت، محیط و …. ماهیتهای متفاوت پیدا میکنند. با توجه به تفاوتها:
الف) نحوه تعامل با آنها متفاوت میشود، نتیجه اینکه در بسیاری از احکامِ کلی که برای عموم انسانها صادر میشود، باید تجدید نظر شود.
ب) طبق نظر برخی از بزرگان انسانها سعادت و شقاوتِ متفاوت از هم پیدا میکنند.
ج) صراط مستقیم نه یک مسیر معین برای همه انسانها بلکه مجموعهای از سُبُل است که هر فرد در سبیل متناسب با خود قرار میگیرد.
ـ انسانها همه عوالم موجود در جهان هستی (غیب، شهود) را در خود دارند. از اینرو دیدگاههای آنان با توجه به جایگاهی که در آن قرار گرفتهاند متفاوت است. کتب و ادبیات ما مملو است از عباراتی که بزرگانِ غیبنشین دیده و حکایت کردهاند در حالی که شهودیان همانها را به سُخره گرفتهاند.
ـ انسانها به ویژه در دوران معاصر در نتیجه اختیار، عقل و کرامت از هرگونه جبر و تحمیل بیزارند تا جایی که حتی نسبت به آنچه باور دارند اگر احساس جبر و تحمیل بکنند موضع تدافعی میگیرند. تحمیل ولو با انگیزههای الهی انسانها را از اهداف متعالی دور میکند. جالب اینکه خودِ خداوند متعال نیز در رفتار با انسانها این اختیار را به او میدهد که مسیرش را انتخاب کند و اگر انسانها مسیرِ اشتباه را پیش بگیرند خداوند صبرِ بیش از هزار سال را بر تعجیلِ تحمیل ترجیح میدهد.
4. در عبارت «تمدنسازی و پیشرفت اسلامی افزون بر تکیه بر اصول، ارزشها و تعالیم اسلامی، مبتنی بر عقل و دانش بشری نیز هست» بهطور غیر مستقیم عقل بیرون از تعالیم اسلامی شمرده شده است، در حالیکه دستآوردِ عقل قطعی جزءِ تعالیم اسلامی است.
5. با توجه به اینکه زیربنایِ اصلیِ این سند به اصلاحِ علمی و عملیِ انسان برمیگردد و با توجه به اینکه روزبهروز از مقدارِ تأثیرگذاریِ نهادهایِ آموزشی و تربیتیِ معمول مانند آموزش و پرورش، کاسته میشود لذا این نوع نهادها نیازمند تدبیری اساسی هستند. در سند حاضر چنین تدبیری مشاهده نمیشود.
مبانی دینشناسی
«الگوی پیشرفت اسلامی» بدون تعریف روشن و دقیق از دین و اسلام، به دلیلِ تعاریفِ مختلف از دین در معرضِ سوءِ استفاده خواهد بود.
1. مراد از دین چیست؟
آیا مراد، تسلیم در برابر حقیقت است؟
آیا مراد، باورهایی خاص و معین با انجام کارها و مناسک خاص دین محسوب میشود؟
آیا مراد از کافر کسی استکه شهادتین نگفته باشد؟
آیا مطلق انکار (چه بعد از علم و چه قبل از علم به حقانیت) کفر محسوب میشود؟
آیا انکار بعد از علم به حقانیت، کفر محسوب میشود؟
ـ با توجه به اینکه بسیاری از احکامِ دین مبتنی بر اسلام و کفر تنظیم شده است؛
ـ با توجه به اینکه برخی از ناباورمندیها نسبت به برخی آموزههای دینی، نه از روی لجاجت با حق بلکه بخاطر شبهاتی است که برای اشخاص مطرح میشود.
ـ و با توجه به اینکه نگاه جهانیِ نظام اسلامی با تعریفِ محدودِ مصداقی از دین سازگار نیست.
ـ لذا تعریف دقیق و روشنی از اسلام لازم است.
قرآن مرزبندی دینی با نام یهود و نصاری، و نگاههایِ تعصبآمیزِ پیروانِ آنها را برنمیتابد. قرآن بر اسلام به عنوان دین فطری از زمان ابراهیم (ع)[1] تأکید دارد. در تعابیر قرآن «مُسلِم» واژهای مشترک میان انبیای بعد از ابراهیم (ع) است از اینرو ما در تعریف اسلام باید تعریفی شامل و جامع داشته باشیم تا همه حقمداران را ولو اینکه اشتباهاتی در مصادیق داشته باشند تحت لوای اسلام به حساب آوریم تا خدای ناکرده جزءِ گروهبندیهای مذموم در قرآن نباشیم.
به نظر میرسد که با الهام گرفتن از کلام امیرالمؤمنین (ع) که «الاسلام هو التسلیم» همه کسانی که حقمدارند و عناد و لجاجتی در برابرِحق ندارند در محدوده فراخ اسلام قرار میگیرند.[2]
2. فطری بودن دین رمز فرازمانی و فرامکانی بودن دین است. ازاینرو هر کدام از آموزههای دینی ابتدا باید از پیرایههای زمانی و مکانی پیراسته شود و سپس به عنوان آموزه دینیِ جهانشمول تلقی شود.
3. «اسلام با نظام هستی و سرشت انسان، هماهنگی دارد و نقش بدیلناپذیری در تأمین نیازهای نظری و عملی، فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی ایفا میکند. به همین جهت استطاعت کامل برای تمدنسازی و ارائهٔ الگوی پیشرفت دارد»
ـ با توجه به اینکه حدود هزار و دویست سال از منابعِ ناب و مفسران معصوم (ع) محروم بودهایم؛
ـ و با توجه به اینکه دنیای امروز بسیار متفاوت از دنیای صدر اسلام است، امکان اظهارِ نظر از سوی دین در همه عرصهها وجود ندارد و به احتمال زیاد منجر به افتراء بر خداوند خواهد شد از جمله شواهد این ادعا اختلافات بسیاری است که در میان آرایِ عالمانِ حتی یک مذهب دیده میشود. نتیجه اینکه ضمن تصریح به کامل بودن دین اسلام، ناگزیریم در شرایط فعلی جهت اجرای آموزههای دین در جامعه تنها بر مسلُّمات دین اکتفا کنیم. در غیر اینصورت اختلافِ آرایِ عالمان دین، هر روز بر تَذَبذُبِ جامعه خواهد افزود و در این میان سودجویان، از دین به عنوان ابزاری برای سودجویی استفاده خواهند کرد. ما ناگزیریم که راه حلِّ برخی از مسائلِ امروزی را در محدوده «نمیدانیم» قرار دهیم و برداشتهای احتمالی از منابع دین را به نام دین معرفی نکنیم. البته این امر هیچ منافاتی با لزومِ محتاط بودنِ آحاد مؤمنان درزندگیِ فردی جهت صعود به قلههای معنوی ندارد.
4. طبق ادله متقن و آرای بسیاری از علما، در صورتی میتوانیم آموزهای را منتسب به دین کنیم که علم به آن انتساب داشته باشیم و مظنونات و حدسیات را نمیتوان به خدایِ متعال و دین او منتسب کرد.
5. نگاه ما به موضوع ظهور حضرت ولی عصر(عج) دستکم دو نوع میتواند باشد:
الف) اینکه در چند دهه آتی ظهور اتفاق میافتد.
ب) اینکه ضمن تأکید بر اصلِ ظهور، نزدیک یا دور بودنِ آن را لحاظ نکنیم.
این دو نگاه در سیاستگذاریهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و …. کاملاً تأثیرگذار است. شواهد تاریخی نشان میدهد که قریبالوقوع دانستنِ ظهور و ابتنایِ برنامهها و سیاستهای روزمرّه جامعه بر آن صحیح نبوده است.
در جهان پرتلاطم و وحشت کنونی خوانش انسانی ورحمانی ازدین بسیار کارسازمیتواند باشد با ملاحظات وتاملات حضرت عالی درپیرامون الگوی اسلامی کاملا موافقم اما سوال اساسی اینست : تجربه این چهل سال به ما میگوید بااسلام فقاهتی نمیتوان جامعه پیچیده کنونی رااداره کرد اقتصاد حقوق فرهنگ مدیریت جدید کارشناس مجهز وامروزی میخواهد وکار علما ی دین نظارت فراجناحی وفراحکومتی درحد دعوت و تبیین است !