مرور مطبوعات / پیشبینی مکتب فرانکفورت که محقق شد
پنجم آبانماه 1397
چند نوشتار فلسفی، انتقاداتی از ساختار حوزه و چند مطلب اجتماعی عناوین مورد توجه مطبوعات امروزند. «هزینههای جاری حوزه را با کوچکسازی ساختار کاهش دهید»، «مدافع پرشور تاریخ علم اسلامی»، «روحانی از کاهش اعتماد عمومی احساس خطر میکند»، «چرا تغییر، شکست میخورد؟»، «فیلسوفان گسسته از جامعه»، «احترام به حقوق مالکیت»، «پیشبینی مکتب فرانکفورت که محقق شد»، «کتاب فوکویاما و فهم وضعیت ما»، «سرانجام ملیگرایی مبتنی بر اصول»، «یادمان هویت ملی مبتنی بر اصول»، «صداقت با مردم در جلب اعتماد جامعه به مسئولان تأثیرگذار است»، «مسئولیت مراجع»، «نزول سرمایه اجتماعی»، «مسلمانان امروز چه میخواهند؟» و «انقلابی درون یک انقلاب» عناوین برجسته شمارههای امروزند.
انقلابی درون یک انقلاب
شرق در نوشتاری به معرفی کتاب «زنان در کوبا» که به تازگی از سوی نشر طلایه پرسو به فارسی منتشر شده، پرداخته است. در بخشی از این نوشتار آمده است: این کتاب میکوشد با بررسی نقش زنان به نحوه شکلگیری «انقلابی درون انقلاب» بپردازد. نقش زنان در انقلاب کوبا به حدی چشمگیر بود که فیدل کاسترو آن را «انقلاب در انقلاب» نامیده بود. کتاب سه نویسنده دارد که در قالب مقاله و مصاحبه انقلاب کوبا را روایت میکنند و هر سه نیز زن هستند. هر سه همدیگر را میشناختند و در دورهای بیش از پنج دهه با هم کار کرده بودند. ازاینرو کتاب را میتوان انعکاس دو نسل مختلف در رهبری «انقلابی درون انقلاب» دانست. ادغام و همکاری دو نسل در پیشبرد وظایف انقلاب بود که به وجه مشخصه جنبش زنان در انقلاب کوبا بدل شد. بااینحال کتاب را نمیتوان کتابی دانست صرفا درباره زنان. کتاب را میتوان کتابی دانست درباره انقلاب کوبا که از منظر زنان فعال در این انقلاب نوشته شده است. در روایت زنانی که این کتاب را نوشتهاند، یک چیز بیش از همه آشکار است: «گشودن راه برای آنکه گستردهترین اقشار زنان – سازمانیافته، مؤثر و منضبط – درگیر مبارزات جاری و ساختن یک نظم نوین اجتماعی شوند».
مسلمانان امروز چه میخواهند؟
«آینده اسلام» دیگر کتابی است که شرق به معرفی آن پرداخته و نوشته است: کتاب «آینده اسلام» نوشته جان اسپوزیتو استاد امور بینالملل و مطالعات اسلامی در دانشگاه جورجتاون و یکی از اسلامپژوهان برجسته و مؤلفان پرکار در حوزه مطالعات اسلامی است که در آن به وضعیت کنونی و آینده اسلام پرداخته و طی آن موضوعاتی مختلف از جمله وضعیت مسلمانان غربی را بررسی کرده است. نویسنده انگیزه اصلی در نوشتن کتاب «آینده اسلام» را تاثیرات اسلام و اکثریت مسلمانان بر جهان غرب در کنار اعمال اقلیتی از تروریستها و نیازی که باراک اوباما به بازسازی روابط با جهان اسلام ابراز کرده بود میداند. سوالات بررسیشده در این کتاب عبارتند از: آیا آینده اسلام با اصلاح همراه خواهد شد یا انقلاب؟ آیا اسلام و مدرنیته سازگارند؟ بنیادگرایی اسلامی تا چه اندازه فراگیر و نشاندهنده چهره واقعی اسلام است؟ آیا بنیادگرایی اسلامی تهدیدی برای جوامع مسلمان و غرب به شمار میرود؟ آیا اسلام با مفاهیم مدرن دموکراسی، حاکمیت قانون، برابری جنسیتی و حقوق بشر سازگاری دارد؟ آیا اقلیتهای مسلمان میتوانند شهروندانی وفادار در آمریکا و اروپا باشند؟
اعتماد
نزول سرمایه اجتماعی
عباس عبدی در نوشتاری در اعتماد، کاهش سرمایه اجتماعی در پی سیاستهای اخیر دولت را مورد توجه قرار داده و با توجه به دیدار ریاستجمهوری با جامعهشناسان مینویسد: در این جلسه پرسش مهمی از سوی آقای روحانی طرح شد. این پرسش ناظر به این مسئله بود که چرا اعتماد مردم به حکومت و به طور خاص دولت کم شده؛ در حالی که دولت هیچ فرقی با گذشته نکرده است؟ البته اگر این پرسش جدی بود که جدی هم هست، نباید در این جلسه طرح میشد، بلکه باید پیش از این از سازمانها، نهادها و وزرای مربوطه سوال میشد تا از کارشناسان پاسخ آن را بگیرند. اولین نظرسنجی که به دست دولت رسید و حکایت از افت شدید اعتماد داشت، باید موجب میشد که دولت و رییسجمهور به سرعت کارگروهی را برای پاسخ به چرایی این وضع تشکیل میداد. این پاسخ در یک جلسه چند 10 نفری و به صورت اقتضایی به دست نمیآید. دستگاه اداری مسوول استفاده از صاحبنظران و کسب نظرات آنان است. بنابراین صرف اینکه پس از حدود یک سال چنین پرسشی در یک جلسه موردی طرح شده است، نشان میدهد که پرسش برای دولت جدی نبوده است. برای فهم ماجرا باید به جمله دیگری از آقای روحانی در این جلسه توجه کرد آنجا که گفتند: «ما کشور نیرومندی هستیم و نباید اجازه داد برخیها آینده را برای مردم سیاه ترسیم کرده و آنان را نگران سازند. جامعه ما نباید نگران فردا باشد؛ جامعهای که بیش از امروز، نگران فردا باشد باعث میشود همین نگرانی از فردا، امروز آن را نیز برهم بزند» در حقیقت این نحوه نگاه به جامعه جدید ریشه این مشکلات است. در جامعه جدید آینده برای ما مساله اصلی است. حال را در پرتو آینده ارزیابی و درک میکنیم. اگر حاضر میشویم که سرمایههای زیادی صرف آموزش و بهداشت فرزندانمان کنیم همه و همه معطوف به آینده او است.
مسئولیت مراجع
محمد مرزبانراد ضمن اشاره به سخنان آیتالله مکارم شیرازی درباره مهریه و تأثیرگذاری آن در تصمیمگیریهای قوه قضائیه مینویسد: اگر قانونگذار و مجریان قانون در قوای مجریه و قضاییه تا این اندازه نسبت به نظر مراجع در حوزههای علمیه حساس هستند و واکنش درست و بهموقع نشان میدهند – چنانکه در مورد اخیر مهریه شاهد آن بودیم- آیا این نشانگر مسئولیت عظیم مراجع معظم تقلید نسبت به سایر آسیبهای اجتماعی و اقتصادی کشور نیست؟ آیا نمیتوان به پیشگاه مراجع محترم از دهها مسئله لاینحل و صدها مشکل اساسی و زیربنایی که کشور را دچار بحرانهای بزرگ اخلاقی و اجتماعی کرده است، شکوه کرد؟ تا چندی پیش بسط ید را تنها متوجه مسئولان در قوای سهگانه و سایر نهادهایی میدانستیم که مستقیما از رهبر انقلاب مشروعیت میگیرند. لیکن با این مورد مسئولیت متوجه مراجع عظام تقلید و حوزههای علمیه نیز شده است. آقایان لازم است همانگونه که آیتاللهالعظمی مکارم بدون آداب و ترتیب به فریاد درماندگان و گرفتاران رسیدند، به سایر ناهنجاریها و گرفتاریهای کشور بپردازند و راهحل ارایه کنند. این تعامل میتواند منشا خیر و برکت برای کشور باشد.
صداقت با مردم در جلب اعتماد جامعه به مسئولان تأثیرگذار است
سعید باستانی، نماینده مجلس گفت: شاخصهای حساسیت و علل بیاعتمادی مردم به مسئولان مشتمل بر ناکارآمدیها و بهرهوری پایین، باندبازیها و فساد اداری و اقتصادی، عزل و نصبهای مدیریتی، بیعدالتی و بیتفاوتی در برخورد با مفاسد، فقدان سیستمها و سامانههای جامع اداری و اطاله دادرسی در دستگاه قضایی است. نارضایتی مردم و دوری سرمایه اجتماعی از مسئولان کشور و شفاف و صادق نبودن مسئولان با جامعه در تداوم نابسامانیها مؤثر است. تداوم این چرخه مانع از اعتماد جامعه به مسئولان و ناتوانی مسئولان برای آرام کردن شرایط کشور میشود. قوای سهگانه باید با آسیبشناسی زیرمجموعههای خود دلایل ایجاد مشکلات و چالش و ناکارآمدیها را برای مردم تشریح کنند. امید مردم، سرمایهای اجتماعی است که باید برای بازگرداندن این سرمایه از دست رفته اقدامات اجرایی در سه قوه مجریه، مقننه و قضاییه اتفاق بیفتد. صداقت مسئولان در ردههای مختلف مدیریتی با مردم در جلب اعتماد جامعه به مسئولان تأثیرگذار است.
یادمان هویت ملی مبتنی بر اصول
دکتر محمدجواد کاشی استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی نگاهی انداخته است به آخرین کتاب فرانسیس فوکویاما. در بخشی از این نوشتار آمده است: فوکویاما در کتاب اخیر خود که با نام «هویت: طلب کرامت و سیاست مبتنی بر خشم» منتشر شده به روایتی از ملیگرایی تحت عنوان «هویت ملی مبتنی بر اصول» میپردازد که به نظرم قابل تامل است. من خیال میکنم در آستانه انقلاب ایران چنین صورتی از ملیگرایی متولد شد اما در سن نوزادی از دنیا رفت. فوکویاما در کتاب خود به خطر ظهور هویتجوییهای قومی، نژادی، مذهبی و جنسیتی به منزله صورتهای خطرناک سیاست هویت اشاره میکند. ظهور ترامپ و جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا، نمونههای بارز این ظهور خطرناکند و طلیعه دورانی تازه در مسیر تحولات جهانی. به نظر فوکویاما، سیاستهای لیبرالیستی مدافع حقوق فردی و سیاستهای چپ مبتنی بر دفاع از حقوق طبقه کارگر هر دو در یک نکته مشترک بودند و آن فراموش کردن بسیاری از گروههای اجتماعی حاشیه مانند گروههای قومی، جنسیتی، نژادی و مذهبی بود. این گروهها، نه جایگاه خود را در سیاستهای دنیای لیبرالی درک میکردند نه در سیاستهای چپ. این سنخ از گروهها به قول فوکویاما، درکی درونی از خود دارند که با درکی که از آنها ساخته شده، ناسازگار است. آنها تصور میکنند چیزی در سرشت هویتیشان وجود دارد که ناشناخته مانده و در فضای سیاستهای لیبرال یا چپ نادیده گرفته شده است. آنها خشمگیناند و اینک با تکیه بر ابزارهای رسانهای جدید و موج نوظهور پوپولیسم سیاسی در عرصه بینالملل میدانی تازه برای ظهور پیدا کردهاند. به نظر فوکویاما، این سنخ از فعلیت سیاسی برای همه کشورها و عرصه بین الملل خطرناک است.
سرانجام ملیگرایی مبتنی بر اصول
اعتماد در نوشتاری درباره احساس تشخص جمعی بدون توجه به تنوعات درونی مخالفان شاه در ابتدای انقلاب مینویسد: آن روز که خسرو گلسرخی مارکسیست در دادگاه شاه به نام امام علی تمسک کرد، بیآنکه الزاما مسلمان یا شیعه شود، یک تحول بزرگ در ایران روی داده بود. مردم خود را آماده عقد یک پیمان جدید میدیدند که در پرتو آن احساس تشخص جمعی کنند بیآنکه تنوعات درونیشان نادیده گرفته شود. همه با یکدیگر احساس آشنایی و صمیمیت میکردند و تنها یک نفر بود که در این میان بیگانه بود و آن شخص شاه بود. طرد نام شاه، اسم رمز پیوند میان مردم حول و حوش ارزشهای آزادیخواهی و عدالت و استقلال بود. اما صد افسوس که ملیگرایی مبتنی بر اصول ایرانی در همان فضای انقلابی سالهای 56 و 57 متولد شد و هنوز سنش به یکی دو سال نرسیده بود که از دنیا رفت. فقط به چند عامل اشاره میکنم که مسبب مرگ این طفل بیچاره شدند والا عوامل بسیار دیگری دخیل بودند. از جمله این دلایل عبارت بود از این که حفظ سرشت ملیگرایی مبتنی بر اصول ایرانی با خواست تمرکز در عرصه سیاسی ناسازگار بود. در آن روزگار در عرصه سیاسی ایران، کسانی با هم ستیز میکردند که در یک نکته مشترک بودند، همه خواهان صورتی از سیاست متمرکز بودند. به جز یکی دو مورد خاص، هیچ کس، خرد حیات سیاسی مبتنی بر کثرت و تفاوت را نداشت. یکی، دیگری را متهم میکرد به مزدور بیگانه و خود داغ ننگ مرتجع را بر گردن میآویخت. یکی با خشم دیگری را پایگاه امپریالیسم میشمرد و البته خود داغ وابستگی به ساواک شاه را دریافت میکرد. اما این همه نمیدانستند که با هم شریک و همکارند در تولید احساس ضرورت به یک نظم متمرکز و تک پایه. در چنین شرایطی طفل ملیگرایی مبتنی بر اصول ایرانی یا باید در پای اسلامگرایی قربانی میشد یا چپگرایی. چنین شد که انقلاب اسلامی شد و طفل ملیگرایی مبتنی بر اصول از دنیا رفت.
کتاب فوکویاما و فهم وضعیت ما
اعتماد در نوشتاری با نگاه به کتاب تازه فوکویاما و وضعیت ابتدای انقلاب اسلامی مینویسد: کتاب فوکویاما، مرا به فضای ابتدای انقلاب برد. واقع این است که خواست آزادی و عدالت و استقلال سیاسی، مضمون اساسی نهضتی بود که در فضای منتهی به انقلاب سال 57 در ایران شعله کشید. دین و باورهای مذهبی در برانگیختن این فضا، نقش درجه اول داشت. اما آنچه سبب معتبر شدن دین در عرصه سیاسی شد، عرضه روایتهایی بود که دین را به منزله پشتوانه اصلی عدالت و آزادی و استقلال در عرصه عمومی منتشر کرده بود. فوکویاما در کتاب خود به خطر ظهور هویتجوییهای قومی، نژادی، مذهبی و جنسیتی به منزله صورتهای خطرناک سیاست هویت اشاره میکند. ظهور ترامپ و جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا، نمونههای بارز این ظهور خطرناکند و طلیعه دورانی تازه در مسیر تحولات جهانی. او برای برونرفت از این خطر، همه را به احیای هویت ملی مبتنی بر اصول فراخوان میکند. به قول فوکویاما، ملیگرایی که بر انگارههای عصر روشنگری ظهور کرد مبتنی بر باورهای نژادی و قومی نبود بلکه بر منظومهای از آرای اصولی عصر روشنگری نظیر آزادی و برابری انسانی استوار بود. فوکویاما، هم لیبرالها و هم چپها را فرا میخواند تا برای نجات ارزشهای عصر روشنگری، پرچم آن سنخ از ملیگرایی را برافرازند و در مقابل سیاستهای هویت دنیای امروز مقاومت کنند. یکی از دلایل ظهور سیاستهای هویتی گروههای قومی و مذهبی و جنسیتی در دنیای امروز از نظر فوکویاما، رشد فرآیند جهانی شدن است. جهانی شدن هم احساس درونی نادیده گرفتهشدگی گروههای قومی و جنسیتی و دینی را تشدید کرده و هم امکانهای ظهور و بروز به آنها عطا کرده است.
پیشبینی مکتب فرانکفورت که محقق شد
نیما اسدی در نوشتاری به بررسی مکتب فرانکفورت در فضای روشنفکری آمریکا پرداخته و مینویسد: انتخابات ریاستجمهوری امریکا که منجر به انتخاب دونالد ترامپ شد، شوکی به روشنفکران جهان از جمله خود ایالات متحده بود و این سوال در ذهن اکثر آنها حکاکی شد که چگونه در یک کشور آزاد و پیشرو در همه زمینهها از جمله علوم انسانی، فردی پوپولیست که متوسط اندیشههایش از تمامی رییسان جمهور امریکا پایینتر است برگزیده شده است. هنوز پس از دو سال از این انتخاب این سوال کماکان در ذهن روشنفکران امریکا باقی است. اما اگر کمی به اندیشههای مکاتب جهانی رجوع کنیم متوجه یک نکته مهم میشویم و آن این است که حدود نیم قرن پیش یک مکتب فکری پیشبینی چنین روزی را میکرد؛ مکتب فرانکفورت. این موضوع را مجله نیویورکر حدود یک ماه پس از انتخابات ریاستجمهوری امریکا در گزارشی منتشر کرد. گزارش زیر در همین خصوص است: مدت کوتاهی پس از انتخابات ریاستجمهوری، خبر کوتاهی روی خطوط خبری آمد: ویلای توماس مان در لسآنجلس حفظ خواهد شد. این خانه که مطابق با مشخصههای توماس مان در دهه 1940 ساخته شده بود در اوایل همین سال (2015) برای فروش گذاشته شده بود و به احتمال زیاد تخریب میشد زیرا ساختمان بیارزشتر از زمین آن بود.
احترام به حقوق مالکیت
اعتماد در نوشتاری به بررسی نقش قانون مالکیت از سوی حکومتها پرداخته و مینویسد: نخستین مولفه حاکمیت قانون و دومین مولفه احترام به حقوق مالکیت است. اگر به این مولفه توجه شده و به آن جامه عمل پوشانده شود، نهادگرایی گسترش پیدا خواهد کرد اما مادامی که ما شاهد نقض مکرر حاکمیت مردم و همچنین ناتوانی دستگاه قضایی در مقابله با این موارد به دلیل گستردگی و شدت هستیم، نهادگرایی معنا ندارد. دراین میان صحبت از بازار آزاد فرصتی را برای صاحبان ثروت فراهم میکند تا در کارکرد درست بازار آزاد اخلال کنند. این اتفاقی است که به کرات در ایران رخ داده و مردم شاهد تضییع حقوقشان موارد متعدد توسط نهادهای قدرتمند بودهاند بنابراین خلأ نهادی که در چنین شرایطی مردم را همراهی و پشتیبانی کند، احساس میشود. به بیان دیگر نهادی که حامی منافع مردم باشد، وجود ندارد. مطرح شدن موضوع بازنگری در ساختار اقتصادی، بحث تازهای نیست. در سه دهه گذشته ما همواره شاهد حضور سیاستهایی به اسم بازار آزاد بودیم و این سیاستها در شرایطی پدیدار میشدند که بستر نهادی تحقق بازار آزاد وجود نداشت. در آن دوران اقداماتی صورت گرفت که منافع گروههای خاص تامین شد و این تامین منافع، سبب بروز شکاف طبقاتی، اختلاف درآمدی و از دست رفتن فرصتهای اجتماعی برای جمعیت کثیری از مردم شد. خروجی دیگر این دیدگاه، فقر بیش از حد مردم بود. باید بدانیم ناامنی به دنبال فقر وارد جامعه میشود.
فیلسوفان گسسته از جامعه
محسن آزموده با نگاهی به پیشینه قدرتمند فلسفه در سنت ایرانیان و عدم ایجاد ارتباطی وثیق بین فلاسفه و جامعه ایرانی مینویسد: با وجود این سنت دیرپا و کهن، فلسفه ایرانی و بالطبع فیلسوفانی ایرانی، به دلایل و عللی که مجال تفصیل آن اینجا نیست، نتوانستهاند پیوند وثیقی با جامعه ایرانی بیابند و در نتیجه از میان نخبگان فکری ما، اعم از فیلسوفان، فقها، متکلمان، دانشمندان، عرفا و ادبا و شاعران، آنها که بیش از همه در زبان و فرهنگ عمومی حضور دارند، دسته اخیر، یعنی ادبا و شاعران و تاحدودی عرفا هستند. به بیان روشنتر، فیلسوفان ما، از فارابی و ابنسینا و خواجه نصیرالدین گرفته شیخ اشراق و میرداماد و ملاصدرا، با وجود بلندی اندیشه و اهمیت انکارناپذیرشان، کمتر با متن جامعه ارتباط داشتند و آثارشان مخاطبانی محدود در میان اهل فرهنگ و کتابخوانها داشت. بر این اساس پربیراه نیست اگر ادعا کنیم که در تاریخ فرهنگی ما، این ادیبان و شاعران بودند و هستند که نقشی را که فیلسوفان و متفکران غربی ایفا میکردند، برعهده دارند. مردم ما با حافظ و سعدی و خیام، همسخنی بیشتری دارند تا با معلم ثانی و بوعلی و حاج ملاهادی سبزواری. مخاطب اصلی گروه دوم، نخبگان فکری و معدود تحصیلکردگان بودند و هستند و آثاری چون فصول الحکمه و شفا و نجات و اسفار را اندکشمار فرهیختگانی میخواندند و میخوانند که آموزش فلسفی دیدهاند و به زبان مغلق و پیچیده و «مفهومی» فلسفه آشنایی دارند.
چرا تغییر، شکست میخورد؟
خشایار قدیرینژاد در نوشتاری به چرایی موفقآمیز نبودن تغییر در سازمانهای اجتماعی پرداخته و مینویسد: اکثر مدیران نمیدانند که تغییر یک فرآیند است و نه یک رویداد. این مدیران، که برای شتابدهی به فرآیند تغییر همواره تحت فشارند، ناچار یا خود خواسته از برخی مراحل تغییر چشمپوشی میکنند اما نمیدانند که میانبرها همیشه به مقصد نمیرسند. با شناخت مراحل تغییر میتوان احتمال موفقیت تغییر را افزایش داد. مرحله اول تغییر ایجاد حس فوریت و ضرورت تغییر است. موفقترین تلاشها برای تغییر زمانی پدید میآیند که برخی افراد یا گروهها نگاه موشکافانه به وضعیت داخلی سازمان، موقعیت سازمان در بازار، روندهای فناوری و عملکرد مالی بیندازند. از نکات مهم این مرحله متقاعد کردن 75درصد از مدیران سازمان با این موضوع است که وضعیت فعلی خطرناکتر از وضعیت ناشناخته بعدی است. مرحله دوم تشکیل اتحادی قدرتمند است. باید گروهی را گرد هم آورد که یک تعهد مشترک دارند و قدرت کافی برای هدایت تلاشهای تغییر؛ البته ترغیب این گروه به کار تیمی، فراتر از سلسه مراتب معمول ضروریست. باید دقت کرد که این تیم باتجربه باشند و رهبری را به مدیریت منابع انسانی، مدیریت کیفی یا برنامهریزی تنزل ندهند، یعنی یک مدیر صفی. مرحله سوم از تغییر ایجاد بینشی جدید است. ایجاد بینشی جدید برای هدایت تلاشهای تغییر و توسعه راهبردهایی برای تحقق این بینش بسیار مهم است. بینش نباید مبهم باشد و باید بتوان در کمتر از 5 دقیقه آن را برای دیگران توضیح داد. مرحله چهارم تغییر انتقال بینش است. باید از تمام ابزار و روشها برای انتقال بینش جدید و راهبردهای دستیابی به آن استفاده کرد و رفتارهای جدید را با الگو قرار دادن گروه اتحاد قدرتمند آموزش داد.
ایران
روحانی از کاهش اعتماد عمومی احساس خطر میکند
اشرف بروجردی در گفتوگو با ایران درباره کاهش اعتماد عمومی میگوید: اگر در بین احزاب و گروههای سیاسی تعاملات فکری صورت بگیرد، گرههای ذهنی باز و ابهامات مرتفع شود و با ادبیات فاخری که لازمه سیاستمداران است سخن گفته شود، میتوان به بهبود وضعیت امور امیدوار بود. قطعاً برگزاری نشست با احزب میتواند اعتماد عمومی از دست رفته را به جامعه برگرداند. این امر کمک میکند که احزاب نقش خودشان را ایفا کنند و بهعنوان یک پایگاه فکری برای جامعه مطرح باشند. احزاب و گروههایی که با رئیسجمهوری گفتوگو میکنند، شامل همه طیفها نمیشود. هرچند میتوان آن را مفید دانست اما از این منظر که این جلسات فراگیر نیست، نمیتوان آن را جامع دانست. بهنظر باید زمینهای فراهم شود که در یک میدان وسیعتری گفتوگوها ادامه پیدا کند. انتقاداتی که بعضاً در مورد دولتمردان و شخص رئیسجمهوری مطرح میشد، عدم برگزاری چنین نشستهایی با احزاب و گروههای سیاسی و صاحبنظران حوزههای اقتصادی و جامعهشناسی و سایر حوزهها بوده است. چه واقعیاتی در جامعه رخ داده که باعث و بانی چنین جلساتی شده است؟ آیا با این اتفاق باید بحث کاهش اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی را جدی گرفت؟
مدافع پرشور تاریخ علم اسلامی
ایران از برگزاری بزرگداشت فؤاد سزگین شرقشناس ترک در دانشگاه تهران خبر داده و مینویسد: سزگین اما بیش از هرچیز به کسی شناخته میشد که تاریخنگار علم است و تاریخ علوم اسلامی را خوب میشناسد. چیزی در حدود 40 سال، تاریخ علوم طبیعى و علوم عربى اسلامى در دانشگاه فرانکفورت تدریس کرد و در آنجا به پژوهش پرداخت. در میان آثارش، «تاریخ التراث العربی» با موضوع تاریخ علم و فناوری در جهان اسلام و گاهشمار دانشمندان و مهندسان مسلمان را نوشت و حتی برای ترجمهاش از آلمانی به عربی، جایزهای از ملک فیصل دریافت کرد. او حتی موزهای در همان دانشگاه، تأسیس کرد تا با 800 عدد از ابزار و ادوات، عصر طلایی تاریخ علم مسلمانان را به نمایش گذاشت. از آثار او، اما، 4 جلد از مجموعه 13 جلدی، «تاریخ التراث العربی» با عنوان «تاریخ نگارشهای عربی» توسط گروهی به سرپرستی احمدرضا رحیمی ریسه، در سال 1391 از سوی خانه کتاب منتشر شده است که شامل «قرآن، حدیث، تاریخ، فقه، عقاید، تصوف» در جلد نخست، «شعر» در جلد دوم، «پزشکی، داروسازی، جانورشناسی، دامپزشکی» در جلد سوم و «کیمیا، شیمی، گیاهشناسی، کشاوری» در جلد چهارم آمده است. جایگاه او چنان رفیع است که رجب طیب اردوغان؛ رئیس جمهوری ترکیه، در تشییع جنازهاش گفت سال 2019 را سال «پروفسور فؤاد سزگین و تاریخ علوم اسلامی» نامگذاری خواهیم کرد.
رسالت
هزینههای جاری حوزه را با کوچکسازی ساختار کاهش دهید
آیتالله مکارم شیرازی از مراجع تقلید گفت: در مدیریت حوزه با برنامهریزی و کوچکسازی ساختار هزینهها کنترل و کاهش یابد. یکی از کارهایی که باید انجام شود این است که سنّتهای حوزه را حفظ کنید تا تحتالشّعاع دیگر فرهنگها قرار نگیرد؛ چرا که حوزه خود فرهنگ مستقلی دارد و باید این فرهنگ و سنّت حفظ شود. طبق اساسنامه شورای عالی حوزه، این شورا مستقل است و این استقلال فقط به معنای استقلال مالی نیست بلکه استقلال در تصمیمگیریها و… را نیز شامل میشود و امام راحل نیز بر این استقلال تأکید فراوان داشتند. اگرچه معمولاً دیگر استقلالها بدون استقلال مالی انجام نمیگیرد لیکن باید تلاش شود استقلال همهجانبه شورای عالی و حوزه علمیه حفظ شود. شورای عالی حوزه، باید ارتباطش با مراجع را پررنگتر و پیوندش را با آنان بیشتر کند. در گذشته علما و مراجع از موقعیت بالایی برخوردار بودند. انتظار میرود اکنون نیز در نظام جمهوری اسلامی این امر تقویت شود. عضو ارشد جامعه مدرسین حوزه علمیه با اشاره محدودیتهای حوزه قم و نیاز حوزه به تخصصگرایی در حوزه تاکید کرد: پذیرش طلاب مبتدی را به شهرستانها واگذار کنید تا حوزه قم بتواند در سطح بالاتری فعالیت کند. از آنجایی که قم مرکز حضور فضلا شده، لذا شهرستانها خالی مانده و این موجب آسیبپذیرتر شدن است؛ بنابراین باید این موضوع بررسی شود و طرحی اجرایی برای آن اندیشیده شود.