محمد عماره و حاکمیت دینی
رضا برزگر
در میان خبرهای ناگوار بیماری در این روزها، خبر درگذشت متفکری مصری کمتر مورد توجه قرار گرفت.
محمد عماره از اندیشمندان اسلامی بود که در ۹۰ سالگی دیده از جهان فرو بست. وی به اندیشههای سیاسی توجه داشت و میکوشید تا رأی اسلام را نیز در قبال حکومت استنباط کند. معتقد بود که اسلام حکمی کلی را در خصوص حکومت بیان کرده، اما از ورود به جزئیات امتناع داشته و آن را به عقل بشر واگذارده است.
عقیده داشت که امت اسلام، شریعتِ الهیِ یگانهای دارد که حاکم نمودن آن واجب است، اما این به معنای نادیده گرفتن حاکمیتِ بشر نیست. در تعبیری گفته بود که مجموعه شریعت اسلام بیان حکم جامع و کلی است، اما احکام و فتاوای آن بر اساس مصلحتهای هر زمان و مکان متغییر است. در اینجا بود که عماره، بحث از اجتهادهای مختلف را پیش میکشید و میگفت اجتهاد بر مبنای اصول کلی اسلام، یکی از حقایق انکارناپذیر شرع اسلام است و میباید آن را غنیمت شمرد. میگفت که این ضرورت اجتهاد را هیچیک از علمای اسلام منکر نیستند اما عوام و مسلمانان ظاهربین، این گوناگونی حکومتها را نمیپذیرند و اساساً وجود یک حاکمیت بشری در چهارچوب شریعتِ واحد را منکر میشوند.[1]
عماره بر اجتهادهای گوناگون از متن تاکید داشت. به برخی از سخنان ابوعلی مودودی هم استناد میکرد و معتقد بود که پیروان او، سخن این پیشوای خود را به خوبی درنیافتهاند. وی معتقد بود که در همهی زمینهها، حاکمیت انسانی با تعدد اجتهادها صورت میپذیرد. میگفت که مودودی نیز با بیان افکار خویش ادعای افراطیون را که برای نفی حاکمیت انسانی به یکی از گفتارهای او استناد میکنند رد میکند. وی به بنیادگرایان اسلامی نقد میکرد که فهمهای متعدد و مختلف انسانی و اجتهادات دینی را نمیپذیرند و حاکمیت انسان را مقبول نمیدانند.
عماره بر این باور بود که حکم شریعت، حتی اگر قطعی الدلاله باشد نیز مانعی ندارد که برداشتهای متفاوت انسانی از آن صورت پذیرد. او میگفت که این برداشتهای متفاوت، خود یک شیوه قانونی در اجرای حکم الهی محسوب میشود. اراده خداوند بر این بوده که همین احکام الهی ابتدا توسط انسان فهم شود و سپس به مرحلهی اجرا در آید. با استنباطی که از اصول و قواعد و یا فلسفه قانون الهی صورت میگیرد، در زمانهای مختلف، اجتهادهای گوناگونی صورت میپذیرد و احکام الهی به بهترین نحو ممکن محقق و عملی میشود.
با این تبیین میتوان دریافت که وجود حاکمیتهای متنوع انسانی در چارچوب احکام و شریعت الهی قابل فهم است و میتوان هم به شریعت واحد الهی حکم کرد و هم حاکمیتهای متفاوت بشری را به رسمیت شناخت. عماره معتقد بود که در اسلام، نمیتوان تنها بر اساس یک رای و فتوا، حکم خدا را استنباط کرد و اینگونه عنوان کرد که رای خدا این است و جز این نیست. این رَویّه شیوهای است که در دنیای مسیحیت و توسط پاپ اعمال میشود. به باور او، هر کسی که توان اجتهاد در دین را داشته باشد، میتواند به فهمی از آن دست یابد که ممکن است دیگرانی به آن نرسیده باشند. از این رو، میتوان به حاکمیتهای متفاوت و مختلفی بر اساس معیارها و مبانی روز دست یافت و در عین حال، پا از شریعت خداوند بیرون نگذاشت.
عماره معتقد بود که قرآن کریم کتاب جزئیات نیست، بلکه کتاب اصول و مبانی کلی است. از این رو وظیفه حقیقی قرآن این است که بنیانهای فکری و اخلاقیِ نظام اسلامی را به روشنی عرضه کند و آن گاه با دو شیوه برهان عقلی و تشویق عاطفی آن را به شکلی استوار تثبیت نماید. اما در جنبه عملیِ جامعه اسلامی، قرآن قوانین و مقررات جزئی و تفصیلی را برای انسان مشخص نمیکند و فقط ضررهای احتمالی را نشان داده است.[2]
وی با استناد به برخی از رفتارها و توصیههای پیامبر (ص)، گفته بود که پیامبر در یکی از جنگهای خود با دشمنان پس از اینکه بر آنان غلبه کردند به مسلمانان توصیه کرده بود که منتظر نباشید جزئیات حکومت الهی برای مشخص کردن بندهای پیماننامه و متن آن نیز از جانب خداوند بیان شود. عماره با استناد به این سخن، تمایز میان دین اسلام و یهودیت را نشان داده و عنوان میکرد که این رویکرد پیامبر بر خلاف آن چیزی است که در سِفرهای تورات در وقایع جنگهای عبرانیها میبینیم. توصیه پیامبر اسلام به فرماندهان سپاه بیانگر این بود که خود آنها میبایست، حکم انسانی و بشری را اعمال کنند و از واگذاردن همهی جزئیات به امر الهی دوری گزینند. عماره با برکشیدن برخی از رفتارهای پیامبر، در جایی دیگر نقل کرده بود که خداوند در توصیه به پیامبرش سفارش میکند که هر گاه فردی را به فرماندهی سپاه و یا یک نیروی نظامی میگماشت، به او سفارش میکرد چنان چه ساکنان دژی را به محاصره درآوردی و از تو خواستند حکم خدا را برایشان اجرا کنی، با ایشان طبق حکم خودت برخورد کن نه طبق حکم خداوند، زیرا تو نمیدانی اگر با حکمی که ظاهرا از آن خداست با آنها برخورد کنی، آیا واقعا همان حکم واقعی را اعمال نمودهای یا حکمی جز آن.[3]
عماره با تاکید بر اصل اجتهاد، میکوشد تا حاکمیت انسان را از منظر دینی نیز به اثبات برساند. وی به این استناد میکرد که مجتهدین و قضات و فقیهانِ قانونگذار، حق جعل و انشای احکام را دارند. احکامی که حق آنان و حق کسانی که آنان را ملزم به احکامالله میکند است. زیرا آن احکام از کسانی صادر میشود که خداوند آنان را در امر اجتهاد در قلمرو شریعت الهی، جانشین خود گردانیده است. از طرف دیگر، این اجتهادها مصون از خطا نخواهد بود. و از این جهت با شرع الهی که منزه از خطاست متمایز است. پس میباید همین حکم انسانی را با تمامی صحیح و سقیمهایش پذیرفت. در اینجا هیچ خطایی از حکم الهی صورت نپذیرفته است و در عین حال، احکام بشری مطابق با زمان نیز به انجام رسیده است.
محمد عماره با این رویکرد خود اگر چه کوشید تا راهی را میان حکم الهی و حکم بشری در امر حکومت باز کند، اما به نظر میرسد کمتر توفیقی در این زمینه حاصل میشود. فقهایی که به استنباط احکام الهی روی میآورند، کمتر دل به دستاوردهای دنیای جدید میدهند. تصور کنید مجادلاتی را که بر سر حقوق بشر، دموکراسی و غیره در گرفته است و غالب فقیهان در ابتدا روی خوشی به آن نشان ندادهاند. اگر حکم اجتهاد و استنباط از دل شریعت مبنا باشد، کمتر میتوان به این دستاوردهای جدید بشر دل سپرد. مبانی فکر دینی بر پایه تکلیف نهاده شده و آنچه بشر امروزی به دنبال آن است، حق بشر است نه تکلیف بشر. در اندیشه دینی، حفظ شأن پروردگار میباید مراعات گردد اما در اندیشه بشر امروزی، توجه به انسان و حفظ شأن و جایگاه او مورد توجه است. شاید بتوان امر و نهی شارع را در امر حکومت به عنوان منطقه الفراغ در نظر گرفت و حکم بشر را در آنجا به منصه ظهور رساند. در غیر این صورت، شاید تمسک کردن به اجتهاد فقیهان و دل سپردن به آموزههای متون دینی کمتر گرهگشایی در این زمینه بهوجود آورد. به نظر میرسد که ایدههای محمد عماره اگر چه میکوشید که در میانهی حکم الهی و حکم بشری قدم بردارد، اما در عمل و در مرحلهی اجرا با مشکلاتی مواجه است و کمتر میتوان به آن دل سپرد.
پینوشتها
[1] محمد عماره، شریعت الهی واحد و حاکمیتهای متعدد انسانی، نشریه حکومت اسلامی، ۱۳۷۶، ش۴
[2] محمد عماره، سیاست شرعی و حکومتهای بشری، مجله حکومت اسلامی، ۱۳۷، ش۳
[3] در کتب اهل سنت از قبیل سنن ابی داود، ابن ماجه، ترمذی این روایت نقل شده است.