نگاهی به تفاوتها و شباهتهای جریان معتزله و نو معتزله
محمد باقر منصورزاده
جریان فکری نومعتزله، یکی از گرایشهای کلامی برجسته در اسلام است. از ظهور این جریان، نزدیک به دو قرن میگذرد. اندیشمندان نومعتزلی همانند اسلاف معتزلی خود در زمینههای گوناگون علوم اسلامی، به ویژه مباحث کلامی نظریهپردازی کردهاند و در این زمینه علاوه بر مبانی معتزله، از روشهای جدیدی که در علوم انسانی غربی مطرح شده است بهره بردهاند. آنچه در این زمینه ضروری به نظر میرسد این است که با وجود شباهتهایی میان معتزلیان جدید و قدیم میان آنها تفاوتهای قابل توجهی نیز به چشم میخورد که اشاره به برخی از آنها ضروری است.
1) مشابهت میان عوامل خارجی ظهور و تکامل این دو جریان کلامی: پیدایش معتزله ریشه در زمینههای سیاسی و اجتماعی در درون جامعه اسلامی داشت اما یکی از زمینههای مهم شکوفایی و تکامل مکتب معتزله، رویارویی جامعه اسلامی با افکار جامعه بود. در قرن اول هجری و به دنبال فتح مناطق وسیع، مسلمانان با ادیان، فرقهها و فرهنگهای گوناگونی رو به رو شدند. از طرف دیگر، متفکران مکاتب فکری یهودی، مسیحی و … در مقابل گسترش اسلام ایستادگی میکردند وبه نزاع فکری با مسلمانان میپرداختند. از این رو معتزله لازم دیدند که در رویارویی با اندیشههای مخالف اسلام از ادله عقلی استفاده کنند، زیرا متفکران غیر مسلمان تعالیم نقلی را نمیپذیرفتند. همین مسئله سبب تکامل آموزهها و استدلالهای مکتب معتزله شد (گلی،1389:117)
ظهور جریان نومعتزلی هم به دنبال هجوم برخی از مستشرقان و متفکران غربی به اسلام تکوین یافت. نو معتزلیان در مواجهه با متفکران غربی که علت عقب ماندگی مسلمانان را دین اسلام معرفی میکردند، به دنبال معرفی اسلام به عنوان دینی بودند که توسعه و پیشرفت و عقلانیت را حمایت میکنند. این جریان فکری میکوشد با احیای آثار و آموزههای معتزله قدیم در جهان اسلام تحولی اجتماعی شکل دهد و علاوه بر حل مشکلات داخلی دیدگاه خاورشناسان در مورد اسلام را نفی کنند. (گلی، همان)
2) شباهت در عقلگرایی
تفکر اعتزالی در واقع از همان ابتدا با نوعی تکیه بر عقل، سعی در تفسیر آموزههای دینی داشت. احمدامین مصری در تبیین عقلگرایی افراطی معتزله میگوید: «معتزله عنان عقل را برای بحث در همه مسائل رها کرده و به عقل این حق را دادند که درباره آسمان و زمین، خدا و انسان و … بحث کند و محدوده مشخصی را برای عقل در نظر نگرفتهاند.» (به نقل از پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،1393)
جریان فکری نومعتزله نیز که در ابتدا با طلوع سیدجمالالدین و شاگردش محمد عبده یکی از راههای خروج از انحطاط مسلمین را بازگشت به عقل و عقلانیت اسلامی دانسته، در تبیین عقلی آموزههای اعتقادی اسلام، تلاش فراوان نمودند. و دقیقاً همین تکیه بر عقل وجه نشابه میان معتزله جدید و قدیم است.
تفاوتهای میان نومعتزله و معتزله
1) تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ عصر نزول
نومعتزلیان به تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ عصر نزول معتقدند. برای نمونه، شیخمحمد عبده درمورد داستانهای قرآنی چنین میگوید:
گاهی در داستانهای قرآن، تعبیرات رایج در میان مخاطبین یا منسوب به آنها آورده میشود؛ اگرچه درواقع، آن اعتقاد و تعبیر صحیح نیست (گلی، همان:119)
یا اینکه حامد ابوزید در کتاب رویکرد عقلانی به تفسیر قرآن همین ادعا را مطرح میکند (ابوزید، همان:91)
دکتر سروش نیز به زبان عربی بودن قرآن را دلیل تأثیرپذیری وحی قرآنی از فرهنگ عصر نزول معرفی میکند. لازمه تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ عصر نزول این است که قرآن خطاپذیر باشد؛ اما معتزلیان قدیم، وجود خطا در قرآن را انکار میکنند؛ زیرا قرآن را کلام خداوند میدانند و معتقدند که در کلام خداوند، خبر دروغ و مطالب گمراهکننده و پنهان کردن حقیقت وجود ندارد؛ چون به باور آنها این امور، قبیح است و خداوند از انجام فعل قبیح منزه است. بنابراین با در نظر گرفتن عدم اعتقاد معتزله به خطاپذیری قرآن میتوان گفت که آنها بر خلاف نومعتزلیان، تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ عصر نزول را نمیپذیرند. (گلی، همان:119)
2) تفاوت عقلگرایی نزد معتزله و نو معتزله
یکی از مهمترین وجوه تمایز که میتوان میان معتزله و نومعتزله بیان کرد این است که معتزله تعالیم خود را بر مبنا و اساس دین بنا نمودند اما نو معتزله تعالیم خود را بر اساس عقل صرف تبیین مینمایند. یکی دیگر از وجوه تمایز معتزله و نو معتزله، تفاوت آنها در مبانی عقلی میباشد. نهایت استفادهای که معتزلیان قدیم در آن دوران برای تبیین آموزههای خود از عقل بردند، بر مبنای فلسفه ارسطو و افلاطون بود اما نومعتزله به اقتضای زمانی که در آن زیست میکنند، با مسائل جدیدی در دوران مدرنیته روبه رو شدند که برای پاسخ به آنها چارهای جز استفاده از مبانی عقلی غربی نمیبینند که قطعاً استفاده از مبانی فکری و فلسفی غربی به نتایجی غیر از تعالیم اصیل اسلام خواهد انجامید. دیگر اینکه عقل اعتزال جدید یک عقل عرفی است در حالی که معتزله قدیم به دنبال یک عقل قدسی بودند. به عنوان مثال در اصل المنزله بین المنزله، معتزلیان قدیم میگفتند اگر کسی گناه کبیرهای انجام دهد نه مسلمان است و نه کافر اما همین اصل به دست برخی از معتزلیان جدید افتاد و از آن به عنوان یک پلوارالیسم دینی یاد کرد. و اینگونه نسبیت را وارد مسائل دینی کردند. (مجموعه مقالات همایش ملی جریان شناسی و نقد اعتزال نو به کوشش محمد عرب صالحی،1393: ج 5)
(برگرفته از مقاله: «بررسی مبانی اندیشههای سیاسی در میان نومعتزلیان با تأکید بر آرای نصر حامد ابوزید» نوشته محمد باقر منصورزاده و زهرا مسعود)